ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 10.07.2025, 13:24

او در زندان ماند، اما زندان در او جا نشد / مهدی محمودیان


اولین‌بار که مصطفی تاج‌زاده را دیدم، ۲۲ سالم بود. تیرماه ۷۸، کوی دانشگاه، هنوز بوی گاز اشک‌آور می‌آمد؛ بوی خشم، بوی تحقیر. من پشت دوربین M3000 ایستاده بودم، لرزان، ناباور، میان صدها دانشجویی که خوابگاه‌شان را با باتوم و مشت و لگد ویران کرده بودند. تاج‌زاده، آن زمان معاون سیاسی وزارت کشور بود. آمده بود حرف بزند. اما نه از موضع قدرت، نه با شعارهای توخالی. حرف زد، با همان صدایی که بعدها بیشتر شناختمش: روشن، آرام، با اعتماد به نفس، بی‌تردید اما بی‌خشم. آن لحظه فهمیدم این آدم بلد است چطور در دل بحران حرف بزند. نه برای خاموش کردن آتش، که برای معنا دادن به اعتراض.

حالا بیست‌وپنج سال گذشته و صاحب آن صدای رسا، ده سال از این سال‌ها را در زندان و سلول انفرادی پشت سر گذاشته است. صدایی که به‌جای توجیه، به‌جای تکرار بازی‌های قدرت، ایستاده پای یک اصل: گذار مسالمت‌آمیز و دموکراتیک از استبداد دینی جمهوری اسلامی. تاج‌زاده نه کسی را تهدید کرده، نه دست به خشونت زده، نه به قدرتی پشت‌گرم بوده. تنها به یک چیز باور داشته و دارد: اینکه بدون دموکراسی، نه اصلاح ممکن است، نه انقلاب پایدار می‌ماند، نه آینده‌ای برای ایران هست.

تاج‌زاده، در تمام این سال‌ها، نه‌تنها از اصلاح‌طلبی عبور نکرد، بلکه آن را به سطحی بالاتر برد: از اصلاح ساختارهای حکومتی، به اصلاح رابطه‌ی جامعه و قدرت. از چانه‌زنی در بالا، به گفت‌وگو با پایین. او وقتی از «گذار» حرف می‌زند، نه عبور تند و هیجانی را می‌خواهد، نه ماندن در وضع موجود را. گذار برایش یعنی انتقال قدرت، از دایره‌های بسته‌ی امنیتی به اراده‌ی مردم. یعنی شفافیت، پاسخ‌گویی، و حق انتخاب. یعنی یک قرارداد اجتماعی جدید، بر پایه‌ی رأی، حقوق بشر و آزادی بیان.

در این سال‌ها، خیلی‌ها تغییر کردند، عقب نشستند، یا سکوت پیشه کردند. اما تاج‌زاده ماند. در اوج سرکوب و ناامیدی، وقتی بسیاری از روشنفکران یا در مهاجرت فرورفتند یا در سازش، او تصمیم گرفت درون همان سلول‌ها بماند، اما صدایش را پس نگیرد. صدایی که نه قابل خرید است، نه قابل مصادره.

در زندان، کنار او بارها دیدم که برایش سیاست نه یک بازی قدرت، که یک مسئولیت انسانی است. حتی وقتی اختلاف‌نظر داشتیم، حتی وقتی من دیگر به اصلاح درون نظام باور نداشتم، گوش می‌داد، بحث می‌کرد، اما اصولش را واگذار نمی‌کرد. نه برای ماندن، که برای تغییر.

تاج‌زاده نماینده‌ی نسلی‌ست که درون همین نظام رشد کرد، اما به آن نه گفت؛ نه از بیرون، نه با اسلحه، نه با دلار، بلکه با اندیشه، با استدلال، با خواست صلح‌آمیز دموکراسی. مشکل جمهوری اسلامی با او، همین است. چون می‌داند تاج‌زاده را نمی‌شود ترساند، نمی‌شود خرید، نمی‌شود ساکت کرد.

ده سال است که این صدا در سلول مانده. اما خاموش نشده. صدای کسی که اگر آزاد بود، نه انتقام می‌خواست، نه قدرت؛ فقط حق مردمش را. صدای کسی که نه فقط با گذشته‌اش، بلکه با آینده‌ای که ترسیم می‌کند، تهدید است: تهدیدی برای سرکوب‌گران، و امیدی برای آن‌ها که هنوز به دموکراسی ایمان دارند.

این صدا، تا وقتی ایستاده بماند، یعنی هنوز می‌توان ایستاد. یعنی در دل این تاریکی، هنوز نوری هست که از میان درهای بسته می‌تابد. صدایی که در برابر سرکوب خاموش نمی‌شود، نشانه‌ی آن است که جامعه هنوز زنده است؛ هنوز می‌اندیشد، هنوز می‌پرسد، هنوز نمی‌پذیرد. وقتی حتی از دل سلول‌ها، کسی بتواند با شرافت، با عقل، با امید سخن بگوید، یعنی دستگاه سرکوب هنوز نتوانسته حقیقت را دفن کند. ایستادن این صدا، فقط ایستادگی یک فرد نیست؛ بازتاب ظرفیت یک ملت است برای بازسازی، برای آشتی، برای آزادی. در زمانه‌ای که بسیاری یا از ترس می‌گریزند، یا از خشم می‌سوزند، صدایی که می‌ایستد و همچنان راه گفت‌وگو را باز نگه می‌دارد، خودش تبدیل به راه می‌شود. راهی که از دل زندان می‌گذرد، اما به آزادی می‌رسد.


تلگرام مهدی محمودیان
@MahmoudianMehdi