نشست «بررسی افزایش زنکشی و خشونت علیه زنان در غیاب قانون» از سوی کمیسیون مطالعات زنان حزب اتحاد برگزار شد.
به گزارش «امتداد»، در این نشست، چهار سخنران به ارائه دیدگاههای خود پرداختند: پرستو سرمدی پژوهشگر مسائل زنان، فاطمه موسوی ویایه جامعهشناس، فاتیما باباخانی حقوقدان و مدیر خانه امن مهر شمسآفرین، مریم باقی حقوقدان.
پرستو سرمدی: حفظ مردسالاری اولویت دارد، نه امنیت زنان
پرستو سرمدی پژوهشگر مسایل زنان و رییس کمیسیون مطالعات زنان در ابتدای این نشست گفت:
در سالهای اخیر، موضوع خشونت علیه زنان، محور اصلی فعالیتهای کمیسیون بوده است. متأسفانه، ما با کاهش خشونت روبهرو نبودهایم؛ بلکه هر سال با افزایش خشونت، قتلهای ناموسی، زنکشی و بیپناهی زنان مواجه بودهایم. این پدیده، یک زخم باز در جامعهی ماست.
یکی از پرسشهای جدی این است: چرا لایحه منع خشونت علیه زنان، که طی ۱۵ سال چندبار تغییر نام و محتوا داده هنوز تصویب نشده است؟ چرا مقابله با خشونت علیه زنان، اینقدر دشوار است؟
به باور من، پاسخ این پرسش در ساختار مردسالار جامعه و خانواده نهفته است. ساختاری که بر اساس سلطه مرد بر زن تعریف شده و برای حفظ این سلطه، از دو نوع خشونت استفاده میکند:
اول خشونت نمادین (نرم) که در باورها، فرهنگ، سبک زندگی، شیوه تربیت کودکان و تقسیم نقشهای جنسیتی بازتولید میشود. این نوع خشونت تلاش میکند سلطه را طبیعی و بدیهی نشان دهد، گویی «از ابتدا همین بوده و باید همین بماند».
دوم خشونت سخت (مستقیم و فیزیکی) زمانی ظاهر میشود که خشونت نمادین دیگر کارایی ندارد و زن از نقش تعیینشده مردسالاری خارج میشود.
تا زمانی که این ساختار مردسالار تغییر نکند، خشونت نیز از بین نخواهد رفت. زیرا پایان دادن به خشونت، به معنای به چالش کشیدن مردسالاری است و این دقیقاً همان چیزی است که ساختار موجود تمایلی به پذیرش آن ندارد.
در حزب اتحاد، ما اخیراً نامهای به سران سه قوه ارسال کردیم و چند مطالبه مشخص را مطرح کردیم؛ از جمله: تصویب و اجرای یک قانون جامع و بازدارنده برای تأمین امنیت زنان در برابر خشونت. تقویت سازوکارهای حمایتی موجود مانند سامانه ۱۲۳، پلیس اجتماعی، پلیس ۱۱۰، خانه های امن و اطلاعرسانی گسترده دربارهی آنها. استفاده از مراکز بهداشتی و درمانی برای گزارش و ثبت موارد خشونت، چون زنان بیشتر به این مراکز مراجعه میکنند
اصلاح قوانین خانواده، زیرا قوانین فعلی با سخت کردن طلاق، حضانت و حقوق مالی، زنان را ناچار به ماندن در رابطه خشونتبار میکنند. اجرای برنامههای فرهنگی و آموزشی برای تغییر نگرش جامعه؛ در حالی که برخی نهادهای فرهنگی با بودجههای کلان، برعکس عمل میکنند و فرهنگ زنستیزانه را گسترش میدهند
اینها مطالباتی هستند که بارها مطرح کردهایم، و همچنان امیدواریم گوش شنوا و ارادهای جدی برای تغییر وجود داشته باشد.
فاطمه باباخانی: تکتک زنانی که در سکوت کشته میشوند، سند ناکارآمدی ساختارند
از سخنرانان این نشست فاطمه باباخانی، حقوقدان و مدیر خانهٔ مهر شمس آفرین بود که سخنان ایشان به اختصار بدین شرح است:
سلام عرض میکنم. خوشحالم که در جمع شما هستم. مثل همیشه ما زنان دور هم جمع میشویم تا درباره مسئلهای حرف بزنیم که قرار نیست فقط مسئله ما باشد. اما واقعیت این است که هنوز تمایل چندانی برای شنیدن این حرفها، بهویژه از سوی مردان، وجود ندارد. ما بارها آرزو کردهایم که تعداد قابلتوجهی از شرکتکنندگان مرد باشند، اما معمولاً خریدار ندارد. این خود یکی از چالشهای اصلی ماست.
بهعنوان کسی که هم در میدان کار میکنم و هم پژوهش انجام میدهم، میخواهم از یک شکاف مهم حرف بزنم: گسست میان دانشگاه و میدان.
اساتید برجستهای در جامعهشناسی داریم که تولیدات علمی درخشانی دارند و من با اشتیاق آثارشان را میخوانم، اما این دانش غالباً وارد میدان نمیشود. ما به خروجیهایی نیاز داریم که قابل اجرا باشند؛ پیشنهاد، برنامه اقدام، شاخص، و راهکار عملی. جامعه علمی نباید برای خودش بنویسد؛ باید بتواند به تغییر وضعیت زنان در میدان کمک کند.
وقتی اسناد بینالمللی و حتی اسناد ملی کشورهای همسایه را بررسی میکنیم — پاکستان، ترکیه، آذربایجان، لبنان، سوریه — میبینیم که در ده پانزده سال اخیر همه آنها اسناد و قوانین مشخص برای مقابله با خشونت جنسیتی تصویب کردهاند. نه اینکه وضعیتشان ایدهآل باشد، اما وجود قانون خودش ابزار فشار و مطالبهگری است.
قانونمند کردن حمایتها و جرمانگاری خشونت، نه چیز عجیب و نه «غیر اسلامی» است؛ کشورهای همسایه همین حالا انجامش دادهاند.
پس پیشنهاد اول: تقویت پیوند دانشگاه و میدان؛ از طریق هستههای مشترک، پروژههای مشترک، تهیه شاخصها و پایش داده.
چالش دوم: نبود آمار: ما در ایران هیچ منبع رسمی و قابل دسترس از آمار خشونت علیه زنان نداریم. آماری که من دارم، جمعآوری شخصی است؛ بخشی منتشر شده و بخشی نه. بدون داده، تصمیمسازی ممکن نیست. حتی اگر نخواهند آمار را منتشر کنند، ما نیازمند وجود یک سامانه ثبت و پایش هستیم.
اما چرا این اتفاق نمیافتد؟ چون زنان در فرآیند تصمیمسازی سیاسی غایبند.تا زمانی که زنان در سطح قدرت حضور نداشته باشند، روایتِ تصمیمسازی مردانه باقی میماند. تجربه ۱۵ ساله ما درباره لایحه امنیت زنان نشان میدهد که نگاه غالب، نگاه مردمحور است و ضرورتی برای تصویب قانون حمایتی احساس نمیشود.
پس مطالبه بعدی: حضور زنان در سطوح تصمیمسازی سیاسی؛ نه در حد نمادین، بلکه واقعی — از رئیسجمهور زن تا وزرا و سهم مشخص در کابینه.
موضوع مهم دیگر: اقدام میدانی.
در اسناد بینالمللی تأکید شده که قانونگذاری باید همزمان با آموزش، تغییر فرهنگی و کار میدانی پیش برود. وقتی قانون معطل است، کار میدانی تنها محل باقیمانده است. ما در خانههای امن با خشونتگر نیز کار میکنیم، چون اگر مبنای توقف خشونت باشد، باید با عامل خشونت مواجه شویم. فقط آموزش زن کافی نیست.
گاهی زن نمیخواهد یا نمیتواند جدا شود—بهدلایل اقتصادی، عاطفی، فرزند، یا هر چیز دیگر. ما باید راهکاری داشته باشیم برای توقف خشونت، نه فقط طلاق.
و نکته بسیار مهم: رسانهها خشونت را روایت نمیکنند، آن را انتخاب میکنند.
در تهران مردی که همسرش را کشت، بعداً فهمیدیم چند سال پیش همسر اولش را هم کشته بود — اما خبری نبود. اما اگر همان اتفاق در سردشت، اهواز یا ایرانشهر بیفتد، روایت میشود، تحلیل میشود، تکهتکه نمایش داده میشود.
در پنج سال اخیر، حدود ۲۵٪ زنکشیهای ثبتشده مربوط به تهران است.چند تا از آنها را اسم میبریم؟
هیچکدام.
خشونت، «مسئله قومیت» نیست. خشونت، مسئله قدرت و مردسالاری است. تا وقتی یک زن تکهتکه نشود یا سر بریدهاش در خیابان گردانده نشود، برای رسانه «ارزش خبری» ندارد. تا وقتی خشونت، «هولناک» نباشد، «اهمیت» ندارد.
اما حقیقت این است: تکتک زنانی که در سکوت کشته میشوند، سند ناکارآمدی ساختارند.
مریم باقی: تا زمانی که خشونت انکار شود، زنان کشته میشوند
مریم باقی حقوقدان در این نشست گفت: معمولاً وقتی درباره خشونت علیه زنان صحبت میکنیم، میگویند: «در جامعه انواع خشونت وجود دارد، چرا فقط به خشونت علیه زنان میپردازید؟»
پاسخ روشن است: خشونت پدیدهای جهانی است، اما خشونت علیه زنان یک خشونت ساختاری و مبتنی بر نابرابری قدرت است؛ خشونتی که ریشه در فرهنگ مردسالار دارد و در سطح خانه، جامعه و حتی در قانون بازتولید میشود.
در جامعهشناسی، ناهنجاریها را به دو دسته تقسیم میکنیم: برخی طبیعیاند و در همه جوامع هست، اما برخی «مرضی» و حاد میشوند و نیازمند مداخلهاند.خشونت علیه زنان در ایران امروز به مرحله حاد رسیده است.
ما با انواع خشونت روبهرو هستیم:
- از خشونت خانگی، آزار خیابانی، تجاوز و آزار کلامی تا خشونتهای قانونی.
- قوانینی که خشونت را نهتنها کنترل نمیکنند، بلکه آن را تئوریزه و مشروع میکنند.
مثال ساده: در قانون مدنی هنوز نوشته شده «ریاست خانواده با مرد است». این جمله یک «سیطره قانونی» ایجاد میکند که بسیاری از رفتارهای کنترلگرانه را توجیه میکند، در حالیکه امروز خانواده واحدی مشارکتی است.
لایحه «تأمین امنیت زنان در برابر خشونت» میتوانست بخشی از این خلأ را جبران کند.این لایحه در نسخههای اولیه نقاط مثبت زیادی داشت:
- تعریف خشونت و شناسایی اشکال آن
- وظایف مشخص برای وزارتخانهها در پیشگیری و آموزش
- امکان پیگیری تبعیض مزدی (دستمزد برابر زن و مرد)
- جرمانگاری انواع آزار و تماس بدنی ناخواسته
اما به مرور، نام لایحه و محتوای آن تغییر کرد:
«تأمین امنیت زنان در برابر خشونت» شد: «حفظ کرامت و حمایت از زنان» و نهایتاً شد: «حفظ کرامت و حمایت از خانواده»
در نسخه آخر:
کلمه خشونت حذف شد. بسیاری از تعاریف و ضمانتهای اجرایی حذف شدند.
برخی مفاهیم مبهم مثل «غیرتورزی صحیح مردان» اضافه شد؛ عبارتی که خود میتواند به ابزار توجیه خشونت تبدیل شود.
همچنین در برخی مواد، واژه «زن» حذف و به «هر کس» تبدیل شده؛ یعنی قانونی که قرار بود برای زنان باشد، عملاً زنان را از متن حذف کرده است.
یکی از مهمترین ضربهها حذف «صندوق تفاضل دیه» بود. این صندوق قرار بود مانع از این شود که قاتل زن، بدون پرداخت تفاوت دیه و بدون قصاص آزاد شود.
در نهایت، جامعه زنان به حداقلها دلخوش کرده بود؛ حتی با وجود ضعفها. اما همان حداقلها نیز حذف شد.
در حالی که طبق آمار رسمی: خشونت علیه زنان ۳۰ برابر مردان گزارش شده است.
فقط در نیمه اول امسال ۹۳ مورد زنکشی ثبت و رسانهای شده است؛ موارد غیررسانهای را نمیدانیم.
این یعنی ما با یک بحران اجتماعی و انسانی روبهرو هستیم، نه موضوعی قابل چشمپوشی.
با خشونت علیه زنان مقابله نمیشود، چون ساختار مردسالار نمیخواهد تغییر کند.
در پایان: ما خواهان تنبیه نیستیم؛ خواهان قانون پیشگیرانه، ساختار حمایتی و فرهنگی گفتوگو هستیم.
تا زمانی که خشونت انکار شود، زنان کشته میشوند و این یعنی شکاف عمیقی میان زنان ایران و حاکمیت وجود دارد.
فاطمه موسوی ویایه: چرا زنان در یک ازدواج پرخشونت باقی میمانند؟
از سخنرانان این نشست فاطمه موسوی ویایه جامعهشناس گفت:
خشونت خانگی به معنی رفتار خشونتآمیز و سلطهگرانه یک عضو خانواده علیه عضو یا اعضای دیگر همان خانواده است تا فرد را به انجام کاری وادار یا از انجام اموری که فرد آزارگر نمیپسندد منع کند. خشونت خانگی انواعی دارد، خشونت نسبت به کودکان بیشترین فراوانی را دارد و در رتبه دوم خشونت شوهر نسبت به زن بیشتر رخ میدهد.
خشونت خانگی شوهر علیه زن، اشکال گوناگونی دارد که از ملایمترین شکل به خشنترین شکل را میتوان برشمرد:
خشونت اجتماعی: وادار کردن زن به ترکتحصیل، کنار گذاشتن دوستان، کاهش رفتوآمد با بستگان و روابط خانوادگی. خشونت اجتماعی به کوچک شدن شبکه اجتماعی و حمایتی و انزوای اجتماعی زن منجر میشود.
خشونت اقتصادی: محدود کردن خرجی ماهانه زن و حسابرسی سخت، وادار کردن زن به در اختیار گذاشتن درآمد ماهانه، کنترل و تصاحب اموال و میراث زن، اجبار به ترک شغل و خانهنشینی. خشونت اقتصادی با وابستگی مالی و آسیبپذیری بیشتر زن همراه است.
خشونت کلامی/روانی: سرزنش، دشنام، تحقیر، تهدید به آسیب، تهمت خیانت و … به کاهش عزت نفس زن منجر میشوند.
خشونت جنسی: رابطه جنسی ناایمن، اجبار به رابطه جنسی علیرغم امتناع زن، کتک زدن برای داشتن رابطه، رابطه جنسی خشن علیرغم تمایل زن، رابطه جنسی نامتعارف و آسیبزا عزت نفس و رضایت زناشویی زن را نابود میکنند.
خشونت جسمی: هر نوع ضربه فیزیکی که ایجاد درد کند از سیلی گرفته تا پیچاندن دست و ایجاد کبودی و خونمردگی خشونت جسمی است و موارد شدید آن با شکستن استخوان، ضربه مغزی و گاه قتل همراه میشود.
سؤال اینجاست که چرا زنان در یک ازدواج پرخشونت باقی میمانند؟ ابتدا اینکه رابطه خشونتآمیز آرام و مرحله به مرحله پیش میرود و در هر مرحله با ارجاع به گزارههای فرهنگی توجیه میشود: چون دوستم داره چون غیرت داره رفتوآمدم را کنترل میکنه، چون غرور داره و خرجی وظیفه مرد است میگوید کار نکن و به خونه زندگیت برس، خسته از سر کار آمده بود به خاطر حرف بیجای من عصبانی شد، دست خودش نبود که مرا زد، بعدش برام هدیه خرید و کلی معذرت خواست، زن باید به خاطر بچههایش تحمل کند، اگر خوب و صبور باشم متوجه اشتباهش میشه و … متاسفانه وقتی زن به خشونت یک مرحله تن دهد، خشونت شدیدتر شده و وارد مرحله بالاتر میشود.
دوم اینکه خشونت هر روزه و همیشگی نیست: تحقیقات نشان میدهد در خشونت بین زوجین یک چرخه چهار مرحلهای « تنش، بحران، توجیه و ماه عسل» وجود دارد، ابتدا یک تنش و احساس ناخوشایند وجود دارد، غر زدنها و اعصاب خردی و حساسیت و بعد در یک لحظه با بهانهای کوچک، بحران پیش میآید و خشونت رخ میدهد، بعد فرد خشونتگر کارش را توجیه میکند، معذرت میخواهد و دلجویی میکند، برای مدتی همه چیز در رابطه خوب است و مثل یک ماه عسل به نظر میرسد تا اینکه دوباره تنش به وجود میآید. با تکرار چرخه، شدت خشونت در مرحله بحران نیز افزایش پیدا میکند. ولی این چرخهای بودن خشونت باعث میشود قربانی هر بار امید داشته باشد که این آخرین بار بود و از این به بعد همهچیز خوب خواهد شد.
سوم اینکه خشونت در بلندمدت باعث میشود که قربانی عزت نفس و اراده خود را از دست بدهد و به سختی میتواند از وابستگی مالی، عاطفی و جنسی به همسر آزارگر رها شود و زندگی جدیدی بسازد بهخصوص اگر زن فاقد مهارت تأمین معاش باشد، فرزندانی داشته باشد، روند طلاق قانونی سخت باشد و حمایتهای اجتماعی مانند حمایت قانون یا حمایت خانواده وجود نداشته باشد. به همین دلیل بیشتر کسانی که در سن پایین ازدواج کردند، تحصیلات کمتری دارند، از طبقه اقتصادی- اجتماعی پایینتری هستند به احتمال بیشتر قربانی خشونت خانگی میشوند چون امکان خروج از رابطه خشونتآمیز برای آنها کمتر است.
چرا مردان خشونت میکنند؟ عوامل مختلفی وجود دارد، عوامل فردی- شخصیتی چون اختلال شخصیت پارانویید، مشخصههای روانی کنترلگری- پرخاشگری، اعتیاد. از آن مهمتر اینکه استفاده از خشونت برای حل تعارض خانوادگی چیزی است که در دوران کودکی و با مشاهده رفتار والدین آموخته میشود، در خانوادهای که پدر خشونتگر است، پسران نیز همان شیوه رفتاری را در پیش میگیرند و دختران یاد میگیرند این رفتارها را تحمل کنند. به همین دلیل محققان از انتقال بیننسلی سخن میگویند. اما عامل اصلی خشونت علیه زنان فراتر از یادگیری اجتماعی است، هنجارهای فرهنگی و نگرش مردسالارانه درباره مالکیت و کنترل زنان توسط مردان و بار آبروی خانواده بر رفتار زنان خشونت مردان را توجیه میکند، در فقدان نظارت اجتماعی و حمایت قانون از قربانیان خشونت، خشونت مردان برای حفظ سلطه بر زنان رخ میدهد و ادامه مییابد.
خشونت زن علیه شوهر نیز رخ میدهد آمار دقیقی از خشونت خانگی وجود ندارد. آمار مراجعان پزشکی قانونی از سال ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۱ نشان میدهد هر ساله به طور میانگین ۷۵ هزار زن قربانی خشونت فیزیکی به پزشکی قانونی ارجاع داده میشوند و در برابر آمار شوهران قربانی خشونت فیزیکی زن ۳.۵ هزار نفر بوده است. یعنی در برابر هر صد زن آسیب دیده کمتر از ۵ شوهر آسیب دیده وجود دارد. حتی اگر آمار مردان قربانی خشونت فیزیکی زن که حاضر به گزارش نشدهاند را چند برابر در نظر بگیریم، همچنان شاهدیم که زنان بیشتر قربانی خشونت جسمی مردان هستند.
در پیمایشی که سال ۹۶ در شهر قم درباره خشونت زن علیه شوهر انجام دادم، ۳۰۰ زن متاهل در بازه سنی ۲۵ تا ۴۰ ساله در مورد شیوه حل تعارض زوجین و رضایت زناشویی مورد پرسش قرار گرفتند. نتایج تحقیق نشان داد که مردان بیش از زنان به خشونت فیزیکی و اجبار جنسی متوسل میشوند. در مجموع ۱۱۱ مرد به همسرشان آسیب جسمی وارد کرده بودند در حالی که تنها ۳۰ زن چنین رفتاری داشتند، مردان بیش از زنان، از شیوه اجبار و زدن برای رابطه جنسی استفاده کرده بودند (۶۰ مورد گزارش شده از مردان در برابر ۹ مورد گزارش شده از زنان). در زمینه خشونت کلامی- روانی، مردان تفاوت چندانی با زنان نداشتند ( ۲۷۱ نفر از مردان در برابر ۲۷۴ نفر از زنان)، مردان بیش از زنان ناسزا میگفتند، همسر خود را زشت و چاق خطاب و او را به پرتاب اشیاء تهدید میکردند، زنان بیشتر رفتارهایی مانند پا کوبیدن بر زمین و متهم کردن همسر به خیانت را نشان میدادند. آزمون همبستگی نشان داد که رابطه میان خشونت خانگی زن علیه شوهر (متغیر وابسته) با متغیرهای مستقل خشونت خانگی مرد، رضایت زناشویی زن و فاصله سنی زوجین معنادار است. خشونت زن علیه شوهر واکنشی به خشونت شوهر علیه او است تا آنجا که درصد قابل توجهی از موارد شوهرکشی نیز به دلیل خشونت و آزارگری شوهر رخ دادهاند.
در جمعبندی نهایی میتوان دید خشونت شوهر علیه زن بیشتر رخ میدهد و آسیب بیشتری وارد میکند، در حالیکه خشونت شوهر علیه زن به طور منظم و برای کنترل او انجام میشود، خشونت زن علیه شوهر بیشتر در واکنش به خشونت و دفاع از خود رخ میدهد. خشونت شوهر با کاهش رضایت از ازدواج زن همراه است. در نهایت شوهر بیش از زن، امکان، قدرت و منابع لازم برای خروج از ازدواج خشونتآمیز را دارد. چگونه میتوان به خشونت علیه زنان پایان داد. حقیقت این است که فرهنگ و عرف مردسالارانه، نظام حقوقی و حتی نگاه فقه سنتی، فرودستی زنان را بازتولید میکند و خشونت علیه آنان را طبیعی میداند و حتی در مواردی مثل خشونت اجتماعی و اقتصادی شوهر یا خشونت جنسی به عنوان تمکین اساسا خشونت نمیداند. کاهش خشونت علیه زنان در ایران به یک اقدام جامع و اصلاحات بنیادی نیاز دارد که فراتر از تغییر قوانین، رسانه و آموزش در مدرسه را هم دربربگیرد.