دکتر حاتم قادری میگوید: «ایران امروز کشوری بیآرمان و در مرز پوچی مطلق است» و برای این ادعا سه نشانه میآورد: احساس شکست، ناامیدی و باریبههرجهتبودن مردم.
ولی چنین تشخیصی، حتی با اذعان به بحرانهای واقعی، از چند جهت دچار لغزش مفهومی و روششناختی است.
نخست آنکه قادری از رفتارهای روزمره مردم—تلاش برای معاش، فردگرایی محافظهکارانه و الویتهای زیستی—نتیجهای کلان درباره «نیهیلیسم اجتماعی» میگیرد. این تعمیم در علوم اجتماعی معتبر نیست و نمونهای از تقلیلگرایی است.
دوم آنکه گذار از «زندگی برای آرمانهای بزرگ» به «زندگی برای بقا، کرامت و پیشرفت فردی» نشانه پوچی نیست؛ واکنش طبیعی جامعهای است که اعتمادش به نهادهای رسمی فرسوده شده، ولی معنا و اخلاق فردی را همچنان حفظ کرده است. مردم، با وجود ناخشنودی از ساختارهای تحمیلی، نمیتوانند و نمیخواهند زندگی را تعطیل کنند.
سوم آنکه شاخصهایی که قادری برمیشمارد، شاخص نیهیلیسم نیستند؛ بلکه نشانه یک «جامعه خسته و فرسوده»اند — و این تفاوتی تئوریک و مهم است.
چهارم آنکه جامعه ایران، در ظاهر افسرده، اما در پنهان و آشکار سخت مترصد فرصت تغییر است؛ فرصتطلبی تاریخی، بخشی از سازوکار بقای ایرانیان بوده است.
واقعیت این است: جامعه ایران بیآرمان نشده؛ آرمانهای کلان تحمیلی را کنار گذاشته و بهسوی آرمانهای خرد، فردی و واقعبینانه رفته است. چنین جامعهای در مرز پوچی نیست؛ در مرز بازتعریف خود است.
منبع: تلگرام نویسنده
@karimipour_k