-
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 05.06.2006, 16:59

نقش فوتبال در کاهش خشونت


کلاوس تولایت/ ترجمه احمد سمایی

    چند روزی بيشتر به آغاز رقابت‌های جام‌ جهانی فوتبال در آلمان باقی نمانده است. اين بازی‌ها در نفس خود برای ما ايرانيان تماشايی و جذاب بوده‌اند،‌ چه رسد به آنکه تيم ملی ايران نيز راسا در آنها شرکت داشته باشد. در فاصله ميان ۹ ژوئن تا ۹ ژوئيه که اين بازی‌ها جريان دارند کوشش خواهد شد با ارائه يک رشته ترجمه‌، نگاه‌های متفاوتی به برخی از زوايای اجتماعی، رسانه‌ای و تاريخی و ... اين پرهوادارترين رشته‌ ورزشی انداخته شود. اولين مطلب، جستاری است از "کلاوس تولايت" (Klaus Theweleit)در باره نقش فوتبال در افزايش مدنيت در جوامع انسانی، و در کاهش خشونت‌ها و عصبيت‌های اجتماعی و هدايت‌ آنها به سوی تخليه‌ای بی‌آسيب و مثبت. وی در يک بررسی مقايسه‌ای فوتبال را در کنار جنگ قرار می‌دهد و تفاوت‌ها و شباهت‌های آنها را برمی‌رسد.

    تولايت پرفسور هنر و تکوين تئوری‌هاست و با کتاب‌ها و آثاری که در زمينه خشونت و نحوه گرايش انسان‌ها به فاشيسم و نظامی‌گری نوشته به نامی آشنا در محافل علمی آلمان بدل شده است. وی هم اينک در دانشگاه‌های آمريکا، اتريش، سويس و آلمان تدريس می‌کند. جستار تولايت که ترجمه ‌آن در زير می‌آيد از بروشور نمايشگاه " معماری و ورزش/ از استاديوم‌های آنتيک تا ورزشگاه‌های مدرن" برگرفته شده است که از روز اول تا سوم ماه جاری ميلادی در موزه معماری دانشگاه صنعتی مونيخ برگزار شده بود.

    احمد سمايی
    .(JavaScript must be enabled to view this email address)
    http://gashtha.blogspot.com



جوامع صنعتی نه تنها توليدکننده کالا و بازارهای فروش آنها هستند و نه کارشان صرفا به ساختن بناها و راه‌ها و توليد دانش و فناوری محدود می‌شود ، بلکه ايجاد يک روان جمعی نيز در کارنامه آنها ثبت است. منظور من برون‌داده‌هايی همچون شيوه‌های رفتاری، نحوه تفکر، شکل بروز عواطف و احساسات و نيز شيوه‌هايی از زندگی‌ است که به نحوی در مقررات و هنجارهای مربوط به زندگی مشترک انسا‌ن‌ها جا‌ می‌افتند. در عرصه اقتصادی حاصل کار هر جامعه را می‌توان با مفهومی مانند "توليد ناخالص ملی" تبيين کرد، در مورد برون‌داده های يادشده اما مفهوم و اصطلاح رايج و جاافتاده‌ا‌ی وجود ندارد. به فهرست برون‌داده‌های روانی هر جامعه می‌توان توليد قهر و خشونت را نيز اضافه نمود. نويسندگان بسياری متوجه اين نکته شده‌اند که شکل معينی از خشونت در عرصه زندگی جمعی را بايد تحت عنوان " خشونت عليه جسم شهروندان" دسته‌بندی کرد. نحوه کار در دوران اوليه سرمايه‌داری، کار برده‌ها، اشکال مختلف کار کودکان و ساير اشکال استثمار نيز ما را به اين شناخت رهنمون شده‌اند که مناسبات کاری بدوا می‌توانند تخريب‌گر جسم و جان نيروی کار باشند. اين واقعيت که اشکالی از زندگی مشترک و يا مناسبات خانوادگی می‌توانند به توليد قهر و خشونت بيانجامند را نيز، اين تنها کودکان شاهد و يا مستقيما آسيب‌ديده از اين پديده‌ها نيستند که به آن اشراف و وقوف دارند.

تکوين و انباشت خشونت در درون افراد و نحوه بروز آن در رفتار و کنش آنها را کمتر می‌توان با قواعد و موازين عمومی و تعميم يافته توضيح داد. در بيشتر مواقع اين تکوين و بروز اصولا اعتنايی برنمی‌انگيزد، چه رسد به آن که جدی و نيازمند مراقبت تلقی شود. اما اين روند اثرات خودش را در قالب حالاتی مانند افسردگی، کينه‌ورزی و نفرتٰٰ، قليان خشم ، رفتارهای نامتوازن و خلجان‌های روحی به نمايش می‌گذارد. هر چند که بدن از رهگذر خواب کافی و يا تخليه به موقع مثانه و روده برخی مکانيزم‌هارا برای مهار خشم و عصبيت‌های بالقوه صاحب است اما در مجموع اکثر رفتارهای نامتوازن و ناشی از خشم و عصبيت انسان راه و رخنه‌ مناسبی برای بروز نمی‌يابند.

دفع و مهار اجتماعا" سازمان‌يافته خشونت امروزه اغلب در قالب انجام اشکال مختلف ورزش صورت می‌گيرد. جنگ که در گذشته شيوه رايج دفع و بروز خشونت بود امروز قسما جای خود را به فعاليت‌های ورزشی بخشيده است. با اين همه ، تقريبا هنوز هم همه انسان‌ها از تحرک اندکی برخوردارند. به عبارت ديگر ورزش باعث می‌شود که تنش‌ها و چالش‌های درونی‌ انسان‌ها کاسته و مهار شود، ولی نه تنها انجام ورزش ، بلکه مشارکت "غيرفعال" در رويدادهای ورزشی ‌نيز نتايج مشابه‌ای دارد. اين مشارکت، در اصل شکل ويژه‌ای از فعاليت جسمی و روانی است. رولان بارت، فيلسوف معاصر آمريکايی در متنی که سال ۱۹۶۱ برای فيلم مستند هوبرت آکوين با نام " ورزش و مردان" نوشت نکته‌ قابل اعتنايی را مطرح می‌کند:" در دوران معينی ، در برخی از جوامع تئاتر يک کارکرد اجتماعی مهم داشته و کل شهر را به تجربه‌ای مشترک از بروز شور و عشق و هيجان رهنمون می‌شده است. امروز چنين کارکردی را ورزش به عهده گرفته،‌ با اين تفاوت که شهر بسيار بزرگتر شده است. به عبارت ديگر، اينک ورزش نه صرفا در مقياس شهرها، بلکه در گستره کشورها و يا در کل جهان اجرا می‌شود. ورزش در زمانه ما حکم يک نهاد بزرگ مدرن را دارد که جايگزين شکل روايی و تاريخی تئاتر شده است."

تفاوت‌ها و شباهت‌های تئاتر و فوتبال
پس به گفته بارت ورزش نوعی نمايش مدرن است، با اين تفاوت که تماشاگران امروز رقابت‌های ورزشی بسيار فعالتر از بينندگان تئاتر ديروز در کنش‌ها و جوش و خروش‌های اين نمايش حضور دارند. بسياری از حرکات بازيگران حاضر در صحنه رقابت را تماشاگران اين بازی ها، به ويژه بازی فوتبال، خود شخصا تکرار و تجربه می‌کند و حتی بر سر آن وارد شرط و شرط‌بندی‌ هم می‌شوند. کمتر ورزشی مثل فوتبال اين قدر مشارکت‌‌کننده غيرحرفه‌ای دارد. آنچه را که بازيگر فوتبال در زمين استاديوم و در جلوی چشم تماشاچيان از سر‌می‌گذراند، خود اين تماشاچی نيز ، گيرم که در حالت و وضعيتی ديگر، تجربه می‌کند. تجربه جسمی مشترکی که هم بازيگران و هم بخش بزرگی از تماشاگران در بازی فوتبال از سرمی گذرانند را در کمتر رشته ورزشی ديگری می‌توان سراغ گرفت. اينان به لحاظ واکنش‌ها اشتراکات و هم‌حسی‌هايی پيدا می‌کنند که در برآشفتگی‌هاٰ، هيجان‌ها، سرخوردگی‌ها و نيز دفع مجموعه معينی از تنش‌ها و رفتارهای‌ نامتوازن نمود می‌يابد.

در عرصه تکوين و بروز خشونت‌ها ما تغيير و تحول فرهنگی فاحشی را تجربه کرده‌ايم. از سال ۱۸۵۰ آلمان به جامعه‌ای سربازخانه‌‌ای می‌مانسته که بر شماری از اشکال خشونت در مبانی تربيتی و آموزشی خود استوار بوده است. سيلی به صورت بچه‌ها و کودکان همانقدر در اين جامعه شيوه‌ای برای بروز و دفع خشونت درونی افراد بوده است که جريمه و تاديب زيردستان در ارتش و نهادهای اداری. وجود ساختارهای مبتنی بر فرماندهی در مدارس و محل‌های کار نيز محمل نامريی ديگری برای بروز و بيان تنش‌ها و تشنجات معطوف به خشونت در درون افراد جامعه بوده است. پايان جنگ جهانی دوم اما مصادف بود با گسترش تدريجی اشکال مختلف رفتارهای دمکراتيک در زندگی مدنی. در کانون اين تحول اعتنای فزاينده به حرمت جسم و جان انسان، صرفنظر از تعلقات طبقاتی و فرهنگی او قرار داشت. در تداوم همين روند بود که فرهنگ سربازخانه‌ای تفوق خود را در جامعه از دست داد. اگر در دهه پنجاه، شصت و هفتاد سده گذشته ما هنوز شاهد برخی ضرب و شتم‌های شهروندان عليه شهروندان ديگر هستيم، در دهه های بعد اما اين رويکرد و رفتار باز هم کاهش می‌يابد، به گونه‌ای که اينک در ميان بزرگسالان تقريبا نکوهيده و در ميان جوانان در سن و سال بلوغ هم کمتر مشاهده‌ می‌شود. در جوامع بسيار پيشرفته صنعتی که نهادهای حقوقی، سياسی و مدنی آن از قوام و استقلال لازم برخوردار شده‌اند همه اشکال قديمی بروز، اعمال و انتقال خشونت کم‌رنگ شده و شماری از آنها مانند ضرب و شتم مشمول مجازات گرديد‌ه‌اند.

در اين ميان، تزريق و نفوذ خشونت به درون جان و وجود انسان‌ها نيز رو به کاهش گذاشته، اما کاملا از بين نرفته است، به عبارت ديگر شکلی متفاوت به خود گرفته، ولی کماکان حس می‌شود. بسياری از انسان‌ها خود را تحت فشاری حس می‌کنند که دقيقا نمی‌دانند منشاء و بانی‌اش چيست. يک دليل اين امر به نامريی بودن تاتيرات بسياری از عوامل و فعل و انفعالات اقتصادی، اجتماعی، ادرای و يا فناورانه برمی‌گردد. خشونت توليد شده در پويش‌ها و گشت‌و واگشت‌های اجتماعی نامريی، غيرمستقيم و فاقد سروصداست.

آيا فوتبال جنگ است؟
جمله معروف " فوتبال جنگ است" که به مربی معروف هلند، رينوس مايکلز نسبت داده می‌شود و مربيان ديگری نيز با علاقه و شيفتگی خاصی آن را تکرار می‌کنند در دورانی دراز که فوتبال بازی‌يی کاملا مردانه بود و نمايش توام با قداست پيکر مردانی با تربيت و رفتارهای سربازخانه‌آی به شمار می‌آمد کاملا با معنا و مسما بود و اين ورزش را کم‌وبيش می‌شد همتراز کاربرد نيروی نظامی با هدف اعلام‌نشده تداوم سربسته جنگ و گريزهای جامعه تلقی کرد. در واقع همانگونه که "کريستف بی‌ير مان" و "اولی فوکس" در کتاب خود ، " توپ گرد است و جهت بازی می تواند عوض شود" نوشته‌اند ، فوتبال در مکتب قديمش مايه‌هايی از نظامی‌گری را با خود به همراه داشته است. چنين مايه‌هايی از فوتبال معاصر کاملا رخت برنبسته است، ولی گرايش‌ها و روندهای ديگری در جنبه "هنرمندانه" اجرای اين ورزش عمده شده‌اند که بر مايه‌های يادشده سايه انداخته و مانع از آن هستند که فوتبال کماکان به عنوان جنگ نگريسته شود.

در اين زمينه بايد به نکاتی بديهی اشاره کرد که جنگ را از رقابت‌های ورزشی متمايز می‌کنند: نظارت بيرونی تماشاگران بر جريان روالمند و منصفانه بازی، احترام بازيکنان نسبت به يکديگر و حضور داوران ( در حالی که هر جنگی اساسا بدون داور جريان می‌يابد). در مورد مشخص فوتبال چه می‌توان گفت؟ قطعا اين بازی هم نوعی مبارزه را سازماندهی می‌کند، مبارزه‌ای که بی‌شباهت با جنگ کشورها بر سر قطعه‌ای از ارض زمين نيست. يعنی بازيکنان فوتبال هم، در اصل تسلط بر زمين رقيب از اهداف اصلی مبارزه‌اشان است. ولی نکته مهم آن است که در اين مبارزه هر دو طرف از ابزار واحد و مشترکی استفاده می‌کنند که توپ نام دارد. آسيب نيافتن و در چرخش بودن مداوم اين وسيله از ملاحظات عالی هر دو تيم رقيب است، وگرنه مبارزه قطع يا کاملا متوقف می‌شود. همين مراقبت و مواظبت در قبال توپ که هر دو طرف به ان متعهد و پايبندند نکته‌ای تعيين‌کننده در حل غيرخشونت‌آميز مبارزه‌ای است که فوتبال نام گرفته است. می‌توان گفت که در فوتبال، انگيزه بازيکنان همين علاقه و عشق به توپ و در اختيارگرفتن آن است.

"اما مواجهه انسان‌ها در رقابت‌های ورزشی، مستقيم و بلاواسطه نيست، بلکه ميان آنها فضايی، شيئی، ماشينی و يا توپی حائل است. و رقابت فشرده و گاه توام با جسارت و استقامت هم، در اصل بر سر به دست‌گرفتن و تصاحب همين فضا و يا شيئی حائل دور می‌زند." اين نکته‌ای است که باز هم رونالد بارت ما را به آن توجه داده است. به عبارت ديگر مسئله بر سر تسلط نمادين بر آن "شيئی" کره‌مانند است که به نوعی تداعی‌گر کره زمين است. "تئو اشتملر" ، در کتاب خود،‌ " تاريخ مختصر بازی فوتبال"،‌ می‌نويسد:" در گزينه قديمی بازی فوتبال در ژاپن، تلاش می‌شده است که از افتادن (افول) توپ ( نماد کره خورشيد) به روی زمين جلوگيری شود."

"نقدشدن تماشاگران"
بازی فوتبال در نوع خود هيجان‌انگيزتر و نيز دمکراتيک‌تر از اقدامات شعبده‌بازانه است. در اين بازی معمولا دو نفر با دو پيراهن مختلف به دنبال توپ يگانه‌آی روانه‌اند. آنها با نهايت تلاش در راه تسلط بر هر ميليمتر و هر ثانيه‌ و با نمايش استعداد خود در رفتاری هنرمندانه با توپ، در اصل در پی کسب يک فرصت‌اند، فرصتی برای لذت،‌برای اندکی آزادی، آزادی شوت کشيدن و توپ را به سوی مقصد فرستادن. از همين روست که فرياد و خروش تماشاگران به هنگامی که اين "آزادی" به هدر می‌رود و "نقد" نمی‌شود ( به شوت هدفمند تبديل نمی‌شود) چنين پرسروصدا و معترضانه است: " ای‌ لامذهب". اصطلاح "نقدکردن" در اين جا بسيار به‌جا و بامسماست. توپی که در دروازه حريف کاشته می‌شود، در اصل‌"نقد" نشده است، بلکه همان توپ سابق است، چيزی که "نقد" و متفاوت شده کل فضا و به خصوص حال و روحيه تماشاگران است که حالی به حالی و دگرگون شده است. بازيکنی که از خط پنالتی توپی را در دروازه می‌کارد، آن را "نقد" نمی‌کند، بلکه ۵۰ هزار فرد منتظر و کم‌تحرک را به ۵۰ هزار نفر پرجوش و خروش و بوق و کرنازن بدل می‌کند که قلبشان از تپش در حال به بيرون پرتاپ شدن است. و به راستی در کدام عرصه زندگی مدنی چنين حالی به حالی شدنی را می‌توان سراغ گرفت؟ اين حالت بسته به عمق و ژرفای آن و زمانی که برايش انتظار کشيده شده و نيز بسته به ميزان نامنتظره بودنش می‌تواند تا يک هفته در وجود فرد دوام بياورد.

کاهش خشونت‌گرايی در افراد از طريق تماشای فوتبال، نسبتا زمانمند، مداوم و تکرارشونده است. با بازی بعدی کاهش يادشده نيز سير و تاثير خود را حفظ می‌کند. به خصوص که بازی آتی متوجه تلافی شکست قبلی و احيای توازن در مناسبات تيم تو با تيم رقيب باشد. به ياد می‌آورم ۵۰ سال پيش را که تيم محبوب من (سنت پاولی) در حضور جمع کثيری تماشاگر و مشوق، از تيم رقيب ۹ بر صفر باخت. ولی اين ۹ گل آنچنان زيبا به دروازه سنت پاولی وارد شدند که ما نيز جز فرياد حاکی از ستايش و اعجاب واکنشی نداشتيم. کل استاديوم از اين بازی زيبا به هيجان آمده بود و همه عصبيت‌های انباشته‌شده در وجود تماشاگران بستری برای بروز يافته بود که به گونه‌آی سازنده و بی‌خطر در قالب داد و فريادها و تحسين ها رها شود و در فضای استاديوم همچون دود ناپديد نگردد. درگيری و ضرب و شتمی هم در انتهای بازی روی نداد و همه سرخوش و شکرگزار از اين که بازی خوب و هنرمندانه‌آی را ديده‌اند از استاديوم به آفتاب درخشان و مطبوعی که عصر يکشنبه در فضای شهر پراکنده شده بود پناه بردند.

مکان بی‌بديلی برای بروز خشم و خروش
بد نيست ابتدائا مکثی بر تاثير فرياد و خروش در کاستن از ابعاد خشونت انباشته‌شده در درون انسان‌ها بکنيم و در نقش مثبت فوتبال در اين زمينه اندکی دقيق شويم. به جز استاديوم فوتبال و گهگاه به هنگام مشاهده تلويزيونی بازی فوتبال کجای ديگر را می‌توان سراغ گرفت که بتوان اين چنين آزادانه و بی مانع فرياد و خروش برآورد و به بلندترين وجه ندا برکشيد. آن هم نه تنها به هنگام خشنودی از فروريختن دروازه‌ها، بلکه به وقت عصبانی‌شدن از هدررفتن لحظه‌ها و فرصت‌ها:" وای‌ی‌ی‌ ، چه می‌کنی لامذهب!" و چنين جوش و خروشی که به يک باره مثلا ۵۰ هزار نفر در آن شريک وسهيم باشند نه تنها نامطلوب نيست، بلکه خيلی هم به جا و سازنده است، چرا که همگی آنها تجربه و احساس واحدی را به نمايش می‌گذارند. در واقع ، چون اين بروز خشم و خشونت درونی به صورت جمعی صورت می‌گيرد اثرات بسيار مثبت‌تر و متعادل‌کننده‌تری بر افراد دارد. اگر بخواهيم با واژگان "الياس کانتی" سخن بگوييم، انسان‌ها در حالت جمعی و نسبتا سازمان‌يافته است که خود را بهتر از "فشار و اثرات منفی تحکم‌ها و اجبارها" رهاشده حس می‌کنند. آنچه که فشارها، اجبارها و تحکمات زندگی روزمره در انسان‌ها انباشته کرده است به صورت يک واکنش احساسی جمعی از جسم و جان آنان به در می‌شود. و استاديوم فوتبال دقيقا محل سازمانگری همين بروز مثبت احساس يادشده است.

مقررات راهنمايی و رانندگی عملا در خدمت تنظيم هدايت اجبارها و بايسته‌های ناشی از رفت‌و‌آمد اتوموبيل‌هاست، و يا به عبارتی ،‌تلاش و تدبيری است برای آن که استفاده از يک تکنولوِِژی وحشی و زمخت در مسير و مجرايی راحت و بی‌انسداد هدايت شود تا زيان‌ و آسيب‌های جسمی و مالی کمتری به بارآيد. استاديوم فوتبال هم نقش و کارکردش هدايت مثبت و کم‌خطر بروز احساسات و خشم و عصبيت‌های نهفته در درون انسان‌هاست.

با فحش و ناسزايی هم که تماشاگران نصيب اين يا آن بازيگر فرصت‌ از دست‌داده می‌کنند عملا منظورشان اين نيست که کسی را بيازارند. خشم و خروش به بيرون سرريز می‌کند، اما بازيگری که اين خشم و خروش متوجه اوست سالم و بی‌آسيب می‌ماند. در واقع، درامان بودن بازيگر از تعرض،‌ اصل اساسی در رفتار تماشاچی عادی فوتبال است. بسياری از تماشاگران با خشم و خروشی که در استاديوم به بيرون سرازير می‌کنند خودشان نيز لحظاتی نادر را تجربه می‌کنند که کمتر در زندگی روزمره برايشان پيش‌ می‌آيد. فرد تا حد ممکن در استاديوم به داد و فرياد می‌پردازد، بی واهمه از آن که جريمه و مجازات و خشم و غضبی را متوجه خود کرده باشد. بازيگری هم که مورد ناسزا قرار می‌گيرد، زير سبيلی رد می‌کند، چون می‌داند که آماج آن ناسزا در وهله اول نه شخص او بلکه آن فرصت از دست رفته‌ای است که شايد ديگر فراچنگ نيايد. و تو در چهره و رفتار افراد خروشان درون استاديوم که دقيق شوی ، به خوبی می‌بينی که تا چه حد راحت و خرسند شده‌اند. حسن داد و فرياد در استاديوم اين هم هست که فارغ از هر شرم و آزرمی بروز می‌کند و کسی يا چيزی را هم قربانی خود نمی‌سازد. بازيگران هم گهگاه صرفا آماج نمادين اين خشم و خروشند. تخليه عصبی درون استاديوم اتفاق می‌افتد بی‌آنکه پشيمانی به دنبال داشته باشد، چرا که فرد خشم و خروش‌آور کار بدی نکرده که متعاقبا شرمنده باشد. انفجار احساسات در درون ورزشگاه تابع آيين‌ها و مقررات نانوشته‌ای است که در محور آن حرمت جسم و جان بازيگر قرار دارد. البته پيش‌ می‌آيد که تعدادی از عناصر نابخرد و فاقد فرهنگ در ميان تماشاگران از اين آيين و مقررات انحراف می‌جويند،‌ولی در مجموع در شديدترين انفجارهای احساسی هم اصل بر رعايت آنهاست.

اگر گفته شود که فوتبال موجد روحيه نظامی‌گری است با خيال راحت می‌توان پاسخ داد که اتفاقا اين ورزش در تلاش است که خصلت‌ها و روحيات بالقوه نظامی‌گرايانه را سمت و سويی مدنی و متمدنانه بخشد. کسی که به ميزان معينی از خشونت بالقوه انباشته‌شده در جامعه اذعان دارد و نگران بروز نابهنجار و آسيب‌زننده آن است به راحتی می‌تواند روی فوتبال به عنوان مجرا و منفذی جهت تخليه بی خطر و کم آسيب آن حساب کند. در اين عرصه است که بروز خشونت انباشته‌شده در مرز و محدوده‌ای باقی می‌ماند و کار به جاهای باريک نمی‌کشد. حرکت در اين مرز و محدوده عملا اکثر تماشاگران را شامل می‌شود. به عبارت ديگر، ۹۵ درصد اينان هفته به هفته از طريق تماشای فوتبال به گونه‌ای موفقيت‌آميز بر وجه خشونت‌بار و پرخاش‌جويانه رفتار و شخصيت خود فائق می‌آيند. در واقع اين امکان هم برای آنها فراهم است که برای تخليه خشونت انباشته در دورن خويش، در استاديوم‌ها به تجری و اوباشگری دست بزنند، اما با قبول برخی از قواعد مدنی مانند: " ديگران هم می‌توانند فوتبال بازی کنند" توان بالقوه اعمال خشونت، هم در بازيگران و هم در تماشاگران رو به کاهش می‌گذارد.

افزودن به زيبايی‌های جهان
"جنگ" يعنی حمله به دشمن و مغلوب‌ساختن او تا حدی که راهی جز تسليم برايش باقی نماند، در حالی که فوتبال امکانات بسياری دارد که "جنگ" هر لحظه در سمت و سوی مسالمت‌آميزتری جريان يابد. اولين تفاوت اساسی انواع ورزش‌ها، حتی رزمی‌ترين آنها، با جنگ در اين است که در اين يکی نه دشمنان که مخالفان و رقبا رودرروی هم قرار می‌گيرند و هر دو طرف هم از حقوق يک‌سانی برخوردارند. عالی‌ترين قاعده بازی هم اين است که حفظ سلامت جان و جسم رقيب به همان اندازه خويشتن مهم و خدشه‌ناپذير است. پايبندی همه طرف‌ها به اين قاعده سبب می‌شود که در جريان بازی توان تخريب و اعمال خشونت در درون بازيگران به گونه‌ای مداوم به تکنيک‌ها و شگردهای بازيگری تغيير و تحول پيدا کند. هر ذره پيشرفت در عرصه شگردها و تکنيک‌ها عملا معنايی جز کاسته‌شدن از ضريب‌ خشونت در بازی‌ها و رويارويی‌های ورزشی ندارد.هدف هر تمرينی هم در عمل چيزی نيست جز افزايش ظرفيت‌های و امکانات تکنيکی بازيگران و افزودن بر نيرو و توان استقامت آنها.

زيباترين و باشکوه‌ترين جنبه تخليه عصبی در درون ورزشگاه‌ها اما برخاستن تماشاگران از سر شوق به هنگام مشاهده قطعه‌ای بازی زيبا و خيره‌کننده است. بازی‌يی که از سوی يک يا هر دو تيم در سطحی عالی جريان يابد در جان تماشاگران نفوذ می‌کند و آنها را ، چه بازنده و چه برنده،‌ از رقيب به ستايشگران پرشور زيبايی بدل می‌سازد. هر تماشاگری در استاديوم مترصد و منتظر آن است که بازی به لحظاتی زيبا و ناب برسد، فرقی هم نمی‌کند که تيم خودی و يا رقيب چنين لحظه‌ای را بيافريند. در واقع گذار بازی از تقلا و دوندگی کم‌حاصل بازيکنان به صحنه‌هايی از زيبايی و شگردهای هنرمندانه است که ورزشگاه را در يک آن برای تماشاگر به مکانی مقدس و والا بدل می‌کند که ده‌ها کليسا و دير و مسجد هم قادر به رقابت با آن نيستند. بدون مشاهده چنين لحظات نابی تماشاگر بی‌ميل و رغبت به خانه بازمی گردد و عصر جمعه هم برايش نيمی به هدر رفته است. خود او نيز خويشتن را يک اثر هنری ناقص و نيمه‌کاره تلقی می‌کند که از سوی هنرمند همچون اثری شکست‌خورده بی‌ملاحظه به دور انداخته‌ می‌شود. ولی برعکس،‌ زمانی که اثر با کاميابی تکميل شود آنگاه نوعی هم‌حسی ناب ميان بازيکنان و تماشاگران جريان می‌يابد که هر دو در بالاترين مقياس و به گونه‌آی مساوی تجربه‌آش می‌کنند: حسی از افزودن يک قطعه زيبايی ديگر به زيبايی‌های جهان، هر چند هم که اين زيبايی در يک آن اتقاق افتاده باشد و فرار و ناپايدار بوده باشد. تماشاگر به ويژه زمانی که با چنين تجربه‌ای استاديوم را ترک می‌کند بی‌صبرانه منتظر وقت بعدی ورود خود به آن مکان می‌ماند، تجربه‌ای که مدام تکرار می‌شود و تماشاگر را هميشه در خلسه‌آی مطبوع از انتظار و ديدار نگه می‌دارد.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024