ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 7:09
خاورمیانه؛ بازگشت جنگ سرد؟

استیون ای. کوک / فارین پالیسی / ۲۱ اوت ۲۰۲۵

بهار گذشته فرصتی دست داد تا به هنگ‌کنگ سفر کنم. در آنجا با شماری از افراد از سرزمین اصلی چین دیدار کردم و درباره طیف گسترده‌ای از موضوعات موجود در دستور کار روابط آمریکا و چین گفت‌وگو کردیم. وقتی صحبت به خاورمیانه رسید، یکی از مخاطبانم توضیح داد که پکن نگاهش به این منطقه با واشنگتن متفاوت است و گفت: «ما فقط می‌خواهیم از خاورمیانه خرید کنیم و به آن بفروشیم. همین.» بسیاری از تحلیلگران غربیِ مسائل چین طی سال‌ها سیاست پکن را با همین عبارات توصیف کرده‌اند، اما برایم سؤال است که آیا رویکرد چین به منطقه در حال تغییر است یا نه.

از زمان پایان درگیری‌های ایران و اسرائیل در اواخر ژوئن، چندین گزارش منتشر شده که نشان می‌دهد پکن در تلاش است به تهران برای بازسازی توانایی‌های نظامی‌اش کمک کند. اگر این گزارش‌ها درست باشد، این تحولات نشان‌دهنده تغییری چشمگیر از موضع بی‌طرفی رسمی چین در قبال درگیری‌های خاورمیانه خواهد بود. دلیل این تغییر چیست؟

هنوز آماده نیستم شلوار جین‌های «اسیدواش» دهه ۱۹۸۰ را از کمد بیرون بیاورم، اما به نظر می‌رسد نوعی درگیری نیابتی شبیه به دوران جنگ سرد در میانه دهه هشتاد میلادی در خاورمیانه در حال شکل‌گیری است. ایالات متحده و اسرائیل ضربات سنگینی به ایران وارد کرده‌اند و چین، برای حفاظت از سرمایه‌گذاری‌هایش در ایران، ظاهراً احساس می‌کند باید به رژیم کمک کند تا توان نظامی خود را بازسازی کند. هر کسی که با تاریخ روابط آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی آشنا باشد، این الگو را به خوبی تشخیص می‌دهد. چنین روندی بعید است منطقه را امن‌تر کند.

منافع چین در خاورمیانه حول همان ضرورتی می‌چرخد که در هنگ‌کنگ شنیدم: فروش کالا به منطقه و خرید کالا (در درجه اول انرژی) از آن. این یعنی پکن خواهان ثبات منطقه‌ای، جریان آزاد منابع انرژی، آزادی ناوبری و دسترسی به بازارهاست.

این شرایط با منافع ایالات متحده در منطقه هم‌پوشانی دارد، اما به جای همکاری، واشنگتن و پکن درگیر رقابتی راهبردی شده‌اند. این رقابت ربط چندانی به خود خاورمیانه ندارد و بیشتر به تایوان، بخش‌هایی از آسیا که پکن آن‌ها را حوزه نفوذ خود می‌داند، و همچنین به رقابت اجتناب‌ناپذیر میان یک قدرت تثبیت‌شده و قدرتی در حال صعود که می‌خواهد نظم جهانی را به سود خود تغییر دهد، مربوط می‌شود.

با این حال، این رقابت در نقاط مختلف جهان بروز پیدا می‌کند، از جمله در خاورمیانه، جایی که پکن و واشنگتن پیوسته در تلاش‌اند یکدیگر را عقب بزنند.

یمن و حوثی‌ها نمونه خوبی از چگونگی بروز این رقابت است. هرچند چین و واشنگتن یک منفعت مشترک آشکار در تضمین آزادی ناوبری دارند، اما هر یک به شیوه‌ای کاملاً متفاوت با تهدیدهای حوثی‌ها علیه کشتیرانی در دریای سرخ برخورد کرده‌اند. پکن عملاً با حوثی‌ها معامله کرد تا خطوط کشتیرانی چین را از حمله مصون بدارد. در مقابل، واشنگتن از قدرت نظامی برای عقب راندن حوثی‌ها استفاده کرد (با نتایجی نه‌چندان قطعی). این سناریو برای پکن ایده‌آل است: واشنگتن در افکار عمومی جهانی بابت حمله به حوثی‌ها هزینه می‌دهد و منابع نظامی آمریکا که می‌توانست در آسیا به کار گرفته شود، در خاورمیانه گیر افتاده است. به‌عنوان مزیت جانبی، ارتش چین با استفاده از پایگاه خود در جیبوتی، فرصت می‌یابد از نزدیک عملکرد نیروی دریایی آمریکا را رصد کند؛ دانشی که می‌تواند در صورت بروز درگیری در تنگه تایوان بسیار مفید باشد.

چینی‌ها همچنین از حمایت آمریکا از اسرائیل پس از حملات حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بهره‌برداری کرده‌اند تا نه‌فقط در خاورمیانه، بلکه در سراسر آنچه به «جهان جنوب» مشهور است، دست بالا را پیدا کنند. پکن برخلاف معمول، به‌شدت از اسرائیل انتقاد کرده است، اما لحن تند آن به نظر کمتر به سرنوشت فلسطینیان در غزه مربوط است و بیشتر به تلاش برای گره زدن واشنگتن به رنج فلسطینیان و در نتیجه ضربه زدن بیشتر به اعتبار جهانی ایالات متحده مربوط می‌شود.

معامله با حوثی‌ها و تند کردن لحن ضداسرائیلی، راهبردهایی کم‌هزینه برای سیاستمداران چینی است تا برای همتایان آمریکایی‌شان دردسر درست کنند. این رویکرد اما به‌وضوح با رویکرد پکن نسبت به ایران تفاوت دارد؛ چرا که چین واقعاً به ایران نیاز دارد. دولت چین می‌تواند بدون حوثی‌ها یا بدون حملات لفظی علیه اسرائیل هم کار خود را پیش ببرد، اما جایگزینی برای حدود ۱۳ درصد نفتی که از تهران وارد می‌کند به‌سادگی ممکن نیست. این موضوع برای بزرگ‌ترین واردکننده نفت خام جهان ــ با واردات روزانه ۱۱.۱ میلیون بشکه در سال ۲۰۲۴ ــ مسئله‌ای بسیار مهم است و دلیل اصلی علاقه‌مندی چین به ثبات ایران به شمار می‌رود.

در سال ۲۰۲۱، وزیران خارجه چین و ایران توافق‌نامه‌ای ۲۵ ساله امضا کردند. اگرچه نسخه نهایی هیچ‌گاه علنی نشد، اما «نیویورک تایمز» به نسخه‌ای پیش‌نویس دست یافت که چین را متعهد می‌کرد در ازای تأمین بی‌وقفه نفت ایران با تخفیف سنگین، ۴۰۰ میلیارد دلار در این کشور سرمایه‌گذاری کند. هرچند دسترسی آسان به منابع انرژی برای پکن محور اصلی این توافق بود، اما پیش‌نویس شامل پروژه‌های زیربنایی و همکاری‌های گسترده‌تر در حوزه دفاعی و امنیتی نیز می‌شد.

حتی اگر نسخه نهایی با پیش‌نویس تفاوت داشته باشد، همین تجارت نفتی به‌تنهایی نشانگر رابطه‌ای نزدیک‌تر میان پکن و تهران است، بسیار فراتر از آنچه تحلیلگران و سیاستگذاران معمولاً در نظر می‌گیرند. به همین دلیل است که ــ برخلاف ادعاهای محدودگرایان، واقع‌گرایان و منتقدان خودکار اسرائیل ــ جنگ ماه ژوئن میان ایران و اسرائیل برای پکن سودی نداشت.

عملیات‌های نظامی اسرائیل با فناوری پیشرفته و اجرای بسیار دقیق ــ همراه با حملات هوایی ایالات متحده به سه سایت هسته‌ای ایران ــ چین را از دو جهت عقب راند: نخست آنکه به نظر می‌رسد نظم تحت رهبری آمریکا در منطقه را تقویت کرده است. در سال‌های اخیر، هنگامی که هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه اقداماتی برای کاهش حضور آمریکا در منطقه انجام داده‌اند، این عقب‌نشینی باعث شده رهبران خاورمیانه برای توازن‌بخشی به چین (و روسیه) روی بیاورند.

عملیات «چکش نیمه‌شب» نشان داد که واشنگتن نگرانی‌های امنیتی کشورهای منطقه ــ نه فقط اسرائیل ــ را جدی می‌گیرد. این امر نظمی را که تحت رهبری آمریکا بود و به دلیل نگرانی‌ها از «چرخش به آسیا»ی واشنگتن متزلزل به نظر می‌رسید، تحکیم کرد. نمایش قاطعیت آمریکا به معنای پایان نفوذ چین در خاورمیانه نیست. رهبران منطقه روابط اقتصادی خود با پکن را دوست دارند، اما امنیتی را که آمریکا تأمین می‌کند، به هر گزینه دیگری ترجیح می‌دهند.

دوم آنکه اسرائیلی‌ها خسارات زیادی به توانایی‌های نظامی ایران و ابزارهای سرکوب رژیم وارد کردند. ایران امروز ضعیف‌تر از پیش از ۱۳ ژوئن است. ایرانی ضعیف‌تر و بالقوه بی‌ثبات هم از نظر اقتصادی و هم از نظر ژئو‌استراتژیک به ضرر چین خواهد بود. هرچند پکن هوشمندانه ذخایر نفتی انبار می‌کند، اما اگر جریان نفت به سمت چین حتی برای مدتی کوتاه قطع شود، احتمالاً پیامدهای منفی برای چینی‌ها (و البته برای همه دیگران) خواهد داشت. اگر رژیم اسلامی فروبپاشد و رهبری جدیدی روی کار بیاید که بیشتر متمایل به آمریکا باشد، توان پکن برای پیشی گرفتن از واشنگتن یا زمین‌گیر کردن آن در منطقه به خطر خواهد افتاد. به همین دلیل است که دولت چین منطقی می‌بیند هرچه سریع‌تر برای بازسازی توان دفاع هوایی ایران و انباشت موشک‌های بالستیک آن اقدام کند.

این روند برای کسانی که دهه‌هاست تحولات خاورمیانه را دنبال می‌کنند، بخشی از یک الگوی آشنا به نظر می‌رسد. در سال ۱۹۶۷، شوروی پس از پیروزی خیره‌کننده اسرائیل در جنگ شش‌روزه به‌سرعت برای بازسازی نیروهای مصر اقدام کرد. شکست سنگین مشتریان مسکو در آن جنگ، هم‌زمان یک پیروزی برای ایالات متحده نیز بود. نزدیک به شش دهه بعد، انگیزه‌ها و فشارهای مشابهی به نظر می‌رسد رابطه رقابتی میان آمریکا، اسرائیل، ایران و چین را شکل می‌دهد. دولت ترامپ متعهد است که اسرائیل آنچه برای مقابله با تهدیدهای امنیتی‌اش، از جمله تهدید ایران، نیاز دارد در اختیار داشته باشد. چین هم به همان ترتیب در تلاش است به تهران کمک کند تا با تهدید اسرائیل مقابله کند. اگر درگیری میان ایران و اسرائیل دوباره شعله‌ور شود، این روند به احتمال زیاد تکرار خواهد شد و بار دیگر سطح بالای مخاطرات موجود در نبرد منطقه‌ای ایران و اسرائیل را افزایش خواهد داد. این دقیقاً همان چیزی است که در دوران جنگ سرد هم اتفاق افتاد.

البته این قیاس کامل نیست. اسرائیل کمتر به یک کشور دست‌نشانده شباهت دارد ــ مثلاً مثل السالوادور در دهه ۱۹۸۰. افزون بر این، اسرائیل روابط اقتصادی قدرتمندی با چین دارد؛ روابطی که متحدان آمریکا در دوران جنگ سرد معمولاً فاقد آن بودند. با این حال، دشوار است وقتی به این شرایط نگاه می‌کنیم، آن «حس دهه ۱۹۸۰» را به یاد نیاوریم؛ زمانی که زیر سایه رقابت ابرقدرت‌ها، منطق بازی با «حاصل‌جمع صفر» حاکم بود و جهان بسیار خطرناک‌تر به نظر می‌رسید.

—-
* استیون ای. کوک ستون‌نویس مجله فارین پالیسی و پژوهشگر ارشد «انی انریکو ماتئی» در حوزه مطالعات خاورمیانه و آفریقا در شورای روابط خارجی است. آخرین کتاب او با عنوان «پایان جاه‌طلبی: گذشته، حال و آینده آمریکا در خاورمیانه» منتشر شده است.