صادق شباویز، از بازیگران پیشکسوت تئاتر ایران و از همکاران با عبدالحسین نوشین، پایهگذار تئاتر مدرن ایران، در سن ۹۶ سالگی در برلین درگذشت. ناصر رحمانینژاد از چهرههای مطرح تئاتر ایران از صادق شباویز به عنوان «جچرهای درخشان از نسلی جستجوگر در ئتاتر پیشروی ایران» یاد کرده است.
صادق شباویز در در سال ۱۳۰۴ در تهران به دنیا آمد، مدرسۀ دارالفنون تحصیل کرد و از ۱۳۲۴ خورشیدی کارش را در تئاتر در «تماشاخانۀ گیتی» آغاز کرد. همراه مصطفی اسکویی به «تروپ نوشین» پیوست، و در اغلب نمایشهایی که توسط این گروه در تئاترهای فردوسی و سعدی اجرا میشد به ایفای نقش پرداخت.
در سال ۱۳۳۲ و پس از کودتا علیه دولت ملی دکتر مصدق، از ایران خارج شد و از آن زمان در آلمان - نخست در آلمان شرقی، سپس جمهوری فدرال آلمان - اقامت گزید و در همین آلمان به فعالیتهای تئاتری خود ادامه داد.
برای شرف، ولپن، مردم/توپاز، محتکر/سه دزد، بادبزن خانم ویندرمیر، پرندۀ آبی، و چراغگاز شماری از نمایشهاییاند که شباویز بههمراه گروه نوشین در آن ایفای نقش کرده است. عباس شباویز، بازیگر تئاتر و تهیهکنندۀ سینما، برادر اوست.
****
نوشته زیر را آقای ناصر رحمانینژاد در ژانویه ۲۰۲۱ درباره آقای صادق شباویز نوشته و در مجله «صحنه معاصر»(شماره زمستان ۱۳۹۹) منتشر شده است.
صادق شباویز، چهرهای درخشان از نسلی جستجوگر در تئاتر پیشروی ایران
من در اینجا وظیفهی خود میدانم که قبل از هر چیز از خانم فلورا شباویز، دختر آقای صادق شباویز، و آقای حمید احمدی که با اعتماد کامل فایلهای صوتی و تصویری گفتگو با صادق شباویز را در اختیار من نهادند سپاس بیحد خود را متواضعانه اعلام دارم و امیدوارم بتوانم در انتشار این بخش از تاریخ تئاتر ایران سهم خود را به درستی ادا کنم.
فصلنامهی صحنه معاصر در این شماره با این مقدمه انتشار خاطرات صادق شباویز را توسط آقای حمید احمدی (انجمن مطالعات تاریخ شفاهی ایران) نوید داده و در پیش درآمد آن مختصراً به معرفی صادق شباویز اقدام میکند.
ناصر رحمانینژاد
صادق شباویز یکی از برجستهترین بازیگران و همکاران زنده یادان عبدالحسین نوشین و لرتا هایراپتیان است که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و به آتش کشیدن تئاتر سعدی توسط اراذل و اوباش رژیم گذشته و عوامل دولتی، که منجر به تبعید اجباری بسیاری از بازیگران تئاتر سعدی شد، او نیز پس از مدتی زندگی مخفی سرانجام ناگزیر به ترک ایران شد. صادق شباویز از میان بازیگران گروه نوشین و تئاتر سعدی تنها کسی است که پس از تبعید، در آلمان شرقی سابق به تحصیل تئاتر و سپس تدریس و بازیگری در تئاتر و سینما ادامه داد و تا سال ۱۹۹۶، به مدت سی و پنج سال، همچنان برصحنهی دویچس تئاتر برلین درخشید.
خاطرات صادق شباویز بخش ناگفته و بسیار مهم تاریخ تئاتر ایران را شامل میشود. با وجود تلاشهایی که در یافتن اسناد و مدارک این دوره از تاریخ تئاتر ایران صورت گرفته، و مهمترین آن تا کنون، شاید کتاب «عبدالحسین نوشین» است که به همت والا و مسئولانهی زندهیاد نصرت کریمی انتشار یافت، اما هنگامی که خاطرات هنرمندی مانند صادق شباویز را می خوانیم، درمییابیم که بسیاری ابهامات و نایافتهها در این تاریخ وجود دارد که برای داشتن یک تصویر کامل از این دوره، جستجویی موشکافانه و همه جانبه، و گفتگو با همهی کسانی که به نحوی در این دوره در تئاتر پیشروی ایران درگیر بودهاند، امری ضروری و اجتناب ناپذیر است. اما می دانیم که این امر، با نهایت تأسف ممکن نیست، چرا که بسیاری دیگر از فعالان و همراهان آن گروه جهان ما را وداع گفتهاند بی آن که از نقش خود و از فعالیتهای آن دوره گفته باشند. صادق شباویز آخرین و تنها بازمانده از آن گروه و آن دوره است که خوشبختانه هنوز در میان ما بسر میبرند و همین امر کلام او را ارزش و اعتباری بسیار مهم می بخشد.
صادق شباویز نمونهی برجسته از هنرمندانی است که در یک جامعهی پر تناقض و در زمانهای پرتلاطم، با آرزوهایی بزرگ، توانست با سختکوشی و استقامتی بی نظیر راهی که او را به رؤیاهایش میرساند، بپیماید. در شرایطی چنین، انسان اگر خود را به آنچه که در دسترس اوست بسپارد یکی از انبوه همگان خواهد شد، و اگر روحی بلندپرواز و جستجوگر داشته باشد چه بسا علیرغم تمام موانع و تنگناهای موجود اجتماعی بتواند خود را برکشد و فراتر از جایگاهی که نظام اجتماعی برایش مقدر ساخته قرار گیرد. شباویز علیرغم نظامی که او را همچون ابزاری خُرد میپرورد، و علیرغم شرایط تیرهی دوران جنگ جهانی دوم و کشوری در اشغال نیروهای نظامی بیگانه و در آستانهی قحطی، و علیرغم فرهنگ سنتی پدری متعصب و سختگیر، قد علم کرد و همین قدر که دانست چگونه می تواند به عنوان فرزند ارشد بازوی کمک خانواده باشد، آستینها را بالا زد، مدرسه را ترک کرد و وارد بازار کار و معیشت گردید.
تأمل روی این نکته که یک جوان با افکار و اندیشههایی که آیندهای رؤیایی برای زندگی خود در سر میپرورد، به اجبار محیط مدرسه را ترک کند و به محیط خشن کار روانه گردد، و تجربهی شیرین جوانی و آزادی را با محیط قراردادهای کار معامله کند، چندان دلچسب نیست. تصویر صحنههای زندگی گذشته که با تخیلات و آرزوهای او در تضادی به شدت آزار دهنده قرار دارد، هنوز پس از نزدیک به هشتاد سال او را رها نکرده و یادآوری آنها او را درهم میفشرد: «یک علتش همین ضربات عمیق روحی در دوران نوجوانی من درایران، در خونهی پدر و مادر بود، که من نمیتونستم اون محیط گند و عقب افتاده رو هضم بکنم. همه چیز برای من تهوع آور بود در اون موقع. در چهارده-پانزده سالگی. اصلاً نمیتونستم دست توی اون حوض ببرم… اصلاً نمیتونستم سرِ اون سفرهای که ده رنگ بود، بشینم… همه اش خون میخوردم توی دلم…»
اما او، در کنار کار روزانه و جستجوی راههایی برای بهبود وضعیت اقتصادی خود و خانواده، بی آن که تسلیم شود، به دنبال دستیابی و تحقق آمال و آرزوهایی بود که هر جوانی در ذهن خود میپروراند. در همین جستجوهاست که به تئاتر راه می یابد و جهان او را دگرگون می سازد. او در مرور این گذشته چنین می گوید: «… میگم، من نفس کشیدم که آمدم بیرون… از همان اوایل، در ته قلبم میگفتم که تا آخر عمرت همین جا خواهی ماند… نمی خواستم دومرتبه توی اون محیط وحشتناک - چه فامیلی، چه… - فقط محیط کار بود که میتونست من رو از زندگی کثافت اون روز نجات بده. به خصوص آشنایی با نوشین… یک مرتبه پنجرهای به دنیای دیگهای باز شد؛ و چه دنیایی! چه دنیای دانش و فرهنگ و فخر و شعور و …»
در این «دنیای دانش و فرهنگ و فخر و شعور» است که جای خود را می یابد. در این دنیاست که میشکفد و در میان بازیگران دیگر گروه نوشین یکی از سرآمدگان گروه می شود تا آنجا که به مقام یکی از کارگردانان تئاتر سعدی برگزیده میشود. کارگردانی نمایشنامهی «مونتسرا» با تأیید و موافقت اعضای گروه به او و تقی مینا سپرده میشود. اما در یک مأموریت حزبی دستگیر میشود و این فرصت را از دست میدهد. در واقع نمایشنامهی «مونتسرا» آخرین کار تئاتر سعدی است.
او هنگامی که به آلمان شرقی سابق میرود، بنا به پیشینهی خود در رشتهی تئاتر ثبت نام میکند، اما در ملاقات خود با نوشین در سال ۱۹۵۷ در مسکو، هشدار نوشین آیندهی او را رقم می زند؛ هم از نظر استمرار و موفقیتاش در تئاتر و هم از نظر رابطهاش با حزب توده. خود او در این مورد میگوید: «عرض کنم به حضورتون، من وقتی سال ۱۹۵۷- اشتباهاً در آن مقاله [اشاره به کتاب نوشین که به همت آقای نصرت کریمی منتشر شده] نوشتهام ۱۹۵۶، ولی حقیقت اینست که ۵۷ باید باشد- بله، سال ۵۷ که من رفتم به مسکو، من سخت مریض شدم اونجا، دو هفته توی مریضخونه بودم و بعد یکی دو بار دیگه با نوشین ملاقات کردم و در اونجا نوشین بهم گفت که دست بردار از رشتهی علمی. کار تو نیست، تو باید بری تو رشتهی هنرپیشگی… در این کتاب، در مقاله ای که در این کتاب نوشته شده، یک جملهای از شادروان نوشین نوشتهام و او بهم گفت: تنها هنرپیشگی، و نه هیچ کار دیگر! غرض از «نه هیچ کار دیگر» این بود که او میدانست که به زودی رهبری حزب از مسکو به شهر لایپزیک خواهد آمد و اینها در موقعیتی که در آنجا خواهند داشت از تمام افرادی که در آلمان شرقی هستند، برای کارهای حزبی استفاده خواهند کرد. و این غرض از “نه هیچ کار دیگر” او، در تحت این جمله این بود که تو دست به کارهای حزبی و اینها نزن، برو دنبال کار هنرپیشگی. من هم این رو بلافاصله فهمیدم، به نوشین هم گفتم، فهمیدم نظرتون چیه.»
صادق شباویز با توجه به تجربهی صحنهای غنی خود در ایران، کارهایی که طی یک سال اول در کلاس ارایه میکند او را شاخصترین دانشجو شناسانده و از آنجا که سطح اختلاف کیفیت کار او با سایر دانشجویان به نحو آشکاری مشهود است، از طرف هیئت رئیسهی دانشگاه لایپزیک تصمیم گرفته می شود که او را به عنوان آسیستان پروفسور بازیگری برگزینند. همین امر سبب میشود که او به عنوان سرآسیستان و سپس پداگوگ به مدت هشت سال در رشتهی تئاتر استخدام گردد.
درسال ۱۹۶۴ وارد دویچس تئاتر برلین می شود و تا سال ۱۹۹۶ به عنوان یکی از بازیگران دائمی تئاتر با موفقیت بر صحنه میدرخشد.
صادق شباویز هم اکنون در سن ۹۶ سالگی در برلین با همسر خود بسر میبرد. برای او آرزوی سالهای دراز عمری سرشار از تندرستی و آرامش میکنیم.
برخی از فیلمهایی که صادق شباویز در آنها بازی داشته:
ناتان حکیم (Nathan der Weise (1970
نقاب نامریی (Das unsichtbare Visier (1973-1979
یوهانس کپلر (Johannes Kepler (1974
در راه آتلانتیس (Unterwegs nach Atlantis (1977
بایگانی مرگ (Archiv des Todes (1980
ناصر رحمانینژاد
صحنه معاصر
زمستان ۱۳۹۹
http://bit.ly/ContemporaryStageNo2