یکی از افتهای بزرگ در تاریخ مبارزات ملی، توهمی است که پیرامون برخی چهرهها شکل میگیرد؛ و هوادارانی که از رهبرانشان تصویر نادرست و اغراقشدهی «ابرمرد» میسازند. این پدیده را امروز در رفتار شماری از هواداران سلطنتطلب پیرامون آقای رضا پهلوی میتوان دید: حضوری کوتاه در «حاشیه مجلس بریتانیا» بهگونهای اغواگرانه بهعنوان یک رویداد ملی بزرگ و تعیینکننده عرضه میشود؛ یا دعوت شتابزدهی ایشان از نظامیان جمهوری اسلامی به همکاری، بیتوجه به زیرساختهای نفوذ و هک جمهوری اسلامی، بهعنوان یک راهکار کلیدی مطرح میگردد؛ در حالی که چنین حرکتهایی نهتنها میتواند بیثمر باشد، و در سریعترین زمان پس از آشکار شدن اصل ماجرا به ضد تبلیغ و کاهش فاحش اعتماد منجر شود. و در مورد جلب نظامیان نیز اطلاعات حساس را در اختیار نیروهای امنیتی و سرکوبگر قرار داده و بهانهای برای شدت یافتن سرکوب بسازد، که ابعاد تلخ تری خواهد یافت.
جنبش ملی ایران اما در وضعیت کنونی خود، از این توهمات فراتر رفته و چهرههای توانا، اخلاقمدار، فروتن و در عین حال مقتدر را در اختیار دارد؛ کسانی که میتوانند اجماع و همبستگی ملی را نه از سر «فرهمندی فردی» بلکه از مسیر اعتماد جمعی و عقلانیت تاریخی خلق کنند. بیتردید فرهیختگی، تجربه و شناخت استراتژیک اهمیت دارد، اما در نهایت شخصیتهای ملی باید به ضرورت تاریخی ایران پاسخ دهند: ساختن کشوری نیرومند که انگیزش و بسیج ملی را یکجا و همزمان ممکن سازد.
تجربهی رهبران بزرگی چون مهاتما گاندی، محمد مصدق و نلسون ماندلا بهروشنی نشان میدهد که اقتدار و محبوبیت آنان از اسطورهسازی و قدیسنمایی افراطی برنمیآمد؛ بلکه از فروتنی و پیوند همیشگی با تودهها، پذیرش نقد درونی و تکیه بر نهادهای مدنی و شوراهای مردمی سرچشمه میگرفت. گاندی، با وجود محبوبیت فراگیرش، همواره بر شوراهای محلی و جنبشهای ایالتی تکیه داشت. مصدق، با همهی کاریزمای شخصی، تصمیمهای کلیدی را از مسیر مجلس و نهضت ملی میگذراند. و ماندلا، حتی پس از آزادی از زندان، از پذیرش نقش «رهبر مادامالعمر» سر باز زد و قدرت را به دولت دموکراتیک و نهادهای منتخب سپرد.
جنبش ملی ایران بارها هزینهی گره زدن سرنوشت خود به یک چهرهی فراتر از نقد را پرداخته است. امروز بیش از هر زمان نیازمند عقلانیت جمعی، شفافیت، نقد درونی و دوری از قهرمانسازیهای متوهمانه (وکیل جمع مشتاقان،شاه سوم، پدر، خدای ایران) هستیم؛ چرا که شیشه عمر استبداد دقیقاً در همین نقاط آسیبپذیر و شکنندهی جنبشهای آزادیخواهانه پنهان شده است.
و در نهایت، آیندهی ایران نیرومند و آزاد، نه در انتظار یک منجی، بلکه در همکاری، همپیمانی و پیوند صمیمانهی همهی مبارزان آزادیخواه و عدالتطلب ساخته خواهد شد؛ آنگاه که نیروهای متکثر و متعهد ملی، دست در دست هم، پرچم رهایی را برافرازند
البرز سلیمی-۱۰ تیر ۱۴۰۴