ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 12.08.2025, 12:55
روایت یک صحنه‌آرائی برای سرکوب وحشیانه

ابوالفضل قدیانی، مصطفی تاجزاده، مهدی محمودیان
زندان اوین

در روزهای اخیر، قوه قضائیه با انتشار چند ثانیه تصویر گزینشی از ابتدای حرکت و لحظه رسیدن به زندان اوین، مدعی شده که انتقال زندانیان سیاسی از زندان تهران بزرگ بدون کوچک‌ترین درگیری، ضرب‌وشتم یا هتک حرمت انجام شده است. این در حالی است که صدها زندانی سیاسی و عادی، و نیز بیش از هزار نیروی امنیتی و انتظامی از سپاه، وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی و یگان‌های ویژه، شاهد مستقیم صحنه‌هایی از خشونت، ضرب و جرح و بی‌حرمتی آشکار بوده‌اند.

برای مخالفان جمهوری اسلامی، دروغ بودن چنین ادعاهایی بدیهی است — چه با فیلم و چه بی‌فیلم. اما خطاب ما به همان نیروهایی است که حکومت آن‌ها را حامی و همراه خود می‌پندارد: اگر حکومتی حتی واقعیتی را که شما با چشم خود دیده‌اید، این‌گونه انکار می‌کند، چه اعتمادی می‌توان به ادعاهایش در موضوعاتی کرد که شما هرگز شاهد آن نبوده‌اید؟

آنچه در ادامه می‌آید، روایت دقیق بخشی از این انتقال است که با تصویر تحریف‌شده‌ی رسمی در تضاد کامل قرار دارد.

حدود ساعت ۲۳ شب پنج‌شنبه ۱۶ مرداد چراغ‌های سالن و بندها روشن شد. به ما اطلاع دادند که ساعت چهار صبح روز جمعه با تعدادی اتوبوس از زندان تهران بزرگ به زندان اوین منتقل خواهیم شد. به هر نفر یک عدد گونی پنجاه کیلویی دادند و گفتند همه وسایلتان را داخل آن بریزید. از همان ساعت تا صبح، با زحمت بخشی از لوازمی که در اوج ناچاری برای کمی بهبود شرایط زیستی‌مان با صرف میلیون‌ها تومان در زندان تهران بزرگ و بعضاً با قیمت‌های بسیار گران از فروشگاه زندان خریده بودیم یا مجوز وارد کردنشان را گرفته بودیم، در کیسه‌ها جمع کرده و منتظر آمدن اتوبوس‌ها شدیم.

قرار بود بین هر سی تا چهل نفر سوار یک اتوبوس شده و به اوین برویم.

زندان تهران بزرگ از شش زندان یا تیپ مختلف تشکیل شده است و به صورت تقریباً مستقل اداره می‌شود. هر کدام از این تیپ‌ها در یک گوشه محوطه زندان تهران بزرگ قرار دارند. حدود ۳۵۰ نفر زندانی سیاسی و امنیتی در ۶ سالن تیپ دو نگهداری می‌شدند. دوازده اتوبوس مقابل تیپ ۲ حاضر شده بودند.

حدود ساعت ۶ صبح ما را از سالن‌ها خارج کردند. سالن ۹ که ما در آن بودیم، اولین سالنی بود که ده نفر ده نفر وسایلشان را تحویل دادند. برخلاف قول‌های قبلی، وسایل زندانی‌ها را گرفتند، بار کامیون کردند و زندانیان سوار اتوبوس‌ها شدند. زندانیان، از آنجا که مطمئن بودند وسایلشان غارت خواهد شد، هر کدام در حد یک ساک وسایل ضروری و باارزششان را در کیسه و ساک‌ها ریخته و با اینکه مسئولین زندان مخالف بودند، همراه خود آوردند و تحویل ندادند. تجربه نشان داده بود هر وقت وسایل زندانی از خود او جدا می‌شود، غارت می‌شود، همان‌طور که صدها میلیون تومان اموال شخصی زندانی‌ها در زمان انتقالشان به تهران بزرگ در زندان اوین هرگز به زندانی‌ها نرسید. در این انتقال هم بخشی قابل توجهی از اموال زندانیان غارت شد و وسایلشان ویران شده و ناقص به دستشان رسید.

در جلوی تیپ دو که قصد سوار شدن بر اتوبوس‌ها را داشتیم، ده‌ها عکاس و صدها نیروی امنیتی از گروه‌های مختلف، از سپاه و وزارت اطلاعات تا سازمان اطلاعات نیروی انتظامی و یگان انتظامی سازمان زندان‌ها، با ده‌ها ماشین منتظر خروج ما از تیپ ۲ بودند. در مقابل درب، دستبند و پابند در اختیار سربازان بود تا به دست و پای زندانیان بزنند.

شصت نفر اول دستبند زده و وارد اتوبوس‌ها شدند. ده نفر آخر سالن ۹ شامل ابوالفضل قدیانی، مصطفی تاج‌زاده، مهدی محمودیان، امیرحسین موسوی، حسین شنبه‌زاده، خشایار سفیدی، محمدباقر بختیار، سعید احمدی، سیامک ابراهیمی و مطلب احمدیان حاضر به زدن دستبند نشدند.

ابتدا از ورودشان به اتوبوس ممانعت شد، اما با هماهنگی تلفنی مسئولین امنیتی اجازه خروج بدون زدن دستبند به این عده داده شد.

البته همین موضوع باعث اختلاف بین نیروهای مختلف حاضر در آنجا شده بود، به طوری که صحنه‌های جر و بحث این نیروها در لحظه ورود ما به اتوبوس باعث جلب توجه و لبخند ما شد.

ده نفر بدون دستبند و پابند سوار اتوبوس شدند. ما سومین اتوبوسی بودیم که پر و آماده حرکت می‌شد.

در ابتدا پسر جوانی که جلیقه خبرنگاری با آرم روابط عمومی سازمان زندان‌ها به تن داشت با دوربین عکاسی وارد اتوبوس شد که با برخورد شدید زندانیان روبرو و مجبور به ترک اتوبوس شد.

همه چیز آماده یک پروژه به نظر می‌رسید.

درهرحال در فواصل متفاوت افراد مختلف با درجه‌های متفاوت انتظامی وارد اتوبوس شدند. برخی با تهدید و برخی با زبان نرم‌تر درخواست می‌کردند همه زندانیان دستبند و پابند بزنند که طبیعتاً پابند توسط همه زندانیان و دستبند نیز توسط کسانی که دستبند نشده بودند پذیرفته نشد.

سپس به دستور یک سرهنگ تمام نیروی انتظامی و البته یک سردار که در محل حضور داشت، اتوبوس ما از دیگران جدا شد و به سمت درب خروج حرکت کرد.

بعد از توقف اتوبوس در بین راه تیپ دو تا درب خروج، حدود ۳۰ نفر سرباز با باتوم و حدود ۵۰ نیروی نوپو با لباس‌های به اصطلاح دیجیتالی در پشت و مقابل سربازها یک تونل ایجاد کردند.

حدود ۵۰ نفر نیروی انتظامی با لباس‌های مغزپسته‌ای و همین حدود لباس شخصی و البته دو دوربین فیلمبرداری و دو نفر که با موبایل در حال فیلمبرداری بودند، جلو و اطراف اتوبوس آرایش حمله گرفته بودند.

بیش از ده سرباز وارد اتوبوس شده و با زور قصد پیاده‌کردن ما را داشتند. از سربازها خواستیم بیرون بروند تا خودمان خارج شویم. ناگفته نماند که ما اساساً مخالفتی با بیرون رفتن از ماشین نداشتیم و این‌ها اساساً بدون اینکه بگویند از اتوبوس خارج شوید، سرباز فرستادند و اعمال زور کردند.

ما از اتوبوس خارج شدیم. در حال حرف زدن بودیم که یک سرهنگ و یک لباس شخصی با هیکلی خیلی درشت و چاق به سربازها و نیروهای با لباس دیجیتالی دستور حمله دادند.

تقریباً هر کدام از ما ده نفر چندین نیروی انتظامی و امنیتی روی سر و گردن‌مان سوار شدند. ابتدا زیر پای حسین شنبه‌زاده و خشایار سفیدی زدند و هر کدام چندین سرباز روی کمر و گردن‌شان نشستند، سپس محمودیان به خاطر درگیری لفظی که دوبار یکی در زمان عکس گرفتن مامور سازمان زندان‌ها داخل اتوبوس و یکی درگیری لفظی با سرهنگی که داخل اتوبوس تهدید کرده بود، ابتدا با اصابت باتوم یک سرباز به سرش به زمین خورد و بعد توسط چند نیروی یگان و لباس شخصی روی زمین به سمت بیرون تونل کشیده شد.

آقای قدیانی با ۸۲ سال سن توسط چند سرباز ۱۸ ساله به زمین زده شد؛ آقای بختیار و سعید احمدی هم به زمین زده شدند. آقای بختیار چندین بار از زمین بلند شد و دوباره به زمین زده شد. امیرحسین موسوی با ضربه‌ای محکم به سینه اش و توسط دو سرباز به زمین کوبیده شد و سپس روی کمرش نشستند و با فشار به دستانش دستبند زدند.

مطلب احمدیان در حالی که به زمین خورده بود، حداقل توسط ۵ نفر با ضربات لگد به شکم و پهلو مورد حمله قرار گرفت. سیامک ابراهیمی که به سمت مطلب احمدیان رفته بود تا مانع وحشیگری علیه او شود، به زمین زده شد و دستش به دست مطلب دستبند شد. آقای تاج‌زاده را مجبور کردند روی زمین بنشیند. سپس روی آسفالت خواباندند و به دستانش دستبند زدند.

کم‌کم برخی از زندانیان داخل اتوبوس از جمله احسان روازژیان، مرتضی پروین، رضا خندان، رضا ولی‌زاده، محسن قشقایی، محمد نجفی، محمدرضا فقیهی و ... از اتوبوس ۴۲ نفره در حالی که دو به دو بهم دستبند زده شده بودند، در اعتراض به وحشیگری نیروهای انتظامی و امنیتی و حمایت از همبندیانشان به سختی از اتوبوس پیاده شدند.

در این بین اتوبوس‌هایی که پر شده بودند یکی یکی از مقابل این صحنه رد می‌شدند و شاهد این وحشیگری بودند و با فریادهایی علیه دیکتاتور و شخص خامنه‌ای و “بی‌شرف بی‌شرف” به این صحنه‌ها اعتراض می‌کردند.

حدود ۱۵ دقیقه این لحظات طول کشید. هر ۹ نفر دستبند خوردند و به صورت نشسته و افتاده جلوی اتوبوس بودند. محمودیان هم با کمی فاصله از مرکز درگیری، جداگانه روی زمین نشسته بود با دستندی که از پشت به او زده بودند. دوباره به جمع همبندیانش بازگردانده شد.

بالاخره همه را دوباره سوار اتوبوس کردند. دست آقایان قدیانی و بختیار و پای آقای خشایار سفیدی زخمی شد و خونریزی سطحی داشت. لباس حسین شنبه‌زاده پاره شد و از ناحیه کمر درد شدید احساس می‌کرد. مطلب احمدیان به دلیل بیماری‌های متعدد و ضرباتی که مزید بر علت شده بود، از ناحیه شکم و کمر به شدت احساس درد می‌کرد. مرتضی پروین و احسان روازژیان ضربات سنگینی متحمل شدند. محمودیان به‌خاطر ضربه باطوم به سر و اصابت زانو به گردن، در حالی که روی زمین خوابیده بود، دچار سردرد و بی‌حالی شد.

پس از مدتی اتوبوس به سمت در اصلی حرکت کرد. نزدیک در خروج، نوشته‌ی روی اتوبوس را عوض کردند و عدد ۳ را با عدد ۹ جابه‌جا کردند. مشخص شد که با وجود اینکه سه اتوبوس خالی وجود داشت، اما به عمد اتوبوس ما که ۳۶ صندلی داشت (و ۴ صندلی در اختیار مأمورین بود) با ۴۲ زندانی که دستبند به هم بسته شده بودند پر شده بود.

ما به عنوان آخرین اتوبوس قرار بود از درب تهران بزرگ خارج شویم و با اسکورت ماشین‌های انتظامی به سمت اوین حرکت کنیم. نحوه انتقال به این صورت بود که اتوبوس‌ها پشت سر هم قرار می‌گرفتند و چند ماشین در جلو، چند ماشین از عقب و چند ماشین در کنار، اسکورت را تشکیل می‌دادند. اما انگار قرار نبود این روز نکبت‌بار تمام شود.

نزدیک درب خروج، یک سرهنگ نیروی انتظامی با لباس لجنی از پله‌های اتوبوس بالا آمد و در حالی که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و هیچ‌کس کتک نخورده و فحش نشنیده است، بسیار ریلکس و تمسخرآمیز احوالپرسی کرد و گفت: «چند نفرید؟» که این رفتار با واکنش شدید محمودیان و دیگر زندانی‌ها مواجه شد. فحش شنید و فحاشی کرد.

او رفت و سپس با چند افسر گارد برگشت. آنها یقه محمودیان را کشیدند و در حالی که دستانش از پشت دستبند خورده بود، با زور از اتوبوس بیرونش بردند. به دستور سرهنگ مزبور محمودیان با دستانی که از پشت بسته شده بود، مورد حمله قرار گرفت.

زندانی‌ها اعتراض کردند و هر کدام که امکان داشت، از اتوبوس خارج شدند، و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. محمودیان را پس از چند بار به زمین زدن، به سمت صندوق یک ماشین بردند و به پشت صندوق انداختند.

این اتفاقات جلوی درب خروج افتاد، به همین دلیل اکثر اتوبوس‌ها شاهد این رفتارهای وحشیانه بودند. تقریباً در تمام لحظات درگیری، صدای فریاد زندانیان علیه دیکتاتور و شخص رهبر فضای خروجی زندان را پر کرده بود. زندانی‌ها با گرایش‌های مختلف مشت به شیشه می‌کوبیدند و اعتراضشان را فریاد می‌زدند.

همه اتوبوس‌ها تهران بزرگ را ترک کردند جز اتوبوس ما. سرهنگ مذکور شرط اعزام اتوبوس ما را عذرخواهی آقای محمودیان از خود خواند. آقای تاجزاده به او گفت اگر بنا بر عذرخواهی است ابتدا فرماندهی که دستور حمله را صادر کرد باید از آقای محمودیان عذرخواهی کند.

بعد از چندین دقیقه گفت‌وگوی دوطرفه سرانجام محمودیان هم به اتوبوس برگشت؛ در حالی که برخی از زندانی‌ها تا نیامدن او حاضر نشده بودند سوار اتوبوس شوند.

بالاخره اتوبوس زندانیان با حضور ۴ سرباز، ۳ پاسیار مسلح و یک افسر نیروی انتظامی و همینطور سه ماشین پلیس در جلو، سه ماشین پلیس پشت سر و حداقل چهار ماشین شخصی و یک موتور سنگین پلیس اسکورت، به سمت زندان اوین حرکت کرد.

ما تقریباً یک ساعت دیرتر از بقیه به زندان اوین رسیدیم. همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، وسایل ما به صورت تخریب شده، ناقص و غارت شده بعد از چند ساعت به ما تحویل داده شد.

آنچه تاسف ما را بیشتر کرده آن است که مقامات قضایی به‌جای پیگرد آمران و عاملان رفتار وحشیانه مزبور می‌کوشند با دروغ بر آن سرپوش بگذارند. دروغی که بیش و پیش از همه به اعتماد عمومی و عدالت لطمه می‌زند. نیروهای انتظامی که به جای پاسداری از امنیت و حقوق مردم، با وحشی‌گری و خشونت به جان همان شهروندانی افتادند که وظیفه‌شان حمایت از آنان بود، چهره‌ای زشت و غیرانسانی از حاکمیت به نمایش گذاشتند.

مسئولان زندان اما، در این میان کاملاً بی‌مسئولیت و غایب بودند؛ نه تنها در لحظات درگیری و برخورد، بلکه در هیچ صحنه‌ای حضور نداشتند تا از جان و حقوق زندانیان دفاع کنند. زندانیان بی‌دفاع و گرفتار، در اختیار کسانی قرار داشتند که جز خشونت و بی‌رحمی، راهکاری نمی‌شناختند.

این واقعیت تلخ را نمی‌توان با چند ثانیه تصویر گزینشی و گزارش‌های دروغ و متناقض پوشاند. حقیقت روشن است که دروغ‌ها نمی‌توانند آن را پنهان کنند؛ مهم آن است که جامعه بیش از پیش نسبت به وضعیت نگران‌کننده در پشت دیوارهای زندان‌ها آگاه شوند، تا خاطیان شناسایی و مجازات شوند و چنین فجایعی تکرار نشود.