ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 19.04.2011, 18:39

اردلان سرفراز / جاده ی ابریشم


برجاده‌ی ابریشم، با قافله‌های غم، سیلاب جنون جاریست!
در این طرف دنیا، قانون بشر اما، شب نامه‌ی خونباریست!!


ازسرآغاز و سرانجام سفر، چاوش قافله‌های دربدر
(باهمه قافله‌های دربدر)
دارم از جاده‌ی ابریشم میام، از هزارو یکشب خوف و خطر!
جاده‌ای که روزگاری جاده بود، تن به ویرانه شدن نداده بود
نه چنین مغلوب و متروک و غریب، زیرآوار زمان افتاده بود!

دارم از جاده‌ی ابریشم میام، معبر قافله های پرغرور
کاروانهای گل، آینه و نور از ته حافظه ی شرق صبور
جاده ی سبزی که هرجامی‌رسید، تابه دروازه‌ی دنیامی‌رسید
از افق تا به افق ادامه داشت،ازهمه طرف به دریا می‌رسید!

سفراما چه غمی داشت، راه پرپیچ و خمی داشت
هر مسافری که دیدم، زخمای بی‌مرهمی داشت
هر طرف هرجا رسیدم، همه را ویرانه دیدم
شیون قافله‌ها بود، اگر آوازی شنیدم!

نه زمینی نه زمانی، نه گلی نه سایبانی
نه از آن راه طلایی، اثری بود نشانی!
از شکنجه‌های این راه، گریه‌های ‌گاه و بیگاه (این همه رستم درچاه)
به چه کس جز تو بگویم؟‌ ای همیشه یار و همراه!

درگذرگاه سقوطی ناگزیر، چه به جا مانده از آن جاده‌ی پیر؟
جای کاروان مخمل و حریر، صف به صف کشته و مجروح و اسیر!
به جای عطرگل و صدای تار، بوی باروت و صدای انفجار!
زرد پوشان در کمین و درشکار، مادرک‌ها سوگوار و سنگسار!

نه درخت و نه گل و نه سبزه زار
قاصدک‌ها قاصد مرگ بهار
دامن خاک و زمانه لکه‌دار
آدمیت سربه زیر وشرمسار!
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود(حافظ)
اردلان سرفراز / فرانکفورت ۱۹۹۸