ناهید موسوی روزنامهنگار و گزارشنویس صاحب نام و برجسته مطبوعات ایران بر اثر بیماری در تهران در ۷۱ سالگی درگذشت.
ناهید موسوی فعالیت روزنامهنگاری خود را در سال ۱۳۵۸ با مجله تهران مصور آغاز کرد و سپس با نشریات آدینه، دنیای سخن، فیلم، جامعه سالم، پیام امروز، زمان، زنان، زن امروز ادامه داد.
گزارشهایی که او در دهههای شصت و هفتاد درباره ارز، زلزله رودبار، وضعیت پناهگاهها به هنگام موشکباران تهران نوشت با استقبال فراوان روبهرو شد، به نحوی که برخی از بزرگان روزنامهنگاری همچون سیروس علینژاد و مسعود بهنود او را از جمله بهترین گزارشنویسهای دهه شصت ایران میدانند.
ناهید موسوی به آزادی مطبوعات عمیقا باور داشت و نظرات خود را در این خصوص همیشه با صراحت و شجاعت بیان میکرد. او در فیلم مستند «ثبت حقیقت» اثر کاوه گلستان با اشاره به اینکه آزادی مطبوعات، آزادی در مطبوعات و مطبوعات آزاد زمانی محقق میشوند که آزدی عقیده و آزادی بیان و به تبع آنها آزادیهای سیاسی و اجتماعی در جامعه و از سوی حکومت بهرسمیت شناخته شوند، ناهید میگوید: «متأسفانه در ۱۲ سال گذشته با حکومتهایی مواجه بودیم که دارای حداقل بردباری بودند و شاید بشود به جرأت گفت که اصلا بردبار نبودند.»
در مستند ثبت حقیقت سیروس علی نژاد، یوسفعلی میرشکاک، نوشابه امیری، مسعود بهنود، مهدی نصیری، فرج سرکوهی و ناهید موسوی به بیان دیدگاههای خود درباره وضعیت مطبوعات در ایران، آزادی بیان، سانسور و خودسانسوی پرداختند.
(نوشته یکی از همکاران قدیمی او)
ناهید موسوی هم رفت
در اوایل دهه هفتاد وقتی در پیام امروز کار میکردم با ناهید آشنا شدم، گزارشنویس درجه یک و صاحب سبکی بود، کارش را با سیروس علینژاد در تهران مصور شروع کرده بود و خودش میگفت سیروس مرا کشف کرد.برای کارهای پیام امروز مدام باهاش در تماس بودم، کم کم شد رفیقی که مخزنالاسرار بود. برای هر مشکلی باهاش مشورت میکردم. با نشریاتی مثل آدینه، جامعه سالم، فیلم، زنان، زنان امروز، سایت بیبیسی و ... کار کرده بود و مدتی نیز سردبیر دنیای سخن بود.
تهران که بود زیاد به دیدنش میرفتم و بعد هم که به پردیس نقل مکان کرد، چندباری به دیدنش رفتم. آخرین بار چهار ماه پیش با سیروس علینژاد و ولی خلیلی به دیدنش رفتیم. خوشحال بود و میخواست کارهای تازه بکند.
هفته پیش تلفنی با هم حرف زدیم، از ترسی که به جانش افتاده بود گفت و اینکه از تونل و جاده به شدت میترسد. دکتر بهش گفته بود برای غلبه بر ترسش باید روزی یک بار با ماشین به تهران بیاید و برگردد اما خودش میگفت دکتر برای خودش گفته من که نمیام، آخه هر بار که میام میمیرم و زنده میشوم،. نیامد و ...
(کمال آقایی)
منبع: تلگرام بهمن دارالشفایی