بهروز اسدی
چرا پایان دادن به اعدام، امروز ضرورتی سیاسی، اخلاقی و انسانی است؟
در حالیکه جهان در قرن بیستویکم به سوی کاهش مجازاتهای خشن و احیای کرامت انسانی پیش میرود، جمهوری اسلامی ایران با موجی تازه از اعدامها، بار دیگر چهره سرکوبگر خود را آشکار کرده است. طی ماههای اخیر، دهها تن از زندانیان سیاسی، فعالان مدنی، جوانان معترض و حتی شهروندان عادی، در روندهایی فاقد شفافیت و عدالت، به دار آویخته شدهاند. موجی که نه تصادفی، که بخشی از سیاست عامدانهی رژیم برای انتقامگیری از جامعه و تزریق ترس به بدنه مردم معترض است.
با گسترش این موج، کارزاری جهانی از ۱۷ تا ۲۷ مه ۲۰۲۵ در بیش از ۳۰ شهر از جمله برلین، پاریس، تورنتو، مونترال، ونکوور، اسلو، استکهلم و نیویورک آغاز شده است. این اقدام مشترک، به دعوت دوازده نهاد مبارزاتی در تبعید و در همبستگی با فعالان داخل ایران، با هدف مقابله با اعدامهای حکومتی و حمایت از زندانیان سیاسی و عقیدتی شکل گرفته است.
اعدام، ابزاری برای انتقام، نه عدالت
در روایت رسمی جمهوری اسلامی، اعدام ابزاری برای «اجرای عدالت» و «مقابله با جرم» معرفی میشود. اما بررسی دقیق پروندههای سالهای اخیر، نشان میدهد که هدف واقعی این اعدامها چیزی جز انتقام از کنشگران، حذف سیاسی دگراندیشان، و ایجاد فضای رعب در جامعه نیست.
مجازات اعدام نه تنها تأثیر بازدارندهای بر کاهش جرم و خشونت نداشته، بلکه بر اساس یافتههای متعدد حقوقی و جامعهشناختی، به تشدید بیاعتمادی به نظام قضایی، رادیکالیزه شدن جامعه، و عادیسازی خشونت حکومتی انجامیده است. در ایران، اعدام بیش از آنکه نشانهی اجرای قانون باشد، ابزار تداوم سرکوب است.
نه به اعدام، بخشی از جنبش دادخواهی است
جنبش «نه به اعدام» یک خواسته صرفاً حقوقبشری نیست؛ بلکه ریشه در تجربهی تاریخی هزاران خانوادهی داغدار و آسیبدیده از خشونتهای حکومتی دارد. این جنبش، امروز به نماد دادخواهی جمعی ملت ایران بدل شده است. خواستی برای پایان دادن به چرخهی بیعدالتی، اجرای محاکمات فرمایشی، اعترافگیریهای اجباری و حذف فیزیکی مخالفان.
صدای این دادخواهی از خاوران تا زندان رجاییشهر، از کهریزک تا اوین طنین انداخته و امروز در خیابانهای برلین و پاریس نیز شنیده میشود. هر پلاکاردی که در برابر سفارتها بالا میرود، ادامه همان فریادی است که مادران خاوران دهههاست سر دادهاند.
مسئولیت اخلاقی تبعیدیان و نهادهای جهانی
مبارزه با اعدام در جمهوری اسلامی، تنها در سطوح رسانهای و بیانیهنویسی نتیجهبخش نیست. آنچه میتواند واقعاً تأثیرگذار باشد، پیوستن عملی، میدانی و مستمر به خانوادههای قربانیان و برپایی تجمعات اعتراضی در برابر زندانها و مراکز قضایی رژیم است. سکوت، در چنین شرایطی، همدستی است.
در شرایطی که جامعهی مدنی در ایران بهشدت سرکوب شده، صدای فعالان تبعیدی و نهادهای حقوق بشری جهانی نقشی دوچندان مییابد. این صدا باید نه تنها خواست لغو اعدام را فریاد بزند، بلکه لغو مصونیت سیاسی برای عاملان اعدام، تحریم قضات، بازجویان و نهادهای مجری احکام اعدام را نیز پیگیری کند.
از همبستگی کلامی تا کنشگری اجتماعی
اگرچه صدور بیانیهها و برگزاری تجمعات نمادین ضروری است، اما در نهایت چرخه اعدام تنها با فشار اجتماعی، مقاومت مدنی و بالا بردن هزینههای سیاسی، امنیتی و حیثیتی برای جمهوری اسلامی قابل توقف است. امروز، بیش از هر زمان دیگر، این جنبش نیازمند حضور کنشگران در کنار خانوادههای محکومان به اعدام، تجمع در برابر زندانها، فشار به نهادهای بینالمللی، و تشکیل پروندههای حقوقی مستند است.
نتیجهگیری: زندگی را انتخاب کنیم، نه مرگ را
جنبش نه به اعدام، نه تنها مطالبهای برای لغو یک مجازات، بلکه سنگری برای دفاع از حق زندگی، کرامت انسانی و عدالت است. مقابله با اعدام در ایران، بخشی جداییناپذیر از مبارزه برای آزادی، دمکراسی و حقوق بشر است.
تا زمانی که جمهوری اسلامی به اعدام بهعنوان ابزار بقای خود تکیه دارد، ما نیز باید با تمام توان، این ابزار را از او بگیریم — با صدا، با قلم، با حضور، و با مقاومت.