اعتماد / محسن آزموده
بررسی زمینههای ظهور ژاپن مدرن در نشستی با حضورحسین پاینده، امین قانعی راد، حسینعلی نوذری و آقای ناکاگاگی
هنوز میانسالان ایرانی فراموش نکردهاند موج مهاجرتهای گستردهای را که در اوایل و میانه دهه ۱۳۷۰ عمدتا از سوی اقشار کمدرآمد به جستوجوی کار به ژاپن صورت میگرفت، تا جایی که درباره آن چند فیلم سینمایی نیز ساخته شد. این ماجرا البته به دلایل مختلف از جمله افزایش سختگیری به ایرانیان در ژاپن چندان دوام نیافت و در اواخر این دهه کاهش یافت، اما یک رهاورد این سفیران ناخواسته رواج حکایتها و گزارشهای عامیانه درباره فرهنگ و تمدن ژاپنیها و مقایسه آنها با زیست اجتماعی امروزین ایرانیان بود، در این روایتهای ساده درباره قانونمداری، وظیفهشناسی، ادب و فرهنگ ژاپنی و... سخن میرفت و راز پیشرفتهای چشمگیر صنعتی و تمدنی ژاپن، همین توضیحات ظاهری بیان میشد. بگذریم که به خصوص بعد از سختگیریها به کارگران ایرانی در ژاپن عدهای نیز از رفتارهای ناپسند اداره مهاجرت ژاپن قصهها میگفتند و گلایهوار از شرایط بد کارگران ایرانی و نوع مشاغلی که آنجا انجام میدهند، داستانهای تلخ میگفتند.
این مهاجران کار البته نخستین سفرای ایران به این کشور در شرق دور نبودند. سابقه آشنایی ایرانیان با ژاپن و تحولاتش را دستکم میتوان تا اواخر سده نوزدهم ردیابی کرد. البته نگرش ایرانیان به شرق عموما غیرواقعی و اسطورهای بوده و کمتر در پی تبیین عالمانه و محققانه وضعیت در ممالک شرقی برآمدهایم. ژاپن و تحولات آن نیز از این حیث مستثنی نیست.
در سالهای اخیر البته کوششهای ارزشمندی برای شناخت تحولات این کشورها و یافتن علل و عوامل توسعه اقتصادی آنها صورت گرفته است. ترجمه کتاب ارزشمند «ظهور ژاپن مدرن: مشروطه ژاپنی» نوشته ویلیام جی بیزلی توسط شهریار خواجیان که به همت نشر ققنوس منتشر شده، یکی از این تلاشهاست. به همین مناسبت پژوهشکده تاریخ اسلام به پیشنهاد حسین پاینده و همت داریوش رحمانیان نشستی در زمینه نقد و بررسی این کتاب با حضور حسین پاینده، محمدامین قانعیراد، حسینعلی نوذری، داریوش رحمانیان و آقای ناکاگاگی مشاور فرهنگی سفارت ژاپن در ایران برگزار کرد.
در این نشست پاینده به سابقه مناسبات ایران و ژاپن اشاره کرد، ناکاگاگی نکاتی درباره تحولات ژاپن در صدساله اخیر گفت، قانعیراد در شناخت ریشه ظهور ژاپن مدرن به واکاوی پیشینههای فرهنگی آن پرداخت و نوذری عمدتا به تحولات عصر فئودالی و سپس عصر اصلاحات میجی اشاره کرد. همچنین در پایان این جلسه گفتوگوی جالبی میان قانعیراد و نوذری در تبیین ریشههای ظهور ژاپن مدرن در گرفت که از نظر میگذرد.
حسین پاینده: چرا ژاپن توانست ما نتوانستیم؟
حسین پاینده، استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه طباطبایی بحث را با اشاره به روابط میان ایران و ژاپن آغاز کرد و گفت: اگرچه روابط رسمی از سال ۱۳۰۸ شمسی یعنی عصر رضاشاه پهلوی برقرار شد، اما سابقه روابط دو کشور به سال ۱۲۵۸ خورشیدی برابر با ۱۸۷۹ میلادی یعنی اواخر دوره قاجاری بازمیگردد. در آن زمان نخستین فرستاده دولت ژاپن به کشور ما آمد و از همان وقت ایرانیان شیفته تحولاتی شدند که در کشور ژاپن در حال وقوع بود، به نحوی که بسیاری از نشریات ایرانی که خارج از کشور منتشر میشدند، از جمله اختر و حبلالمتین به تحولات ژاپن توجه دارند. در سال ۱۲۸۲ نیز امیراسدخان اتابک و محمدقلیخان هدایت به ژاپن سفر کردند و در این دیدار چند مصاحبه با روزنامههای ژاپنی انجام دادند. در یکی از این مصاحبهها اتابک از تعبیر «شکوه ژاپن» بهره میگیرد و میگوید: «ژاپن افتخار ممالک آسیایی است». دیدار از ژاپن برای مخبرالسلطنه نیز به قدری مهم بود که پس از سفر اقدام به نوشتن سفرنامه خودش کرد. حبلالمتین نیز در اشاره به مشروطه ژاپنی عبارت شکوفههای تازه ژاپن را به کار میبرد. روی دیگر این تحسین تامل و ژرفاندیشی ایرانیان در این موضوع مهم بود که اگر این تحولات اجتماعی و توسعه صنعتی در کشوری آسیایی مثل ژاپن ممکن است، به راستی چرا ما ایرانیان که سودای مشروطه را کم و بیش همان زمان در سر میپروراندیم، نتوانستیم به آن دستاوردها نایل شویم.
پاینده سپس نقل قولی از نشریه چهرهنما در مقدمه کتاب ظهور ژاپن خواند که در آن حال و هوایی را که در آن زمان در ذهن روشنفکران ایرانی حاکم بود، منعکس میکرد و گفت: تعامل با ژاپنیها از همان زمان دستکم روشنفکران و آینده نگرانی را که برای در انداختن طرحی نو تفکر میکردند به تامل واداشت که چرا ژاپن توانست این مسیر را بپیماید. اما این کتاب به خوبی نشان میدهد که پیشرفت ژاپن مربوط به یک سده و نیم اخیر است و در واقع ژاپن مدرن اوایل قرن بیستم ظهور کرد. تا نیمه قرن نوزدهم ژاپن عمدتا تحتالشعاع همسایه بزرگتر خودش یعنی چین قرار داشت. یعنی شاید بتوان گفت این پیشرفتها در آن زمان در حدود پنج دهه در ژاپن طول کشید. ژرفاندیشی درباره این پیشرفتها و به خصوص دوره موسوم به اصلاحات اقتصادی و اجتماعی در ژاپن حایز اهمیت است، زیرا این اصلاحات حدودا دو دهه قبل از اصلاحات امیرکبیر رخ داد. پرسش مهم دیگر این است که آیا یکی از عمدهترین دلایل درجا زدن ما ایرانیان و نایل نشدن به پیشرفت کشف نیست؟ یعنی اگر نفت نمیداشتیم آیا مجبور نمیشدیم با سختکوشی به پیشرفت نایل شویم؟ ذکر این نکته از این روست که در فصل ۱۲ کتاب به سالهای ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۵ در ژاپن میپردازد و در این فصل میخوانیم که ارتش ژاپن پس از ۱۹۳۲ طرحهایی برای تهاجم به استانهایی در چین آماده کرد. زیرا در همان زمان نیروهای ملیگرای چینی قدرت میگرفتند و اگر قدرت ایشان بیشتر میشد، امکان دسترسی ژاپنیها به منابع زغالسنگ و آهن که در شمال چین و مغولستان وجود داشتند کم میشد. به بیان دیگر کمبود منابع اساسی انرژی حتی ژاپنیها را مجبور به درانداختن طرحهایی برای اشغال نظامی میکرد، درحالی که بسیاری از این منابع در کشور ما وجود داشته و هست و ما هنوز نتوانستیم به آمال خودمان دست یابیم.
پاینده در پایان گفت: اغلب گفته میشود ایران در یک منطقه ژئوپولتیک قرار گرفته است، اما چه بسا از منظر دیگر بتوان گفت اتفاقا یکی از دلایل عقبافتادگی ما قرار گرفتن در این منطقه است. یعنی وقتی ایران را از این جهت با ژاپنی که در خاور دور قرار گرفته و از این تلاطمات سیاسی خاورمیانه به دور است مقایسه میکنیم، شاید بتوان استدلال کرد قدرتهای جهانی آنها را رها کردهاند در حالی که ما همچنان در منطقه خاورمیانه گرفتار سیاستهای قدرتهای بزرگ جهانی هستیم. پرسش دیگر این است که آیا میشود استدلال کرد زیرساختهای ضروری برای رونق گرفتن بازار آزاد از نیمه دوم قرن نوزدهم وجود داشت، اما در کشور ما نه فقط آن موقع که حالا نیز وجود ندارد؟ نهایتا اینکه آیا میشود گفت پیشرفت ژاپن و تحقق مشروطه ژاپنی به این زیرساختها و نه به دوری از تلاطمات سیاسی منطقه مربوط نیست بلکه روحیات خاص مردم ژاپن و به خصوص جدیت و سختکوشی ژاپنیها علت اصلی پیشرفت است؟
ناکاگاگی: سیاست ژاپن همراهی با کشورهای قدرتمند است
ناکاگاگی، مشاور فرهنگی سفارت ژاپن در تهران میهمان این جلسه بود که در بحث خود به تاریخ ژاپن مدرن اشاره کرد و گفت: در ۱۵۰ سال گذشته رخدادهای فراوانی در ژاپن رخ داده است. شروع آنها تشکیل امپراتوری میجی است. آن دولت با دولت ساموراییها جنگید و کوشید به کشور ثبات ببخشد. ژاپن در همان زمان مجبور شد با قدرتهای بزرگ پیمانهای نابرابری ببندد تا بعدا موضع برابر به دست آورد. ژاپنیها خیلی تلاش کردند که اقتصاد و قدرت نظامی را افزایش دهند.
نکته اصلی این بود که ۱۱۰ سال پیش در ماه مه ۱۹۰۵، که ژاپن با روسیه در جنگ بود، در نبرد دریایی سوشیما نیروی دریایی روسیه را سرنگون کردند. بلافاصله بعد از آن پیمان صلحی میان ژاپن و روسیه بسته شد. در آن زمان بود که دولت ژاپن حالت برابری با قدرتهای دیگر را به دست آورد و هدف اولیه دولتمداران میجی تا آن زمان برآورده شد.
امسال هفتادمین سالگرد جنگ جهانی دوم است که درآن ژاپن به سختی شکست خورد. دلیل این شکست به نظر من این بود که در سال ۱۹۰۵ وقتی برابری با قدرتهای بزرگ را به دست آورد، مغرور شد و با کشورهای منطقه مثل کره و چین همان طور رفتار کرد که قبلا قدرتهای بزرگ با خودش (ژاپن) میکردند. البته من نمیگویم این کار کاملا غلط بوده است. اما بعد از شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم سیاست اصلی ژاپن این بود که باید سیاست همراهی با کشورهای قدرتمند را ادامه دهند و به همین خاطر به همراهی با امریکا به عنوان مهمترین متحد ادامه دادند. البته میان ژاپن و امریکا مناقشه وجود دارد، اما این سیاست اصلی ژاپن است. همچنین ژاپنیها بعد از جنگ تصمیم گرفتند نیروهای خود را برای جنگ به جاهای دیگر گسیل نکنند.
وی در ادامه به روابط ایران و ژاپن اشاره کرد و گفت: نخستین هیات رسمی ژاپن به ایران به همراه آقای یوشیدا بوده که به کاخ گلستان آمده و هدایایی به ناصرالدینشاه تقدیم کرده است. همچنین به نظرم باید به مساله ملی شدن نفت در ایران در سالهای آغازین دهه ۱۹۵۰ اشاره کرد. انگلیسیها در این زمان صادر کردن نفت ایران به دیگر کشورها را منع کرده بودند. اما یک شرکت دریایی ایتالیایی تلاش کرد نفت ایران را بخرد که ناکام ماند، دومین تلاش از سوی آقای ایدیمیتسو، بنیانگذار شرکت ایده میتسو سازوئو بود که موفق شد و در نهایت نفت کش نیشومادرو در بهار ۱۹۵۳ به آبادان رسید که موفقیت بزرگی بود. این داستان را دو سال پیش یک نویسنده ژاپنی به صورت رمان نوشت و بیش از یک میلیون نسخه فروش رفت. ناکاگاگی در پایان گفت: من شنیدهام که جنگ ژاپنیها با روسیه و پیروزی ایشان برای ایرانیها در دستیابی به مشروطه بسیار اثرگذار بوده است. حتی در ترکیه نیز این پیروزی بر روسیه تاثیرگذار بوده است.
امین قانعیراد: نظام دوگانه در ژاپن مانع از دوگانگی فرهنگی شد
محمدامین قانعیراد، استاد جامعهشناسی دیگر سخنران این نشست بود که رویکرد خود به کتاب را جامعهشناسی تاریخی خواند و گفت: منظورم از جامعهشناسی تاریخی این است که واقعیت تاریخی (historic) و منفرد (singular) جامعه ژاپن را فراهم کند، در عین حال که امکان فهم آن را نیز فراهم سازد. تاکید بیش از حد بر تکینگی واقعیتهای تاریخی سبب میشود که آن رخداد غیرقابل فهم شود، به همین خاطر نیازمند چارچوبهایی برای تئوریزه کردن یک واقعیت تاریخی در عین حفظ ویژگیهای منحصر به فرد آن هستیم. جامعهشناسان میکوشند رویدادهای تاریخی را تحت یک صورتبندی مفهومی و نظری گرد آورند.
وی در ادامه به این پرسش پرداخت که ژاپن مدرن محصول چیست و گفت: در تحقیق پیرامون این موضوع به سال ۱۱۸۵ برخوردم. انتهای قرن دوازدهم دورهای است که سلسله کاموکورا در جنگهای دوره فئودالی به موفقیتی دست مییابد و در پی این برمیآید که نظامی بسازد که میتوانیم آن را نظام دوگانه (dual system) بخوانیم. این سلسله در این اقدام از دادگاه اجازه میگیرد و دادگاهی که رییسش به نحوی به امپراتور متکی است، اجازه تشکیل این نظام را میدهد. این نظام دوگانه بر تمایز میان سلطنت معنوی امپراتور و حکام نظامی که قدرت سیاسی را در دست دارند، بنا میشود. مشروطه ژاپنی به یک معنا از سال ۱۱۸۵ آغاز میشود و ایشان موفق میشوند امپراتور را در قصر خودش مجبور به سلطنت کنند و حکومت را به دست حکام نظامی دهند. امیرکبیر و مصدق هم دنبال همین اقدام بودند و موفق نشدند.
قانعیراد در ادامه به آیین مذهبی در ژاپن اشاره کرد و گفت: امپراتوری کاموکورا و بعدا توکوگاوا و حتی میجی همه به آیین کنفوسیوس اعتقاد دارند، اما آیین دربار به طور عمده شینتو است. آیین مردم عادی نیز نوعی بودیسم است که بر نادیده گرفتن منافع شخصی و هوا و هوس فردی تاکید دارد. از سوی دیگر شینتو به تقدس امپراتوری، ملت، ژاپن معتقد است. بنابراین در ژاپن با نوعی مثلث مذهبی مواجه هستیم و این نشاندهنده آن است که تکثر در درون فرهنگ ژاپن به شیوه فرهنگی سر برمیآورد بدون اینکه جنگ مذهبی رخ دهد. به نظر این فضای تکثر به ایجاد نوعی فضای اندیشه و آگاهی کمک کرد. این نظام دوگانه نوعی نوآوری بود که در عین حال تداوم نوآوری را نیز ممکن ساخت. بنابراین ظهور ژاپن مدرن از سال ۱۱۸۵ رخ داد. البته در دوران توکوگاوا (۱۸۶۸-۱۶۰۰) این دوگانگی نهادینهتر شد. در ۱۶۱۵ یعنی در بدو قدرت گرفتن این سلسله، دو پایتخت برای ژاپن ایجاد میکند، یکی کیوتو که امپراتور در آن حضور دارد و ادو نیز جایی است که شوگونها در آن هستند. به تدریج کیوتور که امپراتور در آن است، تبدیل به یک پایتخت فرهنگی میشود و ادو مرکز سیاسی و نظامی است. در کیوتو تحولات بزرگی رخ میدهد. نکته جالب آن است که در آن زمان ۱۰۰ درصد بچههای سن مدرسه در مدرسه هستند. امروز ما در قرن ۲۱ تنها ۹۴ درصد بچهها امکان تحصیل دارند. در سال ۱۶۱۵ همچنین متنی نوشته میشود که بر اساس آن وظیفه اصلی امپراتور تحقیق و مطالعه است. تاثیر این تمایز جغرافیایی در ژاپن باعث عدم تمایز فرهنگی ژاپن به دوگانه سنتی- مدرن میشود.
قانعیراد با تاکید بر نکته اخیر یعنی شکلگیری دوگانه سنتی- مدرن در ایران گفت: اتفاقا در ایران مثلا در عصر رضاشاه حرکتهایی رخ داد که به معنای نفی امر قدسی بود. همچنین گرایشهای بنیادگرایانهای رخ داد که تلاش در جهت نفی امر عرفی یا ادغام آن در امر معنوی میکنند. بنابراین ما دوگانهسازی کردیم و همواره تلاش کردهایم یکی از این دو طرف را به نفع دیگری نفی کنیم. این امر باعث شکاف فرهنگی میشود. البته این امر در ژاپن و حتی کره جنوبی تنها به مذهب کنفوسیوسی ربط پیدا نمیکند، زیرا شاهدیم که مثلا در کره شمالی و چین این مذهب اجازه تمایز مذکور را نمیدهد و بنابراین باید دید چه عناصر فرهنگی دیگری وجود دارد و بر اساس چه نوع مفصلبندی این امر در ژاپن و کره شمالی رخ داده است.
وی گفت: بنابراین در ژاپن مردانی ایجاد شدند که به تمامی در برابر نفوذ خارجی، ضدخارجی بودند و از نظر حفظ منافع ژاپن محافظهکار بودند اما به تمامی از نظر حفظ تجربیات غرب باز بودند. در ژاپن جامعهای پدید آمد که از نظر فرهنگی سنتی و از نظر میل به اصلاحات مدرن بودند. بنابراین در دعواهای موجود در اینجامعه همواره یک هسته مشترک فرهنگی موجود بود. بنابراین نظام دوگانه (duality) مانع دوگانگی فرهنگی (dualism) شد و از شکسته شدن فرهنگ بین دو امر که تنها در ارتباط و نزدیکی میتوانند کاری از پیش ببرند، مانع شد. این هسته فرهنگی به ژاپنیها کمک کرد بتوانند با حفظ روحیه ژاپنی با دنیا ارتباط پیدا بکنند.
حسینعلی نوذری: گذار ژاپن از فئودالیسم به حاکمیت روشنگرانه در عصر میجی
حسینعلی نوذری، استاد علوم سیاسی بحث خود را با اشاره به اهمیت مطالعه مسیر توسعه در ژاپن آغاز کرد و گفت: شاید نطفه آنچه به عنوان مشروطه ژاپنی خوانده میشود در آغاز قرن ۱۲ میلادی رقم خورده باشد و نوعی دوگانگی را شاهد باشیم، اما صورتبندی فئودالیته در همین دوران شکل میگیرد و به ظهور یک منظومه مستقل که پادشاه را تنها وادار به سلطنت کند نمیانجامد بلکه شاهد ظهور و برآمدن جریان قدرتمندی از جریان فئودالی هستیم و در نهایت این شوگون یا مشاور نظامی امپراتور است که در عمل جامعه را در مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی اداره میکند و همچنان با انباشت قدرت در دستان یک فرد به نام شوگون و اطرافیان او مواجه هستیم. اینجا کنار گذاشتن قدرت امپراتور به معنای نوعی جابهجایی قدرت از امپراتور به شوگون است.
نوذری در ادامه تصویری اجمالی از ژاپن ارایه داد و گفت: جغرافیای ژاپن یا نیهون یا نیپون از چهار بخش یا جزیره تشکیل شده است. مساحت آن ۳۶۹۸۸۱ کیلومتر مربع در سواحل شرق آسیا است. به لحاظ قومی مردم ژاپن از تبار اقوام ملل مختلف هستند که عمدتا از شمال آسیا مهاجرت کردهاند. اینکه ژاپن تنها در یک قرن و نیم گذشته شناخته شده، اندکی شتابزده و عجولانه است و بیانگر آن است که ما تاریخ پیشین ژاپن را ندیدهایم. ژاپن سابقه چهار تا پنج هزار سال حضور انسان متمدن را دارد و این را نشانههای باستانشناختی نشان میدهد. مذهب اصلی مردم ژاپن شینتو و بودیسم است. بودیسم میراث چین است و بخش مهم فرهنگ و تمدن ژاپن درحقیقت وامدار فرهنگ چینی در قالب آموزه کنفوسیوس و آیین بودیسم است.
نظام آموزش و پرورش کنونی ژاپن حاصل دوران بعد از جنگ جهانی دوم و دوره آرامش و به خود بازگشت آن است. به لحاظ سطح معیشتی، استانداردهای زیستی مثل مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت و... ژاپن همتراز کشورهای پیشرفته است. در قانون اساسی سال ۱۹۴۶ بر ضرورت نوعی حکومت دموکراتیک تاکید میکند که بیانگر سر بر آوردن هم ملت جدید و هم نظام سیاسی جدید است که برخلاف آنکه در تاریخ ژاپن قدرت مرکزی محل انباشت قدرت بود، از این تاریخ به بعد شاهد تجزیه و تکثر مجاری قدرت هستیم. در قانون اساسی شخص امپراتور به عنوان رهبر نمادین دولت معرفی شده و به واسطه شکست در جنگ جهانی حتی حق اعلام جنگ ندارد. مجلس ملی یا مجمع ملی که قدرت انحصاری قانونگذاری را دارد از دو بخش تشکیل شده است: نخست مجلس ۵۱۱ عضوی و دیگری مجلس نمایندگان که حدود ۲۵۷ عضو دارد و شبیه مجلس شوراست. قدرت قوه مجریه به نخستوزیر ربط دارد که از سوی مجمع ملی انتخاب میشود. اعضای کابینه حدودا ۱۸ نفر هستند.
نوذری سپس به تاریخ ژاپن اشاره کرد و گفت: تا جایی که به قرن ۱۵ به این سو بازمیگردد، چه در دوران امپراتوری ادو و چه در عصر میجی شکلگیری و دوام و قوام فرهنگ درباری در ژاپن اهمیت دارد. در این دوران اگرچه شوگونها قدرت اصلی را در اختیار دارند، اما نوعی تبعیت و وفاداری نسبت به شخص امپراتوری به صورت یک خط اساسی تاریخ رابطه جامعه و حاکمیت را به همراه دارد. این فرهنگ درباری از آموزههای مختلفی تشکیل میشود؛ نخست تحت تاثیر فرهنگ چینی است که از طریق کره وارد جامعه چین میشود، بعد از آن با ظهور و زایش فرهنگ بومی ژاپنی رخ میدهد. خاندان قدرتمند فوجیوارا از قرن ۱۹ میلادی به صورت نایبالسلطنه بر کل ژاپن حکومت میکردند اما از سال ۱۱۸۵ است که ژاپن وارد دوره میانه یا قرون وسطی میشود. مناسبات معیشتی این دوره شبیه دوران فئودالیسم اروپایی است. در کنار این فرماسیون شاهد ظهور ابزار اجرایی یا بدنه اساسی اجرایی این طبقه در قالب ظهور طبقه جنگجوی سامورایی هستیم که نقش تعیینکنندهای چه در جنگها و چه در شرایط صلح ایفا میکردند. در همین دوران میانه شاهد تاسیس و استقرار حاکمیت نظامی توسط میناموتو یوری تومو به عنوان نخستین شوگون رسمی هستیم. ایشان حاکمان نظامی موروثی بودند. بعد از جنگ داخلی بین طوایف جنگجوی رقیب در سال ۱۶۰۰ شوگون جدید یا ایه یاسو کشور متحد و یکپارچه میشود. در همین زمان است که امپراتور که شاهد توانمندی شوگون در اتحادبخشی به کشور است، تمایل خود به آن را نشان میدهد. بعد از آن در دوران توکوگاوا دو سده و نیم کشور در صلح و آرامش نسبی به سر میبرد اما به لحاظ سیاست خارجی این دوره آغاز دورانی است که ژاپن را به دلایل فرهنگی و روانشناسی اجتماعی ناشی از بیگانههراسی، به سمت انحصار سوق میدهد و ژاپن وارد سیستم بسته میشود تا قرن نوزدهم این شرایط ادامه مییابد. تا در ۱۸۵۴ ناوگان امریکایی به ژاپن وارد میشود و ایشان را ترغیب و وادار به مناسبات میکند. از این زمان است که در ساختار سیاسی جایگاه شوگونی رو به افول میرود.
نوذری در ادامه به جنبش اصلاحات و مشروطه خواهی ژاپن پرداخت و گفت: از ۱۸۶۸ ژاپن وارد دوران سازترین دوران خود شد که با به قدرت رسیدن امپراتوری میجی رخ داد. خود مفهوم میجی به معنای مستبد روشنفکر (lightened despot) است، که شبیه و تقریبا همزمان فردریک چهارم در پروس است که با عصر روشنگری در اروپا همزمان است. میجی نیز نوعی حاکم است که در راستای روشنگری تلاش میکند عصر میجی اهمیت بسیاری در مشروطه ژاپنی دارد و تاثیرش تا دهه ۱۹۳۰ باقی میماند و تا ۱۹۴۵ که ژاپن در جنگ شکست میخورد، دوام مییابد. جریان احیای (restoration) ی میجی را در یک منشور سوگند پنجگانه میتوان متبلور دید. بندهای پنجگانه این منشور زیرمجموعههای متعددی دارد. این منشور کلیات قانون اساسی میجی بوده که بعدا در حوزههای دیگر توسعه مییابد. در جریان احیای میجی قدرت رسمی بار دیگر به امپراتور بازمیگردد یعنی گویی آن دوگانگی در حال فروریختن است. اما در کنار آن دولتی تازه تاسیس تحت کنترل و نظارت رهبری قدرتمند نظام سامورایی شکل میگیرد یعنی همچنان تمایل قدرت به تمرکز و انباشت در امپراتوری میجی خودش را حفظ میکند. قدرت در دوران میجی تضعیف نشده بلکه تمرکز بیشتری یافته است. منتها اهرمهایی که در قالب منشور پنجگانه به وجود میآید سبب میشود از یکهتازی و انحصارگرایی یا استبدادگرایی جلوگیری شود. این فرآیند تا اواخر ۱۹۲۰ادامه دارد. از اوایل ۱۹۳۰ این امر کاسته میشود و شاهد ظهور قدرت گرفتن نظامیانی هستیم که به آن پرنسیبها پایبند نیستند که نتیجهاش را در جنگ جهانی دوم میبینیم.
نوذری در ادامه به تبیین اصول پنجگانه منشور میجی پرداخت و گفت: در این پنجگانه روحی دموکراتیک وجود دارد. این بیانیه عمومی درباره اهداف رهبران میجی در راستای تقویت روحیه و اشاعه اصول اخلاقی و جلب حمایت مالی برای دولت جدید است. این اصول عبارتند از اول تاسیس مجالس شورایی و مجامع عمومی (تلاش برای انتقال قدرت از نهادهای سنتی به نهادهای جدید)؛ دوم دخالت دادن و درگیر کردن همه طبقات اجتماعی در اجرا و انجام امور دولتی و حکومتی، سوم الغای قوانین تشریفاتی و شکوهمند و تجملاتی و حذف و الغای همه گونه محدودیتهای طبقاتی در برابر استخدام و اشتغال، چهارم جایگزینی قوانین عادلانه طبیعی به جای رسومات نادرست سنتی و پنجم تلاش و پویش همگانی برای کسب دانش در جهت تقویت مبانی حکمرانی امپراتور. این اصول زمینهساز اصلاحات میجی هستند که زمینههایی بر بالیدن و رشد و گسترش ناگهانی و سریع ژاپن از یک دولت فئودالی به یک قدرت جهانی در نیمه نخست قرن بیستم است، تا جایی که این جسارت را به ژاپن میدهد که با قدرتهای بزرگ دربیفتد.
قانعیراد: هسته فرهنگی موجب توسعه ژاپن شد
امین قانعیراد در پاسخ به سخنان نوذری به پنج اصل منشور میجی اشاره کرد و گفت: این پنج اصل و امپراتور روشنگر باعث پیشرفت ژاپن نشد. به اعتقاد من آن هسته فرهنگی موجب توسعه ژاپن شد. حالا باید از جناب دکتر نوذری پرسید که به نظر ایشان علت توسعه ژاپن چه بود؟
نوذری: توسعه ژاپن از طریق مکانیسمهای قدرت از بالا به فاشیسم منجر شد
نوذری در توضیح علت توسعه ژاپن سه الگوی توسعه را از یکدیگر متمایز کرد و گفت: سه الگوی اساسی توسعه داریم؛ نخست توسعه دموکراتیک و لیبرال سرمایهدارانه که در نمونه انگلستان و امریکا و فرانسه شاهدیم، در این جریان طبقه سرمایهداری و تجاری کوشیدهاند با کمک بخشی از لایههای اجتماعی محروم قدرت را از طبقه زمیندار به خود منتقل کنند، دوم توسعه از طریق انقلاب محافظهکارانه است که نمونهاش در ژاپن و آلمان و ایتالیا رخ داد که در نهایت به ظهور فاشیسم میانجامد. در این جوامع از آنجایی که ما طبقات تجاری و صنعتی مستقلی نداریم که بتوانند عامل و ابزار انقلاب تودهای شوند و به خیزشهایی در راستای توسعه منجر شوند، در نتیجه اهرم اقدام برای توسعه به طبقات اجتماعی حاکم منتقل میشوند، سومین راه توسعه نیز روش کمونیستی است که با تکیه بر لایهها و طبقات فرودست اجتماعی به خصوص دهقانان صورت میگیرد که در نهایت نیز تجربهها نشان داد که دهقانان در پیمودن مسیر توسعه شکست خوردند. بنابراین توسعه ژاپن از طریق مکانیسمهای قدرت از بالا که به فاشیسم منجر میشود، رخ داد. همین امر زمینه ناکامی الگوی توسعه از طریق انقلاب محافظهکارانه را نشان میدهد یعنی در جریان مطالعه فرآیند توسعه در ژاپن متوجه میشویم که این توسعه در نهایت به میلیتاریسم تمامعیار میانجامد و بعد از آن (یعنی از ۱۹۵۰ به بعد) است که باید فاکتورهای دیگری بیابیم تا زمینه رشد و گسترش ژاپن در سه دهه بعدی را فراهم کند.
قانعیراد: تمایز حقیقت از قدرت در ژاپن ریشه توسعه فرهنگی است
قانعیراد نیز در توضیح سخن خود گفت: ادعای من آن نبود که از سال ۱۱۸۵ توسعه به تمام معنی رخ داد بلکه گفتم که زمینه برای تمایز میان نهادهای قدرت سیاسی و معنوی فراهم آمد. بعد به سال ۱۶۱۵ اشاره کردم که قرن هفدهم است. از قرن هفدهم نوعی تمایز قدرت از حقیقت یا تمایز فرهنگ از سیاست رخ میدهد که عامل رشد است.
وقتی فرهنگ از سیاست متمایز شود، امکان رشد مییابد، زیرا فرهنگ دیگر بار زور نیست. البته متولی فرهنگ امپراتور است، اما از زور سیاسی آزاد است.
اهالی قدرت سیاسی برای هنر و اندیشه چارچوب تعیین نمیکنند. امپراتور متولی این قضیه است و در تقسیم کار نیز وظیفه امپراتور تحقیق و مطالعه است و این امکان میدهد که فرهنگ آزاد باشد. سیاست نیز زمانی رشد مییابد که امکان توجیه ماورایی نقاط ضعف خودش را نداشته باشد. بنابراین یک سازمان اداری کارا را ایجاد میکند. بنابراین در نتیجه تمایز فرهنگ و سیاست یک بروکراسی قدرتمند در ژاپن به وجود آمد. هنوز دموکراسی ایجاد نشده، اما در دوره توکوگاوا به عنوان عصر فئودالی متمرکز یک بروکراسی متمرکز تشکیل شد که جنگ را از بین برد. بنابراین از ۱۶۰۰ تا ۱۸۶۸ یعنی حدود سه قرن با حداقل درگیریهای جنگی مواجه هستیم که اجازه رشد میدهد. حرف من این است که باید خود این تحول قرن هفدهم را در ریشههای فرهنگی قدیمیتر جست. وگرنه با چهار کتاب و اصل نوزایشی رخ نمیدهد. اصول میجی همان اصول کنفوسیوسی است. مثلا مشارکت طبقات اجتماعی همیشه در ژاپن بوده است. اما اینها در عصر میجی جهتگیری جدیدی پیدا کرد. خود نوزایش (restoration) بازگشت قدرت امپراتوری در صحنه سیاسی بود. این نشاندهنده آن است که امپراتور در عصر پیش این قدرت را نداشت.
این بازگشت به قدرت تحت تاثیر ساموراییهایی که در دوران توکوگاوا در حاشیه بودند، رخ میدهد یعنی بعد از ۱۸۵۴ و آمدن کومودور پری و قراردادی که با ژاپنیها بستند، غیرت سامورایی به جوش آمد و یک حرکت ضد خارجی ایجاد شد و این حرکت ضد خارجی امپراتوری میجی را بازگرداند، یعنی حس کردند که برای مبارزه با خارج نیازمند پیوند امر قدسی و امر سیاسی هستند. بنابراین در چارچوب مجددا امپراتور جابهجا شد و دوگانگی دو پایتخت از بین رفت. اما امپراتوری که بعد از بیش از ۲۵۰ سال بر سر کار آمده بود، فهمیده بود که در صحنه سیاسی چگونه رفتار کند و اجازه داد که اصولی تبیین شود. اما روحیه همچنان ژاپنی بود، یعنی همان طور که پیش از آن روحیه ژاپنی و دانش چینی (کنفوسیوس و بودیسم) بود، حالا شده بود روحیه ژاپنی و دانش غربی. بنابراین برای فهم توسعه ژاپن باید ریشههای فرهنگی عمیق آن را دریافت.
نوذری: پیدایش شهروند یک دستاورد مدرن است
نوذری در پاسخ به ادعای قانعیراد مبنی بر روحیه قدسیمابی گفت: در دوران توکوگاوا و حاکمیت شوگونها مفهوم بخشیدن جنبههای مقدس مابانه به نقش امپراتور در برنامهها را شاهد هستیم. اما در دوران میجی این حالت تقدسمابانه در واقع نوعی تلاش دولت مدرن است. از همان اواخر حکومت توکوگاوا دولت-ملت به معنای مدرن کلمه شکل میگیرد. آنچه دولت-ملت مدرن را از دولتهای فئودالی متمایز میکند، تلاش برای یافتن منابع مشروعیتبخش است.
در این دولت-ملت منابع مشروعیت دیگر از طریق تعالیم شینتوئیزم و بودیسم استخراج نمیشود. بلکه از طریق مراجعه به آنچه منابع مدرن تلقی میشود، صورت میگیرد. در دوران توکوگاوا و حتی اوایل میجی مردم رعیت بودند که نقش بنده داشتند. پیدایش شهروند (citizen) به عنوان فردی که حق مشارکت اجتماعی و سیاسی دارد یک دستاورد مدرن است. نباید این فرآیند تحول سیاسی را نادیده گرفت که تاریخ و اندیشه مشخصی دارد.
قانعیراد: ژاپن در مواجهه با غرب به امپراتور رجوع کرد
قانعیراد در پاسخ به سخنان نوذری درباره تغییر منابع مشروعیتبخشی از منابع سنتی به منابع مدرن بار دیگر به مفهوم احیا (restoration) اشاره کرد و گفت: ژاپن در مواجهه با غرب در سال ۱۸۵۴ احساس کرد اگر امپراتور وارد این مواجهه نشود و قدرت معنویاش را وارد کار نکند، موفق نمیشود. یعنی با تکیه صرف بر بروکراسی عرفی نظامی سیاسی کار قابل پیشرفت نیست.
نکته دوم اینکه در ژاپن بنده و رعیت نبودند. حتی در دوران توکوگاوا ساموراییها در روستاها حکومت نمیکردند، کدخداهایی بودند که مسائل مردم را حل و فصل میکردند، مثل پاسخگو بودن به ارباب برای اداره امور، حل و فصل اختلافات بین اهالی، پرداختن به جزییات امور آبیاری و سامان دادن جشنها. ساموراییها به امور بحرانها از قبیل فجایع طبیعی و ناآرامیهای مردمی و ارزیابی محصول میپرداختند. بنابراین روستاهای ژاپنی روی دوش کدخداها میچرخید و همه هم باسواد و مدرسهرو بودند و فرهنگ نیز توسعه یافته بود.