بهرام بیضایی، نمایشنامهنویس، کارگردان، فیلمنامهنویس، پژوهشگر فرهنگ، هنر و تاریخ ایران و از بنیادگذاران کانون نویسندگان ایران درگذشت.
بیضایی سال ۱۳۱۷ در تهران به جهان آمد و پس از اخذ دیپلم متوسطه از دبیرستان دارالفنون، در دانشگاه تهران به تحصیل زبان و ادب فارسی مشغول شد، اما خیلی زود از تحصیل آکادمیک منصرف شد و حاصل این دوره از زندگی خود را در قالب اثر پژوهشی «نمایش در ایران» منتشر کرد که دههها به عنوان منبع معتبر در زمینهی تاریخ ادبیات نمایشی ایران تدریس میشد. او از نیمهی دوم دههی ۴۰ با نمایشهایی چون «پهلوان اکبر میمیرد»، «چهار صندوق» و ... به ایجاد سبکی نوین در هنرهای نمایشی همت گمارد که در عین بهره بردن از خصوصیات پیشرو و مدرن، ریشههای هنرهای نمایشی ایران را احیا میکرد. بیضایی در سال ۱۳۴۹ با فیلم کوتاه «عمو سیبیلو» به سینمای ایران وارد شد و در دههی ۵۰ با فیلمهایی نظیر «رگبار»، «سفر»، «غریبه و مه»، «کلاغ» و «چریکه تارا» خونی جدید به رگهای سینمای آن روز ایران تزریق کرد. او در سال ۱۳۵۸ پس از ده سال دوری از صحنه، نمایش «مرگ یزدگرد» را نوشت و به اجرا درآورد.
بیضایی در این ایام مشغول تدریس در دانشگاه تهران بود اما دو سال بعد از دانشکدهی هنرهای زیبا اخراج شد و به دنیای فیلمسازی برگشت. نخستین فیلم او در سال ۱۳۶۰ نسخهی سینمایی «مرگ یزدگرد» بود که به دلیل خشم سانسورچیان از پرده پایین کشیده شد. از آن پس بیضایی تا پایان اقامت خود در ایران، با وجود سانسور و فشارهای حکومتی، توانست شش فیلم بلند و یک فیلم کوتاه دیگر بسازد و چندین نمایش و کتاب را به دست مخاطبان برساند.
بیضایی در تمام طول فعالیت حرفهای خود با سانسور حکومتی دست و پنجه نرم کرد و هر جا که فرصتی یافت از نقش حکومتها در به بند کشیدن هنر و اندیشه سخن گفت. او در سال ۱۳۵۶ یکی از سخنرانان شبهای شعر کانون نویسندگان ایران در انستیتو گوته بود و در این سخنرانی به دستگاه سانسور حکومت و ابزارهای غیر رسمی آن مانند تهدیدهای اقتصادی و نفوذهای محلی پرداخت و تصویری جامع از موانع حکومتساخته و محدودسازی هنرمندان در ایران ارائه داد. او این تصویر را با اشاره به نقش مراجع رسمی در جعل واقعیتهای تاریخی تکمیل کرد تا به مسئولیت هنرمند برسد: «مسئولیت چیزی نیست که هر وقت صرفه ایجاب کرد به کار ببریمش. مسئولیت قبل از هر چیز نوعی دوباره و از نو خود را شناختن است، و با خود صریح و راست بودن. وقتی من به تاریخی تکیه دارم که فقط با واسطه راجع به آن میدانم احتمالا ممکن است خودم را آدم دیگری فرض کنم غیر از آنکه واقعا هستم». او از آن پس نیز از هر فرصتی برای مخالفت علنی با سانسور استفاده کرد، از جمله در نامهای که بعد از تاخیر در اکران فیلم «مسافران» خطاب به وزیر وقت نوشت با صراحت اعلام کرد: «من دستم را میشکنم و اجازه نمیدهم مرا سانسورچی خودم کنید».
بیضایی در ۱۳۵۷ از فعالیت در کانون نویسندگان کناره گرفت اما تا پایان عمر جانب مخالفت با سرکوب و سانسور را فرونگذاشت. او در فراز و نشیبهای تاریخ کانون نویسندگان ایران در کنار هموندان سابق خود بود و در سال ۱۳۸۴ با نوشتن نمایشنامهی «مجلس شبیه؛ در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین» و اجرای آن، به قتل سیاسی– حکومتی دو عضو کانون نویسندگان ایران، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، واکنش نشان داد.
بیضایی در سال ۱۳۸۹ در پی سالها حذف شدن و ممنوعیت، ناگزیر به آمریکا مهاجرت کرد و تا پایان عمر ۸۷ سالهی خود، در پنجم دیماه ۱۴۰۴، در اظهارنظرها، نمایشها و کتابهایش زبان گویای دفاع از خلاقیت و مبارزه با سانسور و سرکوب باقی ماند.
کانون نویسندگان ایران ضایعهی درگذشت این هنرمند فرزانه را به جامعهی ادبی و فرهنگی مستقل ایران تسلیت میگوید و یاد او را گرامی میدارد.
کانون نویسندگان ایران
۸ دی ۱۴۰۴