ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 13.04.2020, 8:06
کرونا و جهان پس از آن

عطا هودشتیان

ورود ویروس کرونا به زندگی ما انسان‌ها نمایش یک جنگ نیست، نمود یک شبیخون جهانی است، زیرا ما از تشخیص قدرت آتش آن ناتوانیم. برای مقابله با آن هر آنچه بر دانش خود می‌افزاییم تنها قادر است جزء کوچکی از انرژی تهاجمی آنرا برملا می‌کند، چرا که هربار اشکال و رفتار جدیدی درخود می‌آفریند. هرچه در روزهای نخست ورودش از آن گفتیم، تنها چندی بعد ناکافی قلمداد شد. در یک جنگ واقعی توان نیروی دشمن را کم و بیش می‌توان تشخیص داد و براساس آن آرایش جنگی خود را تنظیم کرد. حتی می‌توان در شرایطی به طرف مقابل برای مدتی پیشنهاد آتش بس داد.

اما کرونا زبان انسانها را نمی‌‌شناسد. و ما نیز زبانش را درک نمی‌‌کنیم. با این‌حال، گویا این دشمن پیامی دارد. درتلاش است تا بطریقی چیزی به ما بگوید. حتی اگر برای برخی کمی غلوآمیز بنظر بیاید، اما شاید بتوان از میان تأملات سه گانه زیر جلوه‌ای از پیام وی را دریافت:

۱- دکارت

کرونا انسانهایی با پرسش‌های جدید خواهد ساخت. این پرسش‌ها از هم اکنون که بسیاری از ما به اجبار در انزوا بسر می‌بریم، و در سکوت به گذشته خود فکر می‌کنیم، آغاز شده است. از هم اکنون داریم انسانهای دیگری می‌شویم. همین نگاه جدید ما را بیشتر به تفکر درباره مادیت و ماتریالیسم وحشی و تهاجمی که تمامی پیکره هستی جهان امروز را درنوردیده است، می‌کشاند. دنیایی که تاکنون ما را بجای اندیشه به “بودن و خوب بودن”، به “داشتن و زیاد داشتن” سوق می‌داده است.

همین جاست که در اندیشه‌های تنهایی، به این طبیعت فراغ که بشریت مدرن تاکنون، برطبق نخسه دکارت، فیلسوف فرانسوی، با آن برخورد می‌کرد، می‌اندیشیم. نوشته بود: برای بهره بری از طبیعت باید آنرا شناخت و برای شناخت طبیعت باید بر آن مسلط شد. و ما چهار قرن طولانی طبیعت را این گونه دیدیم. با این نگاه، به نام “پیشرفت”، با تمامی قدرت خود، شیرازه آنرا به یک کالای “مصرف” شدنی بدل ساخته. می‌اندیشیم که این “فوق مصرف” بسیاری را به آدمهای شکمباره، پرزرق و برق و پر مدعا بدل ساخته است. مصرفی شدن ما آیا چقدر طبیعت را زخمی و ما را “حاکم” و این طبیعت “بی زبان” را مغلوب کرد؟ اکنون شمشیر بدست این طبیعت “بی زبان” افتاده و دارد می‌گوید: بس است! .... اندکی مجال تنفس دهید!

اکنون هوای شهرها و آب‌ها عوض می‌شود. ماهی‌ها و دلفین‌ها به “کانال ونیز” ایتالیا باز گشته‌اند. گوزنها وارد شهرهای کوچک ایالات متحده شده‌اند و ناظر آدمها در پشت شیشه‌ها در حبس خانه‌ها هستند. طبیعت نفس می‌کشد!

ماکس هورکایمر، که به‌همراه آدورنو می‌نوشت، نشان داد که بشریت مدرن برای بهره بری از طبیعت و تسلط برآن، “طبیعی بودن” خود را از دست می‌دهد. اکنون زمانی پرمعنا برای اندیشه به آنچه از دست داده ایم، مهیا شده است. زمانی برای بازگشت به طبیعت. همینکه تحولی در نگاه ما به دیگری پدید بیاید، تحولی در ما پدید آمده است. همینکه طبیعت را متفاوت ببینیم، ما متفاوت می‌شویم.

۲ – ‌هایدگر

در تکرار بی واسطه آن زندگی پرسرعت و پر مشغله که ما را به رقابت دائم می‌کشاند، اکنون “ایست” به ما تحمیل شده است. پرسشهای بی پاسخ و شگفت آوری بر سر و رویمان سرازیر می‌شوند. در این هنگام که در برابر تهدید مرگ قرار گرفته ایم، از خود می‌پرسیم براستی تاکنون چه کرده ایم و با آن دویدن‌های روزانه و بی وقفه و گام‌های تند و تیز، تاکنون بدنبال چه بوده ایم؟ ما که هستیم و چرا هستیم؟ و با این سرعت به کجا می‌رفتیم و چرا می‌رفتیم؟

اکنون در لحظه طولانی میان دوایستگاه، در انتظار مانده ایم تا زمان بگذرد. تازه می‌آموزیم که به “خود”، به بود و هستی خود فکر کنیم. اگر‌هایدگر، فیلسوف آلمانی، در ذهن خود “هستی” (دازاین) را نشانه گرفت، ما اکنون آنرا در عمق و عمل تجربه می‌کنیم. او سه منبع زمان را از یکدیگر جدا کرد، و نوشت که “هستی” (دازاین) فراتر از زمان معمول و روزمره ست. ما نیز درحال فراموشی روزمرگی هستیم، و در فرای زمان تکراری، اکنون به مرگ می‌اندیشیم. با این هجومی که تمامی هستی ما را هدف قرار داده است، به یکباره نگاهی فلسفی در خود می‌یابیم. متفکر می‌شویم. به حیات و زیست معنوی مان بیشتر فکر می‌کنیم.

عمری بدنبال زمان دویدیم. اكنون كه به ضرب پرقدرت كرونا محكوم به حبس در خانه شده ایم، انگار پاندول زمان ایستاده است. پس تفاوت میان ساعت‌ها و روزها كجا رفتند؟ درمی یابیم كه آن تفاوت‌های را در واقع ما خود ساخته بودیم. آنها دست مایه خودمان بودند. اكنون میبایست، تفاوت‌هایی از جنس دیگر، “تفاوتهایی از جنس سكوت” بسازیم. می‌آموزیم كه چقدر سكوت سرشار از ناگفته‌ها و ناپرسیدنی‌هاست. براستی تفکر در عرضه سکوت، و بدور از سرمایه، دود، آهن و صداهای پرشتاب زندگی پیشین، از جنس جدیدی ست که باید به آن عادت کنیم.... و داریم عادت می‌کنیم.

۳- داروین

همینکه متفاوت می‌اندیشیم، به آن معناست که دنیای دیگری برما گشوده شده است. اگر دنیای مدرن دکارتی تسلط بر طبیعت بود، دنیای پس از کرونا نگاه دوباره به طبیعت است و این پرسش که چرا؟ اگر مقصود و مقصد آنهمه تلاش دنیای مدرن براستی پیشرفت بشر به جهت آسایش وی بوده است، پرسش کنیم که تا کنون چه حاصلی برای انسان از این تسلط نابهنگام بر طبیعت بدست آمده است؟ اینکه هرکس به سوی خود روان شده است و برای خود در رقابت سهمگین و نا ایستا در بازار اقصادی، در اندیشه منفعت بلاواسطه خود بوده است؟ اینکه جامعه بشری را بدل کرده ایم به یک مجموعه اتمیزه شده و پرشکاف، و در آن شهرهای بزرگ نورانی و جادهای بی انتها و ساختمانهای سربه آسمان کشیده ساخته ایم. جامعه‌ای ساختیم که در آن، بنا به قانون “داروینیسم اجتماعی”، هرکس زودتر رسید، نه فقط دیگری را پشت سر گذاشته و بازی را برده است، بلکه حتی جایی برای تنفس آزاد برای دیگری نمی‌‌گذارد.

اگر “چارلز داروین” زیست شناس انگلیسی، خود می‌دانست که “هربرت اسپنسر” فلیسوف، به نام ترویج ابتکارات بشری، چه بلایی برسر “نظریه تکامل” وی آورده، شاید از گفته‌های خود حتی درباره حیوانات نیز پشیمان می‌شد. اما هربرت اسپنسر را آلمانی‌های تحصیلکرده سال 1933 رایش سوم خوب فهمیده بودند. آنها نوع ویژه‌ای از بشر را به نام “انتخاب طبیعی” برمیگزیدند، آنان را “آریاییان برتر” با “خون ناب” می‌خوانند و حتی زنانشان را وامیداشتند تا فرزندان بسیار به بار آورند. “چند همسری” در دوران رایش سوم رواج یافت تا نسل بهترین‌ها بسرعت پرورش یابد[۱]. اگر این زاد و ولدهای فراوان نبود، هیتلر شاید نمی‌‌توانست با ارتشی چندین برابر ارتش ناپلئون، به شوری در سال 1941 حمله بکند، عملیاتی که به “بزرگترین جنگ تاریخ بشر” شناخته شد، و فاجعه ساخت: تنها در طول 20 روز قریب 5 میلیون کشته از هردو طرف بدست داد. براستی ما چه کردیم علیه خود و هم نوع‌هایمان؟! آن همه تلاش برای برتری انسان بر انسان؟ و حال یک ویروس نامرئی از دل طبیعت قادر است بدون تانگ و توب میلیونها تن را از میان برکند.

رایش سوم به سربازانش می‌آموخت که از یک بچه سه ساله یهودی نیز نگذرند با این استدلال که وی از نژاد زشتی‌ها و پلیدی‌هاست، و تو‌ای سرباز آریایی!، از نژاد برترینها هستی و باید بمانی.

اکنون کرونا ما را بطور جدی در برابر پرسش مرگ قرار داده است. با این تاملات و تفکرات نسبت به انسان، زمانی که به کردارهای خود، و نسل‌های گذشته‌مان می‌اندیشیم، در می‌یابیم که چقدر ادامه حیات خود را یک از سو در گرو ضربه‌های هولناک به طبیعت و از سوی دیگر در گرو نابودی همنوع‌هایمان می‌دیدیم. نگوییم دیگران چنین می‌کردند، و من یا تو چنین نیستیم. چه خوب که چنین نیستیم. اما آیا آن خوی وحشی و تصاحب‌گر و تسلط‌گرا و استبدادپرور در لحظاتی در ما نیز ظهور نمی‌‌کند. تفاوت آنکه شعور ما، خوی حیوانی و وحشت درونی مان را کنترل می‌کند، و هیتلر برآن بود که خوی خشن و نابودکننده را نباید کنترل کرد و برعکس برای ادامه بقای بهترین‌ها، باید به آن بال و پر داد. همانندش بسیار در تاریخ دیده شده. یکی هم صاحبان قدرت در مملکت بلا دیده ما ایران است.

کرونای کشنده و ویرانگر، ما را، در برابر سه مسله مرکزی قرار داد: طبیعت، هستی و انسان.

اما این زمستان نیز بگذرد! و انسان می‌ماند. باشد که باز اندیشی‌اش روح تازه‌ای به او و طبیعت ببخشد.

عطا هودشتیان
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
6 آوریل 2020

—————————-
[۱] چند همسری در نزد آشفته فکران رایش سوم