iran-emrooz.net | Tue, 09.10.2007, 11:27
«میخواهند به ایران حمله کنند»
رادیوفردا:
سيمور هرش اگر چه از دهه ۷۰ ميلادی و با گزارشهای تکان دهندهاش از جنگ ويتنام، در آمريکا به شهرت رسيد، اما در سالهای اخير، تمرکز وی بر تحولات خاورميانه موجب شده تا وی در کشورهای اين منطقه نيز به چهرهای شناخته شده بدل شود.
شايد يکی از اصلی ترين دلايل شهرت وی در ميان گروهی از ايرانيان نيز گزارشهای تحقيقی وی از «برنامه حمله نظامی به ايران» باشد که در يکی – دو سال اخير در هفته نامه معتبر «نيويورکر» منتشر شدهاند.
و چه بسا همين شهرت روزافزون اين برنده جايز پوليتزر موحب شد که روز سخنرانی وی در تالار «رويس» در دانشگاه UCLA در شهر لس آنجلس، نزديک به هزار و ۲۰۰ نفر، تمامی صندلیهای تالار را اشغال کنند تا او يافتهها و تحليلهايش را از اوضاع خاورميانه بشنوند.
آقای هرش در يکی از خبرسازترين گزارشهای خود درباره ايران، مدعی شد که کاح سفيد برای جلوگيری از ساخت سلاح هستهای در ايران، طرحی برای حمله تاسيسات هستهای ايران، آماده کرده است. به رغم تمامی تکذيبهايی که درباره گزارشهايی از اين دست از سوی کاخ سفيد منتشر شده اند، سيمور هرش هنوز معتقد است که عدهای در کاخ سفيد، «به دنبال حمله نظامی به ايران» هستند.
اين روزنامه نگار آمريکايی نيز در اين سخنرانی که با عنوان «جاده يازده سپتامبر به ابوقريب و فراتر» برگزار شد، پيشنهادش برای حل مشکل عراق، نظرش درباره جرج بوش و اطرافيانش و تحليلش از قدرت گرفتن «نئوکان»ها در ساختار قدرت آمريکا را تشريح کرد.
ايران و حمله نظامی
سيمورهرش در UCLA، برای تشريح مناسبات کاخ سفيد و ايران، ابتدا به جرج بوش، رييس جمهوری آمريکا اشاره میکند پرزيدنت بوش را، مردی میخواند که «با کسانی که دوست ندارد وارد مذاکره نمیشود.»
او درباره آينده خاورميانه و ايران میگويد: «پرزيدنت بوش میخواهد که به ايران حمله کند. ايرانیها دارند بمب اتم را به دست میآورند و همه در اينجا يک صدا میگويند بايد ايران را بمباران کرد.»
آقای هرش که دو روز پيش از تکذيب جرج بوش، رييس جمهوری آمريکا مبنی بر وجود هرگونه طرح حملهای به ايران سخنرانی میکرد، درباره فتوای رهبران شيعه، عليه قوای آمريکا هشدار میدهد میگويد: «در صورت هرگونه حمله نظامی به ايران، ۶۰ ميليون نفر در اين کشور دست به کار خواهند شد.»
وی همچنين با اشاره به تحليلهای تازه مبنی بر استفاده از «مدل کره شمالی» برای برخورد با ايران میگويد: «کره شمالی مدل مناسبی برای مقابله با ايران به شمار نمیرود.»
نقش «نئو کان»ها در حمله آمريکا به عراق
سيمور هرش در اين سخنرانی همچنين به روايت مجموعه عواملی میپردازد که به جنگ عراق منجر شدهاند.
آقای هرش با استناد به يکی از مقالات ريچارد کلارک» میگويد که يک گروه هشت يا نه نفره از نئوکانها، «در همان شب حمله يازده سپتامبر، در حقيقت جرج بوش را به مسير تازه ای به نام جنگ عراق» کشاندند.
آقای هرش میگويد: «درحالی که من فکر میکنم پرزيدنت بوش در آغاز در اين مسئله دخالتی نداشته، اما میتوانم نقش ديک چينی را از اواخر دهه ۹۰ در اين ماجرا ببينم. وقتی که او با چلبی مذاکره میکند و آنها از همان اول تصميم داشتند که بگذارند چلبی عراق را اداره کند.»
وی يادآوری میکند که سابقه کنکاشهای او درباره فعاليتهای «نئو کان»ها، به بيش از يک دهه قبل باز میگردد و میافزايد: «آنها (نئو کانها) در آن زمان فکر میکردند اين کار آسان خواهد بود. فکر میکردند عراق بلافاصله سقوط خواهد کرد و با کمک يک قوای نظامی مخصوص، پنج هزار سرباز، چند بمب و چند صد پرچم آمريکا بعد از برکناری صدام، دموکراسی مثل آب بر پهنه منطقه روان خواهد شد و به لبنان و ايران خواهد رسيد و خاورميانه عوض میشود و ۷۵ درصد از نفت جهان در شرايط امنيتی بهتری در دست آنها خواهد بود.»
آقای هرش به اسناد و مدارکی که در اين مورد در اينترنت منتشر شد، اما امروز ديگر در دسترس نيست اشاره میکند؛ اسنادی که نشان میدادند، برنامههای نئوکانها نه برای حمايت از اسراييل، بلکه با هدف از بين بردن تندورهای منطقه و جلب حمايت مردم ايران و عراق تنظيم شده بودند.
او میگويد: «پرزيدنت بوش – شايد با فکر آسان بودن اين عمليات - اين طرح را قبول و اين مسئله را باور کرد و فکر میکنم که او هنوز هم بر اين باور است که اين طرح میتواند کارساز و کارآمد باشد.»
آقای هرش، جرج بوش را يکی از انقلابی ترين روسای جمهوری آمريکا میخواند و ضمن مقايسه او با لئون تروتسکی، از عوامل برجسته انقلاب روسيه، از جرج بوش، به عنوان «يک انقلابی در حالت انقلاب دائمی» نام میبرد.
سيمور هرش به هفتههای قبل از آغاز حمله نظامی آمريکا به عراق اشاره میکند و اينکه او هر روز با خود فکر میکرد که آيا اين جنگ آغاز خواهد شد؟ و پس از آن با اين پرسش رو به رو بود که آيا اين جنگ به ايران هم نفوذ خواهد کرد؟
«نقص ساختار»
اين روزنامه نگار آمريکايی میگويد: «من برخلاف بسياری از اشخاص اعتقاد دارم که جرج بوش واقعا به آنچه انجام میدهد، معتقد است و از صميم قلب به اين باور دارد که میتواند مشکلات را حل کند ونهايتا دموکراسی و آزادی را به خاورميانه بياورد. چيزی که من درک نمیکنم آن قوه محرکهای است که در پشت افکار او وجود دارد. آيا او واقعا در حال به پايان رساندن همان کاری است که پدرش نتوانست به انجام بر ساند؟»
آقای هرش با اشاره به کتاب خود به نام «چين آو کامندز» میگويد: «من اين را میدانم که ما امروز در جايی قرار گرفته ايم که خيلی از مقامات کليدی اين مملکت در يک نقطه گير کردهاند. مثلا يک ژنرال سه ستاره میخواهد چهار ستاره شود و احساس میکند تغييرات اساسی در سياستهای کنونی آمريکا، شرايط شغلی او را به خطر میاندازد.»
او میافزايد: «اعضا و مشاوران عالی سازمانهای امنيتی هم که زن و بچه و خانه و زندگی دارند، نمیخواهند موقعيتشان متزلزل شود. اما از طرفی هم بايد آگاه باشيم که بسياری اشخاص نجيب و سخت کوش هم در همين دستگاه هستند که مثل روزنامه نگاران، خنثی شده اند؛ آنها هم نمیتوانند به کاخ سفيد بگويند که چه عملکردی را در پيش بگيرد.»
وی در تشريح مشکلاتی که برخی برای بيان نظرات خود دارند میگيود: «مثلا يک گروه کوچک در CIA از بيست سال پيش تا کنون، مشغول پژوهش و تحقيق درباره نقش رهبری حزب الله در لبنان بودهاند و از اين قبيل مسائل. در دهه ۸۰ حزب الله يک گروه تروريستی خطرناک محسوب میشد، اما امروز در يک جامعه تحول يافته، نصرالله با شکل ديگری در صدر جريانهای اصلی سياسی لبنان قرار گرفته است. اگر کسی به دقت مقالات و سخنرانیهای نصرالله را بخواند، میبيند که با وجود ضديت آشکار با اسرائيل، اين سخنان شکلی درونی، منطقی و معقول دارند. امروز در داخل CIA نيز گروههايی هستند که معتقدند آمريکا بايد با نصرالله وارد مذاکره شود، اما زحمت ابراز اين عقيده را بخود نمیدهند.»
وی همچنين با اشاره به آنچه «شکنندگی دموکراسی» میخواند، به تشريح «جايگاه عجيب و غريبی که آمريکا با رهبريت جرج بوش در آن قرارگرفته» میپردازد.
او میگويد: «به عنوان مثال به نفوذ افرادی چون ريچارد پرل، بيل لوتی و ديک چينی از آغاز دهه ۹۰ به اين طرف نگاه کنيد و از پس از وقايع يازدهم سپتامبر، به غلبه کامل نومحافظه کاران (نئو کانها) بر ارتش و کنگره وحتی روزنامه نگاری اين مملکت دقت کنيد.»
سيمور هرش نظرش درباره علل قدرت گرفتن نئو کانها را چنين تشريح میکند: «پس از سقوط اتحاد جماهير شوروی، اين ايده قوت گرفت که آمريکا تحت نظر اين افراد (نئو کانها) به قدرت غالب در جهان تبديل خواهد شد و هيچ کس اجازه نخواهد داشت در اين قدرت نمايی به پای آمريکا برسد و مشخص است که مثلا صدام حسين و بمب اتم احتمالی اش، تهديد اساسی در برابر اين ايدئولوژی محسوب میشدند.»
خروج از عراق
سيمور هرش ضمن مقايسه عراق با ويتنام درباره خطراتی که سربازان آمريکايی را در اين جنگ تهديد میکند، هشدار میدهد و میگويد: «من راه چارهای برای عراق جز خروج قوای آمريکا از اين کشور نمیبينم. ما در عراق با به کار بردن خشونت، دشمنان زيادی ساخته ايم و امروز ميزان فساد و دزدی در اين مملکت غيرقابل باور است.»
او بر خلاف انتظار، چندان از عملکرد دموکراتهای آمريکايی نيز راضی نيست و سياستمداران حزب دموکرات آمريکا را در زمينه مسائل مربوط به جنگ عراق «کم کار» میخواند و میگويد: «آنها درحال حاضر گرفتار شمارش آرای خود هستند.»
به گفته او در حال حاضر، «مشکل اصلی جنگ عراق» اين است که پيش بينی کرد وضعيت عراق در سه ماه، شش ماه يا ۲ سال ديگر «غيرممکن» است؟
او میگويد که در حال حاضر، «پيوند و مصالحه سنیها و شيعهها به قدری خارج از تصور است که ديگر حتی پرزيدنت بوش هم در باره آن صحبت نمیکند.» و میافزايد: «اگر از عراق بيرون نياييم، شاهد شورشهای بيشتری خواهيم بود. اما با خروج ارتش آمريکا اين مسائل ممکن است به شکل ديگری حل شوند.»
آقای هرش درباره رابطه ويژهای که بين ايران و عراق شيعه وجود دارد نيز میگويد: «در زمانی که صدام حسين، عراقیهای شيعه را قتل عام میکرد، اين ايران بود که به کمک آنها آمد.»
مشکلی برای آينده
آقای هرش همچنين با اشاره به اوضاع افغانستان، اين کشور را «از بين رفته از درون» میخواند و میگويد که به نظر او، «تنها حامی دولت حامد کرزای تا امروز ايرانيان بودهاند.»
وی معتقد است که بعد از بررسی همه جوانب نبردهای چند سال اخير در افغانستان، به اين تنيجه رسيده است که «طالبان» پيروز واقعی ميدان بوده است، هر چند که به گفته او، در حال حاضر، «منابع برای تحقيقاتی از اين دست، بسيار ناقص هستند.»
وی میگويد: «تاريخ نويسانی که در سی يا چهل سال آينده دست به تحقيق درباره عملکرد اين دوران از کاخ سفيد بزنند، به خاطرعدم وجود اسناد و مدارک، با چالشهای زيادی رو به رو خواهند شد.»
سيمور هرش در تشريح دشواریهای تحقيق درباره موضوعاتی که به آنها اشاره کرده، میگويد: «من دوست ژنرالی دارم که به مدت سه هفته با لباس شخصی و به شکل ناشناس به افغانستان سفر کرد و گزارشهای تکان دهندهای از آنجا به همراه آورد. من در نوشتن مقالاتم همواره کوشيده ام از افراد و مواخذ خبری خودم حراست کنم. وقتی از اين ژنرال درباره نوشتارهای مربوط به اين گزارش پرسيدم، به من گفت که هرگز جرئت نکرده است کلمهای از ديدههای خود را بر روی کاغذ بياورد. اين شرايطی است که تاريخ نويسان در آينده با آن رو به رو هستند.»