محمود سریعالقلم
کانونِ استراتژی غرب برای شکست کمونیسم و شوروی، افزایش تدریجی ناکارآمدیها از طریق محدود کردن، محصور کردن و منفور کردن بود. به موازات کمونیسم، سرنوشت یک ایسم دیگری به تدریج در همین مسیر حرکت میکند. برای سه دهه، مجموعۀ غرب، اسراییل و بسیاری از کشورهای عربی، ترکیبی از محدود کردن و محصور کردن ایران را در پیش گرفتند و از قضا ۲۴ سال مذاکره کردند. هم اکنون فناوریهای حیرتانگیز، استراتژی غرب نسبت به ایران و بنیادگرایی را در کانال جدیدی قرار داده است.
انرژی به کارگیری این فناوری، رئیس جمهوری است که در کاخ سفید نشسته است که گفته میشود بزرگترین سرمایۀ مدیریتی او، غیرقابل پیشبینی بودن اوست. هنوز سه سال از دورۀ ریاست او باقیمانده است و همانگونه که نشان داده، سیستم و فرآیند تصمیمگیری او با دیگر روسای جمهور آمریکا بسیار متفاوت است.
عموم کشورهای مسلمان منطقه با ایران «ملاقات و گفتوگو» میکنند ولی عضو شرکت سهامی خاص (غرب، اسراییل، عموم کشورهای عربی و سنتکام) هستند که میخواهد بنیادگرایی را به سرنوشت کمونیسم دچار کند. فناوری و تجمیع سرمایه اقتصادی در آمریکا باعث شده که شرکت سهامی خاص، علاقهای به مذاکره نداشته باشد، بلکه دالانی درست کند تا به نتیجۀ دلخواه خود دست یابد.
طی سال ۲۰۲۵، فاصلۀ فناوری میان این شرکت سهامی خاص و ایران باعث شد که از منظر ژئوپلیتیک، ایران هزارتوی (Labyrinth) نفوذ خود در خاورمیانه را به طور دائمی از دست بدهد. در دالانی که شرکت سهامی خاص طراحی کرده، در پی آن است که «منابع» ایران به حداقل برسد تا از یک طرف آنچه در منطقه از دست داده است را نتواند بازسازی کند و از طرف دیگر، منابع محدود، داخل را به اوج ناکارآمدی برساند.
برای عادی کردن وضع آب، برق، انرژی و محیط زیست، ایران به حدود ۴۵۰ میلیارد دلار سرمایه و سرمایهگذاری نیاز دارد. چنین سرمایهای در داخل نیست و با سرمایهگذاری مستقیم خارجی (Foreign Direct Investment: FDI) قابلیت تأمین دارد. آن دالان مانع چنین امکانی خواهد شد تا ایسم زمانه را از منظر خود کاملاً شکست دهد. منابع نباشد یا محدود شود، این ایسم به سخنرانی و تظاهرات محدود میشود.
دالان در پی آن است که با محدود کردن منابع درآمد ایران، ارتباطات کشور را با محیط جهانی به حداقل برساند. سفر کردن، سمینار تخصصی رفتن، صادرات کالا و خدمات، یادگیری و مشارکت برای بسیاری از ایرانیان یا تعطیل شده و یا به حداقل رسیده است. در جهان امروز، وقتی اتصال (Connectivity) نباشد، ذهنها و سخنان محدود و محدودتر میشوند و تصمیمسازیها معیوب میگردند. با محدود شدن منابع، قدرت خرید شهروندان به حداقل میرسد، سطح دعواها در جامعه به شدت تنزل پیدا میکند و قرارداد اجتماعی شکل نمیگیرد.
در حالی که کشورهای عربی خلیج فارس و شرکتهای توانمند فناوری در نحوۀ مدیریت و سرمایهگذاری دو تریلیون دلاری با هم نزاع داشته و اختلاف دارند، در ایران به خاطر محدود شدن منابع، اختلاف به سطح غریزهها سقوط میکند. در حالی که ترکیه با ارتباطات و اتصالات، پروژههای مشترک با غرب و شرق را طراحی میکند، ایران به واسطۀ فقدان منابع و تحریمها، پروژههای خود را تعطیل میکند. دالان جدید شرکت سهامی خاص، هدفی بالاتر از برنامۀ هستهای ایران دارد که با آن اقتصاد ایران و به حداقل رساندن منابع ایران را افق قرار داده است.
بنیادگرایی در منطقه، وضعیت شوروی ۱۹۸۵ را دارد: بحران متد، بحران فکر، بحران افق و بحران منابع. ایران برای چندین دهه، منابع ملی خود را به نفع منطقه صرف کرد و از پرداختن به داخل عمدتاً غفلت کرد، مثل شخصی که تمام انرژی خود را صرف درآمدزایی کند و ناگهان در دهۀ ۶۰ زندگی متوجه تجمیع دهها بیماری در جسم خود شود که به آنها کاملاً بیتفاوت بوده است.
تعادل میان تعهدات خارجی و رشد و مدیریت کارآمد داخلی، از موضوعات مهم علم روابط بینالملل و اقتصاد سیاسی بینالملل است که در کتاب معروف (The Rise and Fall of Great Powers, Paul Kennedy) بدان پرداخته شده است. مهمترین روش برای ایجاد تعادل در یک کشور، در یک بنگاه، در یک نهاد و در یک خانواده، مشورت کردن، ارتباط داشتن، یاد گرفتن، متصل بودن، شنیدن و اصلاح کردن است.
دایرۀ ارتباطی ایران فوقالعاده محدود بوده است: افراد تکراری، قرائتهای تکراری و روشهای بیرون از چرخۀ فناوری روز. شرکت سهامی خاص متوجه این خلأ شده است و بر روی آن سرمایهگذاری کرده تا آن را تشدید کند. دالان در پی آن است که تضادها را به شدت افزایش دهد و کانون آن محدود کردن منابع ایران است. تضاد در خواستن ولی نتوانستن اجرای پروژههای عمرانی، تضاد در تمایل به مذاکره کردن ولی نتوانستن در به ثمر رساندن آن، تضاد در کنترل قیمتها ولی نتوانستن کنترل آنها، تضاد در کاهش فاصله طبقاتی ولی نتوانستن پر کردن شکافها.
تضادها در داخل کشور، میان اهداف و واقعیت، به واسطۀ محدودیتهای منابع، افزایش خواهند یافت. اعضای شرکت سهامی خاص، اهداف مشترک دارند و به صورت تدریجی در حال برداشتن قدمهای آهسته ولی پیوسته هستند. خروج از این دالان و جلوگیری از استهلاک ایران، نتیجۀ تصمیمسازیهای کهکشانی است؛ تصمیمهایی که نیازمند انسانهای بزرگ، شجاع، آگاه از جهان و افق ۵۰ ساله برای آینده ایراناند.
اینکه ایرانیان نمیتوانند به اجماع برسند و تفاوتهای خود را مدیریت کنند، باعث شده تا از سال ۱۲۹۹ شمسی تا کنون، متغیر خارجی در تعیین سرنوشت و جهتگیریهای کلان، نقش حداکثری ایفا کند.
منبع: تلگرام نویسنده