ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 02.06.2006, 17:46
اصول اخلاقی مجازات اعدام

گری اس. بكر / برگردان: علی‌محمد طباطبايی
جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۸۵


كشورهای اروپايی سرسختانه با مجارات اعدام مخالفت می‌كنند ـ اتحاديه‌ی اروپا اعدام را قاطعانه ممنوع اعلام كرده است ـ و بعضی اروپايی‌ها استفاده از مجارات اعدام در ايالات متحده را عملی وحشيانه می‌خوانند. در واقع بسياری از روشنفكران اروپايی اين گونه استدلال می‌كنند كه مجارات در كل ـ و نه فقط مجارات اعدام ـ هراسی به دل جنايتكاران راه نداده و خاصيت بازدارندگی ندارد.
در حالی كه اروپايی‌ها در نيم قرن گذشته با نرخ كاملاً پائين‌تری از جنايت نسبت به آمريكا توانايی آن را داشتند كه برای مدت‌ها نسبت به بيشتر جرم‌ها برخوردی نسبتاً « نرم » پيشه كنند، اما اكنون شاهد آن هستند كه طی ٢٠ سال گذشته در اروپا نرخ جرم و جنايت شديداً در حال افزايش است. در آمريكا بر خلاف اروپا نرخ جنايت كاهش يافته است كه تا حدی علت آن را بايد در استفاده‌ی بيشتر از مجازات دانست. از جمله‌ی آنها البته يكی هم مجازات اعدام است. من از اعدام بعضی افراد متهم به جنايت به اين خاطر ـ و فقط به اين خاطر ـ دفاع می‌كنم، زيرا معتقدم كه اين عمل باعث بازدارندگی ساير قاتلين از جنايت می‌شود. اگر من در اين باره‌ی كاملاً مطمئن نبودم، با مجارات اعدام مخالفت می‌كردم، زيرا انتقام و ساير انگيزه‌های ممكن نمی‌توانند مبنای درستی در سياست‌های عمومی جامعه باشند.
تحقيقات مبتنی بر مشاهده در باره‌ی مجازات اعدام در ايالات متحده با مطالعه‌ی پيشگام توسط ايزاك ارليش آغاز گرديد. وی نتيجه‌ی اين مطالعات را در سال ١٩٧٥ در American Economic Review منتشر كرد. بعضی مطالعات بعدی به يك تاثير به مراتب ضعيف‌تر در خاصيت بازدارندگی اعدام رسيده اند، در حالی كه تحقيقات ديگر اثری قوی‌تر را به دست آورده‌اند. هرچند داده‌هايی كه در دسترس همگان قرار دارد كاملاً محدودند، به طوری كه نمی‌توان نتيجه‌ی نهايی را به تنهايی بر شواهد اقتصاد سنجی قرار داد.
يقيناً سياست‌های عمومی برای هر نوع مجازاتی نمی‌توانند تا زمانی كه شواهد كافی جمع آوری شوند همچنان منتظر بمانند. اما حتی با شواهدی كه از نظر كمی محدود هستند و در دسترس ما قرار دارند بازهم دلايل خوبی برای اعتقاد به خاصيت بازدارندگی مجازات اعدام وجود دارد.
اغلب مردم به ويژه خود جنايتكاران از مرگ می‌ترسند، بخصوص هنگامی كه مرگ سريع با حتميت قابل ملاحظه‌ای و به دنبال ارتكاب جنايت روی دهد. همانگونه كه ديويد هيوم در بررسی مسئله‌ی خودكشی می‌گويد: « هيچ انسانی هرگز به آن زندگی كه ارزش زيستن داشته باشد خاتمه نداده است، زيرا هراس غريزی ما از مرگ بسيار زياد است... ». شوپنهاور نيز مانند او معتقد بود كه « همين كه هراس از زندگی به نقطه‌ای برسد كه در آن بر هراس از مرگ پيشی گيرد، انسان به زندگی خود خاتمه خواهد داد. ليكن هراس از مرگ مقاومت قابل توجهی از خود نشان می‌دهد... ».
مخالفين با مجازات اعدام غالباً اعلام می‌كنند كه حكومت هيچ گونه حق اخلاقی در گرفتن جان يك انسان ندارد، حتی گرفتن جان آن فردی كه مبادرت به زشت‌ترين جنايت‌ها كرده است. با اين وجود برای كسی كه معتقد است مجازات اعدام خاصيت بازدارندگی دارد اين نتيجه گيری مطلقاً بدترين نتيجه‌ای است كه می‌شد گرفت.
برای آن كه ببينيم چرا اين گونه است، فرض می‌كنيم كه برای هر قاتلی كه اعدام می‌شود (به جای مثلاً محكوم شدن به حبس ابد) تعداد قتل‌ها به سه قتل كاهش می‌يابد، يا به عبارتی از قتل سه نفر به اين ترتيب جلوگيری می‌شود. اين تعداد (سه نفر) همواره از آن چه در برآوردی كه ارليش و ديگران در اثر بازدارندگی اعدام مطرح كرده‌اند به مراتب كمتر است (٢). نتيجه گرفته می‌شود كه برای هر قاتلی كه اعدام نمی‌شود، سه قربانی بيگناه جان خود را از دست می‌دهند. در واقع حكومت به شكل غير مستقيم جان‌های بسياری را « می‌گيرد »، آن هم چنانچه از مجازات اعدام استفاده نكند.
نجات جان سه انسان بی گناه در برابر اعدام يك انسان به نظر می‌رسد كه موازنه‌ی بسيار فريبنده‌ای باشد، و حتی اگر جان دو انسان در ازاء اعدام يك نفر حفظ شود به نظر می‌سد مجازت اعدام يك نسبت سود ـ هزينه قانع كننده باشد. هرچند بايد اذعان نمود كه قدرت اين استدلال هنگامی سست‌تر می‌شود كه تعداد افرادی كه جان‌هايشان به ازاء هر اعدام محفوظ می‌ماند كم‌تر شود. اما حتی اگر زندگی يك انسان به ازاء اعدام هر تبهكار محفوظ بماند اين موازنه احتمالاً باز هم مطلوب است، اگر جان انسانی كه به اين ترتيب نجات داده می‌شود از جان كسی كه گرفته می‌شود بهتر باشد، كه معمولاً در چنين مواردی كاملاً صدق می‌كند.
بسياری از انسان‌ها مقايسه ميان جانی كه محفوظ می‌ماند و جانی كه گرفته می‌شود را مردود می‌دانند. اما من نمی‌فهمم كه به كدام دليل بايد از چنين مقايسه‌ای پرهيز نمود. تصورش را بكنيد كه يك تبهكار حرفه‌ای در انجام يك سرقت فردی را به قتل می‌رساند كه دارای يك زندگی آبرومند است و يك زن و چند كودك پس از او باقی می‌مانند و تصورش را بكنيد كه می‌توان جان يك چنين انسانی را با انجام اعدام يك چنين تبهكاری نجات داد. برای من شكی وجود ندارد كه نجات زندگی چنين قربانی از گرفتن جان آن تبهكار اهميت و ارزش بيشتری دارد. البته تمامی مواردی كه در آنها افراد اعدام می‌شوند مانند مثالی كه آمد روشن و خالی از ابهام نيستند، ليكن مقايسه ميان كيفيت‌های زندگی افراد بايد بخشی از هر سياست اجتماعی معقولانه را تشكيل دهد.
مقايسه‌ی ما همچنين به توضيح اين عقيده كمك می‌كند كه چرا مجازات اعدام بايد فقط و فقط درمورد افرادی كه مبادرت به قتل ديگران كرده‌اند انجام گيرد و نه برای جرم‌های كمتر از آن. هنگامی كه در برابر گرفتن جان انسان‌ها مثلاً انتظار می‌رود كه دفعات سرقت كاهش يابد، يقيناً مجارات‌هايی كه معتدل‌تر هستند بايد انتخاب شوند و نه اعدام. با وجودی كه حمله‌ها و ضرب و جرح‌های شديد و از جمله تجاوزهای وحشتناك از جهت شدت زشتی خود به قتل عمد بسيار نزديك هستند، و شايد حتی درخواست مجازات اعدام را قابل درك می‌سازند، اما من در چنين مواردی از اعمال مجازات اعدام سخن نمی‌گويم.
يك استدلال قوی برای محكوم شدن به مجازات اعدام برای قاتلين « بازدارندگی جانبی » است. اگر ضرب و جرح شديد با اعدام پاسخ داده شود مرتكبين چنين جناياتی چه بسا تشويق به كشتن قربانی‌ها خود شوند تا به اين ترتيب ردپايی از خود بر جای نگذارند. و اين خود شايد يك استدلال اصلی است كه چرا به طور كل مجازات بايد با شدت جرم متناسب باشد.
در ايجا يكی از دشواری‌ها اين است كه مجازات اعدام می‌تواند باعث شود كه يك تبهكار برای فرار از دستگيری خود به اعمال خشونت انگيزی دست زند كه در نتيجه‌ی آنها افراد بيشتری جان خود را از دست بدهند. اما در حالی كه بازدارندگی جانبی مهم است، به اعتقاد من مقاومت تبهكاران برای دستگيری خود و احتمالاً به هزينه‌ی جان خودشان نشانه‌ی غير مستقيمی است از آن كه جنايتكاران از مجازات اعدام وحشت دارند.
البته من از اين كه ممكن است افراد بيگناه نيز اعدام شوند بسيار نگرانم. مبنای دفاع من از مجازات اعدام بسيار سست خواهد شد چنانچه تعداد افراد بيگناهی كه اشتباهاً اعدام می‌شوند همانقدر زياد باشد كه بسياری مدعی آن هستند. هرچند كه به باور من روند فرجام خواهی در ايالات متحده تضمين كافی و قابل توجهی عرضه می‌دارد و البته بيشتر جهت اعدام‌های نادرست و نه برای محكوميت‌های ناعادلانه‌ی ديگر به طوری كه تعداد موارد ثبت شده ـ اگر اصلاً چنين اشتباهاتی روی دهند ـ بسيار اندك است. گذشته از آن امروزه با توجه به امكان استفاده از تشخيص DNA چنين خطراتی به مراتب كمتر است.
تكرار می‌كنم كه بحث در باره‌ی مجازات اعدام ضرورتاً بحثی در باره‌ی بازدارندگی است (كه تاثير چنين خاصيت البته می‌تواند با طولانی‌تر شدن روش‌های فرجام خواهی كاهش يابد). من می‌توانم درك كنم كه بعضی از انسان‌ها در باره‌ی استدلال‌های من بدبين هستند، با وجودی كه البته معتقدم كه آنها چه از اين جهت و چه از جهت درك سالم انسانی در خصوص موضوع اعدام در اشتباه‌اند. گرفتن جان هر انسانی حتی جان يك قاتل بسيار ناراحت كننده است، اما گاهی اقداماتی كه شديداً ناخوشايند هستند برای جلوگيری از رفتاری حتی ناخوشايندتر كه جان قربانيان بی گناه را می‌گيرد ضروری است.

-----------------------
گری اس. بكر برنده‌ی جايزهی نوبل در اقتصاد است و پروفسور علم اقتصاد و جامعه شناسی در دانشگاه شيكاگو.
Thr Morality of Capital Punishment by Gary S. Becker.
Project Syndicate 2006.
٢: در گزارش ايزاك ارليش اين تعداد ٧ نفر آمده است. منظور اين است كه با اعدام قاتلين رعب و وحشتی ايجاد می‌شود كه باعث می‌گردد ديگر قاتلين بالقوه از ترس جان خود از كشتن مردم بيگناه خودداری كنند. مترجم.