در گذرگاه پررنج تاریخ ایران، هر برگ دفتر سرنوشت با خون و فریاد آزادیخواهان نقش خورده است. ملت ما قرنها در آرزوی رهایی، عدالت و کرامت زیسته و همواره هزینهای سنگین برای این آرمانها پرداخته است. اما هیچ فصلی در این دفتر، تاریکتر از دههٔ خونین شصت و قتلعام بزرگ ۶۷ نیست؛ زخمی که هنوز بر جان این سرزمین میسوزد و از عمق خاک، صدای حقطلبی سر برمیآورد.
خبر رسیده است که شهرداری تهران، به فرمان حاکمان وقت ، تصمیم گرفته است قطعهٔ ۴۱ بهشتزهرا ـ جایی که پیکر هزاران زندانی سیاسی دههٔ شصت آرمیدهاند ـ را به پارکینگی سرد و بیروح بدل سازد. گویی تاریخ را میتوان با آسفالت پوشاند و حقیقت را با خطوط سفید پارکینگ محو کرد. این اقدام نه تنها بیحرمتی به خاک و استخوان فرزندان ما است ، بلکه تلاشی مذبوحانه برای کشتن دوبارهٔ حقیقت و خاموش ساختن حافظهٔ تاریخی یک ملت است.
اما آیا میتوان حقیقت را دفن کرد؟ آیا میتوان خون جاری در رگهای خاک را نادیده گرفت؟ آنها میخواهند بر استخوانهای شکستهٔ فرزندان ما آسفالت بریزند، اما نمیدانند که سنگفرش تاریخ از خون قربانیان ساخته شده است. بولدوزرها میتوانند سنگها را خرد کنند، اما خاطرهها را نه! دیوارهای سیمانی میتوانند خانوادهها را دور کنند، اما صدای دادخواهی را هرگز!
این مکانها تنها قبرستان نیستند؛ آنها دفترهای خاموش تاریخاند، روایتگر فریادهایی که در گلو شکسته شد و شبها به خون نشست. هر دانهٔ خاک این قطعه، گواهی است بر جنایتی که وجدان بشریت را به لرزه درمیآورد. هر قطرهٔ خونی که در دل زمین فرورفته، اکنون چون ستارهای در آسمان عدالت میدرخشد.
از منظر حقوقی، آنچه رخ داده است نه یک اقدام عمرانی، بلکه نقض فاحش حقوق بشر است. حق خانوادهها برای دانستن سرنوشت عزیزانشان پایمال شده، حق سوگواری و یادآوری قربانیان لگدمال گشته و شواهد جنایت علیه بشریت آگاهانه در معرض نابودی قرار گرفته است. این عمل، مطابق با میثاقهای بینالمللی همچون «میثاق حقوق مدنی و سیاسی» و «کنوانسیون منع ناپدیدسازی اجباری»، ادامهٔ همان جنایات دههٔ شصت به شمار میرود؛ جنایاتی که جهان فراموش نکرده و هرگز نخواهد کرد.
در برابر این بیعدالتی آشکار باید اعلام شود که این اقدام ضدانسانی و هتک حرمت مردگان را باید به شدت محکوم کرد و خواستار توقف فوری این پروژه و بازگرداندن قطعهٔ ۴۱ به حالت اولیه باشیم... این قطعه و دیگر گورستانهای قربانیان باید بهعنوان یادبود ملی و نماد عدالتخواهی ملت ایران حفظ شوند. این خاک، میراث خونبهای آزادگان است و باید حرمت آن نگاه داشته شود!
باید از تمامی نهادهای حقوق بشری، سازمانهای بینالمللی و گزارشگران ویژهٔ سازمان ملل بخواهیم برای حفاظت از این مکانها دست به اقدام فوری بزنند. خاموشی در برابر چنین جنایتی، همدستی با فراموشی و خیانت به حقیقت است. عاملان و آمران این تخریب باید در برابر دادگاه تاریخ و وجدان جهانی پاسخگو باشند.
اما فراتر از زبان حقوق و سیاست، این واقعه ندایی است برای قلبها. آزادی، عدالت و کرامت انسان مفاهیمی مجرد و دوردست نیستند؛ آنها همان خون جوانانی هستند که در دههٔ شصت به دار آویخته شدند، همان لبخندهای خاموشی هستند که هرگز فرصت شکوفایی نیافتند. آنها همان اشک مادرانی هستند که هنوز چشم به در دارند و انتظار بازگشت فرزندانشان را میکشند. این ارزشها، در رگهای ما جاریاند و در ضربان خاک طنینانداز.
آزادی، آرزوی دیرینهٔ هر انسان است. عدالت، ضامن برابری و انسانیت است و کرامت، جوهر وجود ماست. اگر اجازه دهیم یاد آزادگان این سرزمین زیر چرخ خودروها مدفون شود، در حقیقت خود را از این سه گوهر محروم کردهایم. اگر سکوت کنیم، همدست ستم شدهایم.
در کنار خانوادههای داغدار ایستادهایم. با آنان پیمان میبندیم که اجازه نخواهیم داد یاد عزیزانشان محو شود. این پیمان نه فقط یک تعهد سیاسی، بلکه یک عهد انسانی است؛ عهدی با خون قربانیان ، عهدی با حقیقت و عهدی با آیندهٔ آزاد ایران.
یاد قربانیان در رگهای این خاک جاری است. حقیقت، همچون رود، راه خود را خواهد یافت و هیچ سد و دیواری توان ایستادگی در برابر آن را ندارد. عدالت شاید دیر برسد، اما بیتردید خواهد رسید. درخت آزادی بار دیگر خواهد رویید و در سایهٔ آن، ملت ما طعم کرامت و رهایی را خواهد چشید.
باشد که این خاک، نه میدان پارکینگ خودروها، بلکه گلستان خاطرهها و نماد ایستادگی یک ملت گردد. باشد که بر استخوانهای شکستهٔ جوانان این مرز و بوم، نه آسفالت فراموشی، بلکه بنای آزادی و عدالت برپا شود. باشد که نامشان، همچون ستارهای درخشان، در آسمان تاریخ ایران جاودان بماند.
پایان.
تابستان ۲۰۲۵