ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 23.08.2006, 10:50
نقش دستگاه تلگراف در پیروزی انقلاب مشروطه

بابك جاودان‌خرد
چهارشنبه ١ شهريور ١٣٨٥

* * *

١٤ مرداد یا بنا به تصریح زنده یاد کسروی در کتاب خواندنی "تاریخ مشروطه"اش، ١٣ مرداد ١٢٨٥ خورشیدی روزی به یاد ماندنی درتاریخ ِ دست کم ٥٠٠ ساله‌ی اخیر ایران است. چرا که در این روز جوانه‌های نیرویی که قرار بود (و هنوز هم قرار است) نمایندگی ملت را در روند نوسازی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی جامعه‌ی ایران در آغاز قرن بیستم به عهده گیرد، شکل گرفت و در هیئت "فرمان مشروطه" به "دستینه" (امضا) دستان لرزان مظفرالدین شاه رسید و ایران رسما گام در راه مدرنیته گذاشت. اما پرسشی که در ذهن برخی مطرح می‌شود این است که چرا این انقلاب بورژوا دمکراتیک ، پیش از این بوقوع نپیوست و اصولا چگونه بود که نزدیک به ١١٧ سال پس از"انقلاب کبیر فرانسه" و ٢١٠ سال پس از "انقلاب شکوهمند انگلیس"، ما تازه در آغازقرن بیستم گام در چنین راهی گذاشتیم. به نظر می‌رسد که به طورکلی برای موفقیت هر انقلاب و تحولی ، بلوغ و رسیدگی دو عامل "عینی" و "ذهنی" در هر کشور و جامعه‌ای به ترتیب شروط لازم و کافی این فرآیند بوده‌اند. شرایط یا عوامل عینی به درجه‌ی پیشرفتگی اقتصادی- اجتماعی جامعه مربوط است و شرایط ذهنی به درجه آگاهی و سازمان یافتگی مردم. در انقلاب مشروطه این دو عامل یا شرط اساسی تحقق یافت و بدین ترتیب چرخ انقلاب به حرکت درآمد.

یکی از شاخص‌های پیشرفت اقتصادی – اجتماعی جامعه‌ی ایران که البته نه محصول تغییر و تحولات درونزا، که برآمده از منافع و ضرورت‌های امپراتوری بریتانیا بود ، ورود دستگاه تلگراف به ایران در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه (١٨٥٨ م) بود. توضیح اینکه بریتانیا به دلیل نیاز به برقراری ارتباط بین دو پاره از امپراتوری گسترده‌ی استعماری‌اش ، هند و بین‌النهرین، امتیاز نصب خطوط تلگراف در ایران را از "قبله‌ی عالم" به دست آورد. بدین ترتیب تا زمان وقوع انقلاب مشروطه شهرهای مهم ایران دارای خطوط تلگراف شدند و همین سیستم "تلغراف" بود که مشروطه خواهان تهران ، تبریز، رشت، اصفهان، شیراز، مشهد، یزد و... را از حال و روز یکدیگر آگاه ساخت و حرکت انقلاب را ملی و سراسری کرد. البته ورود دستگاه تلگراف در کشوری به گستردگی و پراکندگی جمعیتی ایران اهمیت اساسی داشت وگرنه چنانچه گستره ، جمعیت و موقعیت جغرافیایی و اقلیمی ایران این نبود که هست، نقش خطوط ارتباطی و آگاهی رسانی جدید، از جمله تلگراف، شاید تا این اندازه نمی‌بود.

اما یکی از نخستین آگاهی رسانی‌های تلگرافی در آغاز انقلاب مشروطه ، با خبر شدن مردم تبریز از تحولاتی بود که در تهران شکل گرفته بود. امواج اولیه‌ی انقلاب از تهران برخاست و تبریز که دومین شهر ایران از هر لحاظ به شمار می‌رفت، دیرتر به جنبش درآمد ولی نقش اساسی در رساندن بار انقلاب به مقصد را، هم به لحاظ نرم افزاری (نمایندگان آگاه و پیگیر در قالب انجمن ملی و مرکز غیبی) و هم سخت‌افزاری (توان رزمندگی در نبرد ١١ ماهه‌ی مسلحانه با قوای استبداد محمد علیشاهی- شیخ فضل‌اللهی و شکست آن‌ها) به عهده گرفت. رشت و قزوین و اصفهان و یزد و شیراز به دنبال این دو مرکز اصلی مشروطه‌خواهی حرکت می‌کردند و روز به روز و (گاه) ساعت به ساعت از طریق همین دستگاه تلگراف از رویدادها و تحولات این دو کانون تپنده‌ی انقلاب آگاه می‌شدند. اما خود تبریز نیز به دلیل استبداد نایب‌السلطنه‌ی وقت محمدعلی میرزا و کنترل او بر تلگرافخانه‌ی شهر چندان از تحولات دورانسازی که در تهران جریان داشت، آگاه نبود. اما یک اتفاق ساده ، یعنی کینه‌ی محمد علی‌میرزا از صدراعظم وقت ، عین‌الدوله، که قصد داشت علاءالسلطنه، دیگر فرزند شاه بیمار، را ولیعهد و جانشین او سازد، و "عدو سبب خیر" و تبریز از ماوقع آگاه شد و بپاخاست. ببینیم کسروی که خود شاهد دست اول و امین رویداد‌های تبریز بود ، چه نوشته است.

".... در تبریز، در این هنگام، آگاهی درستی از پیش آمد‌های تهران نمی‌بود، و جز برخی چیزها که در نامه‌های کسانی نوشته شده بود، آگاهی بآنجا نمی‌رسید. زیرا چنانکه گفتیم دولت از تلگراف جلو می‌گرفت. ولی ولیعهد که از چگونگی نیک آگاه می‌بود، علمای بزرگ شهر، ......... را به پیش خود خواند، و دانسته نیست با آنان چه گفتگو کرد که واشان داشت بتلگرافخانه رفتند، و نخست تلگرافی بنام هم آوازی با علمای کوچنده بشاه فرستادند ، و چون پاسخی رسید که گمان می‌رفت از شاه نباشد دوباره تلگراف درازی فرستادند و سپس تلگرافی بقم بعلما کردند ، و پس از همه تلگراف‌هایی بعلمای شهرهای دیگر فرستاده و آنان را به هم‌آوازی واداشتند. پس از دو سه روز تلگرافی هم خود ولیعهد بپدرش فرستاد. شاه روز ششم مرداد (هفتم جمادی الثانی) بعلمای تبریز و بولیعهد پاسخ داد ، و نیز در همان روز بود که عین‌الدوله را از کار برداشت ، و چون خواست محمد علیمرزا نیز همین می‌بود دیگر خاموش گردید و علما را نیز خاموش گردانید.....

پس از انتخاب مجلس اول و استقرار ٦٠ نماینده‌ی تهران و شهرستان‌ها در بهارستان، کار تدوین قانون اساسی آغاز شد، و از همین برهه بود که یکرنگی‌ها و یکدلی‌های پیشین به جداسری‌ها و بعضا دشمنی‌ها تبدیل شد. بیشتر بحث و جدل‌ها بین مشروطه‌خواهان و مشروعه‌طلبان در گرفت و کار می‌رفت تا با پیروزی دومی‌ها به پایان رسد ، که باز آذربایجان قهرمان به رهبری انجمن کاردان تبریز و حمایت مردم آگاه آن دیار و پافشاری‌ها و جانفشانی‌های‌شان، به پاخاست و با دلیری و آگاهی و دانایی (عامل دهنی) و استفاده از جدیدترین دستاورد تکنولوژی ارتباطی وقت یعنی تلگراف (عامل عینی) روند حوادث را به سود مشروطه با چاشنی بیشتری از سکولاریزم، تغییر داد. تبریزیان با تحصن ٥٠ روزه در تلگرافخانه و تعطیلی کسب و کار خود ، نمایندگان مرکزنشین‌شان را تحت فشار گذاشتند و این نمایندگان برهبری تقی‌زاده متمم مهم قانون اساسی را که حقوق ملت را با صراحت بیشتری تبین و تعریف می‌کرد، از تصویب نمایندگان گذراندند و به توشیح شاه نوتخت مستبد ، محمدعلی، رساندند. تلگرافخانه‌ی تبریز (که نمی‌دانم اکنون با پیروزی ناباورانه‌ی مشروعه‌خواهان بر رقیب دیرینه، ٧٠ سال پس از آن روزها‌ی غرورانگیز، هنوز دست کم به عنوان بنای یادبود پابرجاست یا حکومت فقها بنیادش برانداخته‌اند) نه فقط ستاد خبررسانی و خبرگیری بین تهران و تبریز، که پایگاه رساندن اخبار مرکز و تحولاتی که در مجلس و بهارستان جریان داشت، به سراسر کشور بود. کارکنان آن نیز علیرغم فشار و تضییقات عوامل حکومتی و اوباشان برهبری ملایان مرتجع، دل با مشروطه داشتند و کار خبررسانی و خبرگیری را درآن شرایط حساس و خطرناک پیش می‌بردند.
کسروی می‌نویسد :

امروز تلگرافها از شیراز و رشت و انزلی و سلماس و مراغه و ارومی و دیگر شهرها رسید که در همه‌ی آن‌ها بازارها را بسته و با تبریز هم آواز شده‌اند. در رشت و انزلی شورش و جنبش بس با شکوه بوده. در آنجا نیز مجاهدان دسته دسته با کوس و شیپور آمد و رفت می‌کرده‌اند. این تلگرافها بشور و سهش مردم می‌افزود ، و چون سردستگان سخت می‌گرفتند چنین نهادند که باز از تهران بپرسند چند روزه قانون بپایان خواهد رسید تا مردم آن چند روز را در تلگرافخانه آرام ایستند و بیوسان (منتظر) باشند.

مبادله‌ی تلگراف بین تبریز و تهران همچنان ادامه داشت، که در آن‌ها از سوی یکی (تبریز) پافشاری بر تصویب قانون اساسی مشروطه (و نه مشروعه) می‌شد و از سوی دیگری (تهران) مجامله و بقول کسروی "رویه‌کاری" و پرده‌پوشی موش‌دواندن‌های علمای شرع‌طلب و دوبهم‌زنی‌های محمدعلی‌شاه و اتابک. کسروی در ادامه می‌نویسد: "امروز گفته شد در برخی کوی‌ها [در تبریز] زنان در مسجد‌ها گرد آمده‌اند و آنان نیز شورش و سهشی از خود نشان می‌دهند. انجمن باز تلگراف زیرین را فرستاد:

خدمت وکلای آذربایجان دامت تاییداتهم وضع و انقلاب شهر از امروز صبح بتحریر نمی‌آید تمامی اهل شهر در هیجان حتی طایفه‌ی نسوان با بچه‌های شیرخواره در مساجد محلات جمع اهالی بیطاقتی و بیصبری باعلی درجه رسانده تسکین و تسلی اهالی امکان ندارد حق تعالی تفضل فرماید (انجمن ملی تبریز). "

اما در تهران داستان قانون اساسی روالی دیگر می‌پیمود و در حالیکه بسیاری از شهرها در طلب آن شور و خروش زیادی به خرج می‌دادند ، در پایتخت در سایه‌ی دودستگی علما مردم هم به دوگروه شریعت خواه و مشروطه طلب تقسیم شده بودند. از سوی دیگر، خبر جنبش زنان تبریز به برکت سیم تلگراف به آگاهی زنان تهران نیز رسید به طوریکه "در ٢٤ اردیبهشت ماه، در اینجا نیز تکانی پدیدار شد. بدینسان که گروهی از زنان دسته‌ای بستند و برای طلبیدن قانون اساسی بمجلس رفتند ، این بار دیگر بود که زنان رو پوشیده ایران با چادر و چاقچور ، همپایی در جنبش آزادی می‌نمودند و پیداست که آن‌ها را برانگیخته بودند."

بدین ترتیب دو دستگی درمیان تهران نشینان با رسیدن بی وقفه‌ی تلگراف‌های تبریز که خبراز جوش و خروش مردم و نیز توطئه‌ها، حملات و چپاول گری‌های مزدوران دولتی محمد علیشاه (رحیم خان واکرام السلطان) در روستاها و شهرهای اطراف تبریز می‌داد، (اکثریت) نمایندگان مجلس و مردم تهران را به خود آورد. اما چون در تهران بیشتر مردم به تاسی از جناح بندی‌های روحانیون به دو گروه مشروطه‌خواه و مشروعه‌طلب تقسیم شده بودند، بهارستان تبدیل به محل میتینگ اولی‌ها و توپخانه جایگاه مرتجعان شد. درآنجا شیخ فضل الله وهمفکرانش- که کم نبودند- جمع شده به سم پاشی علیه مشروطه‌خواهان پرداخته و در سخنان خودآن‌ها را بابی و طبیعت گرا و حتا کافر می‌خواندند. کار اینها چنان بالا گرفت که حتا توانستند با اعمال نفوذ و تهدید آن اصل کذایی " نظارت عالیه‌ی 5 روحانی مجتهد بر قوانین مجلس شورا" را درمتمم قانون اساسی بگنجانند. اما مردم مشروطه‌خواه نیز از پای ننشسته و به حمایت از مجلس مشروطه و مبارزات مردم تبریز برخاستند. همه روزه نزدیک به 5 هزارتن از مردم در میدان بهارستان جمع می‌شدند و مجلس را به پایداری می‌خواندند. با پیوستن تهران و سپس دیگر شهرهای دور و نزدیک به کارزار مشروطه خواهی در مقابل مشروعه طلبی روحانیون مرتجع و دربار مستبد، و رسیدن اخبار حوادث تاسف بار و خونینی که در شهرها ولایات به دست گماشتگان این دو دژ خودکامگی وعقب ماندگی صورت می‌گرفت، ارتجاع ناچار به عقب نشینی شد. اما دراین عقب نشینی (موقت) بازهم نقش انجمن تبریز و دیگرانجمن‌ها، و نیز دستگاه تاثیرگذار تلگراف برجسته و حتا تعیین کننده بود. در یکی از این روزهای حساس که محمدعلیشاه چهره‌ی واقعی خودرا عیان کرده و می‌رفت که شمشیر نیز از رو بندد، دستور داد که به شهرها اطلاع دهند که چون کابینه بهم خورده هرکس از حکام ولایات مستقیما به خود او مراجعه کند و درعین حال دستور داد که تلگرافخانه‌ها از تحولات تهران و تظاهرات گسترده‌ی مردم خبری به شهرستان‌ها نرسانند. اما بازهم آن دو روحانی ارشد و مردمی، طباطبایی و بهبهانی پیش افتاده پیام کوتاه زیر را به تلگرافخانه فرستادند که به همه‌ی شهرها آگاهی داده شود:
"مفسدین اقدام بمخالفت، دولت درصدد خلف عهد. "
نمایندگان آذربایجان نیزتلگراف پایین را فرستادند:
" انجمن ملی تبریز مجلس مبعوثان و مشروطه در مخاطره، امیر بهادر جنگ و سعد الدوله در تصور قتل و غلبه بمجلس مبعوثان و وکلاء اقدام. علاج فوق‌العاده لازم. "

این تلگراف‌ها فرستاده نشد. اما همچنانکه پیشتر گفته شد، چون بیشتر کارکنان تلگرافخانه‌ها طرفدار مشروطه بودند، مخفیانه پیام‌ها را رساندند. به نوشته‌ی کسروی، ابتدا قزوین آگاه شد و پس ازآن رشت و تبریز و دیگر شهر‌ها مطلع شدند و لذا هنگامه‌ی طرفداری از مشروطه خواهان بالا گرفت. کار مهم دیگرانجمن تبریز این بود که به همه‌ی ایالات تلگراف زده و درآن محمد علیشاه را به دلیل شکستن سوگند فاقد اهلیت فرمانروایی دانسته و این را به آگاهی خود وی و مجلس رساند و سپس به همه‌ی شهرها، رشت، قزوین، اصفهان، یزد، شیراز، مشهد، خوی و ارومیه و... تلگراف کرده خواستارهمراهی شد. این تلگراف‌ها در محمد علیشاه مستبد و درعین حال جبون سخت موثرافتاد بطوریکه ابتدا وزرای کابینه و سپس سفرای روس و انگلیس (این یاوران تاکنون پابرجای ارتجاع) را برای میانجیگری به مجلس فرستاد. کار بسیارارزشمند دیگرانجمن تبریز، ارسال تلگراف‌های تند و تهدید آمیز برای سردستگان آذربایجانی بود که با سازوبرگ کامل برای کمک و پشتیبانی از محمدعلیشاه به تهران آمده و شماری ازآن‌ها در جمع کذایی توپخانه حضور داشتند. انجمن به آن‌ها هشدار داد (ودر واقع بلوف زد) که چنانچه به مجلس و مشروطه خواهان تعدی کنند حساب خانه و خانواده‌هاشان در تبریز پاک است:

" از تبریز بطهران – بعموم صاحب منصبان سرباز و توپچی و سوارغیورآذربایجان عرض مینماییم که‌ای هموطنان و‌ای برادران دینی دو سال است همه قسم سختی کشیده اول پله مشروطه را قدم گذاشتیم و شما‌ها رفته اید که ما‌ها را آسوده دارید دیشب خبر رسیده که چند نفر مستبد از خدا بیخبر دور اعلیحضرت را گرفته و شما را آلت کار قرار داده‌اند که تفنگ برداشته مسلمانان را قتل عام بکنید اولا بدانید که اگر بمشروطه صدمه برسد ماها آذربایجان را مجزی خواهیم نمود و ثانیا اهل وعیال و اولاد و اطفال شما‌ها کشته خواهند شد ثالثا شما روی خانه و زندگی نخواهید دید.... انجمن مجاهدین آذربایجان"

این تلگراف سخت موثر افتاد و ملایان واوباشان که عمدتا در کنف حمایت این تفنگچیان و سرکردگان‌شان بودند، پس از پراکنده شدن آنان از ماندن در میدان توپخانه ترسیده و خیمه‌ها و چادرهای برپا شده را برچیدند و به دربار پناهنده شدند.
اما اتفاقاتی ناخوشایند از جمله و بویژه ترور نافرجام شاه و تداوم پرده‌دری‌ها و تندروی‌های برخی روزنامه‌ها همچون "مساوات" و تا اندازه‌ای نیز"صوراسرافیل"، کارا به رویارویی نظامی دربار به پشتیبانی معنوی روحانیون مرتجع، با آزادیخواهان کشاند و حوادث خونبارو غم‌انگیزی را رقم زد که نزدیک به 13 ماه به درازا کشید. پس از ترورنافرجام محمد علیشاه و درخواست اواز مجلس به اخراج یا تسلیم 8 مشروطه خواه رادیکال ( به گفته‌ی کسروی، میرزا جهانگیرخان مدیرصوراسرافیل، سید محمدرضا شیرازی مدیر مساوات، ملک المتکلمین، سید جمال واعظ، بهاء‌الواعظین، میرزا داوود خان و دو ناشناخته‌ی دیگر) واعراض مجلس، شاه ناگهان به بهانه‌ی فرار از گرمای تابستان به باغ شاه رفت وازهمانجا کارزار سرکوب مخالفان را آغاز کرد و بدین ترتیب استبداد صغیر یا بقول کسروی
بدین "خرده خودکامگی" آغاز شد.
نخستین اقدام شاه و خوانتای پیرامون وی اعم از معمم و کلاهی و قزاق، قطع سیم تلگراف بود تا
ازآگاهی رسانی تهران به دیگرشهرها، بویژه تبریز، جلو گیرند. کسروی می‌نویسد:

" چنانکه گفتیم... تبریز و دیگرشهرها تا چندروزی از پیشامد آگاهی نداشتند. در تبریز تا دوشنبه 18 خرداد(8 جماد الاولی) هیچگونه آگاهی نمی‌بود. دراین روز رییس انجمن ایالتی بتلگرافخانه رفته میخواست با نمایندگان انجمن اردبیل در پای تلگراف گفتگو کند و درآنجا دانست که سیمها کار نمی‌کنند. دراین میان مخبرالسطنه رسیده او نیز میخاست با تهران درباره‌ی پیشامد پیله سوار گفتگو کند. و باو هم پاسخ دادند تلگراف کار نمی‌کند. کسی را بتلگرافخانه‌ی کمپانی فرستادند وازآنجا هم این پاسخ را شنیدند. دانستند شورش بزرگی در تهران رخ داده. رییس تلگراف این اندازه می‌دانست که شاه با دسته‌ای ازسوار و قزاق از تهران بیرون رفته و در آنجا لشگرگاه زده. این دانش خود بیم‌ها را بیشترمی گردانید... "

با آگاهی تبریز و تعمیر و راه اندازی دوباره‌ی سیم‌های تلگراف، سیل پیام‌های آگاهی بخش از تبریز به شهرهای دیگرآغاز شد. روز20 خرداد انجمن تبریز تلگراف زیر را برای انجمن‌های شیراز، خراسان، اصفهان و کرمان فرستاد:

" رفتار و حرکات مخالفانه و خائنانه‌ی این شخص خائن دولت و ملت و وطن مسبوق شده بلادرنگ با اقدامات مادی ومعنوی موثره قیام نمایند که دارالشورای و مبعوثین محترم ملت در خطر مهاجمات خائنین موقع غیرت و فتوت است که از برکت یک قوه متحده ملی عموم ملت ایران را از شر فساد خائنین مستخلص نموده و بسعادت ابدی نائل شویم. انجمن ایالتی آذربایجان"

با این پیام خبر به دیگر شهرها رسید و کارزارعلیه استبداد صغیر محمدعلیشاهی بالا گرفت. دراین میان رشت پیش از تبریزآگاهی یافته به تلاش و جوشش برخاست و کار آگاهی رسانی را بعهده گرفته بود. انجمن تبریز نیز پس از آگاهی بیکار ننشسته تلگراف زیر را برای مراجع به نجف فرستاد:

"شاه نقض قسم قران مجید و مخالفت مجلس درصدد تخریب اساس مقدس مشروطیت ملت آذربایجان با تفدیه جان و مال در مدافعه حاضر و منتظرامر مبارک آقایان هستیم. "

به گفته‌ی کسروی بیش از 500 تلگراف از این نوع فرستاده و دریافت شد. از میان پیام‌های بیشماری که به مجلس می‌رسید، تلگراف انجمن تبریز به تهران ازهمه گویاتر و برانگیزاننده تر بود:

" از تبریز 18 جمادی الاولی- نمره 266 وضع شهر حالتی پیدا کرده که از تحریر و تقریر عاجزیم از طرفی جوانان ملت داوطلبانه سواره و پیاده برای وقايع مقصود مقدس و حراست دارالشوری جان برکف گرفته درحرکتند واز طرفی کمیسیون اعانه تشکیل واهالی با کمال بشاشت بدادن اعانه بر یکدیگر سبقت میجویند علم الله و شهد زن‌های غیوره آذربایجان امروزشرف ملیت را از تمام عالمیان ربوده واتصالا گردن بند و گوشواره و دست بند است که بصندوق اعانه با هزار نیاز تقدیم می‌کنند و تمام اهالی با جان و مال در حفظ مقصود مقدس حاضرند والبته حضرات هم از وقایع طهران ما را محروم نفرمایند. (انجمن اتحادیه تبریز)"

اما چون در تهران نیروی ارتجاع دست بالا یافته و مجلسیان دچار ترس و دو دستگی شده و بدتر از آن، رهبرانی همچون تقی زاده برغم شعارهای رادیکا ل اولیه پا پس کشیده و حتا به سفارت انگلیس پناهنده شدند، ازاین پیام‌های شورانگیز تلگرافی جز در تبریز و تا اندازه‌ای رشت و قزوین حاصلی به بار نیآمد و جنگ مغلوبه شد. نیروی قزاق مجلس را به توپ بست و در جنگی که فقط "4 ساعت" به درازا کشید، آزادیخواهان مغلوب، دربند و بعضا کشته و فراری شدند. در حالیکه تهران و دیگر شهرستان‌ها روی به خاموش گذاشتند، تبریز تصمیم به مقاومت گرفت و با ظهور سرداران و رزمندگان و سازمان گران جان برکفی همچون ستارخان و باقرخان و علی مسیو حماسه‌ای را رقم زد که هنو زپس از گذشت یکصد سال موی برتن راست می‌کند و خون در رگ‌ها بجوش می‌آورد – و گاه اشک حسرت بر چشمان بهت زده می‌نشاند. این فراز درخشان ازکتاب تاریخ مشروطه‌ی کسروی خود گواه ماست:

"... مشروطه ازهمه شهرهای ایران برخاسته تنها در تبریز بازمی ماند. از تبریزهم برخاسته تنها در کوی کوچک امیرخیز بازپسین ایستادگی را می‌نمود. در سایه دلیری و کاردانی ستارخان بار دیگر [مشروطه] بهمه کوی‌های تبریز بازگشته، سپس نیز بهمه شهرهای ایران بازگشت... "

با پیشرفت مقاومت تبریز و تحکیم مواضع آزادیخواهان دراین شهرو رسیدن خبر مقاومت و پیشروی نیروهای مجاهد به دیگر شهرها بویژه رشت و اصفهان، برغم قطع متناوب سیم‌های تلگراف، مردم ماتم زده‌ی ایران کم کم از پایداری تبریزآگاه شده، گرد شکست از رخ شستند و نجواها به فریاد و فریاد‌ها به مشت گره کرده تبدیل شد. پایداری تبریز کار را بر دولتیان دشوار کرد و بتدریج در میان آنان شکاف انداخت و تلگراف ازپی تلگراف برای شاه مستبد فرستادند و ازسختی کار و بی کفایتی و پلشتی یکدیگر داد سخن دادند. محمد علیشاه اما بجای اندیشه و تامل ونگرانی از فرجام کار، سخت‌سری و کینه توزی را ادامه داد و در تلگرافی که برای یکی ازاین گماشتگان، رحیم خان، فرستاد عمق بیرحمی و سفاهت و بیگانه پرستی خودرا نشان داد:

" رحیمخان سردار نصرت دستورالعملهای شفاهی که وقت حرکت از تهران فرموده ایم البته فراموش نکرده حالا هم دستورالعمل میدهم که در سرکوبی مخالفین دولت ازهیچ اقدامی فروگذار منما، بقسمی با مخالفین دولت سلوک بنما که تا دیرباز اهالی فراموش ننمایند از قتل و سزاهای عبرت آمیر و خرابی خانه‌ها و تاراج شهر فروگذارمکن که نزد احدی مسئول نیستی. همان وضعیکه (کولونل لیا کوف) درطهران کرد والبته شنیده سرمشق خود قرارده. هرقدر زودتر شهر را امن نمودی و مخالفین دولت را بیشتر سرکوب کردی زیاده مورد مراحم ملوکانه خواهید بود. مصالحت و تامل یعنی چه؟ رعیت باید نزد احکام دولت تسلیم محض باشد و مخالفین دولت باید با منتها سختی سزای عبرت ناک بیابند. مشوره با جنرال قونسول روس بنما و بست و تحصن را بهیچ مشمار. "

این تلگراف که کسروی در اصالت آن تردید نشان می‌دهد، در روزنامه‌ی انجمن تبریز همراه با جوابیه‌ی آن چاپ شد و خشم، نفرت و پایداری مردم آذربایجان و دیگرنقاط ایران را برانگیخت. پاسخ کوتاه ولی بسیار گویای انجمن در تاریخ جنبش آزادیخواهی مردم ایران جاودان خواهد ماند:

" شاها دستورالعمل‌های شفاهی و تلگرافی عقیم ماند و نقشه‌ی لیاخوف درآذربایجان تطبیق نگردید.
خدا کشتی آنجا که خواهد برد / اگر ناخدا جامه برتن درد"

اما تلگراف‌های پیاپی مراجع سه گانه‌ی نجف ( که خوشبختانه یا بدبختانه ازاخلاف قرن بیست و یکمی شان درقم و نجف بمراتب مترقی ترو دست کم به- روزتر بودند) تاثیراتی اگر نه مادی و بر سربازان دولتی، که معنوی و بر مردم مذهبی سراسر ایران، بویژه آذربایجان گذاشت. و جالب اینکه، همان ادبیاتی که آن علما در دفاع از مشروطه بکار می‌بردند جانشینان امروزی شان در ایران برای حمله به اخلاف مشروطه خواهان و دفاع از حکومت مشروعه‌ی خود بکارمی گیرند! یکی از تلگراف‌های آنان در دفاع از مشروطه خواهان ِدر حال جنگ با نیروهای محمدعلیشاهی – شیخ فضل اللهی را مرورمی کنیم:

" بعموم ملت حکم خودرا اعلام میداریم. الیوم همت در رفع این سفاک جبار و دفاع از نفوس و اعراض و اموال مسلمین از اهم واجبات و دادن مالیات بگماشتگان او ازاعظم محرمات و بذل و جهد در استحکام و استقرار مشروطیت بمنزله جهاد در رکاب امام زمان ارواحنا فداء و سرمویی مخالفت و مسامحه بمنزله خذلان و محاربه با آنحضرت صلوات.... است. اعاذالله مسلمین من.... انشاء الله تعالی الاحقر نجل – المرحوم میرزا خلیل الاحقرمحمد کاظم خراسانی، الاحقر عبدالله مازندرانی"

به گفته‌ی کسروی این تلگراف درآذرماه، چند ماه پس ازآغاز جنگ در تبریز فرستاده شد وهمان هنگام در روزنامه‌ها و دیگر جاها چاپ شد. از سوی دیگر محمد علیشاه مستبد که کارزار نابرابری را به راه انداخته و ساز و برگ و نیروی گسترده‌ای را برای سرکوب و شکست آزادیخواهان تبریز بسیج کرده بود (ازجمله اعزام عین الدوله‌ی همپا لکی به فرماندهی سپاه دولت، اعزام لشگر ماکو، کمک به جمعیت اسلامیه متشکل از روحانیون مرتجع آذربایجان برای برانگیختن مردم تبریزعلیه آزادیخواهان و... ) روزبروز با مقاومت و پایداری بی نظیر مردم و انقلابیون آن سامان رویرو شد و کار را دشوار و دشوارتر یافت. با پیشرفت جبهه‌ی مقاومت در تبریز و ضرب شست‌های پیاپی مجاهدان و فداییان آذربایجان و رسیدن کمک انقلابیون کارآمد قفقاز به رهبری حیدرخان، نیروهای ارتجاع به تکاپوافتاده و دست به دامان سفارت " دولت فخیمه "‌ی بریتانیا شده و ازطریق آن به شاه مستبد پیغام دادند که برای آرام کردن تبریز، مجلس مشروطه را دوباره برقرار سازد. شاه مرتجع و نادان ازاین پیام برآشفت و تلگراف زیر را که اوج بلاهت، عقب ماندگی و تاریک اندیشی مذهبی او را نشان می‌داد برای سپهدار اعظم (که بعدا درکمال شگفتی به سپاه مشروطه خواهان فاتح تهران پیوست) فرستاد که زمزمه‌ی صلح سرداده بود:

"سپهدار اعظم از تلگراف رمز شما تعجب کردم از روز اول سلطنت دستحطی که دراعطاء مجلس دادم لفظ مشروطه و مشروعه مطابق قانون محمدی بود. بعد لامذهبان بنای خود سری (!) گذاشتند خواستند دین و دولت را از میان ببرند هرچه بدلایل و نصایح خواستم آن‌ها را متقاعد کنم نشد تا اینکه بفضل الله و کمک حضرت عجل الله فرجه (همان که به فتوای علمای نجف طرفدارمشروطه بود!-ب. ج) بطوریکه لازم بود قلع و قمع مفسدین دین و دولت را کردم حالا شما می‌نویسید که قونسول می‌گوید دولت وعده داده است مجلس شوری بانها بدهد قانون بآنها بدهد عدلیه بدهد همگی صحیح است دولت گفته است بسفرا هم امروزکتبا اعلان شده است دولت مجلس مشروعه که مطابق با مزاج مملکت و مطابق با شریعت نبوی صلوات الله باشد خواهد داد و برسر قول خود استوارهم هست ولی چهار نفر مفسد رجاله اسم خودشان را مشروطه طلب گذاشته‌اند در تبریز علم خود سری افراشته‌اند حالا من بآنها تملقا و مجبورا بگویم مشروطه دادم و برای سلطنت خود دین و آیین مسلمانی را ننگ تاریخی بگذارم معاذالله نخواهد شد عجب از غیرت شما عجب دولتخواهی میکنید همان است که مکرر گفته ام تا این اشرار تنبیه نشوند و پدرشان سوخته نشود دست بردار نیستیم ولو اینکه دو کرور خرج شود بعد از فضل خدا قشون و نوکرو سوار وغیره هست که بتواند این خدمت بزرگ را بدین و دولت انجام بدهد مخصوصا در مراسله سفرا قید شده است که اولیا‌ی دولت ایران وقتی میتوانند این ترتیب مجلس کنند که آذربایجان منظم و رفع اشرار شده باشد که بفراغت خاطر مشغول ترتیب مجلس باشند.... "

اما پس ازمرحله‌ی اول جنگ‌های خونین تبریز و شکست نیروهای ارتجاع، آزادیخواهان تبریز تلگرافی بجا و پرکنایه برای محمد علیشاه فرستادند و طی آن با اشاره به وعده‌ی پیشین وی که "بمحض برقراری آرامش در تبریز و شکست گردنکشان، مجلس شورا در تهران بازگشوده خواهد شد"، طنازانه و زیرکانه ازو خواستند که چون شهر"ایمنی" یافته چنانکه نوید داده بود مجلس را بازکند:

"... از آنوقت که اعلیحضرت امر اجرای قانون انتخاب وکلاء را تعلیق بنظم آذربایجان میفرمودند حال دگر گویا برای تردید خیال آن پدر تاجدار هیچ موضوعی در کار نباشد چه اهل تبریز باتحاد کلمه فعلا در قلب خود جز محبت پادشاه و انتظار افتتاح دارالشورا و تطبیق قانون اساسی ندارند بنابراین در عالم شاه پرستی و دولت خواهی ملت آذربایجان که در حقیقت بمثابه قندیل ممالک محروسه است مستدعی هستند که اعلیحضرت اقدس ملوکانه بجای مقاومت ملال انگیز برای تنکیل ملت بدبخت (تاکید ازنگارنده است-ب. ج) بیک همت ملوکانه امر به انعقاد دارالشورای ملی و انتخاب وکلاء نمایند که هم این فرصت نیکو را واسطه اتحاد آمیزش میان دولت و ملت قرار دهند وهم باین تدبیرسد سرایت این بلوای عمومی را بسایر ولایات فرموده باشند. "

باری، جنگ وگریز نیروهای استبداد وآزادی تا بهار 1288 ادامه یافت و کار به آنجا رسید که پای دولت‌های خارجی (روس و انگلیس) به میان کشیده شد. این دو دولت قدرتمند و زورگو که سالی پیش از آن بر پایه‌ی پیمان سری پطرزبورگ ایران را بین خود تقسیم کرده و در پی بلع وهضم حصه‌ی خود بودند، محاصره‌ی تبریز و درخطرافتادن اتباع خارجی، بویژه روس، را بهانه قرارداده وعلیرغم قبول آتش بس از سوی دو طرف (هرچند با کار شکنی‌های محمد علیشاه و روحانیون مرتجع) نیروهای خود (روسیه)را وارد ایران کردند و یکبار دیگر تحولات درونزای ایران را تحت الشعاع منافع پلید برونزای خود ساختند. مشروطه خواهان تبریز که حضور قوای بیگانه را سخت خطرناک می‌دیدند برآن شدند که برغم همه‌ی کراهت‌ها و دشمنی‌هایی که نسبت به شاه واطرافیان مستبد و مرتجعش داشتند، به او تلگراف زده و خواستار مداخله‌ی فوری او شوند:

"... شاه بجای پدر و توده بجای فرزندانست، اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد نباید همسایگان پا بمیان گزارند. ما هرچه میخواستیم ازآن درمی گذریم و شهر را به اعلیحضرت میسپاریم هر رفتاری با ما میخواهند بکنند واعلیحضرت بیدرنگ دسنور دهند راه خواروبار باز شود و جایی برای گذشتن سپاهیان روس بخاک ایران باز نماند..... "

شاه مستبد که چنین میهن دوستی یی را ازسوی آزادیخواهان انتظار نمی‌داشت و از سوی دیگر فشار از سایرایالات، بویژه گیلان و اصفهان، بالا گرفته بود، در آخرین لحظه سرفرود آورد و تلگراف‌هایی برای لشگریان مبنی برآتش بس و گشودن راه‌های رسیدن خواروبار به تبریز و دیگرشهر‌ها فرستاد، اما به قول کسروی " از این تلگراف‌ها چه سود توانست بود؟! درهمان هنگام که سیم تهران این پیام‌هارا میرسانید سیم جلفا نیز پیام دیگری میآورد: سپاهیان روس از پل گذشتند".
بدین ترتیب محمد علیشاه ضمن پذیرش دیرهنگام مشروطه با سخت سری خود پای سپاهیان متجاوز روسیه را به خاک ایران گشود و خود نیز چند ماه بعد با یورش مشروطه خواهان گیلک، بختیاری و ارمنی تاج و تخت را واگذاشت و گریخت و بازهم برگی دیگراز کتاب تاریخ پرنشیب و(کم)فراز و خونبار ایران ورق خورد.

اما...
گمان مبر که بپایان رسید كار مغان
هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است.