ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 01.05.2019, 10:21
آیا اسلام اصلاح‌پذیر است؟

ترجمه: ب. بی‌نیاز (داریوش)

بخش هفتم، تصویر زن و زندگیِ جنسی در اسلام:
آیا برابری حقوقی زن و مرد در اسلام امکان‌پذیر است؟


۶۸
مهند: اسلام به یک انقلابِ سکسوالیته‌زدایی[۱] نیازمند است

در بسیاری از کشورهای اسلامی ساختارهای نیرومند پدرسالارانه به بقای خود ادامه می‌دهند. به ویژه در جاهایی که اخلاقیاتِ جنسیِ تنگ‌نظرانه حاکم هستند دست‌درازی‌های جنسی به دختران و زنان به امری روزمره تبدیل شده است. در چنین کشورها و جوامعی برخورد خالی از تعصب میانِ جنسیت‌ها وجود ندارد، همه چیز از بارِ شدیدِ جنسی برخوردار است. از همان آغاز دختران و پسرها از یکدیگر جدا می‌شوند، آن‌ها نمی‌توانند با هم بازی کنند، در کلاس‌های درسِ مختلف گنجانده می‌شوند و در بعضی از جاها حتا دست‌دادن زن و مرد به هنگام سلام ممنوع می‌باشد. باری، برخورد محترمانه و آزاد این دو جنس از همان آغاز تابو می‌شود.

اجبار روسری برای زنان در بسیاری از این جوامعِ پدرسالار باز هم از منظرِ سکسوالیته توجیه می‌شود: یا با این استدلال که زنان را باید در برابرِ چشمِ شهوت‌رانِ مردان حفاظت کرد یا با این استدلال که مردان نباید در معرضِ وسوسه‌های زنانه قرار بگیرند.

اگرچه زنان می‌توانند به عنوان امام [یا پیشنماز] پذیرفته شوند ولی باز هم از منظر جنسی عملاً چنین چیزی ممکن نیست. استدلال می‌شود که اگر زنی در جلوی مردی نماز بخواند از نظر جنسی وسوسه‌انگیز است و باعثِ حواس‌پرتی مرد می‌شود. به همین دلیل قسمتِ زنان در مساجد از مردان جداست تا بدین وسیله مردان بتوانند روی عبادتِ خود متمرکز باقی بمانند.

پیامدِ این بزرگ‌نمایی و تأکیدات در مناسبات جنسی میان زن و مرد کاهش ارزشِ زن تا سطح یک شئِ جنسی است که مردان را باید در برابر این شئِ منحرف‌کننده حفاظت کرد. طبعاً مردان نیز در جا تا سطحِ یک موجودِ بی‌اراده که نمی‌تواند غریزه‌اش را کنترل کند تنزل داده می‌شوند. این شرایط باعث می‌شود که مناسبات و ساختارهای پدرسالارانه دائماً در حال تولید و بازتولید شوند. این وضعیت نمی‌گذارد که زن و مرد در این جوامع به عنوان انسان در یک رابطۀ متقابلِ احترام‌آمیز با هم مواجه شوند. ولی به نظر من این نگرش به زن در تناقض با آن اسلامی است که من می‌فهمم، زیرا مسئله این است که انسان را فارغ از جنسیت‌اش بنگریم.

اگر زنان مسلمان یا مسیحی تصمیم می‌گیرند که روسری به سر کنند و آن را از لحاظِ دینی مستدل می‌کنند در واقع آن‌ها از حقِ آزادی دینی خود استفاده کرده‌اند. هر انسان بزرگسالی باید شخصاً برای خودش تصمیم بگیرد. ولی اگر مربیان دینی و عُلما بخواهند به زنان و مردان القاء کنند که روسری به این دلیل مهم است که جلوی وسوسه را می‌گیرد، آن‌گاه زن تا سطح یک شئ جنسی کاهش داده می‌شود؛ روسریِ اجباری، که ظاهراً پوشش اسلامی معرفی می‌شود، در حقیقت آزادی زنان مسلمان را محدود می‌کند. چنین زورگویی‌ای باعث محروم کردن زنان از حقِ تعیینِ سرنوشتِ خود می‌شود.

ولی اگر به درستی این موضوع را بکاویم، متوجه می‌شویم که چنین نگاهی از نظر اسلامی مشروع نیست، زیرا همۀ مذاهبِ فقهی در اسلام بر این نکته توافق دارند که زنان مسلمان حتی وقتی در خانه تنها نماز می‌خوانند و مردِ غریبه‌ای هم حضور ندارد باید روسری به سر داشته باشند. ریشه و معنای اصلی روسری یک نشانۀ تواضع در برابر خدا به هنگام نماز / عبادت بوده، چیزی که ما آن را نزد یهودیان یا بخشی از مسیحیان مشاهده می‌کنیم. ظاهراً صورت مسئله تغییر کرده است و تواضع در برابر خدا جای خود را تحقیرِ زن داده است. البته، از زاویۀ دیگری که بنگریم، این نگاه به زن، تحقیر خود مردان را نیز در بر دارد، زیرا روی دیگر این سکه می‌گوید که مردان موجوداتی هستند که اصلاً قادر به کنترل غریزۀ جنسی خود نیستند.

برابری حقوقی مرد و زن باید امروز به یک اصلِ اسلامی ارتقاء داده شود. شکی نیست که در قرآن آیه‌هایی وجود دارد که چندان سازگار با برابری حقوقی مرد و زن نیستند. پرسشی که طرح می‌شود مربوط است به خوانشِ این آیه‌ها و جایگاهِ ارزشی و هنجاری آن‌ها. آیا باید این آیه‌ها را به عنوان فرمان درک کرد (چیزی که تاکنون بوده) یا به عنوان اظهارات توصیفی؟ برای نمونه، چگونه باید سورۀ ۴، آیۀ ۳۴ که می‌گوید «مردان برتر از زنان هستند» را فهمید؟ یا آیه‌ای که می‌گوید اگر زنان سرپیچی کردند مردان حقِ زدن / تنبیه آنان را دارد کجا باید جای داد؟

این و آیه‌های مشابه توصیف‌گر زندگیِ روزمرۀ مردم در سدۀ هفتم هستند. گفتن این نکته البته چیزی از نادرستی آن نمی‌کاهد ولی شاید کمک به ارزیابی تاریخی آن کند. همین نیز برای نمونۀ بعدی صدق می‌کند. در آیه ۱۱ از سورۀ ۴ آمده است:

«خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش مى‌كند: سهم پسر، دو برابر سهم دختر است.»

طبقِ این آیه یک مرد، دو برابر یک زن ارث می‌برد. طبقِ خوانشِ واژه‌به‌واژۀ قرآن، موضوع بر سرِ یک قانونِ کاملاً روشن می‌باشد که از اعتبارِ فراتاریخی برخوردار است. البته یک تفسیر مدرن از قرآن در پیِ آن است که ببیند چه ارتباطی میان این اظهاراتِ قرآن و بستر اجتماعی آن وجود دارد تا از این طریق بتوان فهمید که در پسِ این آیه چه اصول، نیات و اهدافی نهفته است.

ابن خطیر (۱۳۷۳-۱۳۰۱) نویسندۀ یکی از نام‌آورترین آثارِ تفسیری در اسلام تسنن در کتابِ «تفسیر قرآن»اش به این آیه اشاره می‌کند و می‌نویسد که بسیاری از مؤمنان ایدۀ پیامبر دربارۀ ارث‌بردنِ زنان را باشدت رد کرده و می‌گویند: «چرا زنان و بچه‌ها که نمی‌توانند در جنگ شرکت کنند و غنایم به دست آورند باید از ارث سهم ببرند؟ شاید بتوانیم پیامبر را متقاعد کنیم که این قاعده و قانون را منتفی کند.»[۲]

ابن خطیر ادامه می‌دهد: «پس از آن به سراغ پیامبر رفتند و شکایت کردند (...)، زیرا پیش از اسلام زنان هیچ ارثی نمی‌برند؛ فقط کسانی می‌توانستند سهمی از ارث ببرند که در جنگ‌ها شرکت می‌کردند. این تقسیم ارث هم طبقِ سن صورت می‌گرفت، هر کس مُسن‌تر بود سهمش هم بیشتر بود.»[۳]

علتِ این که زنان، به ویژه دختران، در دورۀ پیش از اسلام در شبه‌جزیرۀ عربستان از ارث محروم بودند ریشه در نظمِ اجتماعی آنزمان داشته است. میانِ قبایل آنزمان بر سرِ منابعِ اقتصادی تنش و رقابتِ سختی حاکم بود و همین منجر به جنگ‌های پی در پی می‌شد. غنایم جنگی بخشِ عمدۀ منابعِ زندگیِ این قبایل را تشکیل می‌داد، به همین دلیل کسانی که می‌توانستند در جنگ شرکت کنند و غنیمت به دست آورند از موقعیتِ ممتاز برخوردار بودند. همین امتیاز در تقسیمِ ارث نیز بازتاب می‌یافت. زنان یک فاکتورِ خطر بودند: از یک سو آن‌ها در جنگ‌ها اغلب به عنوان غینمت جنگی گرفته و سپس به کنیزی [بردگی] برده می‌شدند، امری که باعثِ خدشه به شرافتِ و حیثیتِ قبیله می‌شد؛ از سوی دیگر، زنان به گونه‌ای هدفمند بخاطر مصلحت‌های سیاسی به همسری مردی از قبیلۀ دیگر داده می‌شد. به همین علت، به زنان نمی‌بایست ارثی می‌رسید تا بدین ترتیب ثروت در دست قبیله باقی می‌ماند.

محمد قصد داشت این ساختارِ قبیله‌ای را بشکند و ذره ذره روی آن کار می‌کرد. سهم‌بردن دختران از ارث با توجه به بستر اجتماعی و تاریخی آن در آن زمان یک گام انقلابی بود. عجیب نیست که این ایده در زمانِ خودش با مقاومت شدیدِ مردان روبرو شد. اگر ما این زمینۀ تاریخی را نادیده بگیریم و فقط به واژه‌‌های این آیه بسنده کنیم، آن‌گاه به این قانونِ ارث یک اعتبارِ ابدی می‌دهیم و روح پیامِ قرآن را از پویایی‌اش محروم کرده‌ایم. آن‌گاه این آیه می‌تواند تقویت‌کنندۀ تفکری عقب‌گرا، منسوج و منکرِ پیامِ قرآن باشد. زیرا ساختارها و اوضاعِ اجتماعی امروز نسبت به سدۀ ۷ چنان تغییر کرده‌اند که امروز این قوانینِ ارث برای زنان تبعیض‌آمیز هستند.

ولی اگر ما قرآن را به عنوانِ یک ارتباطِ دوجانبه [میان خدا و انسان] بفهمیم، آن‌گاه دیگر فقط به معنی واژه‌ها توجه نمی‌‌کنیم بلکه واقعیتِ زندگی خواننده را مد نظر قرار می‌دهیم. محمد نخستین گام  را برای برابریِ حقوقی زن و مرد برداشت، وظیفۀ امروزین ما این است که این تلاش‌های محمد را در جهتِ تکمیلِ برابری حقوقی زن و مرد ادامه بدهیم. این، متناسب با روح مکاشفۀ محمد است حتا اگر با معانی واژه‌های قرآن در تضاد قرار گیرند.

علیرغم این گامِ مهمِ پیامبر، باید اعتراف کنیم که تبعیض‌گرایی علیه زنان یک بخش از سنتِ اسلامی است که امروز باید بی‌درنگ مورد نقد و سنجش قرار گیرد. طبعاً اگر ما برای دفاع از اسلام مرتباً تکرار کنیم که: اسلام به زنان همۀ حقوق را داده و در اسلام تبعیضی علیه زنان وجود ندارد، به هیچ کس کمک نکرده‌ایم. گاهی ما به گونه‌ای دربارۀ اسلام سخن می‌گوییم که گویی اسلام یک «فاعل» یا «کننده» است که از جانب خودش حرف می‌زند و مواضعِ خود را روشن می‌کند. نه، این ما انسان‌ها هستیم، و در این جا عُلمای اسلامی، که می‌گویند اسلام چیست و ما باید از آن چه بفهمیم؛ عُلمایی که خود فرزندِ زمانِ خویش و ساختارهایی هستند که در آن زندگی می‌کردند. زمانی که در مارس ۲۰۱۶ شیخ بزرگ الازهر در مجلس آلمان دربارۀ جایگاه زن در اسلام سخنرانی کرد، می‌خواست با نمونه‌ای نشان بدهد که زن در اسلام از امتیازهای فراوانی برخوردار است. شیخ به عنوان نمونه اظهار کرد که در اسلام این وظیفۀ مرد است که برای همسرش کالاهای آرایشی خواسته‌شده یا وسایلِ آرایشی تهیه کند. یا همسرش را، اگر مسیحی باشد، به کلیسا ببرد.

نمونه‌هایی که شیخ بزرگ با جدیتِ هر چه تمامتر برای برابری حقوقی عنوان کرد باعثِ سردرگمی در مجلسِ آلمان شد. در جامعۀ آلمان درک بسیار گسترده‌تری از اظهارات شیخ دربارۀ برابری حقوقی زن و مرد وجود دارد. قرار نیست که زن وابسته به شوهر باشد، حتا از نظر مالی؛ و خود زن قادر است که وسایلِ آرایشش را خودش بخرد و خودش هم به کلیسا برود، بدون این که مجبور باشد اجازۀ شوهر را داشته باشد. نمونه‌هایی که شیخ برای برابریِ حقوقی زن و مرد ایراد کرد، نتیجه عکس داد و به عنوانِ تبعیض‌گرایی علیه زنان ارزیابی شدند.

این نشان می‌دهد که چگونه بسترها و زمینه‌های گوناگون منجر به تفاسیر گوناگون نیز می‌شوند. به همین علت نمی‌توانیم امروزه در سدۀ ۲۱ صاف و ساده مواضع و استدلالاتِ عُلمای مسلمانِ سدۀ ۸ و ۹ را به عنوان امور مفروض بپذیریم. در مورد زنان باید گفت که درک امروزی ما در بسیاری جاها نسبت به زنان تبعیض‌گرا است. این از کاهش زنان تا سطح یک شئِ جنسی آغاز می‌شود و تا آن‌جا پیش می‌رود که برده‌سازی و تجاوز به زنان اسیرِ جنگی مشروعیت می‌یابد. این‌ها مواضعی در اسلام هستند که باید امروز بخاطر مبنای ضدِ بشری‌شان باطل اعلام شوند.

۶۹
حامد: زمان آن رسیده که روسری را به عنوان نماد
تبعیض و جنسی علیه زنان رد کنیم

بله، زنان مسلمانی هستند که ادعا می‌کنند روسری را آزانه به سر می‌گذارند. شاید واقعاً کسی این زنان را مستقیماً مجبور نکرده باشد روسری به سر کنند. ولی اجبار نیازمند یک فرمانِ مشخص و روشن نیست، اجبار می‌تواند از درون یک سیستم تحمیل شود. روسری محصولِ جامعۀ تبعیض‌گرای مردسالار در سدۀ هفتم است. زن می‌باید پنهان می‌شد تا از گزندِ تهاجمات حفاظت شود و بدین ترتیب غرایضِ جنسیِ مردان را هم تحریک نکند. امروز این ادعا که مسئلۀ روسری «فقط» از لحاظِ دینی یک نمادِ تواضع است، بدون این که ما از سرچشمۀ واقعی آن چیزی بگوییم یک خودفریبی است. در اسلام برای تفکیکِ کنیزها [زنان برده] از زنان آزاد، مقرر شده بود که کنیزها روسری بر سر نگذارند. روایت است که خلیفۀ دوم، عُمر، کنیزهایی را که روسری بر سر می‌گذاشتند خود شلاق می‌زد. به خاطرِ همبستگی با این کنیزها و برای بلندکردن پرچم مخالفت با این تبعیض‌گرایی می‌باید امروز این نماد، یعنی روسری، را در ملاء عام رد کرد.

روسری از جامعۀ مردانه‌ای سرچشمه می‌گیرد، زیرا مرد به عنوانِ موجودی غریزه‌ای و زن به عنوان یک خطر برای اخلاق نگریسته می‌شد. این تحقیرِ دوگانۀ زن و مرد، هم اکنون باعثِ مناسباتِ بیمارگونه میان زنان و مردان از یک سو و سرکوبِ زنان از سوی دیگر است. نمی‌توان این واقعیت‌ها را نادیده گرفت و ادعا کرد که روسری فقط بیانِ پیوندِ معنوی میان زن و خدایش است. مثل این می‌ماند که امروز کسی ادعا کند، نمادهای نازی ربطی زمانِ نازی ندارند و آن را تا سطحِ همبستگی میهن‌دوستانِ مدرنِ آلمانی تنزل بدهیم.

وانگهی، امروزه روسری به ندرت آزادانه استفاده می‌شود. با چندتا از این خانم‌های مسلمان لبخندبرلب که در رسانه‌ها تلاش می‌کنند روسری را به عنوانِ نشانِ زنانِ مدرن و آزاده به ما بفروشند آشنا هستیم. وقتی در آگسبورگ به کالج می‌رفتم یک همکلاسی داشتم که روسری داشت. او هم ادعا داشت که آزادانه و بدون اجبار روسری بر سر می‌گذارد. به او گفتم اگر واقعاً آزادانه روسری داری و ادعا داری که آن را به عنوان سپرِ حفاظتی در برابر ما مردان نگذاشتی می‌توانی آن را جلوی ما در بیاوری؟ واقعاً چه اتفاقی می‌افتد؟ پاسخش معقولانه بود. گفت اگر حالا درش بیاورم احساس برهنگی می‌کنم. این واقعه، افسانۀ تصمیمِ آزادانه در روسری‌گذاشتن را ابطال می‌کند. زیرا، پیش‌شرطِ ارادۀ آزاد، آزادی است. و این همکلاسی من از این آزادی برخوردار نبود. گوهر این اجبار، در روح و روانِ ما نهفته است. بدترین دیکتاتور کسی است که به انسان‌ها این را القاء می‌کند که اطاعت‌شان بیانگرِ تصمیمِ آزادانه‌شان بوده.

امروز اکثریتِ زنانِ مسلمانِ جهان روسری را یا به دلیلِ اجبار مستقیم یا اجبار اجتماعی بر سر دارند. وانگهی، اسلامِ سیاسی از این نماد بهره‌جویی می‌کند تا ایدئولوژی خود را گسترش بدهد. در حالی که زنان آزادی‌خواهِ ایرانی، سعودی یا افغانی علیه این یوغِ مبارزه می‌کنند و کارزارهایی علیه حجابِ اجباری به راه انداخته‌اند و زندگی خود را به خطر می‌اندازند، زنانی که مسلمانی را به عنوان یک شغل پیشه کرده‌اند، در اروپا برای روسری تبلیغات به راه می‌اندازند و آن را به عنوان کالای آزادی در بازار به فروش می‌رسانند. به همین دلیل در تزِ پیشین‌ام در همین کتاب نوشتم که اسلام به یک کوکو شانل نیاز دارد تا زنانِ مسلمان را از یوغِ روانی و ذهنی‌شان رها کند و ساختارهای اجتماعی را با تمامی چیزهایی که در پس آن نهفته‌اند افشا سازد.

۷۰
مهند: اسلام امام شدن زنان را منع نکرده است

قصد ما این است که با این افکار اصلاح‌گرانه به مسلمانان، زنان و مردان، دست یابیم. می‌خواهم یک بار دیگر تأکید کنم که اصلاحات فقط زمانی می‌توانند کامیاب شوند که از سوی خود مسلمانان عملی گردد. اگر ما آن‌ها را سرخورده کنیم، از دست‌شان خواهیم داد و پروژۀ اصلاحی ما پیش از آغازش با شکست مواجه خواهد شد. به همین دلیل وقتی خانمی می‌گوید که روسری را به دلایل دینی و آزادانه بر سر می‌نهد باید بپذیریم. ولی در عین حال به خود اجاز می‌دهم که یک تعبیرِ دیگر و فراسکسوالیته از روسری به او ارایه دهم. طبعاً هرگز به این فکر نخواهم افتاد که از یک راهبه بخواهم خودش را از جامه‌اش رها کند. زیرا مسئله، رهایی واقعی است و نه رهایی از بالا. کسی واقعاً آزاد است که بدون ترس از اجبار و فشار، آزادیِ انتخاب داشته باشد.

در سنتِ اسلامی بر سر این نکته اتفاقِ نظر است که زنان فقط در میانِ زنان مجازند به عنوان پیشنماز [امام] کارکرد داشته باشند. البته بسیاری از عُلما ممنوع کرده‌اند که زنان در جایی که مردان حضور دارند به عنوانِ پیشنماز ظاهر شوند. این ممنوعیت واقعاً از کجا می‌آید؟ نه در قرآن و نه در سنتِ پیامبر هیچ اشاره‌ای به این ممنوعیت نشده است. این فقط توافقِ میانِ علمای مرد بوده که منصبِ امامت [پیشنمازی] را برای زنان ممنوع کرده است. ولی چرا؟

به راستی چه اشکالی دارد اگر امامان زن به عنوان پیشنمازِ نمازِ جمعه عمل کنند؟ زنانِ مسلمانی که در دانشگاه‌ها مشغول تدریس هستند، در سمینارها و کنفرانس‌هایی که مردان حضور دارند سخنرانی می‌کنند. حالا چرا یک خانمِ الاهیات‌شناس نباید در مسجد، خانۀ خدا، اجازۀ وعظ داشته باشد؟ چه چیزی باعث شده که این مردانِ عالم و مجتهد با پیشنمازی زنان مخالفت کنند؟ آیا سخن گفتنِ یک زن با مردان باعثِ خدشه وارد آوردن به مردانگیِ آن‌هاست؟ یا بر این باورند که عقل و هوش زنان برای وعظ کردن کافی نیست؟ یا می‌ترسند وقتی یک زن در خانۀ خدا وعظ می‌کند از نظر جنسی تحریک شوند؟ واقعاً؟ عُلما و مجتهدانی که چنین ادعایی دارند چه تصویری از مردان در ذهن‌شان است؟ واقعاً مردان، آن‌هم در خانۀ خدا، از یک زن حجاب‌دار که در حال وعظِ دینی است تحریک می‌شوند؟ فکر نکنم! و به همین دلیل، چنین استدلالاتی را قاطعانه رد می‌کنم. و اگر تنها استدلال این باشد که یک پیشنماز زن، که در جلوی مردان به رکوع و سجده می‌رود، باعثِ حواس‌پرتی جماعتِ نمازگزار می‌گردد آن وقت با چنین فانتزی‌ها مشکلات فراوانی خواهم داشت. در مسجدِ مقدسِ مکه، مردان و زنان از آغاز اسلام با هم عبادت می‌کردند و هیچ کس هم شکایت نکرده که این عبادتِ مشترک باعثِ تحریک او شده باشد. وانگهی، می‌توان راهِ حل‌های دیگری یافت که در صورت لزوم حریم خصوصی زنان نمازگزار را محافظت کند بدون آن که یک ممنوعیتِ کامل بدان بسته شود.

افزون بر این، حتا یک مجتهدِ بسیار محافظه‌کار مانند ابن تیمیه مشکلی نمی‌بیند که یک زن به عنوان امام [پیشنماز] در جلوی مردان نماز گزارد. و او در این نظر تنها نیست: او به موضعِ عالِم مشهور و پایه‌گذارِ یکی از چهار مذهبِ فقهی، یعنی احمد ابن حنبل اقتدا می‌کند[۴].

۷۱
حامد: اسلام، زن و حقوقش را سده‌ها به عقب پرتاب کرده است

وقتی تاریخ کهنِ وطنم، مصر، را می‌خوانم می‌بینم که زنان مصری در عصر فراعنه همۀ حقوقِ یک شهروند را داشتند. آن‌ها مجاز بودند شوهر خود را انتخاب کنند یا طلاق بگیرند، آن‌ها مجاز بودند مستقل از شوهر از مالکیت برخوردار باشند و سهم ارثش به اندازۀ سهم ارثِ برادرانش بود. آن‌ها به عنوانِ پیشه‌ور، طراحِ لباس، تاجر، پزشک، کشیش و مومیایی‌گر کار می‌کردند. زنان نمایندگانی مانند ایزیس الهه یا شاهدخت‌هایی چون هتشپسوت می‌داشتند. همچنین نخستین قاضیِ زن در تاریخ از مصر برخاسته است: نه‌بِت (Nebet) که نظامِ قضایی را در دورۀ تی‌تی (Titi) شاه از بیخ و بن اصلاح کرد. همین شرایط را زنان در ایران کهن، عراق [میانرودان]، سوریه و شمالِ آفریقا داشتند. خب، سرنوشتِ این زنان در حاکمیتِ اسلامی چه شد؟ زنانِ غیرمسلمان به بردگی کشیده شدند، و زنانِ مسلمان مجبور بودند در پسِ حجاب پنها شوند. محمد گفت:

«هیچ ملتی که سرنوشت‌اش را یک زن رقم می‌زند، نمی‌تواند موفق باشد.»[۵]

چنین اظهاراتی از محمد یا قرآن است که باعث می‌شود زن از منظر الاهیات‌شناسیِ اسلامی نتواند قاضی، امام یا رئیس کشور شود!

راستی خانم مرکل که اسلام را بخشی از آلمان می‌داند در این باره چه خواهد گفت؟ زنانی که تا پیش از اسلام مجاز بودند به عنوان قاضی کار کنند حالا پس از حاکمیتِ اسلامی حتا شهادتش به تنهایی در دادگاه بی‌ارزش است. او به یک زنِ دیگر نیاز دارد تا شهادتش مورد تأیید قرار گیرد وگرنه شهادتش هیچ اعتباری نخواهد داشت. این نگرش از یکی از آیه‌های قرآن سرچشمه می‌گیرد که می‌گوید زنان از تعادلِ روانی و فیزیکی و توانایی فکری برخوردار نیستند. اسلام زن را عملاً از عرصۀ عمومی به پستوخانه‌ها انتقال داد، تجاوز به زنانِ اسیر شده در جنگ را مشروعیت بخشید، سنگسار را برای زنان «زناکار» مقرر کرد، و سرانجام در بهشت به عنوان یک کالای جنسی در اختیار مردان قرار داده شدند. با تمام این اوصاف، یک خانم روسری به سرِ لبخند بر لب – که اسلام را مانند یک شغل می‌نگرد- از گردِ راه می‌رسد و به عنوان مبلّغِ اسلام ادعا می‌کند که اسلام به زنان همۀ حقوق را ارزانی کرده است! سپس رسانه‌های غربی همین خانم را به عنوانِ فمینیستِ اسلامی رو سرشان حلوا حلوا می‌کنند.

حتا اگر زنان از همین فردا اجازۀ وعظ داشته باشند، باز مسئله حل نمی‌شود. اصلاحگری واقعی تنها مربوط به جنسِ واعظ نیست. باید دید به دیالکتیکِ وعظ و مضامین اسلام پرداخت. سعاد صالح، خانم موعظه‌گر، در تلویزیون رسمی مصر اعلام کرد که مردِ مسلمان حق دارد به زنان اسیر در جنگ تجاوز کند. یک خانم موعظه‌گر دیگر و عضوِ سابقِ مجلسِ مصر، عزّه الجرف، در سال ۲۰۱۲ طرح دو لایحه را تقدیم مجلس مصر کرد. اولین طرح مربوط به کاهشِ سن ازدواج دخترا به ۱۲سال بود و دومین طرح خواهان احیاء قانونِ ختنۀ دختران بود تا بدین وسیله اخلاقِ اسلامی پاسداری شود.

مشکل اصلی اسلام، ربطی به جنسیتِ امام / واعظ ندارد. ما به خلاقیت و هوشمندی زنانی نیاز داریم که بتوانند با دین برخوردی درست کنند؛ ما به زنانی که همان ذهنیتِ چندهمسری مردانه را نمایندگی می‌کنند نیاز نداریم. ما به زنانِ متکی به نفس و خودآگاه نیاز داریم که فرزندان خود ، چه پسر چه دختر، را بر مبنای ارزش‌هایی چون برابری حقوقی تربیت می‌کنند. و سرانجام این که ما برای رهایی زنان نمی‌توانیم به متونِ قدیمی اسلامی که توسط مردان برای مردان نوشته شده اتکا کنیم.

۷۲
مهند: اگر زنان به استدلالاتِ مردسالارانه تن بدهند
آن‌گاه خودِ آن‌ها بخشی از ماشین سرکوبِ زنان خواهند شد

وقتی می‌بینم که زنان چگونه استدلالاتِ مردسالارانه را بدون هرگونه پرسشگری می‌پذیرند و حتا آن‌ها را تکرار می‌کنند بسیار شگفت‌انگیز می‌شوم. به ویژه وقتی آن‌ها تا سطح یک شئِ جنسی برای رفعِ شهوت تنزل داده می‌شوند بسیاری از زنان از خود هیچ مقاومتی نشان نمی‌دهند. به جای آن که مثلاً تصاویرِ قرآنی دربارۀ بهشت را تمثیلی بخوانند، برخی از زنان مسلمان که خود را آزاده قلمداد می‌کنند این گونه پاسخ می‌دهند که: «اگر در بهشت دختران زیبا در انتظار مردان هستند ما هم در مقابل برای خودمان مردان زیبایی می‌طلبیم.»

برای اصلاحِ اسلام، دست‌کم در این نکته، می‌باید از امام غزالی یاری خواست که همۀ این به اصطلاح تصاویر از بهشت و جنهم را در برابر یک علامت پرسش قرار داد و خوانشی تمثیلی از آن‌ها عرضه نمود. در یک ساختارِ اجتماعی مردسالارانه مانند سدۀ هفتم در شبه‌جزیرۀ عربستان این مردان بودند که می‌بایست برای حفظ اسلام تصورات و آرزوهایشان برآورده می‌شد. زمان تغییر کرده است، در سدۀ ۲۱ ما راهی جز این نداریم که این تصورات کهن را با معیارهای مدرن ارزیابی کنیم. ما باید زنان را تشویق کنیم که خواهانِ برابرحقوقی زن و مرد در اسلام باشند.

پدیدۀ مشابهی که البته ربطی به قرآن ندارد ولی در بسیاری از جوامع مردسالار با آن مواجه‌ایم، قتل‌های ناموسی است. در پس این جنایت، تفکری نهفته است که زن را به عنوان کالایی می‌بیند که در تملکِ مرد است. زنان باید فقط اطاعت کنند، وگرنه مجازات در انتظارشان خواهد بود، حتا مجازات مرگ. قتل‌های ناموسی‌ که برای نمونه بخاطرِ ازدواج نکردن دختر با مردِ برگزیدۀ خانواده صورت می‌گیرد، عمقِ فاجعه را می‌رساند. این قتل‌های ناموسی بیانگرِ یک مشکلِ بسیار ژرف است که ریشه‌اش در مخالفت با حقِ تعیینِ سرنوشتِ زنان نهفته است.

انصافاً باید یادآوری کرد که قتل‌های ناموسی یک پدیدۀ نابِ اسلامی نیست بلکه عمدتاً در کشورهای شدیداً مردسالار رخ می‌دهد. این نشان می‌دهد که تا چه اندازه مردان در این کشورها از قدرت برخوردارند: آن‌ها از این قدرت برخوردارند که حتا زن را به خاطر «رفتار خطا» بُکشد. به نظر من، راه حل مسئله را در مرتبۀ اول نه در دین بلکه باید در ساختارهای منسوخِ اجتماعی یا در نگرشِ رایج مردان مسلمان این کشورها جستجو کرد.

بر بستر چنین ساختارهایی است که خوانش منسوخِ اسلام نیز رشد و نمو کرده و پاسداری می‌شود. به این تأثیر متقابل می‌باید پایان داده شود. برای این که بتوانیم در این جا تغییری صورت دهیم نیازمند یک سلسله تدابیرِ اجتماعی، به ویژه در حوزۀ آموزش و در رویکردِ دموکراسی‌سازی چنین جوامعی، هستیم. آن‌گاه قادر خواهیم بود انسان‌هایی را که در این جوامع زندگی می‌کنند با حقِ تعیین‌سرنوشت‌شان آشنا سازیم. اگر دختران جوان از یک آموزش خوب برخوردار شوند آن‌گاه قادر خواهند بود با اعتمادِ به خویشتن و مستقل، پا به صحنۀ اجتماع نهند و در برابرِ نقشِ محدودکنندۀ جنسیت‌ها به مقابله برخیزند و فعالانه برای تغییرات جامعۀ خود گام بردارند. برای کامیاب شدن در این راه، ما به مردان روشنگر و منتقدی نیاز داریم که از این دختران جوان حمایت کنند: در مرتبۀ نخست این مردان می‌باید روی الگوهای خود کار کنند و آن را متناسب با زمان تغییر دهند. همچنین این مردان و زنان به حمایتِ الاهیات‌شناسانی نیازمندند که آیه‌های قرآن و احادیثی که میانِ مردان و زنان تبعیض قایل می‌شوند را در جای تاریخی‌شان قرار بدهند. منظورم برای نمونه آیۀ ۳۴ از سورۀ ۴ است که از تنبیۀ زنانِ نافرمان سخن گفته است. فقط با روشن‌سازیِ زمینه‌های تاریخیِ آیه‌های قرآن است که کلاً احادیث و آیه‌های قرآن قانونیتِ ابدی خود را از دست می‌دهند.

۷۳
حامد: اسلام به مناسباتِ زن و مرد در این‌جهان و آن‌جهان
کیفیتِ پورنوگرافی[۶] می‌دهد

ابژه‌سازی زن در مناسباتِ جنسی با این توصیفِ قرآن آغاز می‌شود: زنان «زمینِ کشاورزی» مردانند و هر گاه که مردان خواستند می‌توانند بکارند. این واگویه را محمد به گونه‌ای دیگر نیز تأیید کرده است. او می‌گوید که هرگاه مرد به آمیزشِ جنسی نیاز داشت زن باید همیشه تنش را در اختیار او بگذارد، حتا اگر بر پشت شتر باشند. پیامبر به پیروانش می‌گوید که فرشتگان تمامِ شب آن زنی را که خواستۀ جنسی مردش را برآورده نکرده لعنت می‌کنند. ولی در هیچ جای قرآن یا احادیث نمی‌بینیم که مثلاً مردی بخاطر همخوابگیِ زوری با همسرش یا زنی دیگر مورد سرزنش قرار گرفته باشد. در قرآن زنان به عنوانِ غنیمتِ جنگی و هدیه به مؤمنان ترسیم می‌شوند. هر مرد مجاز است که رسماً چهار زن داشته باشد، البته محمد توانست از طریق قرآن برای خود یک استثنا قایل شود و زنان بیشتری، یعنی ۹ زن، در اختیار داشته باشد. از جمله عایشه که او در سن شش سالگی به همسری برگزید و وقتی نُه ساله شد با او رابطۀ جنسی برقرار کرد.

قرآن زن را از عرصۀ عمومی به کنجِ خانه تبعید می‌کند و فقط زمانی زن مجاز است که با یک مرد غریبه حرف بزند که میانِ آن‌ دو یک دیوار قرار گرفته باشد. قرآن از زن فرمانبری و اطاعت طلب می‌کند، و در صورتِ سرپیچی مرد مجاز است که او در رختخواب تحریم کند و حتا او را تنبیه بدنی کند.

حتا در بهشت هم زن به یک شئِ جنسی برای رفعِ شهوتِ مرد تبدیل می‌شود. مرد در بهشت با زنانِ باکرۀ بسیاری که هر آن آمادۀ خدمتِ جنسی به مرد هستند پاداش داده می‌شود. اسلام نه در اینجهان و نه در آنجهان اصلاً به نیازهای زن توجهی نمی‌کند. در آنجهان هم فقط مردانی که تشنۀ سکس و قدرتند مورد خطاب قرار می‌گیرند. هیچ جا از پیوندِ معنوی مؤمنان با هستی خدا به عنوان بالاترین مرحلۀ رستگاری در بهشت سخنی نیست. در مقابل، همواره از زنان دلخواسته‌ای سخن در میان است که در خمیه‌ها چشم براهِ مردان مؤمن‌شان هستند تا در خدمتِ فرونشاندن میلِ شهوانی آن‌ها باشند.

این نگرشِ مردسالارانه در خصوصِ نقشِ جنسیت‌ها هم از سوی قرآن و هم توسط احادیث استحکام می‌یابد. این بینش، تصویری از زنان می‌سازد که خشونتِ خانگی و جنسی علیه آن‌ها را هموار می‌کند، شخصیت زنان را مورد هجوم قرار می‌دهد و به آنان این امکان را نمی‌دهد که مستقل از مرد عرضِ اندام کند و ورای همسر و خانواده، اهداف و آمال خود را دنبال نماید. وقتی امروز به واقعیتِ جهانِ اسلام می‌نگریم متوجه می‌شویم که این جهان در ارتباط با حقوقِ زنان در مراتبِ بسیار پایین قرار دارد در حالی که در ارتباط با مزاحمت‌های جنسی در جایگاهِ بالایی قرار گرفته است. این اوضاع، اتفاقی نیست! در این‌جا نمی‌توان نقش تعیین‌کنندۀ اسلام را در تربیتِ اجتماعی و رشدِ مناسباتِ میان زن و مرد نادیده گرفت.

پایان بخش یازدهم
——————————————————-
[۱] واژۀ Sexualität یا Sexuality از نظر معنی چند بُعدی است. معنی آن دربرگیرندۀ غریزۀ جنسی، رفتار جنسی، زندگیِ جنسی، جنسیت، تابوهای جنسی و ... می‌باشد. به همین دلیل نمی‌توان یک واژۀ معین در فارسی برای آن انتخاب کرد. زیرا این مفهوم دربرگیرندۀ یک مجموعه معانیِ جنسی، از انتزاعی تا مشخص، می‌باشد. منظور نویسنده در این جا، این است که اسلام روابط زن و مرد را تا سطح مناسباتِ صِرفِ جنسی کاهش می‌دهد و هر رابطه میان زن و مرد را در ابعاد جنسی می‌بیند.
[۲] اسماعیل ابن خطیر، تفسیر قرآن، جلد ۱، بیروت ۱۹۹۶، ص ۴۰۴
[۳] همانجا
[۴] ابن تیمیه: القواعد النورانیه، ص ۱۱۹
[۵] صحیح بخاری، حدیثِ شماره ۴۴۲۵
[۶] مفهوم Pornografie به معنی به نمایش گذاشتن عملِ جنسی است. در این نمایش بر نشان دادنِ اندام‌های جنسی به هنگام آمیزش تأکید می‌شود. پورنوگرافی مراتب گوناگون دارد مانند نرم، میانه و سخت. پورنوگرافی را نباید با Erotik اروتیک که بیشتر بر فضاسازی آمیزشِ جنسی تأکید می‌کند اشتباه گرفت.


* این کتاب هم اکنون توسط پنج ناشر: پگاه، خاوران، پویا، فروغ و ناکجا با نام «آیا اسلام را می‌توان نجات داد؟» منتشر شده است.  تعداد صفحه‌ها ۳۳۲، قیمت ۱۵ یورو. پخش کتابفروشی فروغ، آلمان / کلن