iran-emrooz.net | Fri, 27.07.2012, 21:38
«آدمکشان قصر فیروزه»، داستانی از جنایت و مکافات
صدای آمریکا / نازی عظيما
«آدمکشان قصر فیروزه»، داستانی از جنایت و مکافات
۲۰ سال پیش در رستورانی در برلن رهبران کرد ایرانی هدف رگبار مسلسل قرار میگیرند. رویا حکاکیان ردپای حقیقت و عدالت را در این جنایت دنبال میکند.
آدمکشان قصر فیروزه روایتی مستند و داستانی واقعی از یک جنایت سازمان یافته دولتی است که نزد ایرانیان به خاطر نام رستورانی که جنایت در آن روی داد به جنایت میکونوس معروف شده است.
کتاب با واقعه اصلی داستان آغاز میشود. پنجشنبه شب ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۲، رستوران میکونوس در برلن. هشت تن از سران حزب دمکرات کردستان و مخالفان حکومت اسلامی ایران که برای صرف شام و گفت وگو در آن رستوران گرد آمده اند، همراه با صاحب رستوران، هدف حمله دو مرد مسلح نقابدار قرار میگیرند. چهارتن از آنان: رهبر حزب دمکرات کردستان، دکتر صادق شرفکندی، و دو معاون او، فتاح عبدلی و همایون اردلان که برای شرکت در کنگره بین المللی حزب سوسیال دمکرات به برلن آمده اند، و نوری دهکردی، یکی از مخالفان کرد ساکن آلمان کشته میشوند، صاحب رستوران، عزیز غفاری، مجروح میشود و به چهار تن دیگر آسیبی نمیرسد. پرویز دستمالچی ، فرهاد فرجاد، و مهدی ابراهیم زاده، فعالان سیاسی و مخالف حکومت اسلامی ایران جزو نجات یافتگان این حمله تروریستیاند.
جالب آن که این عملیات درست زمانی صورت میگیرد که در ایران رئیس جمهوری اسلامی، اکبرهاشمی رفسنجانی با وعده گذشت و مدارا، از ایرانیان خارج از کشور دعوت کرده است به میهن بازگردند.
گره اصلی داستان در همان آغاز گشوده شده. میدانیم که دو ایرانی و چهار لبنانی در جنایت شرکت داشتهاند. عبدالرحمان بنیهاشمی، رهبر عملیات، به ایران میگریزد. کسی که رگبار مسلسل را با فحشهای رکیک و نفرت بار بر قربانیان میبارد، کاظم دارابی ایرانی است. عباس رائل تیرخلاص زن و یوسف امین دوست او که در ورودی رستوران را میپاید، هردو عضو حزب الله لبناناند و در اردوگاه سپاه پاسداران در رشت در ایران به مدت شش ماه آموزش تروریستی دیدهاند. آدمکش ایرانی و چهار لبنانی دستگیر میشوند.
داستان درست از آن جایی که همه چیز به نظر تمام شده میرسد، یعنی پس از وقوع قتل، آغاز میشود. از این پس کار کتاب، کشف اسراریست که چون ماجراهای هزار و یک شب از پس ازدحام شخصیتها و وقایع غیرمترقبه در فضایی دلهره آمیز اندک اندک بر ما نمایان میشود. در شلوغی حدس و گمان زنیها و نظرپردازیهای مختلف، از ایرانیان تبعیدی، که از همان دقایق اول جنایت را کار جمهوری اسلامی میدانند، تا سیاست مداران و مدیران دولتی ایران و آلمان، که آن را به درگیریهای میان سازمانی کردها نسبت میدهند، حقیقت باید ذره ذره و قدم به قدم و تکه تکه کشف شود و چون بافت قالی ایرانی کنارهم قرار بگیرد تا قابل عرضه به فرشته عدالت شود.
اگر ویژگی کتاب خوب آنست که خواننده از خواندن آن خسته نشود و به بیان دیگر بزور کتاب را نخواند، این نمونه روزنامه نگاری نو، یا روزنامه نگاری تحقیقی بی تردید در رده کتابهای «خوب» در مرتبهای بالا قرار میگیرد.
کتاب «آدم کشان قصر فیروزه» از یک جهت با همه داستانهای جنایی فرق دارد. همه رویدادها و شخصیتهای آن واقعی هستند و خواننده کتاب اگر نه همه جزئیات ، اما تقریبا همه داستان را، بویژه آغاز و پایان آن را، از پیش میداند، و با این حال نمیتواند آن را زمین بگذارد.
از رویا حکاکیان، نویسنده کتاب «آدمکشان قصر فیروزه»، قبلا یک کتاب شعر و پس از آن شرح حال او را با نام «سفر از سرزمین "نه"» خوانده ایم. اما اکنون با یک نمونه روزنامه نگاری ادبی و با داستانی سیاسی – جنایی سروکار داریم.
در گفت و گویی که با رویا حکاکیان کردهام از او میپرسم:
ـ چه طور شد که به نوشتن این نوع داستان ـ اگر بشود نامش را داستان گذاشت ـ روی آوردید؟
رویا حکاکیان: «بعد از چاپ کتاب خاطراتم ناشرم دوست داشت که من جلد دوم آن را بنویسم که مربوط میشد به زندگیم در خارج از ایران یعنی از سال ۱۹۸۴ به بعد. اما من دیگر احساس نمیکردم که روند زندگیم از ۱۹۸۴ به بعد چیزی داشته باشد که ارزش کتاب شدن داشته باشد. از آنجا که به تاریخ معاصر و سرگذشت ایرانیان در ۴۰ سال اخیر علاقه دارم احساس کردم که این کتاب به نوعی ادامه سرگذشت خود من است. یعنی این درست که سرگذشت خودم نیست اما رویدادی که در رستورانی در برلن برای یک عده ایرانی اتفاق افتاد از نوعی ست که میتوانست برای همه ایرانیانی که در خارجاند و رابطه نزدیکی با ایران و مسائل آن دارند اتفاق بیفتد. یعنی ما هم میتوانستیم توی جلسه مشابهی حضور داشته باشیم. حس کردم با تمهای مورد علاقه و ذهنی من سازگاری دارد. به طور غیرمستقیم ادامه کتاب اول من است. یعنی داستان زندگی ایرانیِانِ نوعی در خارج از کشور است».
ـ چرا این موضوع را انتخاب کردید؟
رویا حکاکیان: «صرفاً به این دلیل که ۶ ـ۷ سال پیش با پرویز دستمالچی آشنا شدم که از بازماندگان این جنایت است و در طی آشنایی با او با ابعاد و جنبههایی از این قصه آشنا شدم که نه میشناختم و نه احساس میکردم که کسان دیگر، چه ایرانی و چه غیرایرانی، آن را میشناسند یا آن را دنبال کردهاند. متوجه شدم که ماجرا برای دنبال کنندگان با نقطه چین تعریف شده. قصه میکونوس با درنظر گرفتن همه ابعاد و جوانب و زوایایش هرگز به صورت کامل گفته و نوشته نشده بود، درعین حال از نظر روایتی، هم بسیار مهم و هم جذاب و پر از بالا و پایینهای روایتی بود. در خط پیشرفت داستان وقایع پیش بینی نشدهای روی میدهد که آن را مهیج و پر جاذبه میکند. به علاوه با آن که پیش از میکونوس ترورهای دولتی زیادی علیه ایرانیان خارج از کشور روی داد، اما سرنوشت میکونوس با ترورهای دیگر به طرز بارز و مهمی فرق داشت. یعنی برای اولین بار یک کشورخارجی انگشت اتهام را به سوی ایران نشانه گرفت و رای به محکومیت بالاترین مقامهای ایران داد. این تفاوت به حدی بارز و تاریخی بود که آن را قابل تحویل و ارائه به جهان میکرد».
ژانر کتاب
کتاب «آدمکشان قصر فیروزه» در عین آن که نوعی روزنامه نگاری تحقیقی است، به خاطر خط داستانی و شخصیت پردازی و شیوه دلهره و انتظار آفرینیاش با رمانهای جنایی ـ سیاسی نیز نسبت پیدا میکند. با این حال کتاب بر اساس کوهی از مصاحبهها و نوارها و نیز آرشیوهای دولتی و نوشتههای خصوصی نوشته شده که همه به منزله مواد خام برای نوشتن کتاب بودهاند. نویسنده که ساکن آمریکاست برای تهیه این مدارک بارها به آلمان و کشورهای دیگر سفر کرده است.
رویا حکاکیان درباره ژانر کتاب میگوید:« هدف من از انتخاب این نوع نوشتن علاوه بر علاقهای که به تحقیق و تفحص و مصاحبه دارم برایم مهم بود که کتاب طوری باشد که فقط وسیله مطالعه کارشناسان حرفهای ـ سیاسی نباشد و آدمهای عادی و غیر ایرانی هم جذب آن شوند. شاید باور نکنید ففط سرهم کردن چارچوب قصه بیش ازیک سال طول کشید. که نیمی از وقتی بود که ناشر به من داده بود. در این مدت همهاش مشغول این بودم که داستان را یاد بگیرم. چون بسیار پیچیده و پر ازدحام بود. مثل بازارهای شرقی که پُرند از آدمها و دکهها و اجناس رنگارنگ و غیره. هم شخصیتهایی که نقش دارند فراوان است و هم موضوع از جنبههای حقوقی، سیاسی، روایتی بسیار پیچیده است.
من داستان را به صورت یک شجره نامه روی دیوار کشیدم که بتوانم تصمیم بگیرم ازشخصیتها کدام باشند، کدام نباشند و ازتمها کدام را میخواهم و کدام را نه. همه تلاشم این بود که همه جزئیاتی را که باعث گیج شدن یا سرد شدن خواننده غیر حرفهای شود حذف کنم و به مهم ترین و اساسی ترین رویدادها و موضوعها بپردازم. و البته حذف بخشهایی از جزئیات در کتاب برایم انتخابی مشکل بود. پیدا کردن اسکلت و کشیدن شجره نامه داستان بسیار وقت گرفت...
شخصیتهای کتاب
شخصیتهای اصلی این کتاب با دیگر کتابها تفاوتی عمده دارند. «حقیقت» و «عدالت» دو شخصیت اصلیاند که حوادث و ماجراهای کتاب در خدمت چگونگی دست یافتن به آن دو روی میدهد. جست و جو و یافتن «حقیقت» را دادستان فدرال آلمان، برونو یوست، قاضی صدیق و باشرف و خستگی ناپذیر برعهده گرفت و همه فشارهای سیاسی و دیپلماتیک را که برای منحرف کردن مسیر پرونده اعمال میشد نادیده گرفت، قرار دادن این حقیقت در ترازوی عدالت و صدور حکمی برحق را که لبخند پیروزی بر لبان عدالت نشاند، فریتیوف کوبش، رئیس دادگاه میکونوس برعهده داشت که به مدت پنج سال، با صبرو درنگ و با دقت و وسواس جزئی ترین ابعاد و زوایای این پرونده را کاوید.
قربانیان و خانوادههای آنان، تیم ترور و سوابق زندگی اکثر آن، آمران قتلها، مقامهای آلمانی، روزنامه نگارانی که این خبر را به مدت پنج سال در ذهنها زنده نگاه داشتند، شاهدانی چون ابوالقاسم مصباحی و ابوالحسن بنی صدر، و حتی پلاک یادبودی که به یاد آن واقعه بر سر در رستوران سابق میکونوس قرار گرفت، همه جزو شخصیتهای داستانند.
اما کتاب رویا حکاکیان تنها روایتی مستنداز تاریخ نیست. اگر تاریخ با شرح رویدادها و کردار قدرتمندان در زمان و مکانی مشخص سروکار دارد، رمان به غور در زندگی و اعماق عواطف فرد فرد انسانها در همان شرایط مکانی و زمانی میپردازد. آنچه این کتاب را بیش از هرچیز خواندنی میکند نگاه انسانی نویسنده به سرنوشت کسانی ست که در این ماجرا، خواسته ( آدمکشان مزد گرفته) و ناخواسته ( قربانیان و خانوادههای قاتلان و قربانیان) نقش داشتهاند.
نویسنده در شخصیت و احوال روحی و عاطفی آدمهایش غور میکند و چهره انسانی آنها را روایت میکند. مثلاً پرویز دستمالچی فردای آن شب دهشتبار و پس از آن که از مرگ نجات یافت (و میتوانست نجات نیافته باشد) با خودش چه کرد و چه حال و هوایی داشت؟ شهره همسر نوری دهکردی، که در پی رابطهای عاشقانه به همسری او درآمده و در هماهنگی کامل فکری و سیاسی همراه زندگی او بود، چگونه با لحظههای «بی او بودن» کنار آمد؟
تأثیر این ماجرا بر آن دو دختر بچه داستان، سارا دهکردی، پنج ساله و سالومه هشت ساله دختر پرویز دستمالچی، چگونه بود؟ در حالی که یکی، سالومه ، که پدرش نجات یافته بود، از واقعهای که برای پدرش روی نداده تا سرحد شوک قلبی میرود، و با پرسشهای بی پایانش درباره آن شب و آن واقعه پدرش را به ستوه میآورد، آن دیگری، سارا، که پدرش را ازدست داده، نه میپرسد، و نه میخواهد بداند و بشنود. انگار میخواهد با نپرداختن به واقعه آن را انکار کند.
رویا حکاکیان میگوید:« علت بی اعتنایی سارا پس از مرگ پدرش دل شکستگی او بود. سعی میکرد برای آسیب ندیدن بیشتر با ماجرا فاصله گذاری کند. اما الان متضاد این کار را انجام میدهد. و از جوانان فعال در صحنه حقوق بشر در آلمان است. سازمان دهی و برنامه ریزی و رهبری میکند و به نظر میرسد که پابر جای پای پدر و مادرش میگذارد».
و بدگمانیها در مورد این که کدام یک از آن نه نفر خبرکشی کرده بودند؟ در گزارش دادستانی قید شده که خبرکش آن شب در رستوران بوده و از آنجا تلفن زده. او در عین حال با حزب دمکرات کردستان هم ارتباط داشته است. آن شب در ساعت حدود ده شب، آن زنگ تلفنی که حضور رهبران کرد را در رستوران به آدم کشان خبر داده بود توسط چه کسی به صدا درآمد؟ آن هم درملاقاتی که تاریخ آن به خاطر مغشوش بودن خبر رسانی در مورد زمان آن (بیشتر دعوت شدگان شب جمعه رابا جمعه شب اشتباه گرفته و نیامده بودند. پرویز هم جزو همانها بود که در لحظه آخر و با اصرار نوری دهکردی راه رستوران را درپیش گرفت) عدهای را به اشتباه انداخته بود.
مگر جز همان نه نفر که یکی شان عزیز، صاحب رستوران مورد اعتماد آنان بود و یک دو مشتری آخر شب آلمانی که در سالن عمومی رستوران نشسته بودند چه کسی در آنجا بود؟ چه کسی آنان را یک سره به اتاق پشتی که محل برگزاری ملاقات بود هدایت کرده بود؟ دامنه سوء ظنها گاه تا آنجا گسترده میشد که میتوانست خود قربانیان را هم دربربگیرد. اما بیش از همه به سوی عزیز غفاری صاحب رستوران متوجه بود. اما آیا واقعاً خبرکش او بود؟ سیمای عزیز با قلم نویسنده به طرزی ملموس و واقعی شکل میگیرد.
رویا حکاکیان حتی در ترسیم آدم کشان نیز با موضعی بی طرفانه از شخصیت انسانی آنان پرده بر میبردارد. ترسیم شخصیت یوسف امین، کسی که در جریان ترور کنار در رستوران نگهبانی میدهد، یکی ازجذاب ترین و درخشان ترین شخصیت پردازیهای داستان است. جوانی لبنانی که به امید بدست آوردن پول و زندگی بهتر در جنایت شرکت میکند، اما نگران همسر حاملهاش است و آرزوی دیدار پسر نادیدهاش را دارد.
بخش دیگری از کتاب که از جذابیت خاصی برخوردار است مربوط به سرنوشت مصباحی و نقش سعید امامی در فرار او از ایران ورفتن به پاکستان و تماس گرفتن با بنی صدر و خروج از ایران برای دادن شهادت در میکونوس است.
رویا حکاکیان میگوید: «می دانید. خود مصباحی هم قربانی ست. زنش برای فلاحیان جاسوسی میکرد. یعنی فلاحیان او را وادار کرده بود که علیه شوهرش برای وزارت اطلاعات فلاحیان جاسوسی کند».
ـ چرا؟ مگر مصباحی جزو همان اطلاعاتیها نبود؟ چرا فلاحیان به او و سعید امامی مظنون بود؟
رویا حکاکیان: «درست است. اما از یک مقطعی فلاحیان با او و سعیدامامی وارد جنگ قدرت میشود. فلاحیان میخواست آنها را ازقدرت بیرون کند. این تنازع قدرت برای مصباحی به بهای خانواده و حرفه و وطنش بود و برای سعید امامی به بهای جانش تمام شد. سعید امامی به مصباحی خبر میدهد که جانش در خطر است، اما خبر نداشت که خود او هم در مظان است. فکر میکرد که داستان به مصباحی ختم میشود.
مصباحی اصرار داشت بگوید قاتل نبوده و وقتی از او میخواهند قتل خرسندی را برنامه ریزی کند، چون با خشونت مخالف بوده کاری میکند کههادی خرسندی نجات پیداکند که داستانش را در کتاب خواهید خواند. و همین باعث اعتماد پلیس به او شد».
حکاکیان اختلاف فلاحیان و مصباحی را بر سر اختلاف نظر آن دو درباره روش کار میداند:
رویا حکاکیان: «مصباحی متعلق به نسل جوانی از اطلاعاتیها بود که فکر میکردند میتوانند از طریق همین ابزارهای اطلاعاتی در جنگهای قدرت برنده شوند. آنها با روشهای فلاحیان برای حذف مخالفان موافق نبودند و میخواستند با برتری فکری و ایدئولوژیک مخالفان خود را مجاب کنند».
تروریسم دولتی ایران یا قتلهای زنجیرهای
قتلهای زنجیرهای در خارج از کشور فهرستی ۵۰۰ نفری بود که گویا در زمان آیت الله خمینی و با تایید او تهیه شده بود و با دادگاه میکونوس به آن خاتمه داده شد.
فهرستی از قتلهای زنجیرهای برای داخل کشور هم تهیه شده بود که تاسال ۱۳۷۶به صورت مداوم اما تقریبا بی سرو صدا ـ به صورت مرگهای نامعلوم و آنی، ناپدید شدنهایی که هیچ وقت قربانیانش پیدا نشدند، تصادفهای عمدی با اتومبیل و کامیون که در قاموس قتلها واژه جدید « کامیونی شدن» برای آن ساخته شد، و کشته شدن با چاقو و گلوله و خفگی با طناب و غیره ـ وجود داشت.
قربانیان این قتلها بیشتر روشنفکران و دگر اندیشان و نوکیشان مسیحی و اقلیتها بودند. اما گروهی از روحانیون و خودیها هم در میان قربانیان بودند. از آیت الله لاهوتی تا احمد خمینی. عوامل این قتلها هیچگاه رسماً معلوم و معرفی نشدند. تنها پس از قتلهای تقریبا همزمان پروانه و داریوش فروهر و دونویسنده، محمد مختاری، و محمد جعفر پوینده در آغاز دولت محمد خاتمی بود که دولت رسماً « برخی از عوامل خودسر در وزارت اطلاعات» را عامل آن قتلها اعلام کرد.
عدهای، از جمله سعید امامی، شناخته و بازداشت و بازجویی شدند، بی آن که هیچگاه آمران در برابر عدالت پاسخگو شوند. فلاحیان که جزو کمیته این آمران بود تهدید کرده بود که اگر او را به محاکمه کشند پای کسان بالاتر از او هم به میان خواهد آمد.
سعید امامی، معاون امنیتی وزارت اطلاعات، پس از بازجوییهای طولانی در زندان درگذشت. علت قتل او «خودکشی بر اثر نوشیدن مایع نظافت» اعلام شد. او در بازجوییها گفته بود که تنها مأمور اجرای تصمیمهایی بوده که در کمیته ویژه قتلها گرفته و برای اجرا به او واگذار میشده است.
در داخل کشور نیز تنها پس از محکوم کردن رسمی چهار قتلی که به قتلهای زنجیرهای معروف شد، زنجیره این جنایات از هم گسست.
ابوالقاسم مصباحی یا شاهد C
رویا حکاکیان درباره ابوالقاسم مصباحی میگوید:«قصه زندگی ابوالقاسم مصباحی بسیار جذاب و عجیب بود که خودش میتواند موضوع یک کتاب باشد».
ـ چه طور؟
رویا حکاکیان: «ببینید، او آدمی بود با هوش و استعداد خارق العاده. در ۲۳ سالگی مسئول عملیات امنیتی اروپا میشود. روزها درس میخواند و شاگرد دانشگاه سوربن بود و شبها عملیات جاسوسی را برنامه ریزی میکرد. برایم خیلی سخت بود که تصمیم بگیرم با همه کششی که به سرنوشت او داشتم آن را خیلی کوتاه کنم.»
ـ الان وضعیت ابوالقاسم مصباحی که در آن زمان به شاهد سی معروف شد، چگونه است؟
رویا حکاکیان: «او بشدت از وضعیت بلاتکلیفی که دارد ناراحت است. چون ناگزیر شد قیافه و هویتش را عوض کند، شرایط سختی داشت. تحمل زندگی جدید برایش سخت بود. خیلی احساس تنهایی میکرد. آنقدر احتیاج به حرف زدن داشت که به جای ۳ـ۴ ساعت که برای مصاحبه با او قرار گذاشته بودم، سه ، چهار روز حرف زد».
ـ ناراحتیاش از چیست؟ همان ناراحتیهایی که بقیه پناهندگان دارند؟ مثل دوری از وطن و کسان و غربت و غیره؟
رویا حکاکیان: «غیر از اینها به هرحال دستش از ادامه زندگی حرفهای که در ایران داشت بریده، با این که هنوز مطالعه میکند اما در عین حال نمیتواند در بطن زندگی باشد و فعالیت داشته باشد و برای خودش زندگی حرفه ی و اجتماعی درست کند. وقتی او را دیدم افسردگی شدید داشت»
ـ چقدر این کتاب بر اساس مستندات واقعی و تاریخی ست و چقدر از آن را شما به آن افزوده اید. مثلا از نظر توضیح عواطف و احساسات درونی شخصیتها انگار خودتان آنجا بوده و از درون آنها خبر داشته اید. چقدر از این شخصیت سازیها براساس تخیل خود شما شکل گرفته؟
رویا حکاکیان:«شاخ و برگ عاطفی یا کلماتی که به کار رفته کار من بوده، اما هیچ یک از اتفاقات را من درست نکرده ام. با این حال انتخاب یک اتفاق و حذف یکی دیگر یا تاکید بر وقایع کار من بوده».
ـ کتاب شما بسیار جذاب و پرکشش است و حتی خوانندهای را که از این جنایت و این دادگاه و نتیجه آن اطلاع دارد به دنبال خود میکشاند. علتش چیست؟
رویا حکاکیان:«خوب. من میخواستم کتاب جذابی بنویسم که خوشبختانه همین طور هم شد. میخواستم چیزی باشد که فقط خواننده آگاه و آشنا به مسائل ایران آن را نخواند. یعنی یک کتاب سیاسی نباشد. ضمن این که سیاسی هم هست، و نظام قضایی را هم نشان میدهد.
خوانندگان این کتاب طیفهای گوناگونی دارند که با هم اساسا فرق دارند. سوای ایرانیان و بخصوص کردها و آدمهای سیاسی و دست اندرکار، خیلی از خوانندگان این کتاب از کسانی هستند که به ژانر جنایی علاقه دارند و به همین دلیل آن را خواندهاند. خیلیهاشان اصلا ایران را نمیشناسند. خیلیهاشان به مسائل سیاسی علاقه ندارند. و خلاصه از میان آدمهای معمولی و غیر متخصص هستند و همین برای من خوشحال کننده است.
دلیل دیگر جذابیت این کتاب هم به نظر من اینست که کتاب دارای پلات است. ساختار پلات یا طرح ساختاری کتاب برایم حدود یک سال و خردهای طول کشید. برای من مهم است که در قصه حادثه اتفاق بیفتد. در تمام کار همه تلاش من آن بود که نبض داستان در پلات یا در طرح و بافت آن بزند نه تنها در شخصیت ها».
ـ برای تهیه و نوشتن این کتاب چقدر کار کردید؟
«خیلی. من در زیرزمین خانه مان به اندازه یک موزه در باره این قتل و دادگاه آن مطلب دارم. سوای نوارهای مصاحبههای خودم، خاطرات ویادداشتهای آدمهای دیگر داستان هم هست. مثل خاطرات و یادداشتهای شهره بدیعی از جریان سیر دادگاه و از حال و وضع خودش، یا یادداشتهای پرویز دستمالچی. به طوری که باری بر دوش همه اعضای خانوادهام شده بود.
دوقلوهای من تازه به دنیا آمده بودند و محل وقوع واقعه و همه آدمهای مربوط به آن در آلمان بودند. من حدود ۱۰ ـ ۱۲ بار به آلمان برای مصاحبه و تحقیق سفر کردم، اما به خاطر بچهها این سفرها کوتاه بودند. حتی یک بار بچهها را هم توانستم ببرم که آن سفر یک ماهی طول کشید.
من برای تحقیق و مصاحبه غیر از قاتلان با ۹۰ در صد افراد کتاب حرف زدم و این خیلی طول کشید. یاد گرفتن داستان که جنبههای مختلف داشت، و همین طور یاد گرفتن سیستم قضایی آلمان که با آمریکا خیلی تفاوت دارد، کشف و یاد گرفتن این تفاوتها و ریزه کاریهای دیگر داستان حدود چهار سال طول کشید».
ـ چه تفاوتی دارند؟
رویا حکاکیان: «در دادگاه آلمان هیئت منصفه وجود ندارد. موفقیت دادگاه میکونوس به خاطر سیستم قضایی و جزایی آلمان بود که بهترین سیستم قضایی در کشورهای غربی است. به خاطر نبودن هیئت منصفه که اعضای آن آدمهای عادی و غیر متخصص و ناوارد هستند دادگاه به بهترین نحو برگزار میشد. اگر هیئت منصفه وجود داشت به دلیل وجود آدمهای ناشی خیلی از مدارک و شواهد را نمیشد ارائه کرد. چون هیئت منصفه توانایی قضایی ندارد. در دادگاههای آلمان همه چیز را میتوانید مطرح کنید.
تفاوت دیگر این است که در آلمان قضات توسط سیاست مداران انتخاب نمیشوند. حال آن که در آمریکا قضات عالی رتبه و فدرال توسط رئیس جمهوری تعیین میشوند. در آلمان سیاست کاملاً از دستگاه قضایی جداست تا قضات و دادگاهها تحت فشار سیاست مداران و مصلحت گراییهای مربوط به قدرت قرار نگیرند.
در دادگاه میکونوس فشارهای سیاسی، هم از جانب دولت و بازرگانان آلمان و هم از جانب دولت ایران، بسیار شدید بود. اما دیدیم که نتوانست تأثیری بر رأی دادگاه بگذارد»
ـ نقش مصباحی یا همان شاهد سی در این دادگاه چه بود؟ آیا او در جریان طرح این ترور قرار داشت؟ و اساسا حرفها و شهادت او تاچه پایه برای دادگاه قابل قبول و مستند بود؟
رویا حکاکیان: «اهمیت او بیشتر ازطریق افشای آن سیستم و ساز و کار قدرتی بود که برای این ترورها تصمیم گیری میکرد. در واقع او هیرارشی این سیستم را رسم میکند. این که تصمیمها چگونه و توسط چه کسانی گرفته میشد، چگونه عملیاتی میشد، و مرحله به مرحله چگونه پیش میرفت. مسئولیتها در هر مرحله بر عهده چه کسانی قرار میگرفت و چگونه تقسیم میشد. اما درباره میکونوس، خود او در جریان این طرح قرار نداشت اما میگوید در تهران با بنیهاشمی، یعنی رهبر و رئیس اصلی عملیات که توانست فرار کند و در آن زمان تازه به ایران برگشته بود ملاقات کرده و از او درباره میکونوس توضیحاتی شنیده بود».
ـ چه مستنداتی ارائه کرد که دادگاه آلمانی حرفهای او را معتبر دانست؟
رویا حکاکیان: «بر اساس اطلاعات ویژهای که ارائه داد. مثلا یک مورد مربوط به جزئیات طرح ترورهادی خرسندی بود که تنها پلیس اسکاتلندیارد از آن خبر داشت ...»
حسین موسویان، که در زمان جنایت میکونوس تا پایان دادگاه آن که به اخراج سفیر ایران از آلمان منجر شد، سفارت ایران را در آلمان بر عهده داشت، در کتابی که با نام «روابط ایران و آلمان» منتشر کرد از نقش فعال مصباحی در تبادل گروگانهای آلمانی در برابر هواپیماربایان لبنانی عضو حزب الله (برادران حمادی) و مذاکرات او با مقامهای آلمانی پرده برمی دارد. به نوشته او، مصباحی از سال ۱۳۶۳ تا زمانی که توسط دولت فرانسه از این کشور اخراج شد، به عنوان مسئول امنیتی جمهوری اسلامی اروپا در فرانسه بود.
از رویا میپرسم:
ـ حال که نامهادی خرسندی به میان آمد، کتاب شما با نوشتهای ازهادی خرسندی شروع میشود. در عین حال تقریبا تا اواخر کتاب در آغاز هرفصل نقل قولی ازهادی خرسندی را که دقیقا درباره ترور و دادگاه میکونوس است آورده اید. در حالی که خود کتاب بسیار جدی و حتی در مواردی تراژیک است چرا هرفصل را با طنزشروع کردهاید؟
رویا حکاکیان: «این در واقع انتخابی بود برای شیوه نوشتن کتاب. از یک طرف میخواستم قصه خرسندی و فتوای ترور او و ارتباطش را با مصباحی بیاورم و نشان دهم؛ و از طرفی اگر مستقیما وارد جزئیات روایتی به سبک معمول میشدم هم کتاب طولانی میشد و هم باید چند نفر آدم متفاوت را وارد کتاب میکردم و ملموس میکردم و در ازدحامی که این کتاب از نظر وقایع و آدمها داشت نمیتوانستم برای وارد کردن او در داستان این کار را بکنم. به همین جهت لطیفههای خرسندی را آوردم ـ تا آخرهای کتاب که خودش وارد قصه میشود.
...از طرف دیگر طنز یک جور امضای من در سبک نویسندگیام به انگلیسی است. کتاب اولم هم خیلی طنز دارد. بخصوص درمورد این کتاب دوست داشتم تلخی داستان را با مایهای از طنز و سبک دلی بگیرم. فکر میکنم در هر کار جدی هم همیشه سطحی از شوخی لازم است. این هنری است که ما ایرانیها آن را خوب بلدیم و همیشه داریم انجام میدهیم. مثلا زمان جنگ وقتی سوت خطر به صدا در میآمد ما به جای این که به پناه گاه برویم به پشت بام میرفتیم...خوب البته واقعیت جنگ هنوز برای تهرانیها آنقدر جدی نبود. ولی به هرحال جنگ بود. در حالی که خطر بمبها و صدای آژیر قرمز و منورها در آسمان در پس زمینه بود مردم روی پشت بامها برای هم لطیفه میگفتند و جوکهای گربه نره و این جور چیزها را تعریف میکردند. این نوعی تصویر واقعی یک ملت و شرایط وفق یافتن یک ملت با واقعیتهای تلخ و سخت است».
شخصیتها پس از کتاب
ـ به نظر میرسد شخصیتهای دیگر داستان را بعدها در زندگی واقعی شان دنبال کردهاید.
رویا حکاکیان: «بله اخیرا نوربرت زیگموند را در برلن دیدم. روزنامه نگاری که با هیجان و شور و علاقه پنج سال تمام این موضوع را برای آلمانیها شرح داد و زنده نگه داشت. به مناسبت بیستمین سالگرد جنایت میکونوس در سپتامبر امسال برنامه ویژهای قرار است برگزار کند. از من هم دعوت کرده.
حمید نوذری و دوستانش به فعالیتهایشان ادامه میدهند. میدانید که رستوران میکونوس بعد از این ماجرا به ویتنامیها فروخته شد و به رستورانی ویتنامی به نام سایگون تبدیل نام یافت. شهرداری پلاک یادبودی به احترام قربانیان در آنجا نصب کرده و این ویتنامیها برای آن خاطره و پلاک یادبود احترام قائل بودند و مرتب به آن میرسیدند و آن را تمیز میکردند. بعد از ورشکست شدن و رفتن آنها پلاک خیلی کثیف شده بود. حمید یک روز با دوستانش به آنجا رفتند و پلاک را تمیز کردند».
این پلاک یادبود، خود یکی از شخصیتهای داستان است که شرح تهیه و نصب آن بخش جذابی از کتاب را شکل میدهد. پلاکی که به تنهایی توانست بحرانی در روابط دو کشور ایران و آلمان پدید آورد، تاجایی که احمدی نژاد، شهردار وقت تهران تهدید کرد که در صورت نصب آن، شهرداری تهران هم در اقدامی تلافی جویانه پلاک یادبودی برای حملات شیمیایی به ایران در برابر سفارت آلمان در تهران نصب خواهد کرد و نام آلمان را در صدر کشورهایی که به عراق سلاح شیمیایی دادند، خواهد گذاشت. خانم مونیکا تیمین شهردار منطقهای برلن به این تهدیدها وقعی نگذاشت.
رویا حکاکیان درباره دیگر آدمهای کتاب ادامه میدهد: «در سفری که به آلمان داشتم فرمی را پرکردم برای معرفی کردن برونو یوست به عنوان کاندیدای دریافت جایزه آلمانی «شجاعت». این جایزه به آلمانیهایی داده میشود که در اقدامی بشردوستانه از خودشان شجاعت به خرج دادهاند.
شهره و سارا را همیشه میبینم. هردو شان فعالیتهای سیاسی شان را ادامه میدهند. سالومه اکنون هنرپیشهای بسیار موفق است و هفته آینده نمایشی از او بر صحنه تئاتر میآید».
دادگاه میکونوس
دادگاه میکونوس از سال۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ به مدت پنج سال به طول انجامید که سال اول صرف گرد آوردن اطلاعات شد. دادگاه از ۲۸ اکتبر ۱۹۹۳ آغاز شد و در ۱۰ آوریل ۱۹۹۷ پایان یافت.
علیاکبر ولایتی، وزیر خارجه وقت جمهوری اسلامی، پیش از اعلام رأی دادگاه تهدید کرد که اگر حتی یک ایرانی در این دادگاه محکوم شود، آلمان تاوان سنگینی پس خواهد داد.
با این حال دادگاه با دادن رای نهایی خود به محکومیت دولت ایران به عنوان مسئول و عامل قتل مخالفان در خارج از کشور و اعمال تروریسم دولتی به کار خود پایان داد. در طول دادگاه، علی فلاحیان وزیر اطلاعات، که اجرای جنایت به سازمان او محول شده بود، برای شهادت به دادگاه احضار شد. اما بعداً به دلایل مختلف این حکم عملی نشد.
این دادگاه اعلام کرد که پس از مرگ خمینی اجرای حذف فیزیکی کسانی که در فهرست پانصد نفری قرار داشتند بر عهده کمیتهای با نام امور ویژه قرار گرفت که مرکب از شخص رهبر جمهوری اسلامی، علی خامنهای، اکبرهاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری وقت، علی اکبر ولایتی، وزیر خارجه و علی فلاحیان، وزیر اطلاعات بود که جلسات خود را در قصر فیروزه در تهران برگزار میکردند. دادگاه میکونوس این افراد را به عنوان آمران قتلها اعلام کرد.
هزینه این دادگاه ۳ میلیون دلار بود و در آن ۱۷۶ شاهد شهادت دادند، اسناد و مدارک آن در ۱۸۷ مجلد سند و مدرک گرد آمد. همچنین به حکم دادگاه، کاظم دارابی، ایرانی، و عباس رائل لبنانی به حبس ابد، یوسف امین و محمد ادریس از اتباع لبنان به ۱۱ و ۵ سال زندان محکوم شدند. متهم دیگر عطا ایاد تبرئه شد.
پایان ترورمخالفان در خارج از کشور، دستاورد دادگاه میکونوس
ـ دادگاه میکونوس چه نتایجی به بار آورد؟
رویا حکاکیان: «مهم ترین نتیجهاش این بود که از سال ۱۹۹۷ حداقل برای ۱۰ سال دیگر نظیر این جنایات تکرار نشد. بعداً یکی دوتا مرگ مرموز در میان شخصیتهای سیاسی و آذربایجانی هست که به جمهوری اسلامی نسبت میدهند. اما پس از این دادگاه برای مدت زیادی امنیت ایجاد شد. رونداین قتلها راکد شد. رژیم یاد گرفت که دیگر نمیتواند مثل گذشته و به صورت آشکار و حتی با خودنمایی و بدون شرم وحیا و با افتخار به این جنایات دست بزند. تا پیش از میکونوس فلاحیان در تلویزیون نه فقط این کار را مخفی نمیکرد بلکه به آن میبالید و آن را در شمار دستاوردهای پرافتخار حکومتی اعلام میکرد».
پس از دادگاه میکونوس: دارابی و موسویان
سفیر ایران در آلمان از سال ۱۹۹۰ تا پایان کار دادگاه حسین موسویان بود. پس از این حکم، آلمان و ایران سفرای خود در دو کشور را فرا خواندند. آلمان چهار دیپلمات ایرانی را از این کشور اخراج کرد. تمامی کشورهای عضو اتحادیه اروپا نیز سفیران خود را از ایران فراخواندند. ایران نیز در پاسخ به این حرکت اتحادیه اروپا سفیران خود را از کشورهای عضو این اتحادیه فرا خواند و روابط ایران و کشورهای اروپایی دچار بحرانی شدید شدکه تا پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری ادامه داشت.
کتاب « آدمکشان قصر فیروزه» داستان را تا پایان کار دادگاه دنبال کرده است. در فصل پایانی کتاب نیز نگاهی کرده است بر آنچه در مدت ده سال پس از دادگاه، تا زمان نوشتن کتاب، بر برخی از آدمهای داستان روی داده است.
اما نکتهای که باید به آن افزود ماجرای آزاد شدن کاظم دارابی در سال ۲۰۰۷(۱۳۸۶) پس از گذراندن پانزده سال و دو ماه از زندان ابد و اخراج فوری او به ایران است. با آن که بنابر قوانین آلمان، زندانی که دو سوم محکومیت خود را گذرانده میتواند درخواست اعاده دادرسی کند اما در حکم قاضی دادگاه میکونوس قید شده بود که کاظم دارابی باید برای درخواست آزادی دست کم ۲۵ سال در زندان گذرانده باشد.
خانواده دهکردی و برخی دیگر از قربانیان به این آزادی اعتراض کردند و آن را نتیجه مماشات دولت آلمان با ایران شمردند.آنان در بخشی از نامه اعتراضی سرگشادهای چنین نوشتند:
«این اقدام ماهرانه که توسط وزارتهای کشور و دادگستری آلمان برای بازگرداندن این جانیان طرح ریزی شده، نه فقط سیلی به صورت اعضای خانواده قربانیان، بلکه سیلی به صورت تمام ایرانیان آزادی خواه میباشد. ... هدف ما انتقام نیست بلکه هدف رسیدن به عدالت است! آن چه مورد اعتراض ماست، تعظیم دولت آلمان در مقابل رژیم تروریستی ایران است. اعتراض ما در عین حال به رفتار متناقض دولت و دادگستری آلمان است؛ چرا که اطمینان داریم اگر قربانیان این ترور آلمانی الاصل بودند، قطعا قاتلین به این سهولت بعد از گذراندن دوسوم محکومیت خود به کشور مبدا، آن هم کشور صادر کننده فرمان قتل باز پس فرستاده نمیشدند!
نتیجه روحی ـ احساسی این عمل برای ما احساس خشم و ناتوانی دو طرفه است. از سویی در مقابل دولت دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران و از سوی دیگر در مقابل دولت آلمان که سالهاست دم از مبارزه با تروریسم بین المللی میزند (به طور مثال توجه شما را به برنامه امنیتی ضد تروریستی آقای شویبله، وزیر کشور آلمان جلب میکنیم که درست در این روزها مکتوب و مطرح شده است) آن جا که منافع سیاسی ـ ملی آلمان پیش میآید، دیگر بر سر ادعاهای خود نمیایستند و کار دگر میکنند!»
خبرگزاریها آزادی کاظم دارابی را نوعی معامله دولت ایران و آلمان و از جمله موافقت ایران با آزادی دونالد کلاین، شهروند آلمانی دانستند که هنگام ماهیگیری در آبهای ساحلی جنوب ایران بازداشت شده بود. او پس از حدود یک سال حبس، در ماه مارس همان سال آزاد شد.
کاظم دارابی ۴۳ ساله روز سه شنبه ۲۰ آذرماه ۱۳۸۶در میان استقبال اعضای خانواده خود و علی باقری، معاون اروپا و آمریکای وزارت خارجه وارد فرودگاه امام خمینی تهران شد و بیدرنگ در فرودگاه خود را بیگناه اعلام کرد. او در دادگاه میکونوس کارمند وزارت اطلاعات و عضو سپاه قدس پاسداران اعلام شده بود. پس از بازگشت آیا به سرکارش بازگشت؟
در جریان دادگاه میکونوس ابوالحسن بنی صدر گفت:« من ليستی در اختيار دارم شامل نام ۱۳ نفر که در مشهورترين ترورهای رژيم شرکت داشتهاند. تمام اين افراد پستهائی در ردههای بالای رژيم ايران به دست آوردهاند. به طور مثال کوروش فولادی که در انگلستان به دوازده سال حبس محکوم شده بود، پس از آزادی و بازگشت به ایران در آنجا نماینده مجلس شد. همچنین مهرداد کوکبی که به جرم آتش زدن یک کتابفروشی در انگلستان محکوم شده بود، در حال حاضر به عنوان مشاور عالی مقام در وزارت علوم مشغول کار است».
حسین موسویان، سفیر ایران در آلمان نیز در سال ۱۹۹۷ به ایران بازگشت. او که از حمایت اکبرهاشمی رفسنجانی، برخوردار بود در دوران محمد خاتمی معاون دبیر شورای عالی امنیت ملی (حسن روحانی) و عضو ارشد هیئت مذاکرات هستهای ایران بود و در سال ۱۳۸۶ در حالیکه معاونت مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام را برعهده داشت در دولت محمود احمدی نژاد ستاره بختش افول کرد. به اتهام جاسوسی برای بیگانگان بازداشت شد اما پس از چندروز با حکم دو سال حبس تعلیقی و پنج سال محرومیت از فعالیتهای دیپلماتیک آزاد شد و به دانشگاه پرینستون آمریکا رفت و هم اکنون در این دانشگاه سرگرم تحصیل است.
کتاب «آدمکشان قصر فیروزه» سپتامبر امسال به صورت جیبی منتشر خواهد شد. نیوزویک آن را جزو ده کتابی که باید خواند قرار داد، و رویترز آن را به عنوان بهترین کتاب انتخاب کرد. مجله «بررسی کتاب کیرکوس» آن را جزو بهترین کتابهای غیرداستانی سال ۲۰۱۱ قرار داد.
رویا حکاکیان از استقبالی که از کتابش شده خرسند است. اما از آن مهم تر از واکنش کردهای ایرانی به کتابش رضابت دارد: «رهبران کردها در اروپا با من ملاقات کردند. خیلی تشکر کردند و دعوت کردند که برای برنامه بیسستمین سالگرد قتل میکونوس شرکت کنم. سوای لذتی که در خود نوشتن است، دوستی و قدردانی جامعه کرد برایم هدیهای جانبی بود که با نوشتن این کتاب نصیبم شد و برای من بسیار غنیمت است.»
Roya Hakakian, Assassins of the Turquoise Palace. New Yok, N.Y., Grove Press, 2011.