فرهنگ سیاسی هر جامعه حاصل تاریخ، قدرت و ارزشهای اخلاقی آن است. در جامعهی ما اما، سایهی استبداد فردی و حکومتی برای دههها بر زندگی اجتماعی سنگینی کرده است. نتیجهی این تجربه، فرهنگی است که در آن بیاخلاقی، برچسبزنی، تخریب و کیش شخصیت جایگزین گفتوگوی سازنده و نقد مسئولانه شده است.
این مقاله با رجوع به میراث اندیشمندان و بزرگان، تلاش میکند ریشههای بحران اخلاقی در فرهنگ سیاسی ما را واکاوی کند، جلوههای امروزین آن را نشان دهد و راههایی برای عبور از این چرخهی ویرانگر پیشنهاد دهد.
میراث استبداد و زوال اخلاق سیاسی
هیچ جامعهای بدون حافظهی تاریخی فهم نمیشود. استبداد در ایران، چه در قالب حکومتهای فردی گذشته و چه در شکل کنونی جمهوری اسلامی، فرهنگی را به جامعه تحمیل کرده که بر پایهی بیاعتمادی، خشونت زبانی و حذف مخالف بنا شده است.
افلاطون دربارهی فریبکاری سیاسی میگوید: «بدترین شکل بیعدالتی آن است که عادل به نظر آیی، بیآنکه عادل باشی.» این همان تصویری است که استبداد برای بقای خود ساخته است: ظاهری از عدالت و اخلاق، اما در باطن چیزی جز فساد و سرکوب.
در چنین شرایطی، اختلافنظر که باید مایهی رشد باشد، به ابزاری برای دشمنسازی تبدیل میشود. به جای گفتوگو، تخریب؛ به جای نقد، توهین؛ و به جای تحلیل، غوغاسالاری حاکم است.
کیش شخصیت و خودخواهی فردی
یکی از بارزترین جلوههای فساد اخلاقی در سیاست ما، کیش شخصیت است. بارها دیدهایم که بهجای تقویت آرمانهای جمعی، شخصیتها در مرکز قرار گرفته و نقد جای خود را به تقدیس یا تخریب داده است.
ابراهام لینکلن هشدار میدهد: «اگر میخواهی شخصیت واقعی مردی را بشناسی، به او قدرت بده.» قدرت در غیاب اخلاق، انسانها را به خودخواهی و تمامیتخواهی میکشاند.
مهاتما گاندی نیز گفته است: «قدرت، بدون اخلاق، دیوانهای خطرناک است.» این دیوانگی سیاسی همان چیزی است که همبستگی مدنی را نابود میکند و به انشعاب میکشاند.
تریبونها؛ ابزار انسجام یا انشعاب؟
رسانهها و تریبونهای عمومی باید ابزار تقویت اعتماد اجتماعی باشند. اما در فرهنگ سیاسی آلوده به بیاخلاقی، اغلب به محل نزاع، تسویهحساب شخصی و برچسبزنی تبدیل میشوند.
وقتی رسانه به جای حقیقت، به میدان بازیهای فردی و گروهی بدل شود، دیگر ابزاری برای انسجام نیست بلکه تریبونی برای انشعاب خواهد بود. این همان چیزی است که استبداد برای بقای خود به جامعه تزریق میکند و متأسفانه گاه در میان مخالفان هم بازتولید میشود.
عقلانیت در برابر غوغاسالاری
در بسیاری از مواقع، هیاهو و جنجال جایگزین تحلیل عقلانی میشود. در چنین فضایی، صدای بلندتر مساوی با حقیقت تلقی میشود و عقلانیت به حاشیه رانده میشود.
سقراط به شاگردانش میآموخت: «گفتوگو نه برای پیروزی بر دیگری، بلکه برای رسیدن به حقیقت است.» و امروز جامعهی ما بیش از هر زمان به چنین روحیهای نیاز دارد.
مارتین لوتر کینگ نیز هشدار داده است: «ما باید بیاموزیم که همچون برادران با هم زندگی کنیم، وگرنه همچون ابلهان با هم نابود خواهیم شد.» این سخن، یادآور این است که تفرقه و بیاخلاقی سیاسی در نهایت همه را متضرر خواهد کرد.
استقلال؛ شرط بقا و صداقت
فساد اخلاقی زمانی ریشهدارتر میشود که وابستگیهای جناحی یا ایدئولوژیک جای استقلال فکری را بگیرد. تاریخ ما پر است از نمونههایی که وابستگی به بیگانه یا تسلیم در برابر قدرت داخلی، سرانجام به شکست و فروپاشی انجامیده است.
مونتسکیو گفته است: «هر انسانی که قدرت را در دست گیرد، میل به سوءاستفاده از آن دارد؛ و این میل تنها با محدودیتهای اخلاقی و قانونی مهار میشود.» استقلال و پایبندی به اصول اخلاقی همان محدودیتی است که میتواند جلوی این سقوط را بگیرد.
راهکارها؛ بازسازی اخلاق در سیاست
برای عبور از این وضعیت، باید فرهنگ سیاسی را بر سه ستون بازسازی کنیم:
اخلاق و حرمت انسانی: همانگونه که کانت میگوید: «چنان رفتار کن که انسانیت، چه در وجود خود و چه در وجود دیگری، همواره هدف باشد نه وسیله.»
گفتوگوی مسئولانه به این معنا میتواند باشد که اختلافنظر باید در چارچوب احترام و صداقت بیان شود.
اما چرا استقلال مدنی برای ما امروز جایگاهی ویژه باید داشته باشد. جنبشهای اجتماعی باید مستقل از هر جریان حزبی یا بیگانه باقی بمانند تا اعتماد عمومی را حفظ کنند.
آنچه که باید در نتیجه نمودار این روش باشد
فساد اخلاقی در فرهنگ سیاسی ما محصول میراث استبداد، کیش شخصیت و سوءاستفاده از تریبونهاست. این فساد زمانی تشدید میشود که بهجای عقلانیت، غوغاسالاری حاکم شود و بهجای اخلاق، منافع فردی بر ارزشهای جمعی غلبه کند.
اگر خرد و اخلاق پشتوانهی گفتار و رفتار ما نباشد، هر حرکت سیاسی دیر یا زود به فساد و تفرقه کشیده خواهد شد.
اما عبور از این چرخهی ویرانگر ممکن است به شرط آنکه اخلاق، استقلال و همبستگی را به اصول غیرقابل معامله بدل کنیم. تنها در این صورت است که تریبونها به ابزار انسجام، نه انشعاب؛ و سیاست به عرصهی حقیقت، نه تحقیر، تبدیل خواهد شد.
بهروز اسدی
فعال حقوق بشر ساکن آلمان
آگوست ۲۰۲۵