الینا فرهادی / دویچه وله فارسی
در واپسین سالهای حکومتهای استبدادی، پدیدهای به نام سرکوب بیمنطق و کور از سوی دیکتاتورها بارها مشاهده شده و این سوال را ایجاد کرده که آیا دیکتاتورها از ابزار سرکوب به منظور ترس از مرگ و پایان قدرت استفاده میکنند؟
تحلیلگران سیاسی معتقدند که با افزایش سن، بسیاری از رهبران اقتدارگرا در حکومتهای تمامیتخواه به جای پذیرش پایان قدرت، به تقویت ابزارهای سرکوب متوسل میشوند.
در این میان دیکتاتورهای سالخورده اغلب به شکلی فزاینده نه تنها نسبت به حلقه نزدیکان خود بیاعتماد میشوند و ظرفیت تحمل نقد را از دست میدهند، بلکه برای حفظ سلطه، به رفتارهایی شدیدتر، نامتوازنتر و بیرحمانهتر روی میآورند. در چنین مرحلهای، حفظ قدرت نه از مسیر مشروعیت سیاسی، بلکه از مسیر ترس و حذف افراطی مخالفان صورت میگیرد؛ گویی که سالخوردگی، آخرین بُرش شمشیر استبداد را تیزتر میکند.
ترس وجودی از مرگ و پایان قدرت
«دیکتاتورهای سالخورده اغلب با یک بحران شدید هویتی روبهرو میشوند: این که آیا بدون قدرت، هنوز کسی هستند؟ برای دیکتاتور، مرگ نه فقط پایان جسم، بلکه پایان فرمانروایی و سلطه است. نتیجه؟ تلاش برای انکار پایان با ابزار سرکوب.»
یک متخصص روانشناس در گفتگو با دویچهوله فارسی ضمن بیان این جملات معتقد است: «علاوه بر سرکوب شدید مخالفان در سالهای واپسین استبداد، سوءظن شدید به اطرافیان یکی از نشانههای رایج ابتلا به توهم یا بیماری پارانویا در دیکتاتورهای سالخورده است و این امر میتواند ناشی از انزوای فکری و تجربه خیانت باشد.»
این روانشناس که نخواست نامش فاش شود، ادامه میدهد: «سالخوردگی دیکتاتورها با افت شناختی در آنها همراه است اما چون قدرت برایشان حیاتی است، برای حفظ آن دست به افراط در سرکوب و اعمال خشونت بیشتری میزنند.»
به گفته این روانشناس، دیکتاتور سالخورده فقط یک خطر سیاسی نیست. او یک پدیده روانشناختی تراژیک است که قدرت و ترس، از او موجودی ساخته که در آخرین سالهای حکومتش هم برای خود و هم برای ملتش فاجعهساز میشود.
او با اشاره به میل به خودشیفتگی رهبران خودکامه میافزاید: چنین رهبرانی خود را “منجی”، “برگزیده”، یا حتی “الهی” میدانند، شکست یا ضعف را نمیپذیرند و دشمن را همواره در بیرون میجویند، نه در درون.
این روانشناس با اشاره به جمله اریک فروم، روانکاو و جامعه شناس آمریکایی – آلمانی میگوید: «خودشیفتگی دیکتاتور، آسیبپذیرترین نقطه اوست. چون اگر جهان تأییدش نکند، مجبور میشود آن را به آتش بکشد.»
علاوه بر این، به عقیده روانشناسان در سالهای پایانی عمر سیاسی، بسیاری از رهبران خودکامه دچار زوال عقل، بدبینیهای مزمن و ضعف در تصمیمگیری میشوند. این ضعف شناختی با قدرت مطلق ترکیب میشود و تصمیمهایی خشونتبار، غیرمنطقی و از سر ترس را رقم میزند.
توهم اقتدار، دیکتاتور را ارضا میکند
به باور تحلیلگران سیاسی، دیکتاتورها اغلب در دوران جوانی و اوج قدرت خود با استفاده از زور، تبلیغات و سرکوب، جایگاه مستحکمی برای خود ایجاد میکنند. اما با گذر زمان و بالا رفتن سن، شرایط پیچیدهتر میشود. یکی از پدیدههای مهم در این مرحله، شکلگیری “توهم اقتدار” است؛ حالتی که دیکتاتور تصور میکند همچنان کنترل کامل بر قدرت و جامعه دارد، در حالی که واقعیتهای سیاسی و اجتماعی بهطور فزایندهای علیه اوست.
دومان رادمهر، تحلیلگر سیاسی و دبیر کانون دموکراسی و توسعه آذربایجان در گفتگو با بخش فارسی دویچهوله با بیان این که این پدیدهای است که تاریخ بارها در مورد بسیاری از دیکتاتورها آن را بهوضوح ثبت کرده است، به نمونههایی از جمله استالین، صدام حسین و معمر قذافی در سالهای پایانی عمرشان اشاره میکند و معتقد است که امروز نیز علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی دقیقاً همین الگوی رفتاری را نشان میدهد.
به باور این تحلیگر سیاسی، در نظامهای دیکتاتوری و توتالیتر سازوکارهای مؤثر و قابل اتکایی برای جانشینی، بازنشستگی یا انتقال قدرت وجود ندارد. بنابراین، قدرت برای دیکتاتور به نوعی سنگر دفاعی تبدیل میشود. چون او میداند که از دست دادن قدرت، ممکن است به معنای محاکمه، انتقام و حتی حذف فیزیکی باشد.
در این شرایط، حلقههای اطراف دیکتاتور نیز بهتدریج از نخبگان باصلاحیت خالی شده و با متملقین پر میشود. این وضعیت باعث میشود دیکتاتور درک دقیقی از واقعیت جامعه نداشته باشد و بیش از پیش در واکنشهای افراطی فرو رود.
رادمهر با اشاره به این که در نهایت، از منظر اجتماعی، دیکتاتور سالخورده، بعد از سالها حکومت، دیگر حنایش رنگی ندارد، میافزاید: «اگر در آغاز بخشی از مردم، او و نظامش را منجی یا مصلح میدیدند، با گذشت سالها و آشکار شدن ناکارآمدی، فساد و بیعدالتی سیستم، حمایت اجتماعی از سوی آنها از بین میرود. افزون بر این، تغییرات نسلی نیز باعث میشود که ارزشهای رسمی و ایدئولوژیک حاکم بیشتر به چالش کشیده شوند. نظامهای استبدادی برخلاف دموکراسیها توان انطباق با این تغییرات را ندارند و شخص دیکتاتور، اعتراضات را نوعی خیانت یا نمکنشناسی و یا توطئه دشمن میبیند.»
«رفتار علی خامنهای، بهویژه در سالهای اخیر، چه در اظهارات متوهمانه و چه در شدت سرکوب مخالفان و معترضان، نشان میدهد که او نیز به الگویی از دیکتاتور سالخورده و خطرناک تبدیل شده است.»
دبیر کانون دموکراسی و توسعه آذربایجان با اشاره به این جملات میگوید: «تاثیر این الگوی رفتاری را در سرکوبهای بعد از جنگ دوازده روزه ایران و اسرائیل نیز میتوان دید. به طوری که نظام جمهوری اسلامی که با شکست اطلاعاتی و نظامی سنگینی مواجه شد، برای جبران این شکست و ترمیم اقتدار خود در داخل، به قدرتنمایی از طریق سرکوب بیشتر روی آورده است. این سرکوب از یک سو به منظور پیشگیری از آغاز اعتراضات است و از سوی دیگر، جنبه روانی دارد: توهم اقتدار خامنهای و دستگاه تحت امر او را ارضا میکند.»