ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 28.05.2023, 9:50
نسیم سلطان‌بیگی: ویدا جان، ممنونم که قفل زبانم

نسیم سلطان‌بیگی: «برای قرص‌های اعصاب و بی‌خوابی

بعد از بازداشت سال ۸۶ به خاطر شرایط پیچیده بازداشت و برای اینکه بتوانم به زیستن، در اولیه‌ترین حالت انسانی ادامه دهم، هفت سال دارو مصرف کردم. روزی را که پزشکم گفت می‌توانیم روند مصرف دارو را کم و در نهایت متوقف کنیم، چون لحظه‌ای درخشان در یاد دارم. خوشحال بودم که گامی به پیش بردم و بر احساساتی عجیب و غریب غلبه کردم.

پس از بازداشت اخیر، دوباره مجبور به مصرف دارو شدم و همچنان ادامه دارد. نزدیکانم دیدند که خوابِ شب برایم دور و ناپیدا بود. این بی‌خوابی از همان اولین شب بازداشت کلید خورد. در تمام شب‌هایی که «دو الف» بودم، نمی‌خوابیدم و همه تصورم این بود به دلیل احساس ناامنی عمیقی که دارم توانِ خواب از من ربوده شده اما این بی‌خوابی کِش آمد و به بعد از آزادی هم رسید.

در «دو الف» مسئول و زندانبانان بند اصرار زیادی داشتند که با دارو مساله خواب یا اضطراب‌های زندانیان را حل کنند و از یک جایی به بعد من بعد از خاموشی چشم‌هایم را می‌بستم که درگیر ماجراهای بهداری و پزشک زندان نشوم. بعدتر که هم‌سلولی داشتم دیدم که چطور مثل نقل و نبات داروی اعصاب و روان به زندانیان می‌دهند.

روز اولی که درمانگرم گفت مجبوریم دوباره مصرف دارو را شروع کنیم، غم بزرگی به دلم نشست. گفتم اینکار برایم به معنای بازگشت به گذشته است و او در جوابم تنها گفت: مجبوریم

بله ما مجبوریم و تن می‌دهیم به اجبارهایی که اندکی زندگی را به ما باز می‌گرداند. من هنوز هم می‌خندم، گاهی گریه می‌کنم، عصبانی و غمگین هم می‌شوم. با بند بند وجودم زندگی را در آغوش می‌کشم، هر چند که گاهی آغوشم کوچکتر از زندگی‌ست.

ویدا جان، ممنونم که قفل زبانم را با خواند نامه‌ات باز کردی. بیشتر می‌نویسم از آنچه که در این سال‌ها زیستم.»

نسیم سلطان‌بیگی


«تهمینه مفیدی: این منم زنی با اختلال دوقطبی

«این منم زنی با اختلال دوقطبی، زنی که در تمام این سال ها برای خود بودنش جنگیده است و هیچ ابایی با تاکید می‌گویم هیچ ابایی ندارد از اینکه کسی به او بگوید بیمار روانی.

روزی که تصمیم گرفتم از اختلالم بنویسم چسباندن هر انگی را به جان خریدم. اما با کمال تعجب همدلی و تقاضای کمک دیدم و روایت‌های دردناک بسیار شنیدم. من با خودم، زخم ها و دردهایم روبه رو شدم و شاید برای همین است که وقتی بازجو به من گفت همه فعالان حقوق زن بیمار روانی هستند هیچ ناراحت و تحقیر نشدم.

پیش از دستگیری، من با تمام قوا با کمک گرفتن از دارو و روانکاو و ورزش و هر چه می توانستم در زندگی ام به تعادل رسیده بودم. پس از دستگیری داروهایم با وجود اصرار مداومم قطع شد و من تمام مدت سعی می کردم تعادلم را از دست ندهم. در انفرادی ورزش می کردم. با خودم حرف می زدم تا کلمات را از دست ندهم. با این همه، تقریبا روزی یک ساعت می خوابیدم و اصلا چیزی نمی خوردم. سه بار که یک بار آن در بازجویی بود با فشار پنج به بهداری اوین منتقل شدم. یک بار که برای دریافت داروهایم بیشتر از هر وقت دیگری اصرار کردم بازجو فریاد زد که اگر بیشتر اصرار کنی به امین آباد منتقلت می کنم و خودت می دانی آنجا چه جهنمی ست! وقتی بعد از ده روز داروهایم را دادند دیگر فایده نداشت من همچنان نه می توانستم چیزی بخورم و نه می توانستم بخوابم. در مدت سی و یک روز، پانزده کیلو وزن کم کردم.

بعد از آزادی با وجود داروهای سنگین سه هفته اصلا نخوابیدم. خوابیدن در خانه‌ای که به آن یورش آورده شده و زیر و رو شده کار آسانی نبود.

من، تهمینه مفیدی تمام این مدت سعی کردم روی پاهایم بیاستم روزی ده ساعت کار کردم. تا وقت دادگاهم که یک سال طول کشید خودم را برای بیش از دوسال زندان آماده کردم. روزی سه ساعت ورزش می کردم. نمی توانستم حتی یک کلمه چیزی بخوانم و تمام مدت با شاگردانم می گفتم و می خندیدم. بعد از دادگاه که به شکل معجزه آسایی منجر به زندان نشد، تا مدت ها گیج بودم و دوباره زندگی را میان دستانم گرفتم.

بله. من بارها در جلسات بازجویی گفتم من سال ها علیه چیزهایی جنگیدیم که علیه زندگی بود و باز هم این کار را می کنم. حالا هم درگیر فاجعه ای هستم. اما این را رک و راست به آن ها که ادعای سلامت روان دارند و به حضرات دیگر می گویم من در تمام این سال ها بیش از هر انسان به ظاهر سالمی، سالم، متعهد و مسئول زندگی کرده ام. صلیب خود را بر دوش کشیده ام. اشتباهاتم را انکار یا نفی نکرده ام و سعی کرده ام انسان را رعایت کنم. حالا شما هر چه دوست دارید درباره ما و چگونه بودنمان بگویید.»

تهمینه مفیدی

منبع: اینستاگرام