iran-emrooz.net | Mon, 07.01.2008, 10:50
گفتگوی فرانکفورتر آلگماینه سایتونگ با کارل کرویسبرگ روانشناس
چرا مادران فرزندان خود را به قتل میرسانند؟
برگردان: علیمحمد طباطبایی
ما دوباره با چند مورد جدید و دهشتناک از قتل فرزند روبرو شدهایم. به راستی در ذهن مادرانی که فرزندان خود را به قتل میرسانند چه میگذرد؟
فرانکفورترآلگماینه: آقای کرویسبرگ، چرا مادران فرزندان خود را به قتل میرسانند؟
کرویسبرگ: تجربههای من با مادرانی که فرزندان خود را به قتل رساندهاند نشان میدهد که این قبیل رفتار هیچ گاه نوعی عبور از یک آستانه تحمل نیست، بلکه این مادران از نظر روانی به شدت بیمار بودهاند. فقط یک بیگانگی شدید از کودک یا در واقع یک اختلال عمیق روانی میتواند مادران را وادارد که پیوند عمیق خود با کودک را کنار گذارده و او را به قتل برسانند.
فرانکفورتر آلگماینه: پس ابتدا نوعی پیوند زیست شناختی میان مادر و فرزند وجود دارد که باید از میان برداشته شود؟
کرویسبرگ: بله. آن هورمونی که توانایی پیوند مادر با فرزند خود را باعث میشود اوکسیتوسین نام دارد. با اولین شیردادن از پستان پس از تولد این هورمون در مادران با شدت بیشتری ترشح میشود، به طوری که از طریق کاملاً طبیعی یک ارتباط عمیق میان آنها ایجاد میگردد. حتی میتوانیم از یک اعتیاد برای این پیوند سخن بگوئیم، یعنی آنچه که در عین حال به عنوان آستانهای برای جلوگیری از قتل فرزند عمل میکند. در زنانی که در دوران بارداری خود دچارنوعی فراموشی یا یادزدودگی یا به قول ما Amnesia میشوند و به عبارت دیگر باردار بودن خود را به عنوان موردی غیر خودی تلقی کرده و فرزند را جسمی خارجی و موجودی بیگانه احساس میکنند این پیوند وجود ندارد و بنابراین میتواند نوعی سازوکار بوجود آید که به کشتن فرزند منتهی شود. این قبیل مادران معمولاً کودکان شیرخواره خود را چند ساعت یا چند روز پس از تولد میکشند.
فرانکفورتر آلگماینه: آیا این شکل بارزی از افسردگی پس از زایمان نیست که بسیار متداول میباشد؟
کرویسبرگ: یک احتمال آن همین است که گفتید. فردی که دچار افسردگی میشود ممکن است ادامه زندگی برایش غیر قابل تحمل بشود و آرزوی مرگ خود را داشته باشد و در عین حال بخواهد که کودک خود را نیز از یک چنین آیندهی وحشتناکی نجات دهد. برای چنین مادری این عمل در درون حالت جنون آمیزش کاملاً عملی معقول و موجه جلوه میکند. اما زنهایی هم وجود دارد که دچار ضربه روحی شده و نمیخواهند بارداری خود را قبول کنند، زیرا آن را به عنوان بزرگترین مصیبت مینگرند. روان فرد در واقع به این ترتیب از خودش محافظت میکند که ابتدا به هیچ وجه نمیگذارد این زنها بارداری خود را متوجه شوند. تولد در واقع لحظهی حقیقت است که در آن تمامی ساختمان جنون منفجر شده و چنین اعمال ناشی از ناامیدی را باعث میشود.
فرانکفورتر آلگماینه: به دشواری میتوان این نکته را درک کرد که یک زن متوجه بار داری خود نباشد.
کرویسبرگ: بله. قبلاً به این حالت عنوان وضعیت هیستریک داده میشد و اکنون این گونه به قضیه نگاه نمیکنند، بلکه از حالتهای یادزدودگی سخن میگویند. در این حالت در شرایطی مانند خودتلقینی روان شخص با خیالبافی یک واقعیت مخصوص به خود را میسازد و مادران به دروغ بارداری خود را انکار میکنند.
فرانکفورترآلگماینه: تشخیص شما چیست هنگامی که در بارهی زنهایی اظهار نظر میکنید که کودکان خود را کشته اند؟
کرویسبرگ: تشخیص غالباً به سازگاری آسیب دیدهی اجتماعی زنان میپردازد، حالتی که بعداً خود را به صورت مشکلات شخصیتی ظاهر میکند. به کمک بررسیهای مبتنی بر زندگی نامهی بیمار ما سعی میکنیم آنچه غیر قابل توصیف است را به مفاهیم و اصطلاحات علمی برگردانیم. غالباً یک توانایی هدایتی محدود در زمان ضربه روحی بوقوع میپیوندد، یعنی در زمان تولد که البته غالباً به طور پنهان در زوایای متروک ذهن روی میدهد. این مادران که به علت تولد فرزند ضربه روحی خوردهاند زیر فشار روحی و جسمی دست به قتل فرزند خود میزنند. این گرچه یک جنایت است اما از آن نوعی نیست که باید کسی که دست به جنایت زده مجارات شود، زیرا در زمان عمل جنایت دچار بیماری روحی بوده است.
فرانکفورتر آلگماینه: هنگامی که یک مادر پنج کودک خود را در سنین 3 تا 9 سال به قتل میرساند، آنهم درشرایطی که او آنها را بی هوش کرده و سپس آنها را خفه میکند پس نتیجه میگیریم که او این عمل خود را آگاهانه انجام میدهد. در غیر این صورت چگونه میتوان در حالی که کل جریانهای خودآگاهی او خاموش شدهاند تا این اندازه با اراده و مصمم برای انجام یک هدف دست به اقدام زد؟
کرویسبرگ: ما با یک بیمار روحی مواجه هستیم که برای انجام یک عمل کاملا مصمم است. ما از عمل حساب شده در درون یک چارچوب غیرعقلانی و توهم آمیز سخن میگوئیم. اگر از بیرون به آن نگاه کنیم آن عمل کاملاً به نظر جنون آمیز میرسد و البته همین طور هم هست. آنچه در این عمل جنون آمیز است همان انگیزهی آن است. اینها برای مثال میتوانند ترسهای افسرده کننده مبتنی بر احساس گناه یا وضعیت فلاکت بار مالی باشد: آنها فکر میکنند که کودکانشان آیندهای ندارند، زندگی به آخر رسیده زیرا آنها نمیتوانند بر وضعیت و مشکلات اقتصادی خود مسلط شوند، مشکلات آنها روز به روز بیشتر میشود و شوهرانشان آنها را ترک کرده و تنها گذاشتهاند. آنها در محدودیتهای افسرده کننده خود نسبت به همه چیز دیدگاه و ذهنیت منفی پیدا میکنند و میخواهند کودکان خود را از این وضعیت مصیبت بار محافظت کنند. غالباً عمل آنها باید به عنوان ادامهی تلاش برای خودکشی تلقی شود. آنها اول میخواهند کودکان خود را به قتل برسانند و سپس خودشان را. هنگامی که هیجان زدگی افسرده کننده در عمل به قتل رساندن کودکان به اجرا در میآید، در اکثر موارد دیگر قدرتی اضافی برای خودکشی باقی نمیماند. در باره زندگی این مادرانی که جان سالم به در بردهاند نباید خیلی خوش خیال باشیم: این یک جهنم واقعی است که آنها در حالت جنون برای خود ساختهاند.
فرانکفورتر آلگماینه: آنها موجب آن چیزی میشوند که میخواستند با عمل خود به آن پایان دهند؟
کرویسبرگ: دقیقاً. آنچه بسیار دهشتناک است این که آنها چیزی را بوجود میآورند که در اصل میخواستند از آن اجتناب کنند. یا در توهم افسرده کننده و یا توسط تصورات آخرالزمانی که مثلاً خطر نابودی جهان نزدیک است یا این که قدرت سیاسی را ممکن است افرادی به دست آورند که به نوعی با قدرتهای شیطانی وابستهاند. تمامی اینها بسیار نزدیک به واقعیت احساس شده و آنها را به عمل متقابل تحریک میکند که در نتیجه نیروی کافی برای انجام عمل فراهم میشود. البته پیش از آن یک دور منظم نوعی از سادیسم خودآزار را به جریان میاندازد و فرد را به آنجا میکشاند که بیشتر از پیش از کودک دور شده و احساس بیگانگی کند و آن را به چیزی خارجی تبدیل کند. ابتدا پیوند میان مادر و فرزند گام به گام از هم میگسلد و سپس از حافظه خط زده میشود و آنگاه به قتل کودک منتهی میگردد.
فرانکفورتر آلگماینه: چندی پیش هنگامی که کودکی از گرسنگی جان باخت معلوم شد که والدین او در وضعیت اسفبار اقتصادی زندگی نمیکردند بلکه در یک خانه مناسب بودند. آیا این امکان وجود دارد که چنانچه کودک روال عادی زندگی والدین را مختل کند توسط آنها به قتل برسد؟
کرویسبرگ: در این قبیل موارد نیز اصل قضیه یک رابطه والدین فرزند آسیب دیده و مختل شده است. غالباً پیش میآید که تنبیه بدنی فرزندان به این علت به مرگ قربانی منجر میشود که آنها میخواهند تنها شاهد اعمال خود را که همان کودکشان است از بین ببرند. در موارد کاملاً وحشتناک مشاهده شده است که حتی اقدامات احتیاطی توسط این قاتلین اتخاذ میشود تا شاهدها حذف بشوند. یعنی مثلاً در بدن قربانی که دیگر زنده نیست چشمها کاملاً از بین برده میشود. این با نوعی منطق کودکی مطابقت دارد که در آن تصور میشود اگر شاهدها از بین برده شوند میتوان خود عمل را هم بی اثر ساخت. در نهایت روان فرد بیمار ترتیبی میدهد و شرایطی فراهم میکند که حافظه به طور فعال از کار بیفتد. این همان یادزدودگی روان زاد (psychogenetic Amnesia) است و فقدان حافظهی روان زاد و مقامات قضایی هم باید وقت زیادی برای بررسی آن صرف کنند تا پی برند که آیا مرتکیب این اعمال واقعاً چیزی به یاد نمیآورند یا نمیخواهند به یاد بیاورند، یا چون نمیخواهند به عملی که انجام دادهاند اعتراف کنند به یاد نمیآورند.
فرانکفورتر آلگماینه: پیوسته شاهد هستیم که همسایهها پس از کشف چنین جنایتهایی میگویند که هرگز مورد مشکوکی ندیده بودند. آیا این اعمال جنون آمیز که دارای سوابقی هستند را نمیتوان از قبل پیش بینی کرد؟
کرویسبرگ: خیر. من با توجه به تجربیات طولانی خود اطمینان میدهم که جنون حتی درعادی ترین خانوادهها هم میتواند وجود داشته باشد و شما هم چیزی از آن حس نمیکنید. خانواده افراد دانشگاهی وجود دارد که در آنها کودکان را مجبور میکنند که استفراغ خود را بخورند، آنهم بدون این که در مدرسه یا از همسایهها کسی چیزی فهمیده باشد. ورطهها در واقعیت روزمره ما روی میدهند نه فقط در فیلمها و قصهها. اما چیزی که هست جدایی و انفراد انسانها از یکدیگر باعث میشود که کسی متوجه لطمه روانی دیگران نشود.
فرانکفورتر آلگماینه: هنگامی که قرار است شما زنهایی را مورد بررسی تخصصی و قضاوت کارشناسانه قرار دهید، این کار چگونه پیش میرود؟
کرویسبرگ: لحظهی ملاقات من با بیماران بسیار حساس و دشوار است زیرا به زودی دادرسی باید آغاز شود و دادگاه باید رای خود را صادر کند. ما باید بدون آن که وضعیت روحی بیمار را به مخاطره بیندازیم مورد بررسی قرار دهیم که تا چه درجهای میتوانیم متوقع صداقت و صراحت او باشیم. یک خطر بزرگ در چنین لحظاتی همواره پناه بردن آنها به خودکشی است. ما تلاش میکنیم که هم درک وضعیت را مقدور سازیم و هم زنده ماندن بیمار را.
فرانکفورتر آلگماینه: آیا به قتل رساندن کودکان افزایش یافته است یا این که ما نسبت به این قضیه حساس تر شده ایم؟
کرویسبرگ: هنگامی که من در دهه هفتاد دانشجو بودم شایع بود که هر یک روز یک کودک به قتل میرسد. اما در آن زمان مردم توجه چندانی به این موضوعات نداشتند. در واقع به علت حضور فزاینده رسانهها است که امروز توجه به این مسائل بیشتر شده است.
فرانکفورتر آلگماینه: پیش بینی شما در مورد مادری که پنج فرزند خود را به قتل رسانده چیست؟
کرویسبرگ: اگر بتوان بیماری او را متوقف کرد دیگر نیازی نیست که او تمام عمرش را در بخش روان پزشکی بگذراند. احتمالاً دادگاهی برای او تشکیل میشود اما محکوم نخواهد شد، به این دلیل که در زمان جرم مبرا از تقصیربوده است و سپس به بخش مخصوص بیماران روحی فرستاده میشود وچند سال بعد که به اندازه کافی روی او کار شده باشد و دیگر خطرناک تشخیص داده نشود آزاد خواهد شد. دشوار ترین مانع برای معالجه او احتمالاً این خواهد بود که چگونه میتوان او را از دست زدن به خودکشی باز داشت.
Sie schaffen die Hölle, die sie vermeiden wollten
F.A.Z., 07.12.2007, Nr. 285 / Seite 44