ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 07.07.2009, 9:59
کالبدشکافی نظری و عملی طرفداران برون‌مرزی کودتا

دکتر کاظم علمداری / حسین زاهدی

کالبد شکافی نظری و عملی طرفداران کودتای انتخاباتی در برون مرز


بیانیه دانشگاهیان و واکنش طرفدارن احمدی نژاد
در پی سرکوب خونین مردم توسط رژیم جمهوری اسلامی که به تقلب در انتخابات اعتراض داشتند، تعدادی از دانشگاهیان ایرانی و فعالین حقوق بشر در خارج، به خصوص خانم شیرین عبادی خواستار مداخله سازمان ملل متحد در متوقف کردن سرکوب‌ها توسط جمهوری اسلامی شدند. آقای بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل با صدور بیانیه‌ای از دولت ایران خواست که سرکوب و دستگیری‌ها را متوقف و حقوق مردم را رعایت نماید. بیانیه دانشگاهیان واکنش برخی از مدافعان پرشور احمدی‌نژاد را در خارج کشور بر انگیخت. در زیر به تشریح این پدیده متناقض می‌پردازم. پدیده‌ای متناقض زیرا شیوه زندگی این افراد که سالیان درازی است درخارج از ایران زندگی می‌کنند هیچگونه نزدیکی با الگوی اسلامی احمدی‌نژاد و خامنه‌ای ندارد حتی برخی از آنان دیندار نیستند، ولی پی‌گیرانه از آنها پشتیبانی می‌کنند. در زیر به مواردی از توجیهات این افراد اشاره می‌کنم.

دخالت خارجی‌ها در امور داخلی ایران!
شخصی با نام ک. ا از هوادارن رژیم ایران در خارج در حمله به دانشگاهیان، معتقد است که در تحولات اخیر دست خارجی‌ها در کار است و اضافه می‌کند که آمریکا و اسرائیل قصد دارند با بی‌ثبات کردن ایران مانع از آن شوند که ایران به برنامه هسته‌اش دست یابد. این اتهام تازه‌ای نیست، ولی کمی غلیظ‌تر از اتهاماتی است که طی سی سال گذشته جمهوری اسلامی به هرمخالفت و معترضی نسبت می‌داد. اما نکته عجیب در اظهارات این شخص این است که چگونه خارجی‌ها قادر شده‌اند نه تنها میلیون‌ها نفر را به خیابان بیاورند، بلکه سران با سابقه رژیم مانند نخست وزیر سابق، رئیس مجلس سابق و دو رئیس جمهور سابق، و رئیس دو نهاد تعیین کننده در نظام یعنی مجمع تشخیص مصحلت نظام و مجلس خبرگان رهبری و بسیاری از دولتیان سابق و روحانیون را نیز با خود همراه کنند. انسان گاهی باید نسبت به سلامت عقلی برخی‌ها شک کند.

خانمی با نام ث. الف که مردم معترض به تقلب در انتخابات را اوباش می‌خواند و اعتراضات را طرحی آمریکایی، در نامه‌ای خطاب به دانشگاهیان نوشته است:

"من کار دانشگاهیان برای مداخله دادن خارجی‌ها در امور داخلی ایران را بسیار غیرمسئولانه می‌دانم. ما از مداخله در سال ۱۹۵۳صدمه دیدیم [منظور کودتای ۲۸ مردادسال ۱۳۳۲ است]. در سی سال گذشته علی‌رغم جنگ تحمیلی، تحریم، و منزوی بودن، ما به پیشرفت‌های تکنولوژیک دست یافتیم که زنجیره خود استعماری را قطع کرد."

این شخص یاداشت خود اینگونه پایان داده است.

"برای من حکومت مذهبی در کشور محل تولدم مهم نیست. ترس من از مداخله خارجیان است. چقدر ما باید زیر سلطه نیروهای خارجی باشیم. چرا ما باید خواستار مداخله آنها باشیم؟"

در تخطئه‌ی نامه دانشگاهیان به سازمان ملل و دفاع از کودتا، ث. الف به چند پوشش متوسل شده است. "مداخله خارجی‌ها در امور داخلی ایران" کودتای ۲۸ مرداد، استقلال ایران، و "پیشرفت‌های تکنولوژیک".

جملات بالا نشان می‌دهد که ث. الف. ترجیح می‌دهد در کشور محل تولدش، نه کشور محل زندگی‌اش، یک نیروی ارتجاعی، عقب‌مانده با قوانینی از سنت‌های ۱۴۰۰ پیش قبایل عرب، مانند سنگسار، قطع دست و قصاص حاکم باشد، ولی سازمان ملل (خارجیان) در منع سرکوب و کشتار مردم (در امور داخلی آن) مداخله نکنند. چطور انسان می‌تواند نسبت به سرکوب‌های خونین مردم در خیابان‌ها، سنگسار، شلاق زدن افراد در ملا عام به جرم مصرف مشروبات الکلی، کتک زدن و دستگیری ده‌ها هزار نفر زن به جرم بد حجابی، حمله به مهمانی‌های جوانان به دلیل خوش گذرانی، و مداخله در زندگی خصوصی مردم که چه بپوشند و چه بخوانند و چه بشنوند، و از همه بدتر اعدام بیش از ۴۰۰۰ نفر زندانی در مدت دوماه در سال ۶۷ بی‌تفاوت باشد، ولی با مداخله سازمان ملل برای متوقف کردن سرکوب‌ها و رعایت حقوق مردم مخالف و آن را مداخله در امور داخلی ایران بداند؟ چه انگیزه و ایدئولوژی توجیه گر این دوگانگی است؟ ریشه این پدیده عجیب و متناقض در کجاست؟ کسی که خودش دوست ندارد در ایران زندگی کند چرا یک حکومت فاسد، دزد، دروغگو و عامل بسیاری از معضلات اجتماعی را برای مردم ایران ترجیح می‌دهد؟ درعین حال این افراد دائما علیه خشونت و تجاوزگری اسرائیل و آمریکا در حال اعتراض‌اند، ولی در مورد تجاوزگری و خشونت رژیم ایران نسبت به مردم خود و نیز متحدین رژیم ایران نظیر سوریه و روسیه و چین علیه مردم خود سکوت می‌کنند و یا به توجیه و فلسفه‌بافی متوسل می‌شوند. همین امروز (دوشنبه ۶ جولای ۲۰۰۹) دولت چین در سرکوب شورش اقلیت مسلمان ایغور(Uighur) حداقل ۱۵۶نفر را کشت و بیش از ۸۰۰ نفر را زخمی کرد و صدها نفر دیگر را دستگیر نمود. نه دولت ایران و نه هواراران احمدی‌نژاد در برون مرز که ظاهرا اینهمه برای مسلمانان فلسطینی دل می‌سوزاند، هیچگونه اعتراضی به این جنایت نخواهند کرد. کما اینکه در سرکوب بی‌رحمانه چچن‌ها توسط روس‌ها همین سیاست را پی گرفته‌اند. آیا این روشن نمی‌کند که در پس دفاع اینها از فلسطینی‌ها، اهداف دیگری نهفته است؟ این نوشته شناخت این تناقض آشکار است.

مزد بگیران احمدی‌نژاد در خارج؟
یک حدس ساده اندیشانه این است که این افراد مزد بگیران رژیم جمهوری اسلامی درخارج کشورند. ما به این نظریه اعتقاد نداریم. البته این بدان معنا نیست که رژیم در خارج از ایران مزد بگیر ندارد، ولی کار ما شناسایی و شناساندن این افراد نیست. کار ما تحقیق و تحلیل جامعه شناختی است.

از این منظر انگیزه اصلی ضدیت این افراد با دمکراسی، آزادی و حکومت قانون، و توجیه عامل سرکوب‌های خونین دیروز وامروز مردم و اتهام بر دست داشتن آمریکا و اسرائیل در جنبش سبز ایران از یک نفرت بزرگ و درونی شده این افراد سرچشمه می‌گیرد که بصورت ایدئولوژی توجیه کننده رفتار متناقض آنها در آمده است. نفرت از یهود. نفرتی که در میان برخی مسلمانان و حتی مسیحی‌ها ریشه تاریخی دارد. این افراد، مانند احمدی‌نژاد میراث‌خوار این تاریخند که عقب ماندگی مسلمانان را هم زیر این پوشش توجیه می‌کنند، نه مشکلات داخلی این کشورها. باید این دشمن از روی زمین برافتد. این جمله احمدی‌نژاد جاذبه بزرگی برای این افراد ضد یهود دارد. این رمز کشش این افراد به سوی احمدی نژاد است. این نفرت چهره خود را در نفرت به آمریکا، کشوری که این افراد در آنجا زندگی می‌کنند و از مزایای آزادی و دمکراسی آن بهره می‌برند، ظاهر می‌سازد. آنها یهودستیزی خود را زیر نقاب ضدیت با تجاوزات اسرائیل و صهنیونیسم پنهان می‌کنند. همان کاری که احمدی‌نژاد می‌کند. اما چطور انسان می‌تواند به کشتار فلسطینی‌ها توسط ارتش اسرائیل حساس و معترض باشد، ولی به کشتار چچن‌ها توسط روس‌ها، نه؟ مگر آنکه تصور کند برای نابودی دشمن اصلی، یعنی یهود، باید از شیطان هم کمک گرفت. انسان معترض به خشونت و جنایت یکسان عمل می‌کند، نمی‌تواند یکی را تأیید کند و دیگری را محکوم. این افراد می‌دانند که با انتخاب موسوی داستان "محو اسرائیل"، شعار احمدی نژاد نیز پایان خواهان یافت. بنابراین، موسوی را طرح آمریکایی می‌خوانند و مردم معترض به تقلب در انتخابات را اوباش.

انتخابات ایران و گروه‌های مترقی آمریکایی
در میان نیروهای خارجی، برخی از چپ‌ها سابق که هنوز در دوره جنگ سرد و کلیشه‌ها سابق باقی مانده، کارشان را ساده کرده‌اند. به زعم آنها آنچه در ایران رخ می‌دهد یک "جنگ طبقاتی" است. احمدی‌نژاد نماینده طبقات فرو دست، و موسوی طرفدار طبقات فرا دست است. جمیز پتراس، یکی از این افراد اعتراضات خیابانی اخیر ایران را نه به دلیل تقلب در انتخابات، بلکه دخالت آمریکا برای بی‌ثبات کردن ایران می‌دانند. البته اطلاعات اغلب این افراد از اوضاع سیاسی ایران از حد کلیشه کودتای سیا در سال ۱۳۳۲ تجاوز نمی‌کند و نمی‌توان آن را جدی گرفت. هنر تحلیلی‌شان هم در پیدا کردن طبقات بالا و پائین در "جنگ طبقاتی" در هر شرایط است. به عبارت دیگر آنها نمی‌دانند مشکل مردم با جمهوری اسلامی چیست. آنها مطلع نیستند که میلیاردر‌های نو کیسه که از رانت دولتی به ثروت‌های بزرگ دست یافته‌اند، مانند صادق محصولی، یکی از وزرای اصلی احمدی نژاد و کنترل کننده انتخابات اخیر بوده است. و یا بسیاری از ۵۰ نفری که عباس پالیزدار، عضو شورای اقتصادی مجلس، فساد و دزدی‌های آنها را رو کرد، مانند آیت‌الله محمد یزدی عضو شورای نگهبان ، امامی کاشانی، محسن رفيقدوست، رییس سابق بنياد مستضعفان و از بنيانگذاران سپاه پاسداران، حبيب الله ‏عسگراولادی، دبيرکل موتلفه اسلامی، علی فلاحيان، وزير اسبق اطلاعات ، پشتیبان احمدی نژادند. خود احمدی نژاد نیز دارای ۱۰ پرونده سو استفاده مالی است که در راه رسیدن به قدرت هزینه کرده است.

ارلیک ریس که خود از گروه‌های چپ ومترقی آمریکایی است در روزهای پر آشوب اخیر در ایران بوده است و پس از برگشت و خواندن ایمیل‌هایش که از دوستان مترقی‌اش رسیده بود کاملا شوکه شد و به پرت و پلاگویی آنها در مقاله‌ای با عنوان "ایران و گیج سری‌های چپ" جواب داده است. ریس نوشته است که "اکثریت بزرگی از آمریکایی‌ها به ویژه چپ‌ها و مترقی‌ها از تظاهرات مردم در ایران حمایت کرده و علیه سرکوب دولت ایران و مداخله نظامی و سیاسی آمریکا در این کشور بوده‌اند. اما یک گروه مترقی کوچک و پر سر و صدا، از جمله نویسندگان مانتلی رویو، مجله سیاسیت خارجی، و آکادمیکر‌های سرشناس، از جمله پروفسور باز نشسته، جمیز پتراس آنرا زیر سوال برده‌اند." ریس کوشیده است که با نقد پیش داوری‌ها، آنها را از واقعیت‌های ایران آگاه کند.

ترجیح حکومت دینی
اما چرا خانم ث. الف حکومت دینی ایران با قوانینی که از سنن ۱۴۰۰ سال پیش قبایل عرب ریشه گرفته است را برمداخله سازمان ملل ترجیح می‌دهد. نخست، او در ایران زندگی نمی‌کند و با فشار زندگی زیر حکومت دینی روبرو نیست، ودرد زنان ایران را حس نمی‌کند. دوم، بر خلاف ادعای ظاهری‌اش، پیشرفت ایران و منافع مردم برایش مهم نیست، محو اسرائیل از روی زمین برایش اهمیت دارد. سوم، او نسبت به زیان‌های تاریخی که حکومت اسلامی به ویژه احمدی‌نژاد برای ایران به بار آورده است چشم خود را بسته است. چهارم، او از حکومت دینی و عوارض مخرب ادغام دین و دولت چیزی نمی‌داند. پنجم، او نشان داده است که از نقش مثبت و منفی خارجیان در یک کشور کاملا بی اطلاع است و تنها معیار قضاوت‌اش برای داشتن رابطه با خارجیان کودتای ۲۸ مرداد ایران است. ششم، او آزادی و استقلال را در برابر هم می‌داند، نه مکمل یگدیگر، و فکر می‌کند که مردم باید میان این دو یکی را بر گزینند واگر سازمان ملل بیانیه‌ای در محکومیت سرکوب‌ها ونقض حقوق بشر منتشر کرد استقلال ایران از دست می‌رود. او حتی به خود زحمت نداده است که یک نگاه گذرا به جهان بیاندازد و بگوید کدام کشور در جهان دمکراسی دارد، ولی استقلال ندارد؟ این مسأله را در زیر توضیح می‌دهم.

مقایسه نامه دانشگاهیان به سازمان ملل با کودتای ۲۸ مرداد
هیچ عقل سلیمی رابطه‌ای میان نامه دانشگاهیان به دبیر کل سازمان ملل و کودتای ۲۸ مرداد نمی‌بیند. طرفداران احمدی‌نژاد در خارج خود را در پشت نام مصدق و جنبش ملی پنهان می‌کنند. در حالیکه حکومت دینی ضد ملی‌گرایی و آرمان مصدق است. احمدی نژاد و مراد و مرشد او مصباح یزدی در پی حکومت اسلامی در جهان‌اند، نه حاکمیت ایرانی. احمدی‌نژاد می‌گوید جهان تشنه اسلام است. او مانع را دولت‌ها می‌داند. همین تصور وهم‌آمیز او سبب می‌شود که دست به ماجراجویی‌های خطرناک بزند. خمینی و بسیاری از بنیاد گرایان دینی مخالف ملی گرایی و مصدق بوده‌اند. خمینی به ملی‌گرایی و دمکراسی نفرت می‌ورزید و معتقد بود که دمکراسی و ملی هر دو فریب خلق‌اند. او بطور ضمنی کودتای ۲۸ مرداد را نیز توجیه می‌کرد و آنرا سیلی اسلام به مصدق می‌دانست. خمینی حتی نام‌گذاری یک خیابان به نام مصدق را تحمل نکرد. درآستانه انقلاب به ابتکار مردم خیابان پهلوی سابق به مصدق تغییر نام داده شد، ولی چند ماه بعد که سرکوب‌های حکومت اسلامی آغاز شد آنرا به ولیعصر تغییر دادند. در حالیکه نام شیح فضل الله نوری، کسی که همراه استبداد محمدعلی شاهی به ضدیت با مشروطیت بر خواست را بر یکی از شاهراه‌های تهران نهادند. سرنوشت جبهه ملی را هم در ایران می‌دانیم که علی رغم کمک برای به قدرت رسیدن خمینی، آنها را نیز مانند سایر گروه‌های شرکت کننده در انقلاب سرکوب کردند.

چرا فرار از راه کم هزینه و پر منفعت؟
قابل توجه اینکه ث. الف و دوستانش از کودتای ۵۵ سال قبل نگرانند، ولی از کودتایی که این روزها در ایران جریان دارد نگران نیستند. انگیزه ایدئولوژیک قوی که توجیه گر نظر و رفتار این افراد است نمی‌گذارد واقعیت‌ها را ببینند. اگر این افرادعلاقه‌ای به سرنوشت ایران و مردم آن داشتند، راه حل ساده، کم هزینه، مدنی، دمکراتیک، و خالی از خشونت و خون ریزی و تخریب، یعنی تجدید انتخابات را به رژیم مورد علاقه شان پیشنهاد می‌کردند. مگر آنها ادعا نمی‌کنند که آرای احمدی‌نژاد دو برابر آرای موسوی بوده است؟ اگر این راست است با تجدید انتخابات چیزی عوض نمی‌شود. اگر با تجدید انتخابات احمدی‌نژاد برنده شد، اعبتاری برای او و جمهوری اسلامی به دست می‌آید که با خرج میلیارد‌ها دلار نمی‌توانند آنرا بدست آورند. با این کار ساده، رژیم می‌تواند نه تنها اعتماد مردم ایران، بلکه جهانیان را به خود صدها برابر کند و اعتبار بزرگی کسب کند، و با صدای بلند بگوید: آنرا که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. ولی هواداران احمدی‌نژاد در خارج نیز خوب می‌دانند که آمار منتشر شده نتیجه تقلب گسترده‌ای است که با تجدید انتخابات آشکار می‌شود. به همین دلیل رژیم خواست تجدید انتخابات را با بهانه‌های مختلف از جمله اینکه "سابقه بدی می‌شود" رد می‌کند. آیا رژیم برای اینکه تجدید انتخابات سابقه بدی نشود حاضر است اینهمه مرتکب قتل و جنایت و تخریب بشود و اعتبار خود را بکلی از بین ببرند؟ نه، برای حفظ قدرت خود جنایاتی بدتر از این هم خواهد کرد.

استقلال ایران و وابستگی کره جنوبی!
هوادران احمدی‌نژاد ادعا می‌کنند که مداخله سازمان ملل استقلال ایران را از بین می‌برد. یک مقایسه کوچک فهم این ماجرا را ساده می‌کند. ما در اینجا از میان کشور‌های زیادی که با آمریکا رابطه بسیار نزدیک دارند کره جنوبی را انتخاب می‌کنیم. به پنج دلیل.
یکم، کره جنوبی رابطه بسیار نزدیک و تنگاتنگی با آمریکا دارد. بنابراین لازم نیست با زیره بین به دنبال نفوذ آمریکا از طریق سازمان ملل در آن کشور باشیم.
دوم، کره جنوبی برخلاف ایران از صدور نفت و گاز درآمدی ندارد، با این وجود در آمد سالانه چند صد میلیارد دلاری‌اش حاصل پیشرفت و صادرات تکنولوژی است.
سوم، کره جنوبی قبل از انقلاب ۱۳۵۷ از ایران جلوتر نبود. بنابراین مقایسه میان این دو کشور معنی دار است.
چهارم، در کره جنوبی نه تنها خارجی‌ها حضور دارند، بلکه حدود ۳۰۰۰۰ سرباز آمریکائی نیر در آنجا مستقرند. پس به قول هم وطنان خوش ذوق این "اند" رابطه دو کشور است.
پنجم، اخیرا قربانعلی دری نجف آبادی، دادستان کل کشور، و وزیر اطلاعات در زمان قتل‌های زنجیره‌ای، از کره جنوبی دیدن کرد و از پیشرفت آنها متحیر شد. پس پیشرفت تکنولوژیک کره جنوبی ادعای ضد انقلاب نیست!

از دید افرادی مانند خانم ث. الف، کره جنوبی باید کشوری غیر مستقل و در نتیجه عقب مانده و استبدادی باشد. زیرا نه تنها خارجی‌ها در این کشور حضور چشم گیری دارند، بلکه ۳۰۰۰۰ سرباز آمریکایی نیز بیش از ۵۰ سال است که در این کشور مستقرند. در حالیکه در ایران از زمان انقلاب ۵۷ تا کنون هیچ نیروی خارجی حضور نداشته و رژیم جمهوری اسلامی سخت مخالف سرمایه گذاری خارجی بوده است؛ و حتی اگر نهادی گروهی محقق و یا توریست خارجی را به ایران دعوت می‌کرد، گروه‌های بسیجی ممکن بود به آنها حمله کنند و یا از همان فرودگاه به کشورشان بر گردانند. تا کفار جرأت نکنند پا به سرزمین مقدس ایران بگذارند. هر دو واقعه در عمل رخ داده است و حدس و گمان نیست. اما ببینیم نتیجه عملی این دو سیاست چه بوده است. سیاست حضور خارجیان در کره جنوبی و نبود آن در ایران.

کره جنوبی طی سی سال گذشته علی رغم حضور نیروهای خارجی، یا به رغم حضور خارجیان چنان رشدی کرده است که در سال گذشته معادل ۳۷۳ میلیارد دلار کالاهای صنتعتی صادر کرد. این رقم مایه حیرت و افسوس آیت‌الله دری نجف آبادی شد. او حدود دو ماه قبل به کره جنبوبی سفر کرده بود.

"وی با تاكید بر اینكه با سردادن شعار و كارهایی هیجانی نمی‌توان به قله‌ها رسید، خاطر نشان كرد: در سفر اخیری كه به كره جنوبی داشتم توفیقی دست داد كه از كارخانه كشتی‌سازی و خودروسازی این كشور بازدید كنم. واقعاَ جای تاسف است آنها با ما این دو صنعت را شروع كردند اما سال گذشته ۳۷۳ میلیارد دلار صادرات داشته‌اند."

وی ادامه داد:"در این كشور نه دزدی نه مواد مخدر و نه بیكاری و بی‌مسكنی وجود دارد، در حالی كه ۵۰ درصد مردمش حتی دین ندارند، در حالی كه كشور ما امام و رهبری و شخصیت ارزشمندی همانند آیت‌الله بهجت را داشته اما چرا باید نرخ بهره‌‌وری این میزان در كشور ما پائین باشد؟"

دری نجف‌آبادی مانند خانم ث. الف نمی‌داند که رمز موفقیت کره جنوبی در دینی نبودن حکومت آن و رابطه عادی با خارجی‌هاست، و مشکلات و معضلات اجتماعی گسترده در ایران ریشه در حکومت دینی و دشمنی با خارجی‌ها دارد. درحالیکه ث. الف معتقد است حکومت دینی برای او مهم نیست، دخالت خارجی‌ها مهم است. یعنی او که با تئوری‌ها و تجربه‌های رشد و پیشرفت بیگانه است نسخه ضد رشد و پیشرفت برای ایران صادرمی کند. برکسی پوشیده نیست که در دوره احمدی نژاد ایران سیر قهقرایی طی کرده است. زیرا مشکل اصلی او مانند ث. الف. نا بودی یهود است، نه مشکلات مردم ایران و معضلاتی که دری نجف آبادی از آنها نام برده است، یعنی دزدی، مواد مخدر، بیكاری و بی ‌مسكنی.

در مقایسه با کره جنوبی، کشور ایران زیر حکومت ولایی سالانه فقط بین ۸ تا ۱۵ میلیارد دلار کالاهای غیر نفتی صادر می‌کند. بخش عمده این صارات نیز کالای سنتی ایران مانند پسته و فرش بوده است، نه تکنولوژی. در حالیکه ایران می‌توانست با استفاده از ذخائر نفتی و گاز طبیعی سرشار پشتوانه سرمایه گذاری‌های تولیدی عظیم را بوجود آورد. حکومت دینی اعتقاد و توانایی اقتصاد تولیدی را ندارد. آنها بازاری مسلک‌اند و با فروش نفت کالاهای کشورهای دیگر را به ایران وارد می‌کنند و از فروش آنها سود می‌برند. همین سیاست اقتصادی عامل اصلی بیکاری ۱۵ درصدی و تورم ۲۵ درصدی در ایران است.

استقلال ایران و انتخابات
از نظر سیاسی کره جنوبی کشوری است دمکراتیک با انتخابات آزاد و رقابتی، و حضور نیرو‌های خارجی نقشی در سیاست آنها ندارد. در حالیکه در ایران پیش و پس از انقلاب انتخاب نمایشی، اجماعی از بالا، و مهندسی شده همراه با تقلب برگزار شده و می‌شود. در نمونه آخر آن تقلب با کودتا همراه شده است. تقلب آشکاری که محسن رضایی کاندیدای دیگر محافظه کاران، تقلب در ۱۷۰حوزه رأی گیری را کشف کرد که در آنها تعداد آرای ریخته شده به صندوق‌هابین ۱۳۰ تا ۱۴۰ در صد واجدین شرایط رأی دادن بوده است. حتی در شهر ری تعداد آرای ریخته شده به صندوق‌ها ۲۰۱ درصد واجدین شرایط رأی دادن بوده است. در شهر یزد و استان مازندران نیز تعداد آرای ریخته شده به صنودق‌ها بالای صد در صد بوده است. این نمونه‌ها نشان می‌دهد که طرفدران احمدی نژاد پیشاپیش صندوق‌های رای را به سود او پر کرده بودند. بنابراین باز شماری آرا نیز مشکلی را حل نمی‌کرد. در باز شماری ۱۰ در صد صندوق‌ها پیشنهاد شورای نگهبان نیز صندوق‌های کشف شد با برگه‌های تا نشده رأی که همه با یک قلم نوشته شده بود. در گزارش علی اکبر محتشمی‌پور و عبدالواحد موسوی لاری وزرای کشور پیشین آمده است "طبق اطلاعات موثق و اعلام شده بیش از ۶۰ میلیون برگ تعرفه در دو مرحله چاپ شده است و براساس برخی گزارش‌ها میزان تعرفه چاپ شده ۷۱ میلیون است که شورای نگهبان می‌تواند میزان دقیق آن را دریابد و اعلام کند. براین اساس بین ۲۰ تا ۳۰ میلیون برگ تعرفه مازاد باید موجود باشد...". در حالیکه وزارت کشور واجدین رأی را حدود ۴۰ میلیون اعلام کرده بود. پس چرا ۶۰ تا ۷۱ میلیون برگه چاپ کرده بودند؟ با توجه به این مشکلات چگونه می‌توان آرای واقعی را از آرای تقلبی تفکیک کرد؟ پس از اعتراض محسن رضایی شورای نگهبان به تخلف در۵۰ شهر و تفاوت سه میلیون رأی اعتراف کرد و پس از چند روز که دریافت دامنه‌ای آن می‌تواند مخدوش بودن نتیجه انتخابات را نشان دهد و تجدید آن را ضروری کند، نظرش را تغییر داد. برای مطالعه اسناد و دلایل تقلب گسترده در انتخابات به گزازش تفضیلی کمیته صیانت از آرای مهندس میر حسین موسوی مراجعه کنید.

این نمونه را گفتیم تا رابطه آزادی و استقلال را توضیح دهیم. اصل مهم این است اگر در جامعه آزادی نباشد استقلال هم نیست. برخی تصور می‌کنند اگر خاک یک کشور در اشغال خارجی‌ها نباشد مردم مستقل‌اند. درحالی که چنین نیست. مردم می‌توانند زیر سلطه مستبدین داخلی باشند و استقلال فکری، حق تصمیم گیری و انتخاب سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مستقل نداشته باشند. نه استقلال انتخاب حکومت خود را داشته باشند، نه استقلال انتخاب رنگ و نوع پوشاک خود، و نه استقلال خواندن و شنیدن مطالبی که دوست دارند. حال چه فرق می‌کند که خارجی‌ها باشند، یا نباشند. شک نیست که هیچ فردی خواهان حضور ودخالت نیروهای خارجی در کشورش نیست، ولی نبود خارجی‌ها به معنای استقلال ملت نیست.


رابطه استقلال و آزادی
فرهنگ سیاسی ایران در باره معنی و مفهوم استقلال همچنان در دوره استعمار بسر می‌برد. نیروهای سیاسی هنوز استقلال را عدم حضور فیزیکی نیروهای خارجی در یک کشور می‌دانند. به همین دلیل همواره نگران مداخله امپرالیسم و استعمار هستند. ازاین تعریف نادرست و فضای باقی مانده از گذشته و دوران جنگ سرد و جهان دوقطبی نیروهای مستبد وطنی سو استفاده کرده و بقیه بی‌آنکه بیاندیشند آنرا تکرار می‌کنند. این تفکر مربوط به دوران گذشته است. در دوران کنونی استعماری وجود ندارد که ایرانی‌ها که هیچ زمان مستعمره کسی نبودند از آن هراس داشته باشند. حتی کشورهای مستعره سابق، مانند زیمبابوه، بیش از آنکه از بقایای استعمار صدمه ببینند، از ارتجاع داخلی و کشمکش‌های قبیله‌ای و انحصار قدرت حزبی در رنج‌اند.

استقلال یعنی حاکمیت مردم بر سرنوشت‌شان. باید توجه کرد که میان استقلال ملت و استقلال دولت تفاوت است. در ایران امروز استقلال دولتی وجود دارد، ولی مردم مستقل نیستند. همانگونه که درعراق زمان صدام حسین استقلال دولتی وجود داشت، ولی مردم مستقل نبودند. این نوع استقلال ارزشی ندارد. این استقلال پوششی برای فریب مردم توسط سلطه‌گران داخلی است. در حالی که اگر ملت استقلال داشته باشد، استقلال دولت را هم بوجود می‌آورد. ولی برعکس آن درست نیست.

آیا جامعه ایران با این معیار مستقل است؟ آیا در ایران سرنوشت مردم به دست مردم تعیین می‌شود؟ متأسفانه هنوز فرهنگی بر فضای سیاسی ایران حاکم است که حتی شکنجه و سرکوب توسط نیروهای داخلی را تحمل می‌کند، ولی از سرمایه‌گذاری کشورهای دیگر نگران است. مسئول اصلی ادامه این فرهنگ غلط روشنفکران چپ سنتی (چه مذهبی و چه غیرمذهبی) هستند که نظر و عمل خود را زیر پوشش مقابله با امپریالیسم و صهیونیسم توجیه می‌کنند. آنها از امپیریالیسم وحشت دارند، ولی از حکومتی که روزانه حقوق مردم را ضایع و منابع ملی را تاراج می‌کند و زیر پوشش دین، فساد و فقر و تبعیض و ده‌ها معضلات اجتماعی می‌آفریند نگران نیستند. کشورهای دمکراتیک، نه تنها از رابطه با آمریکا وحشت ندارند، بلکه به دنبال رابطه بیشتر با آنند. اما بیشتر کشورهای استبدادی نگران بر قرار کردن رابطه عادی با آمریکاهستند.

واقعیت این است که فرهنگ استبدادی و "فرهنگ ضد امپریالیستی" مکمل یکدیگرند. برخی از جریانات سیاسی هنوز در فضای این فرهنگ تنفس می‌کنند. این فرهنگ اجازه نمی‌دهد، فرهنگ دمکراسی در ایران پا بگیرد، زیرا برای مقابله با نفوذ استعمار خیالی خود از حکومت استبدادی داخلی حمایت می‌کنند. آیا برزیل، کره جنوبی، اندونزی، مالزی، سنگاپور، هند، ترکیه از رابطه با آمریکا احساس نگرانی می‌کنند؟ برعکس آنها در پی رابطه بیشتر اقتصادی با آن کشورند. ممکن است گفته شود ما با رابطه با آمریکا مخالف نیستیم، بلکه با تجاوز آمریکا مخالفیم. این ادعا سفسطه‌ای بیش نیست. جمهوری اسلامی با رابطه عادی با آمریکا مخالف است و مدام به دنبال بهانه می‌گردد تا دشمنی را ادامه دهد. آنها یه این دشمنی نیاز دارند. چه شرایطی و چه کسانی فراهم کننده مداخله خارجی‌ها هستند؟ اساس بحث همین است. اگر جامعه آزاد باشد، اگر مردم بتوانند بطور دمکرایتک دولت خود را انتخاب کنند آیا نیروی خارجی می‌تواند در امور ایران دخالت کند؟ پس باید به علت توجه کرد، نه معلول. مفهوم استقلال را می‌توان از اریک فروم در کتاب "گریز از آزادی" او آموخت. فرم به درستی می‌گوید کودک زمانی مستقل بار خواهد آمد و می‌تواند سر پا بیاستد و احساس ترس نکند که آزادی را حین احساس حضور امنیت پدر و مادرش دریابد. با کنترل دائمی پدر ومادر و نبود آزادی عمل، او مستقل بار نخواهد آمد و شخصیت هنجاری نخواهد یافت.

استقلال با آزادی ارتباط تنگاتنگ دارد. ملتی که آزاد نباشد مستقل هم نیست. انسان غیر آزاد می‌تواند زیر سیطره حکام خارجی باشد و یا زیر سیطره حکام داخلی. چه فرقی می‌کند که شما را یک خارجی شکنجه کند و یا یک ایرانی. شنجکه بد است نه خارجی و ایرانی بودن شکنجه گر. در جمهوری اسلامی مردم آزاد نیستند که سر نوشت خود را خود تعیین کنند، گروهی خود رابرگزیده خدا، حاکم و صاحب مردم می‌دانند. آنها مردم را گوسفندانی می‌دانند که احتیاج به چوپان دارند. درحالیکه خود اموال مردم را به تاراج برده‌اند و روز وشب به مردم درس اخلاق می‌دهند.
مدافعان ولایت فقیه معتقد‌ند که مردم موظف هستند از آنها پیروی بکنند. این از هر نوع استعماری بدتر است. مستقل بودن یعنی داشتن حق برای تصمیم گیری ملی یک کشور. آیا مردم ایران می‌توانند سیاست خارجی کشورشان را تعیین کنند؟ آیا مردم می‌توانند دولت شان را آزادانه انتخاب کنند؟ اگر پاسخ به این پرسش‌ها منفی است، پس ایرانیان مستقل نیستند، بلکه وابسته به اراده دولت و در رأس آن ولی فقیه‌اند. مردم حتی آزاد نیستند که نوع پوشاک‌شان، حتی رنگ آن را، و یا کتابی که دوست دارند بخوانند، و موسیقی که دوست دارند بشنوند و در یک عبارت شیوه زندگی شان را انتخاب کنند. این مردم مستقل نیستند، چه خارجی در ایران باشد و چه نباشد.

نفرت و ترس بیمارگونه از آمریکا
م. ه. فردی دیگر از این گروه نوشته است: "من متنقرم که ایران به افغانستان، پاکستان، عراق و یا جای دیگر تبدیل شود. من متنفرم که کودتای ۲۸ مرداد تکرار شود. همچنین، هرگز دوباره شعار ما بوده است!! من متنفرم ببینم ایران به دولت دست نشانده کارگزار بشود– شبیه بقیه جهان عرب.
چگونه انقلاب مخملی یا کودتای رخ می‌دهد؟ آمریکا نمی‌آید آنرا در تلویزیون اعلام کند – آن به اقدامات متفاوت، استفاده از تاکتیک‌ها، و طرح یک استراتژی آنرا اجرا می‌کند."

وی ادامه می‌دهد: "تنها دو کشور در خاور میانه باقی مانده‌اند که در برابر فشار آمریکا مقاومت می‌کنند- ایران و سوریه- ما حالا می‌بینم که طرح ایران بطور کامل در جریان است. (یعنی آنچه در ایران می‌گذرد طرح آمریکا است. به عبارت دیگر موسوی، کروبی و خاتمی و رفسنجانی و میلیون‌ها مردم معترض عامل آمریکا هستند). وی اضافه می‌کند: "همچین دو گروه هستند که در برابر فشار آمریکا مقاومت می‌کنند. حماس و حزب الله (آنها به نظر می‌رسد که خیلی باهوش‌تر از ما هستند)."

این شخص نوشته است که او متنفر است که ایران به افغانستان، پاکستان و عراق تبدیل شود. در افغانستان نیروهای طالبان، یعنی بنیادگرایان مذهبی همانند احمدی‌نژاد و مرشد روحانی و فلیسوف توجیه‌گر خشونت در اسلام، یعنی آیت‌الله مصباح یزدی هستند که آن کشور را به ویرانی کشانده‌اند. مگر موسوی و جنبش سبز در خیابان‌ها ایران شباهتی به طالبان دارند که بخواهند ایران را به افغانستان بدل کنند؟ اگر این شخص نگران این است که مبادا ایران شبیه افغانستان، پاکستان و عراق شود باید با احمدی‌نژاد و توهمات دین طالبانی او مبارزه کند، نه با دمکراسی خواهان. در پاکستان آتش جنگ داخلی و کشتار کور را بنیادگرایان مذهبی مانند مصباح یزدی و حزب الله ایران دامن می‌زنند، نه دمکراسی خواهان. جامعه پاکستان با گام‌های آهسته به سوی دمکراسی می‌رفت. نفرت بنیاد گرایان مذهبی از دمکراسی عامل این ویرانی است.

درعراق نیز دیکتاتوری افسارگسیخته صدام و نبود آزادی سبب شد که سرانجام نیروهای اپوزیسیون که از قضا متحد جمهوری اسلامی بودند مشوق مداخله نظامی آمریکا شوند، و برای رهایی از دیکتاتوری سی ساله صدام حسین جامعه خود را به دست ویرانگران و متجاوزین آمریکایی و انگلیس بسپارند. از آن پس نیز دو گروه بنیادگرای سنی و شیعی به جان مردم افتادند و در بازار، مدرسه و مسجد و هر مکانی که تصورش می‌رفت با ترورهای انتخاری ده‌ها هزار مردم عادی را به هلاکت رساندند. قتل و آدم‌کشی برای این گروه‌های امری عادی است. در ایران نه موسوی و جنبش سبز، بلکه مصباح یزدی و حزب‌الله و کسانی که به بطورعلنی اعلام کردند از ۶۰ هزار نفر داوطلب برای عملیات انتحاری ثبت نام کرده‌اند مستعد کشاندن ایران به اینگونه خشونت‌های کور و فاجعه آمیزهستند. بنیادگرا‌هایی از همین دست بیش از ۸۰ هزار نفر مردم عادی را در دهه ۹۰ در الجزایر ترور کردند. بنابراین، در هر سه کشور مورد نظر این شخص نبود آزادی، دیکتاتوری و یا اسلام طالبانی عامل اصلی ویرانی بوده است، نه آزادی و انتخابات آزاد و رابطه با آمریکا. آیا نباید از این تجارب درس گرفت؟ اگر نمی‌خواهید ایران به سر نوشت این کشور‌ها دچار شود، مدافع آزادی و دمکراسی و انتخابات آزاد باشید، نه طرفدار حکومت ولایت فقیه که اراده مردم را به دست شش فقیه شورای نگهبان با ذهنیت قرون گذشته داده است. درهیچ کشور دمکراتیک و آزادی ویرانگری‌های نوع افغانستان و پاکستان و عراق روی نداده و نمی‌دهد.

کودتا بد است، نه خارجی و داخلی بودن آن
این شخص اضافه کرده است که از تکرار کودتای ۲۸ مرداد متنفر است. تنها کودتا توسط سازمان جاسوسی آمریکا نیست که بد است هر نوع کودتا، از جمله کودتای امروز ایران به رهبری مثلت بیت خامنه‌ای، احمدی‌نژاد و سپاه هم بد است. ایشان زشتی را در خارجی بودن کودتا می‌بینید، در حالیکه زشتی را باید در هر نوع کودتا وحکومت زور دانست. ۹۰ در صد کودتاها توسط نیروی‌های بومی انجام می‌گیرد، نه خارجی‌ها؛ و برخی توسط کسانی که در قدرت‌اند. مانند کودتای ناپلئون بناپارت سوم در سال ۱۸۵۱ در فرانسه. ناپلئون رئیس جمهور وقت فرانسه بود که با یک کودتا خود را امپراتور اعلام کرد. فردینالد مارکوس در فیلیپین مانند احمدی‌نژاد رئیس جمهور بود که انتخابات را به رقیب خود باخت، ولی خود را پیروز انتخابات معرفی کرد. عمر دولت او یکسال بیشتر طول نکشید و با رشد جنبش مدنی در یک قیام توده‌ای سقوط کرد. حتی محمدرضا شاه پهلوی، کسی علیه پادشاهی او کودتا نکرد. او برای گسترش قدرت خود از حدی که قانون تعیین کرده بود و بدست گرفتن کنترل کامل دولت با طرح و کمک آمریکا و انگلیس دست به کودتا زد. احمدی نژاد هم نه علیه خامنه‌ای، بلکه با همدستی او برای گسترش قدرت او و ادامه دولت خودش علیه اصلاح‌طلبان، میر حسین موسوی، و مردم دست به کودتا وسرکوب زده‌اند.

اصلاح طلبان دست نشانده آمریکا!
وی اضافه کرده است که او از دولت دست نشانده متنفر است. آیا موسوی، نخست وزیر هشت ساله دوره خمینی دست نشانده آمریکا است؟ آیا دولت اصلاح طلب خاتمی که موردنفرت احمدی نژاد و خامنه‌ای بود دست نشانده بود؟ آیا میلیون‌های مردم در خیابان‌های ایران و هزاران ایرانی مقیم خارج که علیه تقلب و کودتا مقاومت می‌کنند عوامل آمریکا هستند؟ موسوی، نخست وزیر هشت ساله جمهوری اسلامی، کروبی رئیس دو دوره مجلس رژیم، خاتمی رئیس جمهوری هشت ساله رژیم و رفسنجانی با آنهمه سوابق، از جمله دو بار رئیس مجلس، دوبار رئیس جمهور، و امروز در رأس دو نهاد مهم شورای مصلحت رژیم و مجلس خبرگان عوامل آمریکا هستند؟ اساس استدلال این گروه چنین است که هرکس با دیکتاتوری خامنه‌ای – احمدی نژاد مخالف باشد عامل خارجی است؛ و یا هر کس با آمریکا دشمنی کرد مترقی است. انسان بیاد استالین می‌افتد که چگونه اشتهای سیری ناپذیر قدرت سبب شد که همه اطرافیان خود که انقلاب روسیه را رهبری و به ثمر رسانده بودند جاسوس آلمان بخواند و به جوخه اعدام بسپارد. آیا خامنه‌ای به آن سوی می‌رود؟

دمکراسی وانقلاب مخملی
آیا کشوری را سراغ دارید که در آن دمکراسی وجود داشته و انقلاب مخملی رخ داده باشد؟ پس اگر کسی نگران انقلاب مخملی در ایران است به نبود دمکراسی و وجود دیکتاتوری اعتراف می‌کند. چرا در جامعه‌ای که مردم می‌توانند آزادانه دولت خود را انتخاب کنند به راه انقلاب بروند؟ مگر در انقلاب‌های مخملی چیزی جز مقابله با دیکتاتوری و انحصار قدرت و خواست انتخابات آزاد بود؟ مقصود از انقلاب مخملی مبارزات ضد دیکتاتوری است که در برخی از کشورهای اروپای شرقی رخ داد است که مردم بدون خونریزی حکومت‌های دیکتاتوری کهنه را بر انداختند، و یا با مقاومت در برابر تقلب کنندگان در انتخابات، مانند اوکراین، آنها را وادار کردند به آرای مردم احترام بگذارند و به طرف دمکراسی و انتخابات آزاد حرکت کنند. هواداران احمدی‌نژاد حداکثر می‌توانند بگویند که در این انقلابات مخملی مردم با کمک غرب از شر دیکتاتوری‌های بومی کهنه و تقلب در انتخابات رها شدند. بسیار خوب. عیب ان کار چیست؟ اگر امروز ایرادی بر مناسبات این کشور‌ها با غرب وجود دارد به آن باید پرداخت، نه اینکه چرا آنها با کمک غرب از شر دیکتاتوری کهنه و سلطه روس‌ها که آزادی مردم را تباه می‌کردند انقلاب مخملی (انقلاب بدون خونریزی) کردند. حکومت‌های دیکتاتوری در اروپای شرقی هر گاه در مقابل اعتراضات مردم در می‌مانند، تانک‌های روسی را وارد کشور می‌کردند تا آزادی‌خواهان را سرکوب کنند. کشور‌هایی که در آن انقلاب مخملی رخ داد، به شدت و همه جانیه وابسته به روسیه بودند و با انقلاب مخملی از شر آنها رها شدند. شما نمی‌شنوید که خامنه‌ای یا احمدی نژاد علیه روسیه حرفی بزنند و یا مانند هوادارانشان نگران وابستگی ایران به روسیه باشند، روسیه‌ای که در تاریخ بزرگترین صدمات را به ایران زده است و بخشی از خاک ایران را برای همیشه از ایران جدا کرد و در جریان نهضت ملی به رهبری مصدق نیز نقش مخرب ایفا نمود. برعکس احمدی‌نژاد با باج دادن و بذل و بخشش ثروت ملی به روس‌ها می‌کوشد که به زعم خود جبهه ضد آمریکایی خود را تقویت کنند.

ایران و سوریه
همان شخص گفته است که "تنها دو کشور در خاور میانه باقی مانده‌اند که در برابر فشار آمریکا مقاومت می‌کنند- ایران و سوریه." ظاهرا سوریه هم می‌رود تا با آمریکا رابطه عادی بر قرار کند. سفیر آمریکا اخیرا وارد سوریه شد. سوریه با پس گرفتن خاک اشغال شده خود، بلندی‌ها جولان از اسرائیل راهش را از ایران جدا خواهد کرد. پس تنها می‌ماند ایران. ولی در ایران هم تکلیف نا روشن است چون به زعم ایشان طرح آمریکا در ایران نیز درحال اجراست. یعنی ممکن است رابطه با آمریکا عادی بشود. پس می‌ماند حماس و حزب الله که بقول ایشان خیلی با هوش‌تر از ما هستند! من نمی‌دانم هوش آنها درچیست. شاید در اینکه جنگ با اسرائیل را همچنان ادامه می‌دهند و هدف این افراد، یعنی مقابله با اسرائیل را بهتر تأمین می‌کنند، یا در راه هدف احمدی‌نژاد، برای نابودی اسرائیل می‌جنگند.

خمینی طالب جنگ بود
خانم ث. الف، یکی از طرفداران احمدی نژاد- خامنه‌ای می‌نویسد: "در سی سال گذشته علی‌رغم جنگ تحمیلی، تحریم، و منزوی بودن، ما به پیشرفت‌های تکنولوژیک دست یافتیم که زنجیره خود استعماری را قطع کرد."

نخست مطابق اظهارات مهندس بازرگان، علی‌رغم اخطار‌های صدام حسین به ایران از طریق سید محمود دعایی، سفیر وقت ایران در عراق، خمینی به استقبال حمله عراق به ایران رفت. او سوداهای دیگری در سر می‌پرواند که نتوانست دنبال کند. دوم، پس از فتح خرمشهر، و بیرون راندن سربازان عراقی از خاک ایران، اعراب حاضر شدند که غرامت ایران را به میزان ۱۰۰ میلیارد دلار بپردازند. ولی خمینی به دنبال برکت جنگ بود، نه پایان جنگ و باز سازی ایران، تا زیر لوای آن قدرت انحصاری خود را نهادینه کند. منزوی ماندن ایران نیز خواست جمهوری اسلامی بوده است و هنوز هم همین سیاست را دنبال می‌کند. خامنه‌ای نمی‌خواهد میان ایران و آمریکا رابطه عادی بر قرار شود. او برای توجیه سرکوب‌ها و ناتوانایی‌هایش احتیاج به دشمن دارد. به همین دلیل در سخنرانی‌هایش مدام از واژه دشمن استفاده می‌کند. جمهوری اسلامی ثابت کرده است تنها در صورت احساس خطر تن به مذاکره و سازش می‌دهد. سه نمونه برجسته آن ماجرای گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا در سال ۵۸، ماجرای پایان دادن جنگ ایران و عراق درسال ۱۳۶۸، و سومی آزاد سازی ملوانان انگلیسی در سال ۱۳۸۶ است. در هر سه مورد رژیم ایران تا زمانی که احساس خطر نمی‌کرد علی‌رغم خسارات فراوانی که به منافع ملی ایران وارد می‌شد ماجرا را کش داد و زمانی که احساس خطر کرد با فضاخت و بی‌آبرویی کامل عقب نشینی کرد. جمهوری اسلامی با ایجاد رعب و ترس حکومت می‌کند و در برابر رعب و ترس هم سریع تسلیم می‌شود.

ادعای پیشرفت تکنولوژیک
اما پیشرفت‌های تکنولوژیک ادعای بی‌اساسی است. نتیجه‌ی پیشرفت‌های تکنولوژیک جمهوری اسلامی چه بوده است که ایران کالای صنعتی و کشاورزی برای صدور ندارد، و همچنان منافع طبیعی مانند نفت و گاز را می‌فروشد و همه گونه کالا‌های کشاورزی از چای و برنج و گندم و میوه تا ماشین آلات صنتعتی وارد را می‌کند؟ شاید منظور خانم ث. الف. تکنولوژی غنی سازی اورانیوم و نیروگاه اتمی است که اخیرا یکی دیگر از هواداران دو آتشه احمدی نژاد در آمریکا، با تصور پیروزی کودتا در ایران با دهن کجی خطاب به اصلاح طلبان نوشته است:

"حالا که مديريت امام زمان و هاله نور و اين اراجيف راست و دروغ بر عليه احمدی‌نژاد کارگر نيفتاد، برنامه جديدتان چيست؟ بکوری چشم دشمنان ايران برنامه‌های فضا و انرژی اتمی وغيره برغم تمام فشارهای بين‌المللی ادامه خواهد يافت تا نسلهای آينده ما مجبور نباشند برای روشن کردن چراغ شب آلت دست اين و آن شوند."

فکر نکنید که این جملات را یک بسیجی مزد بگیر نوشته است. خیر، نویسنده این جملات آقای دکتر م. پ، کنترل کننده چند سایت انترنتی با ایگوی پرادعا و آسیب دیده و خصلت شبه کالتی در رهبری یک گروچند نفره ضد یهود و هوادار پر شور احمدی‌نژاد در آمریکا است. جالب اینکه او با شخصیتی پر از نفرت و کینۀ تلنبار شده در وجودش، زیر نوشته‌هایش، از جمله همین نوشته، کلمه آشتی و صلح را اضافه می‌کند. انگار داستان کچلی است که خود را زلفعلی می‌خواند. اوهم مانند دیگر هواداران پر شور احمدی‌نژاد، حکومت دینی را برای دیگران دوست دارد، و خود سخت علاقمند است در آمریکا، کشور دشمن زندگی در رفاه و آزادی کند، و ضد آمریکا شعار بدهد، و در عین حال یادش می‌رود که دارد به دولتی که به آن نفرت می‌ورزد مالیات می‌دهد! اینها نمونه‌هایی از تناقضاتی است که انسان را به فکر وامی‌دارد که بیشتر در باره این پدیده بیاندیشد. او هم از آن دسته افراد همه چیز دانی است که می‌تواند ساعت‌ها از واجبات و منکرات دین گرفته تا شکستن هسته اتم برایتان حرف بزند. پدیده‌های متفاقضی از این دست را نمی‌توان صرفا با مزدوری برای رژیم توضیح داد. چیزی در بطن علاقه شدید آنها به احمدی نژاد و زندگی در آمریکا از یکسو، و نفرت از اصلاح طلبان و دولت آمریکا از دگر سو، وجود دارد که واژه "مزدوری" رژیم نمی‌تواند توضیح گر آن باشد. همانگونه که در بالا نوشتیم این خصلت از یک یهودستیزی افراطی ریشه می‌گیرد که در سیاست و ایدئولوژی احمدی نژاد تبلور پیدا کرده است و این افراد را به سوی او جلب کرده است. البته ویژگی شخصیتی این افراد نیز لازمه رشد این گرایش است. شخصیتی که از نفرت به دیگران لبریز است ولی برای پوشاندن آن، مانند همین شخص، زیر نوشته‌های خود کلمه آشتی و صلح می‌نویسند! درعلم روانشناسی به این کار مکانیسم دفاعی می‌گویند. یعنی کسیکه از درون دچار تضاد است و دنبال راهی می‌گردد که اضطراب ناشی از این تضاد را بپوشاند. این شخص، اصرار احمدی نژاد برای پروژه اتمی ایران بهر قیمت را اینگونه توجیه کرده است که: "... تا نسلهای آينده ما مجبور نباشند برای روشن کردن چراغ شب آلت دست اين و آن شوند." انگار که کشورهایی که در پی انرژی اتمی نبوده و نیستند، یا ایران که تا به امروز به این تکنولوژی دست نیافته است برای روشن کردن چراغ شب آلت دست این و آن‌اند! در پس این عوامفریبی می‌خواهند این واقعیت را بپوشانند که جمهوری اسلامی نسل امروز را حتی برای سیر و پیاز و سیب زمینی محتاج دیگران کرده است. شرم آور نیست که همدان، شهر تولید کننده سیر، امروز سیر وارداتی چین را مصرف می‌کند؟
ضروری است که چند نکته‌ای در باره پروژه اتمی احمدی نژاد که اینهمه هیاهوی داخلی، و تنش جهانی ایجاد کرده است اضافه کنم.

پروژه تکنولوژی اتمی احمدی نژاد
بخشی از تکنولوژی هسته‌ای جمهوری اسلامی از کره شمالی، بخشی از چین و بخشی از پاکستان و بخشی هم از کشور‌های غربی و روسیه گرفته شده است و در برابرش پول‌های گزاف پرداخت شده است، به ویژه برای آن بخش‌هایی که بطور قاچاق وارد شده است، ولی احمدی نژاد دائما ادعا می‌کند که این تکنولوژی بدست ایرانی‌ها ساخته شده است. لیبی با تحویل تمام تکنولوژی اتمی خود به آمریکا، نقش پاکستان در دست یابی ایران به تکنولوژی عنی سازی را بر ملا کرد. چین به موازات فروش تکنولوژی هسته‌ای به ایران، همۀ اطلاعات مربوطه را به آژانس بین‌المللی اتمی هم گزارش می‌داد. بطوری که ایران نتوانست آن را به نام تکنولوژی ایرانی جا بزند. حسن روحانی، رئیس شورای امنیت ملی و مذاکره کننده با آژانس اتمی در زمان خاتمی، در اطلاعیه مفصلی این واقعیت‌ها را فاش ساخت، ولی احمدی نژاد کماکان از پیشرفت تکنولوژیک به دست ایرانی‌ها سخن گفت و هواداران او در خارج آن را اکو کرده‌اند. این واقعیت‌های ثبت شده را با ادعای هواداران احمدی نژاد مبنی بر اینکه: " ... در سی سال گذشته علی رغم جنگ تحمیلی، تحریم، و منزوی بودن، ما به پیشرفت‌های تکنولوژیک دست یافتیم که زنجیره خود استعماری را قطع کرد." مقابسه کیند تا بیشتر به عمق ماجرا و پیوند این افراد با احمدی نژاد پی ببریم.

از طرف دیگر همه می‌دانند که ایران اورانیوم کافی برای تأسیسات اتمی مورد نظر خود را ندارد و ناچار خواهد شد آنرا وارد کند. پس چرا احمدی نژاد و خامنه‌ای این همه اصرار بر ادامه این پروژه و منزوی کردن بیشتر ایران دارند؟ جز اینکه آنها هدف ساخت سلاح اتمی را در سر می‌پرورانند که به زعم خود اسرائیل را از روی زمین محو کنند؟ دلیل اصلی پشتیبانی گروه‌های مدافع احمدی نژاد در خارج هم همین پروژه است که آنها را هم به هدف ضد یهود خود نزدیک می‌کند. ولی انسان باید بسیار بی‌اطلاع باشد که نداند اسرائیل و متحدان غربی آن با تجهیزات نظامی حاضر با بیش از ۲۰۰۰۰ کلاهک اتمی، پیش از آنکه ایران کمترین فرصتی بیابد که اسرائیل را محو کند در آتش اتمی آنها خواهد سوخت. این چنین است که باید دانست، احمدی‌نژاد دورغ گوی حرفه‌ای، روان پریش، و کسی که از تعادل روحی کافی برخورد نیست، گاهی‌ هاله نور دور سرش می‌بیند که مستمعین‌اش را مات و مبهوت کرده است، و گاهی معتقد است که امام زمان دارد دولت او را مدیریت می‌کند، می‌تواند ایران را به نابودی کامل بکشاند. مدافعان ضد یهود او در خارج نیز باید بدانند که با کمک به احمدی نژاد فقط به ویرانی ایران کمک خواهند کرد، نه آنچه در سر می‌پرورانند، یعنی نابودی یهود.

باج دهی از کیسه مردم
از سوی دیگر برای راه اندازی تأسیسات بوشهر و ادامه دشمنی با آمریکا تا به حال میلیارد‌های دلار به روسیه باج داده شده است. از جمله به حاشیه راندن سهم حداقل ۲۰ در صدی ایران در دریای خزر و به ۱۳ در صد رساندن آن، و یا صرفنظر کردن از نام خلیج فارس و پذیرفتن نام خلیج عربی برای جلب اعراب در مقابله با آمریکا و اسرائیل. آیا منظور هواداران احمدی‌نژاد از پیشرفت‌های تکنولوژی جمهوری اسلامی این است؟ یا آنچه احمدی نژاد بعنوان شکستن هسته اتم توسط یک دانش آموز در آشپزخانه خانه‌شان با افتخار و هیاهو همراه با کنفرانس مطبوعاتی و انتقال آن دانش آموز با لیموزین دولتی به مرکز پژوهش‌های علمی یاد کرد؟ ادعای شکستن اتم توسط یک دانش آموز در آشپزخانه نشان دیگری از روان پریشی احمدی نژاد نیست؟

ادعای شکستن هسته اتم توسط یک دانش آموز در آشپزخانه خانه‌شان و غیر مولد ماندن تأسیسات اتمی بوشهر که نزدیک به ۴۰ سال از عمر آن می‌گذرد و هنوز به بار نشسته و در آمد ناچیز ایران از صادرات محصولات غیر نفتی یک شکست کامل تکنولوژی است، نه پیشرفت تکنولوژیک. این پروژه تا کنون میلیارد‌ها دلار هزینه برداشته است بی آنکه ثمره اقتصادی داشته باشد. این پروژه‌ای نظامی و سیاسی است، نه اقتصادی. در حالیکه ایران در به در به دنبال مشتری برای فروش گاز خود در چین و هند و ترکیه و ارمنستان می‌گردد، ظاهرا می‌خواهد برای تأمین انرژی مورد نیاز خود با هزینه‌های فراوان سیاسی و اقتصادی از انرژی هسته‌ای استفاده کند. ایران می‌توانست این هزینه را صرف ساختن پالایشگاه‌های جدیدی بکند که امروز مجبور نباشد سالانه معادل ۵ میلیارد دلار بنزین وارد کند. برخی از کشور‌های پیشرفته جهان که یرخلاف ایران نیازی به قاچاق تکنولوژی هسته‌ای هم ندارند و خود می‌توانند آنرا بسازند ترجیح می‌دهند نفت و گاز ایران را بخرند، ولی تکنولوژی هسته‌ای را در کشور خود گسترش ندهند. اما ایران راه کره شمالی را بر گزیده است، نه کره جنوبی را. پیشرفت کره شمالی ساختن بمب هسته‌ای است، در حالیکه مردم‌اش در فقر و گرسنگی به سر می‌برند، و دولت جامعه را به یک زندان بزرگ و مناسبات کالتی بدل کرده است. ولی کره جنوبی بی آن بمبی داشته باشد تا کسی را بترساند سالانه معادل ۳۷۳ میلیارد دلار در آمد از فروش محصولات صنعتی دارد. چرا ایران تجربه موفقیت آمیز کشور آلمان و ژاپن را استفاده نکند که با دوری گزیدن از اتمی شدن و در کنار غرب به رشد و پیشرفت بزرگی دست یافتند؟ گناه مردم ایران چیست که احمدی نژاد می‌خواهد راه کره شمالی را برود، و هم و غم‌اش نابودی اسرائیل شده است و هستی و نیستی مردم ایران را به خطر انداخته است؟

‏يکشنبه‏، ۲۰۰۹‏/۰۷‏/۰۵

نظر کاربران


هفته پیش در تجمع اعتراضی ایرانیان مقیم بریتانیا درمقابل سفارت جمهوری اسلامی در لندن، بیانیه ای به زبان انگلیسی از یک جمعیت ایرانی به نام کمپین ایران توزیع گردید. پیام اصلی این بیانیه نه معطوف به حوادث اخیر ایران وپشتیبانی از اعتراضات مردم بر علیه کودتای انتخاباتی بلکه دعوت از ایرانیان مقیم انگلیس برای اعتراض به کشورهای غربی در تدارک حمله احتمالی آتی به ایران بود. تا آنجا که بر اینجانب معلوم است هسته مرکزی این جمعیت را بعضی از استادان ایرانی  شاغل در بریتانیا تشکیل میدهند که مناسبات حسنه ای با دولت آقای احمدی نژاد داشته وبا استفاده از برخی کانالهای ارتباطی در رسانه های چپ انگلیسی از جمله کانال 4 تلویزیونی وروزنامه گاردین گاه وبیگاه سروصداهایی را مستقیم وغیر مستقیم به نفع دولت احمدی نژاد به را ه میاندازند.
مواضع حمایتگرانه این جمعیت وجمعیت های  مشابه آنرا ، صرفا نمیتوان با توسل به انگیزه های ایده ئولوژیک ویا عقاید معین سیاسی صاحبان آنها توضیح داد. برخی از این افراد منافع مستقیم مادی ومعنوی معینی را، در اتخاذ وپی گیری چنین مواضعی نصیب خود میسازند. این افراد از طریق تعهدات شغلی و یا تحقیقاتی در ایران ویا احیانا سرمایه گزاریهای دیگر به هیچ وجه خواهان بر هم خوردن روتین ونرم زندگیشان تحت تاثیر بی ثباتیهای سیاسی موجود در ایران نبوده وآرزو میکنند هر چه زودتر مردم به خانه های خود برگردند ودست از مطالبات  خود در ابطال انتخابات ویا استعفای احمدی نژاد وغیره بر دارند.
عده دیگری از هموطنان نیز که در میان آنان میتوان افراد شاخصی از چهرهای اپوزیسیون خارج از کشور را هم سراغ گرفت ضمن مخالفت آشکار با کودتای انتخاباتی میکوشند تا آنجا که که مقدور است از برجسته کردن مسئولیت مستقیم آقای خامنه ای در ایجاد وضع موجود وکشتار وبازداشت معترضین خودداری کنند. بعضی از آنان این تصور را دامن میزنند که جناح راست حکومت در ایران مانع از رسیدن فریاد مردم به گوش رهبری است.
بعضی دیگر به گونه ای سخن میگویند که مخاطبینشان به این نتیجه برسند که به خاطر فقدان آلترناتیو در برابرنظام حاکم ، گسترش تظاهرات مسالمت آمیز مردم به از دست رفتن کنترل امور از دست حکومت وفراهم شدن زمینه برای دخالت کشورهای بیگانه در امور داخلی ما منجرشده وکار به آشوب وهرج ومرج واز دست رفتن امنیت عمومی وتضعیف یک پارچگی کشور  ودر نهایت تجزیه آن کشیده خواهد شدو...
بعضی از این هموطنان که دچار توهمات پایدار و زایل نشدنی در مورد اهمیت و تاثیر نظرات خود در سطح اپوزسیون خارج وخصوصا سیاست سازان ونخبگان  حکومتی وغیر حکومتی و... در داخل کشور هستند، بعد از اقدامات سرکوبگرانه اخیر حکومت در برابر مردم، کوشیدند با استفاده از اوضاع پیش آمده یک گام دیگر به ترمیم رابطه خود با سکانداران رهبری نظام در کشور بپردازند و... آنها که تا دیروز از طرفداران بی قید وشرط اطلاح طلبان  درون کشور بودند وقتی با صحنه غیر قابل انتظار وغیر قابل پیش بینی اعتراضات میلیونی مردم بر علیه کودتای انتخاباتی مواجه شدند وایستادگی بلا واسطه ونسبتا محکم شخص رهبر را در مخالفت با این اعتراضات ودفاع قاطع او از کودتای انتخاباتی رامشاهده کردند، سعی کردند بدون اینکه توجه کسی جلب شود، خیلی یواشکی بعضی از تخم مرغهای خود را از سبد اصلاح طلبان به در آورده و رل رجل سیاسی بیطرف را بازی کرده واز چسبندگی بیش از حد به اصلاح طلبان تا حدی فاصله بگیرند، وبکوشند با ادبیات مناسب، به رهبری نظام و حلقه اطراف او حالی کنند که احترام رهبری نظام در نزد آنان محفوظ بوده ونیت بد و برنامه سویی از سوی آنان برای تضعیف نقش مقام معظم در کار نیست واگر هم باشد آنان شرکتی در آن ندارند و... این گروه از هموطنان ما البته ممکن است بنیادن با گروهی که فوقا ذکر شد متفاوت باشند ولی بررسی  انگیزه ها ونقش وتاثیر آنان در درون اپوزیسیون خارج،  بی ارتباط با کار بسیار خوب بالا نیست و امید است که آقایان علمداری و زاهدی بتوانند به این موضوع نیز در فرصتهای آتی بپردازند و...
ر.آسا

*

مقاله لازم و مفیدی است. حکومت مافیایی حاکم در میهن ما چند مرتبه در انتخابات سالهای گذشته وسیعا تقلب کرد و در این انتخابات با برنامه ریزی دقیق احمدی‌نژاد را از صندوق درآورد. بر طبق تقسیم وظایف، بخش خارج از کشور ستاد کودتا تلاش فراوانی را در جهت فریب افکار عمومی از طریق مصاحبه با رسانه‌ها و نشر مقالات در نشریات پر تیراژ  به عهده دارد. کارگزاران  رژیم در سالهای گذشته نشان داده‌اند که صرفا ماموریتهای واصله از تهران را انجام میدهند و  منفعت شخصی تنها  انگیزه این مزدوران ضد بشر است.
میهندوست

*

آقای دکتر علمداری عزیز،
مقاله شما بسیار منطقی‌ و از نظر زمانی‌ به موقع بود.  مدتهاست که برج عاج نشینان خارج از کشور که در ظاهر خود را ازادیخواه جا میزنند ولی‌ در اصل افراد متعصب مذهبی‌ بوده و فقط دردشان محو اسرائیل از روی زمین است برای مردم ما در داخل کشور نسخه‌ پشتیبانی‌ از حکومت ولایی میپیچند.  به امید آنروز که ما ایرانیان حداقل از زندگی‌ در غرب فرهنگ راستگویی و شهامت بیان ایده‌هایمان را یاد بگیریم.

*

مقالاتی از این دست در مقابله با سفسطه هائی در حمایت از رژیم جمهوری اسلامی - که متأسفانه  از طرف تعداد معدودی هموطنان خوش خارج نشینمان ابراز میشود - بسیار مورد نیاز است. البته فکر نمیکنم که یهودی ستیزی تنها انگیزۀ چنین گرایش هائی باشد. این مقاله سایر دلائل حمایتهائی این چنین غیر منطقی را به طور مبسوط بررسی میکند.