ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 19.09.2022, 19:34

افتادن ‌«حجابِ نظام»: آشکارگی «ولایت سفاهت و قساوت و خباثت»!


آنچه هر جویندهٔ حقیقت و هر انقلابی خواهان آزادی و عدالت و هر مبارز برضدّ جور و ستم «ولایت سفاهت و قساوت و خباثتّ»، نخست و پیش از هرچیز دیگر، می‌باید انجام دهد دریدن پردهٔ تزویر و برانداختن «حجاب»ی است که آدمکشان و مزدوران و مبلغان «نظام‌ حاکم» (آخوندها و روشنفکران درباری) به نام «دین» و «معنویت» و «امنیت» و «اخلاق» خود را در آن پیچیده و از چشم مردمان پنهان کرده‌‌اند.

برداشتن حجاب از هرچیز نخستین منزل در راه آشکارسازی «حقیقت» آن چیز است. «حقیقت» هرگز آشکاره نیست. «حقیقت» همواره در «حجاب» است. «حجاب» پوشش است و پوسته‌ای سخت روی «حقیقت». اما «حقیقت» در «نامستوری» و «آشکارگی» است.

از همین روست که جویندگان راه حقیقت را همواره به به پنجه‌هایی تیز و پوست‌شکاف نیاز است تا «پوستهٔ سخت» («حجاب») چیزها را بدرند و «نقاب»‌ها را بردارند و چهرهٔ واقعی چیزها را آن‌گونه که هست از پس حجاب آنها بیرون آورند یا چندان انتظار کشند و در کمین نشینند که چیزها خود «حجاب» و «نقاب» از چهرهٔ خویش برگیرند و خود را آشکار کنند.

بنابراین، گاه پیش می‌آید که حتی به این پنجه‌های تیز و پوست‌شکاف و برانداختن «حجاب نظام» و برداشتن «نقاب» نیاز نیست، خدا یا طبیعت یا تاریخ یا خود آنچه هست این کار را به جای ما انجام می‌دهد، و فقط به چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن نیاز است، چون «نظام» خود دیگر چنان «گندیده» است، چنان «فرتوت» و «تهی‌مغز» و «پوسیده» است که دیگر حتی توان نگهداری «حجاب نظام» و «نقاب فریبندهٔ» خود را نیز ندارد. بنابراین، دیگر نیازی به برانداختن «حجاب نظام» و برداشتن «نقاب» از چهرهٔ کریه «نظام» نیست.

«حجاب نظام» به دست خودش از سرش و از تنش می‌افتد و «عورت» او، زشتی و قباحت و سفاهت و خباثت او، و آنچه نباید آشکار می‌شد بر آفتاب می‌افتد و همگان او را آن‌گونه که هست به چشم می‌بینند. برافتادن «حجاب نظام» و «نقاب» او آن لحظهٔ «حقیقت» است که همگان به عیان می‌بینند که «سلطان» برهنه است و چه اندازه زشت و ناتوان و نفرت‌انگیز و شرم‌آور.

«حجاب نظام» که برافتد، کار «نظام» تمام است، چون همهٔ هیبت پوشالی او از میان رفته است و آنچه اژدهایی وحشت‌ انگیز و خونخوار می‌نمود اکنون به صورت کرمی فرتوت و باریک و شکننده آشکار می‌شود که زبونی و ناتوانی او بر همگان روشن شده است.   

آنچه در عاشورا اتفاق افتاد، «افتادن حجاب و نقاب نظام» بود. نظامی که سرمست از «غنایم فتوحات» و گسترش «جهاد» به گوشه و کنار جهان، و دلخوش از تسخیر جهان بود، در حل مسأله‌ای درونی در «مشروعیت» حکومت و ولایت خود ناتوان بود. با «زر» می‌توان بسیاری را «خرید»، اما نه همه را. با «زور» می‌توان بسیاری را «ساکت» کرد، اما نه «همه» را.

پس به‌ناگزیر چاره را در زدن و کشتن دید، غافل از آنکه هیچ رابطهٔ انسانی، حتی پدری و فرزندی، نیز با کاربستن «خشونت» پایدار نمی‌ماند.

یزید بن معاویه اندرز پدرش را نشنید که به او گفته بود: «کاری به کار حسین بن علی نداشته باش! [تو حریف او نیستی!ّ]». معاویه سیاستمداری زیرک و با فراست بود و می‌دانست که با هرکس چگونه باید رفتار کرد و چه کارها نباید کرد و همه جا «زور» را نباید به کار برد. اما یزید جوانی خام بود که می‌پنداشت «قدرت» چماقی است که آن را بر سر هرکس می‌توان کوفت.

آری، چماق را می‌توان بر سرهرکس کوفت، اما «خون» را نمی‌توان از «حافظه»ها به همان آسانی شُست که از دست می‌توان شُست. خون در تاریخ، در حافظهٔ جمعی، می‌ماند. رفته رفته می‌جوشد، سیلی می‌شود و «ولایت سفاهت و قساوت و خباثت» را برمی‌اندازد. عاشورا را «یزید» رقم زد نه «حسین». هر نظامی در درجهٔ اول خود علت تباهی خود است، نه مخالفان یا دشمنانش. «سفاهت» را چاره باید کرد.

سعید حنایی کاشانی