جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - Friday 19 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 03.06.2008, 0:17


خانمها و آقايان محترم
سروران و استادان گرامي
اعضاي محترم جبهه ي ملي

گرمترين سلامهاي مرا از قلب ميهن عزيزمان ايران پذيرا باشيد
فرصت صحبت در اين جمع فرهيخته براي من ،غنيمتي ارزشمند و يگانه است و البته آنچه ارزش اين غنيمت را دو چندان مي کند: يکي موضوع نشست است که نويد همبستگي براي حقوق بشر و دموکراسي مي دهد و دوم برگزاري نشست" به نام و براي گراميداشت" مقام و مقاومت مهندس عباس امير انتظام که شرح قصه ي پر غصه ي مظلوميتش "يکي داستان است پر آب چشم"
وقتي به سالهاي متوالي حبس مهندس امير انتظام به عنوان دير پاترين زنداني سياسي پس از انقلاب مي انديشم بي اختيار با آن کلام تکان دهنده ي شاملوي بزرگ همراه مي شوم: که "اي کاش داوري، داوري، داوري، در کار بود".
باري، سالهاي تلف شده ي عمر و زيانهاي بي حساب زندانيان پر شمار عقيدتي و سياسي در ايران غير قابل جبران است، اما شايد اجراي عدالت بتواند کمي از سنگيني بار اين زيان بکاهد، البته نا گفته پيداست که عدالت را با انتقام نسبت و ميانه اي نيست.
با اين مقدمه و با يادي از زنده ياد دکتر محمد مصدق و با تشکر از دوستان عزيز جبهه ي ملي جهت فراهم آوردن فرصت اين هم انديشي و با اميد و آرزوي بازگشت سرفرازانه و شرافتمندانه ي ايرانيان خارج از کشور به آغوش مام ميهن بحث خود را آغاز مي کنم.
موضوع ضرورت همکاري و همگامي نيروهاي دموکراسي خواه براي پيمودن راه دشوار آزادي، اگر چه بحثي با سابقه ي ديرين است ولي به دليل عدم تحقق عملي، همچنان در کانون توجه است.وقتي بحث از همبستگي نيروهاي دموکراسي خواه مي شود، در ميان نيروهاي هوادار دموکراسي تقريبا هيچ کس با اين بحث مخالفتي ندارد.
يعني در ميان نيروهاي سياسي هوادار دموکراسي که در داخل و خارج از ايران زندگي مي کنند هيچ گروهي را نمي توانيد پيدا کنيد که از ضرورت همبستگي سخن نگويد و با زباني پر شور از آن دفاع نکند. با اين حال به رغم همه ي زبان آوريها تا کنون کوچکترين گام عملي در اين راه برداشته نشده است"که عشق آسان نمود اول،ولي افتاد مشکلها"، اينگونه است که وقتي زبانها به حرکت در مي آيند جز در دفاع از همبستگي نمي گويند، نوبت ولي به دستها که مي رسد جز در مسير گسستگي نمي روند .به راستي چرا به رغم آشکاري ضرورت اين همبستگي عملا جز تفرقه و چند پارگي و دشمن کامي نصيبي از هم نمي بريم؟
با اندکي تسامح مي توان گفت ضرورت همبستگي نيروهاي دموکراسي خواه براي تحقق حقوق بشر و حاکميت ملي جزء آن مقولاتي است که تصورش، موجب تصديق است.
پس در چارچوب اين بحث مي کوشم صورت مسئله را از ضرورت همبستگي نيروهاي دموکراسي خواه که ظاهرا گزاره اي مورد اجماع است به "چگونگي" همبستگي نيروهاي دموکرسي خواه تغيير دهم. به عبارت ديگر، حال که بر سر فايده و ضرورت همبستگي نيروهاي دموکراسي خواه توافق وجود دارد بايد ديد اين همبستگي را چگونه و از چه راهي مي توان محقق کرد. و البته پيش از آن بايد در اين پرسش تامل کرد که چرا عليرغم اين توافق نظري، اين همبستگي عملا تحقق نيافته است ؟
به بيان ديگر و به باورمن پرسش اصلي اين است که موانع تحقق همبستگي نيروهاي دموکراسي خواه کدامند و چگونه مي توان بر اين موانع غلبه کرد؟
بخش عمده اي از مشکلات ما ناشي از گزافه گوييها، ادعاهاي بزرگ و نسخه پيچي هاي يک طرفه است. به همين دليل معتقدم پاسخ اين سوال جز از دل يک گفتگوي واقعي و چند جانبه بين همه ي نيروها ي هوادار دموکراسي بيرون نخواهد آمد. سنگيني اين پرسش به رغم ظاهر آسان يابش به حديست که جز در پرتو خرد جمعي و توافق عمومي نمي توان براي آن پاسخي يافت .
در واقع اينکه هر فرد يا گروهي به جاي ديگران بيانديشد و به جاي ديگران و براي ديگران نسخه بپيچد و اطاعت و تبعيت ديگران رانيز انتظار داشته باشد چنين رفتاري اگر نگوييم عين انحصار طلبي و برخاسته از روح استبدادي است دست کم بسيار ساده انديشانه و غير واقع بينانه است.
همبستگي پروژه اي دستوري نيست بلکه پروسه ايست نيازمند حضور فعال وتعامل گسترده ي همه گروههاي دموکراسي خواه ، در عين حال اين نکته را نيز نمي بايست از نظر دور داشت که پيش نياز مشارکت گروهها در تحقق جبهه ي "همبستگي دموکراتيک" برقراري ديالوگ هدفمند وچند جانبه ي آنها در چارچوب گفتگويي صريح و صادقانه هست. در واقع بخشي از صورت مساله، تن ندادن نيروهاي دموکراسي خواه به يک گفتگوي واقعي است.
البته واضح است که فرق است بين باور واقعي به گفتگو و ژست گفتگو، هم چنان که فرق است بين از دموکراسي سخن راندن و پايبندي عملي به اصول و ارزشهاي دموکراتيک. با بررسي آنچه که تاريخ دموکراسي خواهي ايرانيان نام گرفته است کمتر نمونه و تجربه اي از گفتگوي معطوف به حل مساله ، مابين گروههاي سياسي را مي توان سراغ گرفت . مادامي که نيروهاي حامل دموکراسي و عامل گذار تن به گفتگو ندهند از همبستگي و همگامي خبري نخواهد بود، چرا که هم کلامي مقدمه ي همگامي است. به راستي آيا در اين شرايط حساس که ميهن عزيزمان از هر سو در خطر است و به خاطر ندانم کاريها و سياستهاي غيرعقلاني شيرازه ي امور کشور به طرز دلهره آوري رو به فروپاشي است وقت آن نرسيده که با هم در مورد آينده، در مورد تحليل وضعيت فعلي و راههايي که مي توان با توسل به آنها از بروز فاجعه جلوگيري کرد گفتگو کنيم؟
مسلما ما تا وقتي که نتوانيم با خودمان گفتگو کنيم و تا زماني که تکثر ديدگاهها را درون کشور خود به رسميت نشناسيم و حاضر به گفتگوي مستقيم و برابر با صاحبان ديدگاههاي مختلف نشويم صلاحيت گفتگو با دنياي خارج يا به قول برخي گفتگوي تمدنها را نخواهيم داشت.
بنابراين بهتر است در شرايط فعلي در جهت ساماندهي گفتگويي خانگي بين خودمان و بر سر مسائل و مشکلات خودمان بکوشيم . در مورد چرايي شکل نگرفتن پروسه ي گفتگو ميان نيروهاي مختلف سياسي دموکراسي خواه، تنها به اين نکته اشاره مي کنم که مرزبنديهاي بي وجه و متعصبانه ي تاريخي يکي از مهمترين دلايل اين امر است. متاسفانه بايد گفت ما به وضعيتي گرفتار شده ايم که در آن گذشته، بر حال و حتي آينده ي مان حکمراني مي کند. مرده ها هنوز هم براي زنده ها تعيين تکليف مي کنند و از برخي ارتباطها و ائتلافها حذرشان مي دهند و دريغا و دردا که زنده گان نيز بي التفات به اين مساله که ايران اکنون ايران ديگريست و زمانه هزاران چرخ و چرخش به خود ديده است به حکم مردگان گردن مي نهند و اينگونه است که سرنوشت آينده و رفاه و سعادت اکنون ما ونسلهاي پس از ما در قفس گذشته به زنجير کشيده مي شود.
باري؛ باز هم دردا و دريغا که رجوع ما به تاريخ گذشته مان نه به نيت آموختن ، اشتباهات را تکرار نکردن و انباشت تجربيات را به کاربستن که تنها به قصد مچ گيري از ديگران و تبرئه ي خويش صورت مي گيرد.با اين حال اسارت در گذشته وقتي در کنار خودخواهيها، خود حق پنداريها، مطلق نگريها و از همه بدتر دعواي قديمي هژموني که حالا ديگر ظاهرا تنها به گروههاي چپ اختصاص ندارد قرار مي گيرد موضوع همبستگي بين نيروهاي دموکراسي خواه را بيش از پيش بهکلافي سر در گم و مساله اي بغرنج تبديل مي کند.
تک رويها و بر تري جوييهاي فردي و گروهي ما بين نيروهاي دموکراسي خواه در شرايطي صورت مي گيرد که در حال حاضر و در جغرافياي سياسي-اجتماعي ايران نيروي سياسي -اي وجود ندارد که از مزيت و سرمايه ي اعتماد عمومي برخوردار باشد و بتواند به عنوان يک گروه مرجع اجتماعي-سياسي با خاصيت "جمع کنندگي" و "فيصله بخشي" عمل کند، با اين اوصاف مي توان گفت افراد و گروههايي که تصور مي کنند مي توانند به تنهايي مشکل دموکراسي را در ايران حل کنند به شدت از واقعيات جامعه ي متکثر و در عين حال بحران زده ي ايران فاصله گرفته اند.
از مشکل شکل گيري پروسه ي گفتگو که در گذريم به مسئله ي مهم فقدان استراتژي مي رسيم. فرض بنيادين ما در اين بحث اين است که درون جامعه ي ايران- و البته در جامعه ي گسترده ي ايرانيان خارج از کشور- نيروهايي وجود دارند که خواهان جامعه اي باز و دموکراتيک هستند. در واقع صرف نظر از ميزان صداقت و باورمندي افراد و جريانات با انبوهي از نيروها مواجه ايم که دموکراسي مي خواهند اما به صرف خواستن دموکراسي که دموکراسي بنا نمي شود. توجه به اين نکته ظريف ولي مهم حائز اهميت است که در سياست خواستن الزاما به معناي توانستن نيست ، يا به عبارت بهتر صرف خواستن دليل توانستن نيست.
ما در جامعه ي ايران با جريانهاي سياسي متعددي مواجه هستيم که در راه تحقق دموکراسي و حقوق بشر مي کوشند ، در عين حال هيچ يک از اين جريانات سياسي از يک تفکر استراتژيک که مبتني بر خواست دموکراسي و حقوق بشر باشد بهره مند نيستند. در واقع اگر مسئله ي ما گذار به دموکرسي است پس ما نيازمند يک الگوي گذار و يک پلان مشخص هستيم. فرايند گذار به دموکراسي در واقع از سه بخش يا مرحله ي جداگانه تشکيل مي شود: يکي رفع موانع ساختاري دموکراسي، دوم : شکل گيري ساختار دموکراتيک و سوم: تحکيم و استقرار ساختار دموکراتيک.
وقتي از الگوي گذار بحث مي کنيم منظور اين است که براي تحقق هر يک از اين مراحل سه گانه چه پلاني داريم؟ هر نوع همبستگي اگر قرار است که شکل بگيرد، تداوم يابد و منتج به نتيجه شود بايد طرحي براي عبور از اين مراحل سه گانه داشته باشد.
به ياد داشته باشيم که با برچيده شدن موانع ساختاري لزوما يک ساختار دموکراتيک جايگزين نمي شود. خصوصا در شرايطي که همبستگي بين نيروهاي دموکراسي خواه ضعيف باشد، پلان مشخصي وجود نداشته باشد ، براي مشکلات خاص مراحل سه گانه ي فوق انديشه نشده باشد و تحليل درستي از نيروهاي درون جامعه وجود نداشته باشد، اين امکان وجود دارد که ساختار غير دموکراتيک خودش را به شکل ديگري بازتوليد کند.
در واقع ما در ضمن گفتگو هايمان بايد در مورد يک پلان و استراتژي واقع بينانه براي گذار به دموکراسي به تفاهم برسيم.يک استراتژي کارآمد لااقل بايد دو ويژگي داشته باشد اول اينکه واقعيات عيني جامعه و ساختارهاي حقيقي و حقوقي قدرت و قوه ي سرکوب آن را مدنظر قرار داده باشد و دوم اينکه بتواند حداکثر تفاهم و بسيج نيروهاي دموکراسي خواه را به دنبال داشته باشد.
مسئله ي ديگري که مايلم به آن اشاره کنم مسئله ي درک ما از زمينه هاي دموکراسي است. همه ي ما مي دانيم که دموکراسي امکان گردش مسالمت آميز قدرت از طريق انتخابات آزاد و منصفانه ، وجود آزادي مطبوعات،احزاب، اجتماعات وامثالهم است. در واقع دموکراسي به خاطر همين ويژگيها و کارآمدي هايش به تنها نظام سياسي مقبول در سطح بين المللي تبديل شده.
با اين حال وقتي از درک زمينه هاي ايجاد دموکراسي مي گوييم منظورمان اشاره به ويژگيهايي نظير وجود مطبوعات آزاد يا گردش مسالمت آميز قدرت نيست . زمينه هاي دموکراسي در واقع اشاره به عواملي است که اولا در شکل گيري و ثانيا در پايايي رژيمهاي دموکراتيک دخيلند. به عبارت بهتر پيدايش دموکراسي مستلزم پيدايش برخي عوامل اقتصادي و اجتماعي است. در واقع به طور خاص مي خواهم به اين نکته بپردازم که نوع نظام اقتصادي جامعه در رقم زدن دموکراتيک يا غير دموکراتيک بودن نظام سياسي سهم عمده اي دارد.
با وجود يک اقتصاد دولتي و رانتي که سهم اصلي بودجه ي عمومي آن متعلق به نفت است و در شرايطي که دولت براي تامين مخارج خود به ماليات شهروندان وابسته نيست، هيچ امکاني براي شکل گيري دموکراسي وجود ندارد. در کشوري که 80 درصد اقتصاد در اختيار حکومت است چگونه مي توان انتظار شکل گيري جامعه ي مدني و حکومت پاسخگو و دموکراتيک را داشت؟ حکومتي که منابع ماليش را از زير زمين تامين مي کند احتياجي ندارد که روي زمين به شهروندانش پاسخگو باشد يا اصلا حقي براي آنها قائل باشد. از اين رو در هر حرکتي براي استقرار دموکراسي بايد به سرشت و زمينه هاي اقتصادي دموکراسي توجه کرد. به بيان دقيق تر تلاش براي استقرار دموکراسي بايد توام با تلاش براي آزاد کردن اقتصاد از سلطه ي دولت باشد، خصوصا بايد جهت خارج کردن اختيار درآمدهاي نفتي از دست دولت تلاش جدي کرد.
دولت نفتي اجازه ي شکل گيري اقتصاد آزاد و رقابتي را نمي دهد و بدون اقتصاد آزاد و رقابتي ساختار سياسي دموکراتيک نه به وجود مي آيد و نه پايدار مي شود. در اين مورد بر مبناي برخي پژوهشهاي معتبر که مطالعه ي گسترده اي در مورد رابطه ي اقتصاد آزاد و ميزان درآمد سرانه با دموکراسي در بيش از صد کشور جهان انجام داده اند، رابطه ي کاملا معنا داري بين اقتصاد آزاد و افزايش درآمد سرانه با افزايش عمر و ثبات رژيم هاي دموکراتيک مشاهده مي شود. دموکراسي البته ريشه هاي اقتصادي و اجتماعي ديگري مانند گسترش رفاه،سواد،ارتباطات و غيره هم دارد که نظريه پردازان مختلفي به بحث پيرامون آن پرداخته اند.
مشکل ما اينجاست که در بسياري مواقع درک درستي از زمينه هاي ايجاد دموکراسي نداريم و درست به همين دليل بسياري از تلاشهايمان براي استقرار دموکراسي به رغم موفقيتهاي اوليه به شکست مي انجامد.
با اين اوصاف اگر بخواهم جمع بندي ازبحث ارائه کنم، بايد بگويم که بار سنگين گذار به دموکراسي در ايران باري نيست که يک گروه يا حتي چند گروه به تنهايي از عهده ي آن بر آيند. ضرورت همبستگي نيروهاي دموکراسي خواه نيز برخاسته از همين واقعيت پيچيده است. در اين راه بايد موانع همبستگي را شناخت و در يک پروسه ي گفتگوي همگاني مابين نيروهاي دموکراسي خواه به يک پلان و الگوي گذار دست يافت و ائتلاف را بر سر آن سامان داد.
ضمن اينکه اگر به ايجاد دموکراسي و تضمين بقاي آن مي اند يشيم، بايد به فهم مشترکي از زمينه هاي اقتصادي و اجتماعي آن برسيم. در فقدان چنين فهم و درک مشترکي از زمينه هاي ايجاد و تداوم دموکراسي هر تلاشي در جهت استقرار آن فرجامي جز شکست نخواهد داشت.
در پايان بار ديگر ضمن تشکر از دوستان جبهه ي ملي براي برپا داشتن اين سمينار و همچنين با تقديم سپاس به حضار محترمي که براي شنيدن گفته هاي من حوصله ي زيادي به خرج دادند اين نکته را نيز اعلام مي کنم که سازمان دانش آموختگان ايران(ادوار تحکيم) مطابق سند استراتژي دو سالانه ي خود -به وسع خويش،خود را به تلاش در راه نزديکي همه ي نيروهايي که دل در گروي ايراني دموکراتيک و توسعه يافته دارند متعهد مي داند.
از نظر ما مهمترين شکاف و نزاع سياسي در جامعه ي ايران شکاف دموکراسي- آمريت است، به همين جهت همه ي نيروهاي دموکراسي خواه و مسالمت جو، متحد بالقوه ي يکديگر محسوب مي شوند . براي بالفعل شدن اين اتحاد بايد سطح مداراي سياسي مان را گسترش دهيم و خط کشيهاي کهنه ي تاريخي را فراموش کنيم.
با درود به همه ي شما عزيزان و با آرزوي آزادي همه ي زندانيان سياسي و عقيدتي و به اميد روزي که شهروندان ايراني در سايه ي دموکراسي از حقوق بشر بهره مند باشند و با تذکر اين نکته که راه دشوار آزادي را بايد با صبر، حوصله، عقلانيت و البته مقاومت و پايداري بسيار به سرانجام رساند سخنم را با شعري از هوشنگ ابتهاج گرامي که عمر عزيزش دراز باد پايان مي دهم:

گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است
باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله ي اين کهنه کمان است


متن سخنرانی در شنبه ۳۱ می سمینار جبهه ملی ایران ،دانشگاه مریلند

عبدالله مومني
12 خرداد هفتاد وهشت



" width="640" />
 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024