ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 01.09.2020, 15:37
کرونا و آزادی

مهدی رجبی

در این نوشته، از تمرکز روی رفتار مردم کشورهای نیمه دموکراتیک یا دیکتاتوری در واکنش به تنگناها و محدودیت‌های برآمده ‏از بحران کرونا روی زندگی روزمره‌شان خودداری می‌کنم، چراکه واکنش‌های اعتراضی آن‌ها بیشتر به شکل مبارزه برای ‏تأمین حقوق نخستین خود در زمینه تأمین زندگی و بقا نمود می‌یافت تا بصورت پیکار در راه کسب آزادی بطور کلی. توجه ‏نویسنده روی واکنش انسان غربی، مشخصاً مردمان کشورهای دموکراتیک غربی تمرکز می‌یابد که مقررات ممنوع کننده ناشی ‏از بحران کرونا را تعرض به حقوق و آزادی‌های فردی و به عادت‌های شخصی و همیشگی در بهره جویی از این آزادی‌ها تلقی می‌کردند.‏

‏****‏

بحران کرونا و پیامدهای آن بسیاری از مفاهیم و دانستنی‌ها را به چالش کشید؛ آزادی یکی از آنهاست. این مفهوم بیانگر یک ‏ارزش اجتماعی سیاسی برجسته جهان بشری و یکی از والاترین آرزوهای صدها میلیون مردمی است که با دولت‌هایی ‏دیکتاتور یا شبه دموکراتیک همزیستی دارند.

اگر آزادی، چه در شکل مدنی و چه در بعد سیاسی، حکم آرزو یا رؤیا را در بسیاری از کشورها دارد، برعکس در زندگی ‏روزمره مردمان غربی چنان جایگاه عادی و جا افتاده‌ای دارد که تلنگر زدن بدان دست کمی از بیان یک کفر دینی در جهان ‏دینداران ندارد.

بحران برآمده از ویروس کووید ۱۹ یکی از نمونه‌های دست‌درازی به این «ساحت مقدس» را در کشورهای پیشرفته غربی و ‏ناخرسندی‌ها و اعتراض‌های مردم را در اثر آن به نمایش نهاد. همین بحران تنگناهای زیادی برای مردمی که در کشورهای ‏نیمه دموکراتیک یا دیکتاتوری زندگی می‌کنند، به‌بار آورد، و آزادی‌های فردی آن‌ها را در زمینه‌های مختلف مخدوش ساخت. ولی ‏واکنش‌های اعتراضی و شورشی را در این کشورها موجب نشد.‏

در یکسوی کره خاکی شاهد آن بودیم که به زور باتون مردم را روانه خانه‌شان می‌کردند، و مانع کسب و کار یعنی تنها وسیله ‏تأمین زندگی و بقا آن‌ها می‌شدند، و در سوی دیگر مردمی که سودای نان شب و تأمین نیازمندی‌های نخستین را نداشتند (چراکه ‏کمک‌های اجتماعی جایگزین درآمد ناشی از کار و کسب آن‌ها شده بود) به بزم و پایکوبی می‌پرداختند، و مقررات ایمنی لازم ‏در پیکار با کرونا را به سخره می‌گرفتند، و پلیس نیز ناتوان به تماشای آن‌ها می‌نشست. یکی آزادی لازم برای تأمین بقا را ‏آرزو می‌کرد، و دیگری می‌کوشید تا آزادی بزم و شادی و سرور را مزه مزه کند.‏

نویسنده در این نوشته، از تمرکز روی رفتار مردم کشورهای نیمه دموکراتیک یا دیکتاتوری در واکنش به تحمیل تنگناها و ‏محدودیت‌های برآمده از بحران کرونا روی زندگی روزمره‌شان خودداری می‌کند، چراکه واکنش‌های اعتراضی آن‌ها بیشتر به ‏شکل مبارزه برای تأمین حقوق نخستین خود در زمینه تأمین زندگی و بقا نمود می‌یافت تا بصورت پیکار در راه کسب آزادی ‏بطور کلی. توجه نویسنده روی واکنش انسان غربی، مشخصاً مردمان کشورهای دموکراتیک غربی تمرکز می‌یابد که مقررات ‏ممنوع کننده ناشی از بحران کرونا را تعرض به حقوق و آزادی‌های فردی و به عادت‌های شخصی و همیشگی در بهره جویی ‏از این آزادی‌ها تلقی می‌کردند.‏

در گذشته، هرگاه که نیروهای حکومتی می‌خواستند به آزادی در کشورهای دموکراتیک تعرض بکنند، به دلیل «وجه قدسی» آن در ‏زندگی همواره با احتیاط و تدارک فراوان نیت خود را دنبال می‌کردند. دو نمونه از این شیوه برخورد را یاد می‌آورم: در دوره ‏جرج بوش رئیس جمهور آمریکا، پس از آنکه ماجراهای تروریستی سال ‏‎۲۰۰۱‎‏ رخ داد، حکومت بر آن شد، تا کنترل و ‏بازرسی فردی را در سطحی غیرعادی و فراتر از شیوه کار گذشته پلیس در دستور کار قرار دهد. در فرانسه به سال ‏‎۲۰۱۵‎‏ پس ‏از اقدام‌های تروریستی گروه‌های وابسته به داعش که به کشته شدن ده‌ها نفر منجر شد، حکومت برآن شد تا شرایط اضطراری ‏کنترل و بازرسی افراد را برقرار سازد. در هر دو مورد، اعتراض جامعه روشنفکری و بخشی از مردم علیه زیرپانهادن اصل ‏آزادی پدیدار شد، ولی دربرابر، دولت‌ها بهانه دفاع از امنیت مردم را به میان نهادند، و درنتیجه آن اعتراض‌ها گسترش پیدا ‏نکردند.‏

اگر از میان آزادی‌های مختلفی که بلحاظ قانونی تبدیل به حقوق فردی و اجتماعی شده‌اند، روی سه جلوه آزادی (اندیشه، بیان و ‏جابجایی) تمرکز کنیم و بازتاب آن‌ها را در زندگی یک فرد ساده غربی در نظر بگیریم، می‌توان گفت که این آزادی‌ها چنان در ‏زندگی روزمره جاافتاده‌اند که از دید افراد باخترزمین، پاره‌ای از خود زندگی را تشکیل می‌دهند، بدان‌سان که می‌توان گفت که ‏ممنوعیت جابجایی، محصور شدن و ناتوانی در ابراز نظر برایشان تصورناپذیر است. و شاید مبالغه نباشد که آن‌ را با نفس ‏کشیدن و آب نوشیدن مقایسه کنیم. به‌همین رو، زمانیکه فشارهای گریزناپذیر ناشی از گسترش کرونا مانند حصر، ناتوانی در ‏جابجایی و ممنوعیت‌هایی در زمینه رفتن به سینما، تئاتر، رستوران و غیره پدیدار گشتند، گروهی از مردم چنان بر آشفته شدند ‏توگویی حق خوردن و نفس کشیدن را از آن‌ها سلب نموده‌اند.‏

ـ گزارش‌های برآمده از کشورهای فرانسه، آمریکا و آلمان نشانگر نمونه‌های مختلف اعتراض به محدود شدن آزادی بود. ‏تعرض به مغازه‌داران و کارکنان ساده مانند راننده اتوبوس و غیره، در واکنش به اینکه داشتن ماسک اجباری شده، یا به دلیل ‏ناخرسندی از الزام رعایت مقررات ایمنی، یکی از نمونه‌هایی بروز این اعتراض بود. برپایی تظاهرات گوناگون در آوردجویی ‏با فضای محدودکننده ناشی از اعمال مقررات ایمنی جلوه‌ای دیگر از این فضای اعتراض بود. مردم ناخرسند از این اوضاع، ‏اغلب اعتراض خود را دررابطه با تناقضات و دروغگویی‌های مقام‌های حکومتی قرار می‌دهند، و بدینوسیله آن را توجیه می‌‏کنند. این موضوع دربردارنده حقایق بسیار در زمینه کژرفتاری حکومتیان در زمینه تأمین بهداشت عمومی است.

من در چند نوشته که در دوسه ماه گذشته منتشر شدند، به پیآمدهای سیاست‌های نئولیبرالی حکومت‌های غربی در تضعیف توان ‏نظام بهداشت عمومی پرداخته بودم، و با استناد به گفته‌های مقامات حکومتی و اسناد رسمی نشان دادم که چگونه نظام بهداشتی و ‏درمانی کشورهای بزرگ جهان غرب در برابر یورش بیماری همه گیر ناتوان و درمانده شد (البته با تفاوت نسبی بین کشورهای ‏مختلف). یکی از نتایج این درماندگی توسل به دروغ و درپیش گرفتن سیاست‌های متناقض و ناکارآمد بود.

درست است که سیاست دروغ و تزویر و کژکاری‌های گذشته نقش مهمی در گسترش بیماری و افزایش شمار مرگ و میر و ‏کلاً ناتوانی و عجز حکومت‌ها در پاسخ به نیاز بهداشتی مردم داشت و دارد، ولی فراموش نکنیم که این بیماری همه گیر حتا در ‏بهترین حالت، پیآمدهای ناگوار وتلخ ببار می‌آورد، و قربانی‌های فراوانی می‌داشت. حتا در بهترین شرایط مفروض حاکی از ‏کارآمدی نظام بهداشت عمومی، باز الزام آور می‌نمود تا برخی احکام و دستورهای قانونی برای جلوگیری از سرایت بیشتر ‏بیماری وضع شده، و رعایت آن‌ها اجباری بشمار رود. و بدین اعتبار مقررات تضییقی و برخی تنگناهای اعمال شده، موجب ‏محدود گشتن آزادی عمل و حرکت مردم گردد.*‏

ولی مستقل از آنچه گفته شد، بخش زیادی از افرادی که در مخالفت با رعایت مقررات ایمنی راه سرکشی و تعرض درپیش می‌‏گیرند، و دست به جرم و جنایت می‌زنند، سودای حقوق فردی و آزادی عمل گذشته خود را دارند که در شرایط نوین محدود شده ‏است. آن‌ها نمی‌خواهند بپذیرند که با شرایطی استثنایی روبرو هستند که ممکن است چندین ماه و شاید یکی دو سال به درازا بکشد. ‏آن‌ها نمی‌توانند به خود بپذیرانند که رعایت مصلحت عمومی و مقررات جمعی، روال عادی زندگی شخصی را دگرگون سازد، و ‏مانع از آن شود که برای مدتی مانند گذشته رفتار کنند.‏

ـ وقتی گفته می‌شود آزادی در زندگی فرد غربی به لحاظی مانند حق نفس کشیدن است، شاید اغراق‌آمیز به‌نظر برسد. برای درک ‏اینکه مبالغه‌ای در کار نیست، تأکید روی رفتار کسانی که اتوریته جمع و جامعه را آشکارا نفی می‌کنند، رها می‌کنم و به سراغ ‏واکنش‌های نوع دیگر می‌روم. کافی است به رویدادهای اخیر جامعه آمریکا پیرامون رفتارهای وحشیانه پلیس و مشخصاً کشته ‏شدن جورج فلوید اشاره شود. دامنه اعتراضات به رفتار زورگویانه پلیس آنچنان گسترده بود که رئیس کنگره آمریکا و بسیاری ‏از فرماندهان نظامی را به زانو زدن دربرابر تظاهرکنندگان کشانید. نمونه دیگر در این راستا، جنبش جلیقه‌زردهای فرانسه ‏است که از نزدیک به دو سال پیش فضای فرانسه را آشفته ساخته است. انگیزه اصلی ناخرسندی و اعتراض آن‌ها، افزایش بهای ‏سوخت خودرو و درنتیجه کاهش دامنه توانایی آن‌ها در جابجایی و رانندگی با خودرو خود بود. آن هم در شرایطی که از دو سه ‏دهه پیش بدین‌سو، امکانات جابجایی عمومی در بسیاری مناطق محدود شده بود، و بهره گیری از خودرو شخصی تنها وسیله ‏جابجایی برای خرید، دیدار پزشک و بردن بچه‌ها به مدرسه و غیره به شمار می‌رفت.‏

درباره اینکه جنبش جوانان آمریکا پیرامون کشته شدن جرج فلوید توسط پلیس، سرشتی سیاسی و آزادیخواهانه داشت، تردیدی ‏وجود ندارد. ولی درباره جنبش جلیقه زردها که در اصل انگیزه اقتصادی داشت، ممکن است این پرسش به میان آید که چرا یک ‏جنبش اقتصادی را به آزادی و گرایش آزادیخواهانه نسبت می‌دهم. من حدود دو سال پیش در مقاله کوتاهی پیرامون جنبش جلیقه ‏زردها نوشتم که این جنبش در اصل انگیزه‌ اقتصادی دارد، و هنوز هم نگرش اغلب تحلیل‌گران فرانسوی در این زمینه بر این ‏نظر است. ولی در همانجا اشاره کردم که این جنبش گذشته از انگیزه اصلی آن وجوه دیگر نیز داشت، از جمله انتقاد به شیوه ‏رفتار شاه‌منشانه رئیس جمهور و درخواست رفراندوم همواره در ردیف خواسته‌ها و هدف‌های آن جنبش هستی داشت و هنوز ‏هم در تظاهرات آن‌ها خودنمایی می‌کند.‏

اشاره به این نکته بد نیست که جنبشی همانند نیز در اعتراض به بالا رفتن بهای بنزین در ایران پدیدار شد، و تأمل روی ‏همسنجی میان آن و جنبش جلیقه‌زردها می‌تواند اهمیت دفاع از آزادی را در متن یک جنبش اجتماعی با خواست‌های اساساً ‏اقتصادی بیشتر روشن نماید.‏

باوجودآنکه پیشینه حضور آزادی در جامعه ایران به انقلاب مشروطه بر می‌گردد، و عمر حیات کمرنگ آزادی و هستی محدود ‏آن در زندگی مردم کمی بیش از یک سده است، ولی از سر همسنجی با پیشینه چند سده آزادی در کشورهای پیشرفته غربی و ‏حضور همه‌جانبه آن در پهنه‌های مختلف زندگی، می‌توان گفت که آزادی در جامعه ایرانی هنوز نهالی نوجوان و کم‌شاخه ‏است. با این همه، جای تردید ندارد که برخی جلوه‌های آزادی مانند داشتن امکان جابجایی و توانایی گزینش نوع پوشش خود، ‏توانایی گزینش نوع کار یا تحصیل جایگاه ویژه‌ای در زندگی مردم دارند. در این رابطه، همین بس که به جنبش خستگی‌ناپذیر ‏زنان علیه حجاب اجباری توجه کنیم، تا اهمیت دفاع از آزادی در گزینش پوشش را در زندگی‌شان دریابیم و درعین حال برای ‏آنکه وجه نسبی آن در هم‌سنجی با همین موضوع در باختر زمین از نظر دور نیفتد، اشاره می‌کنم که جنبش زنان در این زمینه ‏به قشرهای میانی جامعه و شهرهای بزرگ و آن هم در محله‌هایی معین محدود می‌شود.

وقتی بهای بنزین در ایران به سال ‏‎۹۸‎‏ بالا رفت، حرکت اعتراضی مردم بلافاصله با دخالت نیروهای انتظامی جنبه سیاسی یافت، ‏و در خلال درگیری‌ها و کشمکش‌ها شعارهای سیاسی سر داده شد. ولی از این نکته که جنبه واکنشی دارد، بگذریم. بالارفتن ‏بهای بنزین، بهره‌گیری مردم تنگدست از یکی از وسایل لازم زندگی‌شان را زیر ضربه گرفت، یعنی یکی از امکانات به حرکت ‏در آوردن زندگی، یکی از توانایی‌هایشان را برای رویارویی با فشارهای مختلف پیرامون. خودرو یا موتور برای بخشی از ‏مردم، تنها وسیله حمل و نقل و جابجایی و سفر نبود، بلکه وسیله‌ای بود برای کسب درآمد و آوردن نان به کاشانه، چه به صورت ‏قانونی یا غیر قانونی.

آزادی در این زمینه و مشخصاً توانایی برخورداری از این امکان، جنبه سیاسی ندارد، و بیش از هرچیز وجه اجتماعی دارد، ‏همان‌سان که توانایی دفاع از جان خویش، به عنوان یکی از نخستین حقوق و یکی از پایه‌ای‌ترین آزادی‌هایی که جامعه برای فرد ‏بازمی‌شناسد، اساساً جنبه اجتماعی دارد، و آن یا وجه سیاسی ندارد، یا اینکه به‌طور غیر مستقیم چنین باری پیدا می‌کند. ولی ‏جای تردید نیست که آزادی‌های اجتماعی در یک کشور دیکتاتوری یا نیمه دموکراتیک خیلی زود جنبه سیاسی بخود می‌گیرند.‏

وقتی دربالا نوشتم که برخی از آزادی‌ها برای انسان غربی و در زندگی اجتماعی‌شان همان‌سان اهمیت دارد که نفس کشیدن، ‏درواقع توجه به این جنبه آزادی دارد که مستقیماً سیاسی نیست. ناگفته نماند که نقش برخی از آزادی‌های سیاسی و اجتماعی مانند ‏توانایی گزینش اندیشه و باور خود و حق بیان آنچه به پندار می‌آید، در زندگی افراد کشورهای بزرگ باختر زمین بدلیل پیشینه ‏چند سد ساله حیات این آزادی‌ها همان اندازه اهمیت دارد که آزادی‌های اساسی اجتماعی. امری که در کشورهای نیمه دموکراتیک ‏یا مابازایی ندارد، یا اینکه بصورت محدود و محلی نمود می‌یابد.

در این نوشته، آنچه موضوع بررسی و توجه من قرار دارد، واکنش به بود و نبود آزادی‌های سیاسی نیست، بویژه آنکه بحران ‏کرونا حکومت‌های غربی را بدینسو سوق نداد تا به آزادی‌های سیاسی افراد یورش بیاورند، و با آن‌ها در این زمینه‌ وارد چالش ‏شوند. البته اگر محدود کردن حق گردهمایی را که در اصل متوجه گردهم آمدن‌های هنری، ورزشی و تفریحی بود، ولی شامل ‏گردهمایی‌های سیاسی نیز می‌شد، استثناء کنیم. واکنش افراد چنانکه در مثال‌های بالا یادآور شد، به فشارها و تنگناهای ‏اجتماعی بود که بر آن‌ها اعمال می‌شد، مانند حصر و ناتوانی در پیشبرد زندگی شخصی خود مانند گذشته؛ ناتوانی در رفتن به ‏جایی که می‌خواهند، ناتوانی در جمع شدن با دوستان و نزدیکان، ناتوانی در رفتن به سینما، رستوران و باشگاه‌های رقص و ‏آواز، ناتوانی در برپاکردن بساط بزم و ساز و پایکوبی گروهی، و خلاصه ناتوانی در شادی کردن، تفریح، خودفشانی کردن و ‏تخلیه انرژی همراه با دیگران به صورت‌های مختلف.‏

در این ماجرا آنچه مایه پرسش است، این است که چرا مردمی که طی چند سده به زندگی قانونی خو کرده بودند، و همواره به ‏قانون احترام می‌نهادند، حال در برابر تصمیم‌های قانونی دولت‌ها یا دیگر قدرت‌های اجرایی به منظور تأمین بهداشت همگانی ‏رفتار سرکشانه و ستیزنده دارند، و تأمین آزادی فردی خود را بر رعایت قانون و احترام به مصلحت عمومی ترجیح می‌دهند؟

واکنش اعتراضی و گاه شورشی نسبت به تصمیم‌های حکومتی و حتا در رویارویی با برخی مصوبه‌های قانونی از دیرباز در ‏کشورهای بزرگ غربی مشاهده می‌شد، ولی این واکنش‌ها که سرشت چالش‌آمیز و ستیزنده نسبت به قدرت قانونی داشته و ‏دارند، جنبه فردی نداشته، و اغلب در قالب حرکت‌های سازمان‌یافته جمعی از سوی احزاب، سندیکاها و انجمن‌ها یعنی از ‏جانب گروه‌های اجتماعی چه سیاسی و صنفی نمود می‌یافت. وجود اعتراض و شورش و ایستادگی دربرابر تصمیم‌های قانونی ‏حکومت‌ها در کشورهای پیشرفته غربی خود بیانگر ریشه‌دار بودن دموکراسی و وفاداری نظام سیاسی آن کشورها به روح ‏دمکراسی یعنی ارباب بودن مردمان یا بزبانی اصل سرکردگی مردم است.‏

حال آنکه این بار، واکنش‌ها جنبه حزبی، سندیکایی یا انجمنی ندارند، و اغلب یا به صورت حرکت‌های فردی پراکنده نمودار می‌‏شوند، یا در شکل حرکت‌های دسته‌جمعی ولی بازهم غیر حزبی و غیر سندیکایی.‏

در اغلب کشورهای غربی، جوانانی که عادت به شادی و پایکوبی در کنسرت‌ها و باشگاه‌های شبانه داشتند، حال از ناتوانی ‏خود از شرکت در مراسم شادی و نشاط یا به‌راه انداختن آنها، به تنگ آمده، و به شکل‌های مختلف دست به یاغی‌گری می‌زنند، و ‏کنسرت‌ها و پایکوبی‌های غیرقانونی یا برون از کنترل برپا می‌کنند.

مردمی که عادت کرده بودند به اینکه بتوانند هرکاری را که به قبای قدرت برخورد نکند، و منع قانونی دربرابر آن نباشد، بی‌‏محابا و بی‌آنکه به کسی حساب پس بدهند، انجام دهند، اکنون می‌بینند حتا برای واردشدن به یک مغازه و یا گام نهادن درون ‏اتوبوس و قطار باید یک رشته مقررات مانند داشتن ماسک و غیره را رعایت کنند. سرکشی در این زمینه که در برخی جاها به ‏مرحله جرم و جنایت رسید، اعتراض به اجباری بودن گذاشتن ماسک بود، آن هم نه ازسوی کارگران یا کارمندانی که ناگزیر از ‏تحمل آن به مدت ‏‎۱۰‎‏ ساعت در روز بودند، بلکه از سوی کسانی صورت می‌گرفت که برای چند دقیقه می‌خواستند وارد یک مغازه ‏یا یک اتوبوس بشوند.‏

آن‌ها خوب می‌دانند که این تنگناها جنبه قانونی دارند، و فراورده مغز بیمار یک دیکتاتور برای آزار دادن توده مردم نیستند، آن‌ها ‏خوب می‌فهمند که تصمیم‌های سیاسی که به محدودیت زندگی فردی منجر می‌شوند، با این هدف اتخاذ شده‌اند که جان گروه‌های ‏مختلف را از آسیب آن ویروس جهنمی در امان نگهدارد.

پس چرا این جماعت که خوشبختانه اقلیت ناچشم‌گیری هستند، این تنگناها و محدودیت‌ها را برنمی‌تابند، سفارش‌های محافل ‏علمی و پزشکی را مورد تردید قرار می‌دهند و تصمیم‌های سیاسی را در این زمینه زیر سؤال می‌برند؟

اعتراض‌ها، بی‌اعتنایی به سفارش‌ها و یاغی‌گری در این راستا تنها برخاسته از سوی جوانان سرکش و خسته از تخلیه نشدن ‏انرژی نیست یا اینکه برآمده ازسوی محافل سنتی ضد قانون و نظم مانند گروه‌های افراطی چپ و راست نمی‌باشد. بسیاری از ‏افراد عادی بزرگ‌سال و میان‌سال نیز از سر خشم و اعتراض با محدودیت‌های سیاسی قانونی ناشی از بحران کرونا وارد می‌‏شوند.‏

حتا در کشورهای شمال اروپا و آمریکا که مردم‌شان معروف به وفاداری و احترام به قانون هستند، بی‌توجهی به آن سفارش‌ها ‏و اعتراض به آن تنگناها ازسوی مردم عادی و وفادار به نظم و قانون کم نبود.

فشار افکار عمومی در ناخرسندی از تنگناها و محدودیت پیش‌گفته و اعتراض به آن‌ها آن‌چنان بالا بود که در اغلب کشورهای ‏غربی، حکومت‌ها علیرغم اصرار محافل علمی و پزشکی در ادامه سیاست‌های حصر و سختگیری بهداشتی ناگزیر شدند تا ‏نسخه خود را بازنویسی کرده، و از ادامه سیاست‌های خود در اعمال حصر عقب‌نشینی کنند.‏

ناگفته نماند که واپس‌نشینی حکومت‌ها تنها در واکنش به اعتراض‌های اجتماعی مردم نبود، بلکه برخاسته از الزام چرخ ‏اقتصاد جامعه به گردش برای تأمین کار و فراهم آوردن فرآورده‌ها و نیازمندی‌های نخستین نیز بود. ولی در اینجا من روی ‏نگرش و رفتار مردم در اعتراض به ادامه حصر و تنگناهای ناشی از آن تمرکز می‌کنم.

این طرز برخورد مردم در جهت تخطئه تصمیم‌های قانونی و به‌زیر پرسش بردن اهمیت مصلحت عمومی، بازتاب رویکردی ‏است که اتوریته‌های (مشخصاً اتوریته مقام‌های علمی و پزشکی افزون بر اتوریته سیاسی) جامعه را نفی می‌کند. این رویکرد ‏اجتماعی پدیده نوینی نیست، ولی بحران کرونا آن را به‌صورتی برجسته متبلور ساخت.

‏ در اینجا دریچه نوینی باز می‌شود که به‌طور کلی نوین نیست و پیش از این در نوشته‌های جامعه‌شناسانه زیر عنوان بحران ‏اتوریته مورد بررسی قرار گرفته است. من قصد پرداختن به این موضوع و وارد شدن از در این دریچه را ندارم و آن را جلوه‌ای از پدیده‌‌ای آسیب‌شناسانه (پاتولوژیک) به‌شمار می‌آورم که جلوه دیگر آن عبارت است از ترجیح سود و صلاح شخصی و ‏آزادی فردی بر سفارش‌های قانونی و مصلحت عمومی. این آسیب جامعه‌شناسانه چه در شکل نفی اتوریته اجتماعی و چه ‏به‌صورت فردگرایی اغراق شده، از چندین سال پیش گریبان افراد عادی و نه لزوماً بزهکار جامعه غربی را گرفته است.‏

چه خوب بود اگر می‌توانستم این آسیب یا بیماری اجتماعی را زیر عنوان نارسیسیم (نرگس‌وارگی) اجتماعی معرفی کنم که از ‏چندین سال پیش مورد توجه جامعه شناسان و روانشناسی اجتماعی قرار گرفته است. این مفهوم روانشناختی جامعه شناختی ‏به‌طور مستقیم ربطی با آنچه فروید به‌عنوان یک بیماری روانی (پسیکوز) جنسی** مطرح می‌کرد، ندارد، ولی چون آن را هم‌چنان ‏به‌صورت یک بیماری یا ناهنجاری فردی می‌شناسند، رساننده آنچه در نظر دارم، نیست، یعنی یک ناهنجاری و انحراف ‏اجتماعی در رفتار و نگرش برخی از افراد جامعه.

آنچه موضوع توجه من است اساساً یک آسیب یا بیماری جامعه‌شناسانه است که به‌لحاظی می‌توان آن را زیر نام فردگرایی ‏افراطی یا مطلق معرفی کرد. یعنی برخورد و رفتاری که مصلحت عمومی و رعایت حال دیگران و احترام به منافع و ‏خواسته‌های آن‌ها را زیر پا می‌گذارد، و تنها و تنها سود و مصلحت فردی را در نظر دارد.

فردگرایی در دموکراسی‌های باخترزمین پیشینه درازی دارد، چنانکه جان دیویی چند دهه پیش کتابی زیر عنوان «فردگرایی ‏کهنه و نو» نوشت. فردگرایی رایج در جامعه غربی در گذشته صورت مطلق به خود نمی‌گرفت و اتوریته جامعه و مصلحت ‏عمومی را نفی نمی‌کرد، مگر در شکل بزهکاری یا در قالب حرکت‌های آنارشیستی. حال آنکه ما امروز و در رابطه با کرونا ‏شاهد دفاع از حقوق و آزادی فردی در رویارویی آشکار با مصلحت عمومی و سیاست‌های قانونی هستیم. این فردگرایی که حتا ‏متفاوت از فردگرایی نوین جان دیویی و تازه‌تر از آن است، نه تنها رودرروی اتوریته جمع و جامعه قرار می‌گیرد، بلکه اساساً ‏دیگرگرایی را به‌عنوان یکی از ارزش‌های مهم جامعه دموکراتیک به چالش می‌کشد. طرفه آنکه رودررویی آن با دیگرگرایی ‏اغلب به‌صورت واکنش‌های گروهی و در محیط گردهمایی افرادی که با دیگران درهم آمیخته‌اند و هم‌پیاله رفیقان نزدیک و یاران ‏هم‌گروه شده‌اند، نمود می‌یابد. گردهم‌آیی‌های خانوادگی برای عزا و عروسی و غیره شکل دیگری از آن است که با آگاهی تمام ‏به خطرهایی که این گردهمایی‌ها در سرایت بیماری به دیگران و رواج بیشتر پاندمی دارد، صورت می‌گیرد.‏

دوستی می‌گفت که دلیل بی‌بندوباری برخی از افراد جامعه نسبت به رعایت مقررات ایمنی در مبارزه با کووید ۱۹ را باید در ‏نبود آگاهی لازم و کوتاهی زمان دید، و در این رابطه ماجرای پیکار با بیماری ایدز و درخواست از جوانان به رعایت ایمنی در ‏آن زمینه را مثال می‌زد. درست است که کارزار هشیار کردن مردم و مشخصاً جوانان نسبت به خطر ایدز چندسالی به درازا ‏کشید تا ثمر بدهد، ولی در رابطه با کرونا می‌توان گفت: چند ماه پس از آنکه رسانه‌ها و بویژه رسانه‌های تصویری هر روزه و ‏چند و چندین بار در روز سیمای بیمارانی را که روی تخت اضطراری به ده‌ها لوله بسته شده بودند، همراه با خبرها و آمارهای ‏مرگ و میر پخش می‌کردند، نمی‌توان از نبود آگاهی یا غفلت نسبت به درجه و اهمیت خطر سخن گفت.

برعکس شواهد حاکی از این هست که نوعی آوردجویی آگاهانه در پس بی‌توجهی و کم‌اهمیت دادن به رعایت مقررات ایمنی در ‏مبارزه با پاندمی کرونا وجود دارد که گاه با بهره‌گیری از سیاست‌های نادرست و متناقض دولت‌ها و گاه با طرح وقیحانه ‏اینکه شمار مرگ و میر ناشی از کرونا بیشتر از آمار دیگر عوامل مرگ و میر مانند تلفات ناشی از آلودگی‌های بوم‌زیستی ‏نیست، رفتار غیر مسئولانه خود را توجیه می‌کنند، تا با اتکا بر آن‌ها بتوانند همه آن کارهایی را که در گذشته انجام می‌دادند، از ‏نو ازسر بگیرند؛ بی‌پروا و بی‌باک از اینکه گردهم آمدن برای تفریح یا پایکوبی کردن و بزم به‌راه انداختن و غیره در شرایطی ‏که مقررات ایمنی در نظر گرفته نمی‌شود، سبب خواهد شد تا جان و تندرستی دیگران در خطر قرار بگیرد.

بد نیست اشاره کنم که رواج فردگرایی افراطی بر متن بی‌اعتنایی به مصلحت عمومی، رعایت نکردن مقررات جمعی و تخطئه ‏اتوریته‌های اجتماعی، خوشبختانه متکی به یک ایدئولوژی یا یک دستگاه نظری سیاسی توجیه‌گر بدانسان که نگرش ‏آنارشیستی به خدمت فردگرایی سده نوزده می‌آمد، نیست، و به‌همین رو می‌توان به سادگی و به زبان کوتاه استدلال کهنه زیر را ‏برای خنثی کردن این فردگرایی به‌لحاظ ایدئولوژیک نوپا ارائه کرد:‏

آزادی‌های فردی در پهنه جامعه مدرن همواره بازتاب حقوقی پیدا می‌کنند، و تأمین آن‌ها به‌ناچار با آزادی و حقوق افراد دیگر و ‏نیز با حقوق و مصلحت کل جامعه روبرو می‌شود و از دریچه رعایت حقوق متقابل می‌گذرد. این امر به عنوان حقیقتی که پذیرش ‏جهانگیر دارد، نمود می‌یابد: تأمین آزادی‌ها و حقوق فردی در دل جامعه از رهگذر رویارویی و اندرکنشی با حقوق و ‏آزادی‌های افراد و گروه‌های دیگر جامعه و همزیستی با آنها می‌گذرد. افزون بر این، ناگفته نگذارم که تحقق سود، حقوق و ‏آزادی‌های فردی به‌ناگزیر از خلال رعایت سود جامعه و مصلحت عمومی می‌گذرد. این حکم به‌صورت یک اصل حقوقی در ‏سامانه حقوقی همه کشورهای دموکراتیک بازتاب دارد. بهمین روست که در نظام‌های قانونی کشورهای دموکراتیک گذشته از ‏آنکه از لحاظ نظری و اصولی بر محدود نبودن برخی آزادی‌های فردی تأکید می‌شود، ولی به‌لحاظ عملی چارچوب تحقق آن ‏آزادی‌ها را قانون معمولی یا به‌زبان اروپایی‌ها قانون غیر ارگانیک تعیین می‌کند. با بهره‌جویی از طرز بیان کانت می‌توان گفت ‏که آن‌ آزادی‌ها به‌لحاظ اصولی و نظری بی‌حد و مرز و مطلق‌اند، و به‌لحاظ عملی محدود به چارچوبی‌اند که قانون معین می‌کند.‏

نرگس‌واره‌های جامعه غربی خواهان مطلق کردن آزادی‌های فردی خود در عمل، حتا به‌زیان قانون و مصلحت عمومی هستند، و ‏چارچوب قانونی را که ناظر بر رفتار فردی آن‌ها باشد، به‌نام دفاع از آزادی تخطئه می‌کنند. آن‌ها نمی‌پذیرند که زندگی در جامعه ‏ایجاب می‌کند که حقوق و آزادی‌های فردی در ارتباط متقابل و همزیستی ناگزیر با حقوق دیگران باشد. فاجعه کرونا در جامعه‌های غربی بحران آزادی به‌بار نیاورد، بلکه بحران دیگری را که از چندین سال پیش در این جوامع در حال رشد بود، آشکار ‏کرد؛ بحران فردگرایی افراطی که جنبه ضد اجتماعی داشته، و همچون یک بیماری، یک انحراف یا آسیب (پاتوس) اجتماعی در ‏حال گسترش است. یک وجه این آسیب جامعه‌شناختی نفی اتوریته‌های موجود در جامعه است، و وجه دیگر آن رویاروی و ‏چالش با الزام‌های ناشی از مصلحت کل جامعه در جهت محدود کردن حقوق و آزادی‌های فردی است.‏

در پایان به سه نکته اشاره می‌کنم:

نخست اینکه پدیده‌ای که زیر عنوان آسیب یا بیماری اجتماعی در بالا بررسی شد، خوشبختانه شامل اقلیت محدودی از جامعه می‌شود، و هنوز ابعادی خطرناک نیافته که حاکی از برهم زدن تعادل اجتماعی باشد.

دوم اینکه در نظر ندارم تا از این فرمول‌بندی محافظه‌کاران مبنی بر «زیاده‌روی در آزادی به زیاده‌روی در بندگی می‌‏انجامد»، بهره بگیرم. ولی در این رابطه یادآور می‌شوم که بررسی‌های سیاسی اجتماعی نشان می‌دهد که بخش مهمی از ‏نیروهای اجتماعی که صف پوپولیست‌های راست افراطی را پر می‌کنند، مانند بخش مهمی از هواداران دونالد ترامپ در ‏آمریکا، کسانی‌اند که نه پای‌بند احترام به اتوریته‌های اجتماعی‌اند، و نه سودای رعایت مصلحت اجتماعی را دارند، و تنها در ‏پی تأمین سود شخصی و تأمین حقوق و آزادی‌های فردی خود هستند، یعنی کسانی که آزادی خودپرستانه و رویارو با جامعه و ‏دیگران را پی می‌جویند.‏

سوم اینکه این پدیده از چندین سال پیش در جامعه‌های غربی رو به گسترش است و وجهی از وجوه چندگانه را تشکیل می‌دهد ‏که از چند دهه پیش این جوامع را به سوی تنش‌های بیشتر و به قول برخی مفسران به سمت انحطاط پیش می‌برد. گذشته از جنبه ‏اغراق‌آمیز برخی تفسیرها و تحلیل‌ها که زنگ فروپاشی جامعه غربی را به صدا در می‌آورند، بررسی‌های جامعه‌شناسانه که ‏روی این تنش‌ها و نابسامانی‌ها تمرکز می‌کنند، به‌طرزی روزافزون سیمایی تیره و تار از اوضاع کنونی بدست می‌دهند. باشد ‏تا فرصتی پیش آید و جلوه‌های دیگر قانقاریایی را که دموکراسی غربی را از درون می‌خورد، بررسی کنیم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

‏* دوستی عزیز و هوشمند به من هشدار داد که این نوشته در انتقاد از فردگرایی افراطی و مشخصاً زیاده طلبی در زمینه آزادی‌‏خواهی و بهره‌جویی از آزادی‌های فردی می‌تواند موجب برداشت بد و نادرست گردد. با توجه به اینکه این نوشته یک مقاله ‏سیاسی در برخورد با مسائل روز نبوده، و از سر تأمل روی چشم‌داشت مردم از آزادی فردی در جامعه غربی نگاشته شده ‏است، و خواننده را به اندیشیدن روی جلوه‌هایی که آزادی به خود تواند گرفت، دعوت می‌کند، پس نباید نگران آن برخوردهای ‏شتابزده و احساسی شد.‏
‏** فروید در کتابی که زیر عنوان نارسیسیسم چاپخش یافت در توضیح آن چنین نوشت: «ما نام این حالت تازه را نارسیسیسم می‌نهیم. شخص (گرفتار آن) خود عاشق خویش است.»‏


بیشتر بخوانید:

جهان پس از کرونا - یک / گفتگوی بلند با توماس پیکتی، اقتصاددان
جهان پس از کرونا - دو / گفتگوی بلند با توماس پیکتی، اقتصاددان
جهان پس از کرونا - سه / گفت‌وگو با جیمز گالبرایت، اقتصاددان
جهان پس از کرونا - چهار / گفت‌وگو با دانیل کوهن

فاجعه کرونا و فرشته نئولیبرالیسم (یک)
فاجعه کرونا و فرشته نئولیبرالیسم (دو)