حمله امروز اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق و ترور چند فرمانده ایرانی از هر جهت متفاوت از حملات قبلی آن به اهداف ایرانی در سوریه است. مقرهای دیپلماتیک کشورها جزیی از خاک آنها شمرده میشود و تعدی به این دفاتر تعدی به خاک کشور متبوع است. این حمله نشان داد که اسرائیل دیگر خط قرمز و قید و بندی در حمله به اهداف ایرانی در سوريه فراروی خود نمیبیند.
احتمالا در تفسیر این حمله باز گفته شود که اسرائیل به دنبال برانگیختن ایران، کشاندن پای آن به جنگ و همچنین در پی ورود آمریکا به چنین جنگی است. مفروض این گمانه این است که آمریکا هیچ اطلاعی از این دست حملات ندارد و اسرائیل میخواهد آن را در برابر عمل و شرایطی ناخواسته قرار دهد. هر چند امروز تنشهایی میان واشنگتن و تلآویو وجود دارد، اما روابط فوق راهبردی عمیق دو طرف این گونه نیست که اسرائیل مستقلا و بدون قسمی هماهنگی دست به حملاتی در این سطح بزند.
در واقع اسرائیل در شرایط کنونی به علت نبود عمق جغرافیایی راهبردی در چند جبهه همزمان نمیتواند بجنگد و آمریکا نیز تمایلی به گسترش جنگ در خاورمیانه ندارد که اگر غیر از این بود قبل از گشودن جبهه جنگ با ایران با شکستن معادله کنونی درگیریها، چنین جنگی را ابتدا علیه حزب الله لبنان آغاز میکرد.
از این رو، این حملات خواه با هماهنگی یا بدون هماهنگی آمریکا باشد، برونداد این باور دولت اسرائیل است که به جنگی منطقهای تبدیل نمیشود.
واقعیت این است که ورود به این سطح از حملات در امتداد حملات تدریجی و تصاعدی اسرائیل در بیش از یک دهه اخیر در سوریه و معطوف به فقدان بازدارندگی لازم در جبهه سوریه است که در کنار آن هم پس از ترور عالیترین فرمانده نظامی ایرانی در بغداد و سطح واکنش به آن، به نوعی این قرائت در اسرائیل و آمریکا نیز شکل گرفته است که واکنشها به این دست ترورها کنترل شده بوده و به جنگ ختم نمیشود و پراگماتیسم ایرانی در مواقع حساس بر تصمیمگیریهای انقلابی میچربد.
همچنین در سوریه، حضور نظامی روسیه و بیتفاوتی معنادار و تبانیگونه آن در قبال حملات اسرائیل مجال را برای تداوم این حملات، تشدید و ورود به سطح جدیدی از آن باز گذاشته است و همین امر رفته رفته باعث میشود که سوریه -که تهران به آن به عنوان حلقه ارتباطی جغرافیایی مهم میان “محور مقاومت” در منطقه مینگرد - به پاشنه آشیل حضور منطقهای ایران تبدیل شود.
تلگرام نویسنده