ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 18.04.2018, 21:21
نقش نهادهای مدنی در آینده توسعه ایران

محسن رنانی

مشروح سخنرانی محسن رنانی
روزنامه قانون

* وقتی رضایت نباشد، رفاه نیز معنایش را از دست می‌دهد

* توسعه مثلثی است که یک ضلعش رفاه یکی رضایت و دیگری معناست

* مهم‌ترین آفتی که در ایران وجود دارد، این است که نهاد مدنی بالغ نداریم

* باید اقتدار جامعه مدنی افزایش یابد و برای اقتدار قدرت وجود داشته باشد

* اکنون در فضای مجازی انبوهی از اطلاعات در دست است اما اقتداری وجود ندارد

* اگر بخواهیم نهادهای مدنی مجازی بالغ شوند، باید به سمت سازماندهی شدن پیش برویم

* رضایت با تقویت سرمایه‌های فرهنگی، سرمایه‌های اجتماعی و سرمایه‌های نمادین، تولید می‌شود

* هویت نهاد مدنی وابسته به پروانه و مجوز نیست بلکه هویت آن وابسته به ارتباطات است

* مشکل مهمی که در رابطه با نهادهای مدنی در ایران وجود دارد، این است که فرآیند بلوغ خود را طی نمی‌کنند

* مشکل جوانان ما رفاه نیست، مشکل‌شان در کشور رضایت است و برای همین مهاجرت می‌کنند

* توسعه مثلثی است که یک ضلعش رفاه است، یکی رضایت و دیگری معناست

* جامعه‌ای که سرمایه اجتماعی بالایی دارد، قانونمند است

* هر نهاد غیردولتی نهاد مدنی نیست

* نهادهای مدنی محصول جامعه مدرن هستند

* در جوامع مدرن و توسعه یافته اقتدار جامعه بالاست و اقتدار حکومت پایین است

* وقتی می‌توانیم یک جامعه آزاد، دموکرات و با ثبات داشته باشیم که اقتدار جامعه مدنی افزایش یابد و برای اینکه اقتدار آن افزایش یابد، نهادهای جدیدی که در دل نهاد مدنی به‌وجود آمدند، قدرت را تبدیل به اقتدار می‌کند

* یکی از مشکلات اساسی در ایران، این است که نهادهای مدنی بالغ نمی‌شوند. یکی از دلایل آن رانت‌هایی است که از سوی حکومت‌ها به سمت نهادهای مدنی می‌آید و نهادها را در همان سطح متوقف می‌کند؛ به گونه‌ای که دیگر این نهادها نیازی به بلوغ نمی‌بینند

* در حال حاضر فضای مجازی مستعد شکل‌گیری نهادهای مدنی مجازی است. یعنی آدم‌ها در مکان خاصی دور یکدیگر جمع نمی‌شوند و سقفی یا شرکتی وجود ندارد ‌اما نهادهای مدنی هستند که می‌توانند گفت‌وگو کنند و حرکتی راه بیندازند

***
مدت زیادی است که با رسانه‌ها گفت‌و گو نمی‌کند، حتی دو سالی است که سخنرانی در برنامه‌های مختلف را نیز نمی‌پذیرد و خود را به نوعی وقف اندیشیدن و نوشتن کرده است. وقتی از او علت این امر را می‌پرسند، استدلالش را در این باره این طور بیان می‌کند: «آنچه درباره حکومت دانش داشته ام و همچنین سخنرانی‌ها و نوشته‌های ۲۰ سال گذشته ام را در قالب توصیه‌هایی به حکومت بیان داشته‌ام؛ ولی بعد از این مدت فهمیده ام که اشتباه بوده است. حکومت‌ها تمایل و توان برای تغییر کردن ندارند. بسیاری مواقع پیش آمده که وقتی از سوی وزرا برای سخنرانی و ارائه پیشنهاد دعوت شده‌ام، متوجه شده‌ام که اصلا به من گوش نمی‌کنند. اگر بدانیم دولتمردان ما را قبول ندارند بحث دیگری است ولی زمانی هست که قبول دارند اما متوجه حرف‌های ما نیستند. وقتی هم گوش می‌کنند، توان و انرژی و اقتدار لازم را ندارند. نظام تدبیر برای ایجاد تغییر بسیار ناتوان شده و در ۱۰۰ ساله بعد از مشروطیت اشتباه مهم جامعه روشنفکری این بوده که همه حواسش معطوف به حکومت بوده و می خواسته حکومت را تغییر دهد. در حالی‌که مساله ما حکومت‌ها نیستند. حکومت‌های ما از بقیه حکومت‌ها بدتر نبوده‌اند. مساله ما جامعه، خانواده و مدرسه است که باید آن‌ها را درست کنیم. در سال‌های گذشته منابع نفتی را تخلیه کرده‌ایم و در حال حاضر نیز بر سر گاز و آب همین بلا را می‌آوریم. این‌ها به خاطر این بوده که یا سرمایه‌ها را هدر داده‌ایم که حکومت را عوض کنیم یا حکومت‌ها هزینه کرده‌اند که ما را سرنگون کنند؛ در حالی‌که بی‌فایده بوده است و تنها منابع و انرژی‌ها را از دست داده‌ایم. اگر در این سال‌ها این میزان انرژی را معطوف به تغییر ساختار اجتماعی کرده بودیم اکنون در این وضعیت نبودیم؛ ما در حال حاضر همان‌جایی هستیم که در دهه ۲۰بوده‌ایم. زیرا عالمان به جای اینکه حواس‌شان معطوف به جامعه باشد به سمت حکومت بوده است. بنابراین در حال حاضربه این نتیجه رسیده‌ام که بیش از این نگران ساختار اجتماعی و اقتصادی نباشم. این ساختار باید تا جایی پیش برود که دیگر نتواند جلو برود. باید تا حد زیادی به خودمان فرصت بدهیم؛ به عقیده من باید خودمان را قوی کنیم». محسن رنانی اقتصاددانی است که عمر خود را وقف مطالعه و تحلیل ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه کرده، وی معتقد است: «یکی از علل شکست حکومت ما در بسط دین این است که حوزه‌های فردی را به سطح کلان آورده است و می خواهد فضیلت‌های فردی را با قانون به اجبار وارد جامعه کند ولی شکست می‌خورد». به عقیده رنانی در عالم انسانی هیچ مطلوبی بدون هزینه به دست نمی‌آید. تمام منافع مابه ازا دارد و تفاوت آن در مقدار مابه ازاست. همه رذائلی که ما فکر می کنیم بدند، به طور مطلق بد نیست؛ مثلا دزدی باعث شکل گرفتن صنعت قفل سازی شده و پس از آن اداره دادگستری، قاضی دزدگیر، چشم الکترونیک و انگشت نگاری ایجاد شد. تمام رذایل برای جامعه لازم است اما مقدار کم آن، مانند واکسن. هر کسی که بخواهد تمام رذایل را براندازد ضد بشری عمل کرده است چراکه جامعه برای رشد نیاز به رذیلت دارد. تورم لازم است اما تورم ۲۰ درصد و صفر درصد آسیب می‌زند و همه اقتصاددان‌ها معتقدند تورم بین صفر تا سه درصد عالی است چون تورم صفر درصد نیز جلوی رشد جامعه را می‌گیرد. در سطح کلان همه باید هزینه دهیم تا جامعه رشد کند. در سطح فردی و خرد کسی که می‌خواهد نهاد مدنی راه بیندازد باید به‌گونه‌ای عمل کند که برای منافع دیگران به خودش آسیب نزند.کسی که زندگی خود را بر اساس ایثار بنا می‌کند انسانی اخلاقی نیست. ایثار تنها در برخی جاها خوب است. کار مدنی نباید بر اساس ایثار باشد بلکه شخص باید منتفع شود و رشد پیدا کند. در این میان هزینه در سطح کلان هم بدهد موردی ندارد ولی نباید به لحاظ جسمی و روحی و در سطح خرد به فرد آسیب پایدار بزند. ماموریت انسان در این عالم این است که باید خود را در این دنیا ارتقا دهد. باید شکفته شوی به وسع وجودی برسی. هر کاری که می‌کنی باید نتیجه اش بسط وجودی باشد. جامعه‌ای که دغدغه امنیت و معیشت دارد به دنبال دغدغه‌های عالی اجتماعی و سیاسی نمی‌رود. در سخنرانی‌ای که به زعم خودش اولین و آخرین سخنرانی وی در سال ۹۷ خواهد بود، در موسسه «حامیان جامعه مدنی» از «نقش نهادهای مدنی در آینده توسعه ایران» گفت که مشروح این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید:

مفهوم توسعه

امروز می‌خواهیم در باب یکی از موضوعات پرابهام فضای فرهنگی، اجتماعی و فکری کشورمان که همه در حالت تعلیق درباره آن گفت‌وگو می‌کنند؛ یعنی نهادهای مدنی گفت‌وگو کنیم. از آنجا که توسعه یک مفهوم اولیه است یک فصل مشترک درباره توسعه در ذهن داریم ولی مرزهای توسعه برای بیشتر ما مبهم و ناشناخته است. در کتاب «دولت‌های توسعه‌گرا» تعریف خود را دارم ولی اینجا تعریفی از «لفت ‌ویچ» از کتاب دولت‌های توسعه‌گرا به شما می‌دهم که می‌گوید کاربرد توسعه ۹ سطح دارد. توسعه به مثابه پیشرفت تاریخی؛ یعنی روند تاریخی را که غرب طی کرده در ذهن در نظرمی‌گیریم و به آن توسعه می‌گوییم. یا توسعه به مثابه استخراج منابع طبیعی که این بیشتر مفهومی است که ریشه در تجربیات دوران استعمار دارد و اکنون که نگاه می‌کنیم آن هم بخشی از پروسه توسعه است و وقتی می‌خواهیم به شیوه توسعه غرب حمله کنیم، به آنجا حمله می‌کنیم. می‌گوییم دیدید به لحاظ تاریخی چه استثماری انجام دادیم و وقتی می‌خواهیم نقد کنیم معمولا به دوره استثمار نگاه می‌کنند. مفهوم دیگر توسعه به مثابه تدارک برنامه‌ریزی‌شده یعنی هرگاه حکومتی تحولاتی یا پیشرفتی را در هر حوزه‌ای یا در همه حوزه‌ها آغاز کند، به آن توسعه می‌گوییم. از سوی دیگر با توسعه به مثابه یک وضعیت، یک تصویر کلی مواجهیم و وقتی به آن فکر می‌کنیم، احساس می‌کنیم حالت و وضعیتی است که دل‌مان می‌خواهد ما هم در آن وضعیت باشیم که احساس می‌کنیم وقتی کشورها به نهایت پیشرفت برسند به آن وضعیت می‌رسند که به مثابه نوعی بلوغ است؛ بلوغی که دقیقا تعریفش برای‌مان روشن نیست ولی می‌دانیم که یک تفاوت کیفی است.سطح دیگر توسعه به مثابه یک فرآیند است، یعنی به تحولاتی که رخ می‌دهد، توسعه می‌گوییم. شکل دیگر آن توسعه به مثابه رشد اقتصادی است، در بسیاری از کشورها و به ویژه ایران دولتمردان توسعه را این‌گونه می‌بینند، یعنی جی دی پی و درآمد سرانه بالا برود.

سرمایه‌گذاری در صنعت و کشاورزی افزایش یابد. به همین دلیل تمام برنامه‌های توسعه ما که از سال ۱۳۲۷ شروع کردیم بر مبنای برنامه‌ریزی برهمین مفهوم بوده. این راه رایج‌ترین مفهومی است که از توسعه به کار می‌رود و در ایران دست‌کم در سطح سیاست‌گذاران مفهوم توسعه این است. طرح بعدی توسعه به مثابه دگرگونی ساختارهاست؛ اینکه یک ساختار کشاورزی وقتی تبدیل به ساختار صنعتی می‌شود این تغییر ساختار را توسعه می‌گوییم. شکل دیگر آن توسعه به مثابه نوسازی است؛ یعنی عبور از سنت به مدرنیته یا عبور از یک جامعه سنتی روستایی کشاورزی به یک جامعه شهری بزرگ رشد یافته و مدرن. مارکسیست‌ها نیز از توسعه تعریفی دارند تحت این عنوان: توسعه به مثابه جهش در نیروهای مولد؛ یعنی نیروهای مولد که اصلی‌ترین نیروهای پیشرفت جامعه هستند، جهش پیدا می‌کنند. حالا ما توسعه را چه می‌بینیم؟تعریف منتخب من این است که توسعه عبارت است از زنجیره تحولاتی که در فرآیند این تحولات سه چیز همزمان بهبود پیدا کند؛ رفاه، رضایت و معنا.

مثلث توسعه

ما را به عنوان موجودات انسانی سه چیز محاصره کرده است: طبیعت، جامعه و هستی. اگر تحولاتی بتواند رخ بدهد که رابطه من را با این سه تسهیل، آرام، کم‌هزینه و دلپذیر کند، نام آن توسعه است. کاری که از زمان سقراط با اسم سعادت شروع شد و تا حدود ۲۰۰ سال پیش ادامه داشت. حال باید دید سعادت چیست؟ عمل اخلاقی؟ عمل مطابق قانون؟ پول، آزادی، عدالت؟ این‌ها چیزهایی است که فیلسوفان از آن‌ها سخن گفته اند. در قرن بیستم گفتیم کاری نداریم که مفهوم سعادت چیست بلکه تحولاتی باید رخ دهد که نامش را توسعه می‌گذاریم. کارهایی باید بکنیم که در برابر طبیعت مصون شویم و احساس آرامش کنیم. باید تکنولوژی ابداع کنیم، دانش را پیش ببریم، سرمایه‌گذاری کنیم، راه بسازیم، تلفن همراه درست کنیم و از دل این کارها رفاه بیرون می‌آید. من باید در رابطه با طبیعت احساس رفاه کنم. کارهای دیگری باید انجام شود که رابطه من را با جامعه بهبود ببخشد، فشار قانون مرا تحقیر نکرده وبی‌عدالتی اجتماعی اعصاب مرا خرد نکند. کارهایی باید بکنیم که در جامعه که زندگی می‌کنیم احساس رضایت کنیم. آن رفاه بود، اینجا رضایت، زیرا هر کاری که موجب بشود که ما در جامعه احساس رضایت کنیم این فعالیت توسعه‌ای است. وقتی رضایت نباشد، رفاه نیز معنایش را از دست می‌دهد؛ بنابراین مشکل جوانان ما رفاه نیست، مشکل‌شان در کشور رضایت است و برای همین مهاجرت می‌کنند. پس باید کاری کنیم که جامعه برای مارضایت‌آور باشد. دسته سوم فعالیت‌ها و کارهایی است که به ما در زندگی معنا ببخشد، یک چیزهایی باید در اطراف من باشد که من با آن‌ها شکل بگیرم، هویت پیدا کنم و زندگی معنا‌دار باشد تا از سرگردانی بیرون بیایم. رفاه دارم، اتومبیل خوب، خانه خوب، درآمد خوب در کنار این‌ها رضایت هم دارم اما خودکشی می کنم زیرا معنا در زندگی ندارم. با این تعریف بنابراین توسعه مثلثی است که یک ضلعش رفاه است، یکی رضایت و دیگری معنا و هر کاری کنیم که این مثلث بزرگ‌ و مساحتش بزرگ‌تر شود، توسعه ایجاد کرده‌ایم. حال اینکه معنا راچگونه تولید کنیم؟ بخش اعظم معنا را در جامعه سنتی، دین تولید می‌کرد. اگر دین نمی‌تواند آن معنا را به دلیل عملکرد نامناسب متولیان دین تولید کند، باید برای آن جایگزینی قرار دهیم که معنا تولید کند؛ آن آیتم، هنر موسیقی و ادبیات و حتی سرمایه‌های نمادین می‌تواند باشد. خلاصه بگویم رفاه با سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی مثل کارخانه، راه و سد و همچنین سرمایه‌گذاری‌های انسانی مثل آموزش و دانشگاه تولید می‌شود. رضایت با تقویت سرمایه‌های فرهنگی، سرمایه‌های اجتماعی و سرمایه‌های نمادین، تولید می‌شود؛یعنی جامعه‌ای که سرمایه اجتماعی بالایی دارد، قانونمند است و سرمایه‌های فرهنگی‌اش نیز بالاست. هر کدام از این سرمایه‌ها می‌تواند معنا بخش باشد، فقط ماباید هنر تبدیل سرمایه‌ها به معنا رادر جامعه پیدا کنیم. منظورم از سرمایه معنوی همان حسی است که وقتی شما حافظ می‌خوانید و از آن لذت می‌برید. اگر شماسواد نداشته باشید و دورتان پر از کتاب باشد، نمی توانید لذت ببرید چون سرمایه انسانی و علمی را کسب نکردید. در سرمایه معنوی نیز این طور است که ما باید ابزارهایی بگذاریم که سرمایه‌های فرهنگی واجتماعی را بتوانیم به سرمایه‌های معنوی تبدیل کنیم .

ارتباط توسعه و نهاد

بحث دوم نهاد است. حال باید دید ربط توسعه و نهاد چیست؟ توسعه یعنی تحول مستمر مثبت نهادی، چون ممکن است تحول نهادی منفی نیز باشد. می‌توانیم بگوییم توسعه یعنی ارتقای مستمر کیفیت نهادها. حال ببینیم نهاد چیست؟ هرگونه ترکیباتی که همه یا بخشی از رفتارهای جامعه را کنترل کند، نهاد است. برای مثال بانک مرکزی یک نهاد است زیرا رفتارهای پولی ما را کنترل می‌کند. قوه قضاییه یا قانون اساسی یک نهاد است زیرا تقسیم کنترل سیاسی را بین ما ایرانیان کنترل می‌کند. حالا این نهاد می‌تواند رسمی باشد مثل قانون اساسی یا می‌تواند غیررسمی باشد مثل دین. نهاد به گونه‌ای قدرتمند است که کسی از قوانین آن تخطی نمی‌کند. پس می‌تواند رسمی، غیررسمی و سازمان یافته یا حالات مختلف داشته باشد. جامعه‌شناسان نهادها را به چهار دسته کلی تقسیم می‌کنند؛نهادهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی. حال باید دید نهاد مدنی چیست؟ نهاد مدنی، نهادی است که یک کدام از این‌هاست. اقتصادی، فرهنگی یا سیاسی اما شکل‌گیری‌اش چگونه بوده؟ مشارکت داوطلبانه داشته است. در نهاد خانواده، مشارکت داوطلبانه نیست، من مجبور به ازدواج می شوم. غیرانتفاعی بوده یعنی از این مشارکت قصد، کسب درآمد نبوده است وگرنه ما نهاد داوطلبانه مشارکتی داریم مثل یک شرکت یا بنگاه؛ یعنی داوطلبانه غیرانتفاعی و درواقع دارای شبکه ارتباطی. من ممکن است یک‌بقالی تاسیس کنم که نهادی اقتصادی است. یک بنگاه با یک نفر می‌تواند راه بیفتد، ذوب‌آهن با ۱۷۰۰۰ نیروی کار نیز بنگاه اقتصادی است. هر بنگاهی که برای کسب درآمد کسی در آن کار کند، در جای مشخصی یک نهاد اقتصادی است. پس نهاد مدنی وقتی است که یکی از آن نوع نهادها به شکل مشارکت داوطلبانه غیرانتفاعی شبکه‌ای باشد؛ یعنی ارتباطات اجتماعی شکل بگیرد و شبکه ایجاد شده و مهم‌تر از همه به ایجاد سرمایه اجتماعی منجر شود. یعنی ارتباط منجر به رفاقت، دوستی، اعتماد، همکاری بیشتر با یکدیگرو امید به آینده شود. درواقع تبدیل به بسته‌ای شود که سرمایه اجتماعی ما را نیز بالا ببرد. اگر این حالت نباشد، به‌ظاهر پوسته یک نهاد مدنی شکل گرفته اما کارکرد نهاد مدنی را ندارد.

هر نهاد غیردولتی، نهاد مدنی نیست

گاهی در فضای عمومی می‌بینم، نهادهای مدنی را بعضی‌ این‌‌گونه تعریف می‌کنند که هر نهادی که غیردولتی است، نهاد مدنی به‌شمار می‌رود، خیرهر نهاد غیردولتی نهاد مدنی نیست بلکه می‌تواند نهاد اجتماعی، سیاسی واقتصادی باشد اما برای اینکه مدنی باشد، باید ربطی به مشارکت و داوطلبانه بودن داشته باشد. باید ویژگی دیگری نیز اضافه کنم یعنی علاوه بر عقلانی، مستمر هم باشد. برای مثال اگر زلزله بیاید و برای کمک بروید، نهاد نیستید،‌ چون نه عقلانی است و نه مستمر بلکه یک حرکت توده‌وار احساسی است.

نهاد مدنی، محصول جامعه مدرن

بنابراین ویژگی‌های یک نهاد مدنی داوطلبانه، غیرانتفاعی و مشارکت محور بودن است. به این معنا که یک شبکه ایجاد شود که عقلانی و مستمر باشد و به جز ماموریتی که دارد، محصولی به نام سرمایه اجتماعی نیز داشته باشد. هر نهاد مدنی یک ماموریت دارد اما یک محصول جانبی به نام سرمایه اجتماعی باید داشته باشد. نهادهای مدنی محصول جامعه مدرن هستند یعنی شما در جامعه سنتی نهاد اجتماعی اقتصادی و فرهنگی می‌بینید اما نهاد مدنی نمی‌بینید. به این دلیل که در جامعه روستایی ارتباطات نه براساس داوطلبانه بودن بلکه براساس سنت‌ها شکل می‌گیرد؛به ‌گونه‌ای که همه جمع می‌شدند و روی یک تکه زمین کار می‌کردند و با هم از آن بهره می‌بردند. مشارکت و همکاری در جامعه روستایی وجود داشت اما براساس سنت‌هاست، نه به صورت داوطلبانه. به این ترتیب نهاد مدنی یک نهاد مدرن و محصول جامعه مدرن است. جامعه مدرن وقتی شکل می‌گیرد که نهاد مدنی شکل بگیرد. اینکه چرا محصول جامعه مدرن است؟ برای اینکه در جامعه سنتی، نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تقسیم کار داشتند و همه امور را به خوبی کنترل می‌کردند.

تفاوت جوامع موزاییکی و مکانیکی

یک نهاد کلان سیاسی نیز وجود دارد که یا خان است یا دولت مرکزی، دولت محلی یا حکومت محلی؛ هرچه هست مرزهای این جامعه را حفظ می‌کند و اجازه نمی‌دهد از هم‌بپاشد. ارتباطات داخلی را نهادهای اجتماعی ، فرهنگی کنترل می‌کنند. نهاد سیاسی ارشد نیز دوام این مجموعه را حفظ می‌کند. به عبارت دیگر جوامع سنتی را جوامع موزاییکی یا جوامع مکانیکی می‌گوییم. موزاییک‌ها چگونه کنار یکدیگر قرار می‌گیرند؟ ما با یک قاعده‌ای موزاییک‌ها را در کنار هم فشار دادیم. موزاییک‌ها نمی‌توانند جابه جا بشوند. ارتباطات مکانیکی نیز یعنی این روستا برای خودش و آن روستا برای خودش به صورت جداگانه فعالیت می‌کند و این‌ها چرا کنار هم خوب زندگی می‌کنند؟ برای اینکه یک قدرت سیاسی بزرگ‌تر همه این‌ها را کنترل می‌کند. یعنی اگر آن روستا را سیل ببرد، هیچ آسیبی به این روستا نمی‌رسد چون ارتباطی ندارند. اما اگر امروز بورس سقوط کند، بسیاری سرمایه‌داران ایرانی آسیب می‌بینند چون ارتباط هست. جامعه مدرن، جامعه ارگانیکی است مانند بدن تمام اعضای آن با یکدیگر ارتباط دارند و تقسیم کار صورت گرفته است. اگر هر کدام از این‌ها کارشان را به خوبی انجام ندهند، دیگری آسیب می‌بیند و بدن زمانی خوب کار می‌کند که همه این‌ها با هم همکاری کنند. جامعه مدرن نیز تقسیم کار دارد. به این معنا که اکنون در تبریز شخصی خانه می‌سازد و هر کدام از مصالح خود را از یکی از شهرهای ایران تهیه می‌کند. ارتباطات مانند شبکه در هم تنیده و به هم وابسته شده است. پس تفاوت اصلی جامعه سنتی با مدرن این است که جامعه سنتی مکانیکی است اما جامعه مدرن ارگانیکی. در جامعه مدرن فکر می‌کنیم آدم‌های منفردی هستیم، ما منفرد نیستیم. الان تک‌تک ما به همه آدم‌های روی زمین وابسته‌ایم. در حالی که در جامعه سنتی اهالی یک روستا به روستای بغلی نیز وابسته نبودند چرا وابسته‌ایم؟ چون تقسیم کار صورت گرفته است. من جز نوشتن و خواندن هیچ کاری بلد نیستم. اگر نانوایی نان نپزد و کشاورز گندم تولید نکند، من می‌میرم پس من وابسته‌ام؛ این مفهوم ارگانیک است. پس جوامع مدرن تفاوت اصلی‌شان در تفاوت تقسیم کار است که در جوامع سنتی تقسیم کار محدود و محلی است ودر جوامع مدرن تقسیم کار کلان و جهانی محسوب می‌شود.

دوران گذار

انتقال از جامعه سنتی به جامعه مدرن که به آن دوران گذارمی‌گوییم با اتفاقات مختلفی همچون رشد علم و فناوری رشد همراه بوده و آرام آرام از جامعه سنتی دوره‌گذاری را طی می‌کنیم و به یک جامعه مدرن وارد می‌شویم که ارتباطات گسترده و اندام‌وار است. این انتقال را دوره‌گذار می‌گویند که در هر کجای دنیا متفاوت بوده است. برای مثال در غرب ۴۰۰ یا ۲۵۰ سال ، در ژاپن ۱۰۰ سال، در کره جنوبی ۵۰ سال و در امارات ۳۰ سال به طول انجامیده است. در این دوره‌گذار آن نهادهای چهار گانه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، آرام‌آرام کارکردشان را از دست می‌دهند. برای مثال نهاد وقف زمانی یک نهاد بسیار قدرتمند بود. هم نهادی بوده که کار بیمه‌های امروز را انجام می‌داده و هم نهادی بوده که مصونیت بخش محسوب می‌شده است. این نهاد آرام آرام منقرض می‌شود مانند بسیاری نهادهای دیگر، مثل نهاد ارباب و رعیتی. نهادهای سنتی در فرآیندگذار که ناشی از رشد علم، فناوری و رشد جمعیت بوده است، کارکردشان را از دست دادند و طی فرآیند تاریخ تخریب شدند و یک‌سری نهاد دست‌ساز حکومت جایگزین شدند.

جابه‌جایی اقتدار از جامعه سنتی به جامعه مدرن

بخشی را نیز جامعه به طور طبیعی ایجاد کرد. نهادهایی مانند حزب، ‌بانک، بیمه و NGO شکل گرفتند. برخی هم توسط جامعه مدرن جایگزین شدند. در گذار از سنت به مدرنیته تحولی رخ می‌دهد؛ در دنیای سنتی اقتدار حکومت بالا و اقتدار جامعه پایین است؛ یعنی حکومت‌ها هر تصمیمی می‌خواهند می‌گیرند. در جوامع مدرن و توسعه یافته اقتدار جامعه بالاست و اقتدار حکومت پایین است. اقتدار دولت آمریکا در برابر جامعه مدنی‌اش پایین است؛ یعنی حتی رییس جمهور نیز حق ندارد به کسی اهانت کند اما ممکن است اقتدار همان دولت در برابر دولت‌های دیگر بالا باشد؛ بنابراین در جوامع مدرن اقتدار جامعه بالا رفته و اقتدار حکومت پایین آمده است. جامعه مدنی نهاد دارد اما اقتدار ندارد. در این گذار جامعه مدنی، مزرعه حذف و بنگاه جایگزین می‌شود، درگذشته یک قدرت اقتصادی در کنار مزرعه بود اما حالا این قدرت در بنگاه اقتصادی شکل می‌گیرد. فرض کنید خان را از آن می‌گیرند، شورای شهر و شهرداری تشکیل می‌دهند و این‌ها را با هم جایگزین می‌کنند. این‌ها قدرت را با خودشان تولید می‌کنند اما اقتدار خیر. فرق قدرت و اقتدار چیست؟ اقتدار، قدرت اعمال قدرت بدون اعمال آن است. پدر من قدرت دارد؛ اگر اعمال قدرت کند، می‌زند در گوش من و من می‌گویم چشم اما اقتدار وقتی است که پدر من قدرت دارد و از قدرتش استفاده نکند و من بگویم چشم. دولت آمریکا بمب اتم وقدرت دارد اما اقتدار استفاده از بمب اتم را ندارد حتی در دنیا جرات نمی‌کند از بمب اتم استفاده کند؛ بنابراین قدرت را دارد اما اقتدارش را ندارد. آنچه در دنیای مدرن اهمیت دارد، این است که جامعه مدنی باید اقتدار پیدا کند. یعنی در فرآیندگذار از سنت به مدرنیته اقتدار حکومت پایین می‌آید؛ اگر اقتدار جامعه افزایش پیدا نکند ما دچار فروپاشی و بی‌هنجاری می‌شویم. باید اقتدار جامعه مدنی افزایش یابد و برای اقتدار لازم است قدرت وجود داشته باشد. تمام نهادهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که به‌وجود آمدند قدرت دارند اما برای اینکه قدرت‌شان به اقتدار تبدیل شود، ما نیازمند نهادهای مدنی هستیم. یعنی نهادهای فرهنگی‌، سیاسی‌، اجتماعی و اقتصادی‌ کشور باید بتوانند از جنس نهاد مدنی نیز باشند تا بتوانند قدرت را به اقتدار تبدیل کنند. ما مزرعه‌های سنتی را منحل کرده و کشت و صنعت‌های مدرن راه‌اندازی می‌‎کنیم. تعداد بسیاری کارآفرین کشت و صنعت مدرن راه‌اندازی می‌کنند؛ این‌ها قدرت اقتصادی دارند اما اگر تشکل مدنی نداشته باشند، نمی‌توانند این قدرت اقتصادی‌شان را ‌علیه حکومت یا برای جلوگیری از فشار حکومت استفاده کنند. زمانی می‌توانند که کارآفرینان و تولیدکنندگان که قدرت اقتصادی دارند بین خودشان نهاد مدنی نیزتشکیل دهند. این نهاد مدنی ابزار تبدیل قدرت به اقتدار است وگرنه چه می‌شود؟ از یک سو حکومتی که در فرآیند توسعه اقتدار آن پایین آمده و از طرفی یک جامعه کم اقتدار نیز داریم. در این میان یا انقلاب می‌شود یاشورش یا اینکه حکومت مجبور است با سرکوب،‌ استبداد و خشونت جامعه را کنترل کند.

وقتی می‌توانیم یک جامعه آزاد دموکرات و با ثبات داشته باشیم که اقتدار جامعه مدنی افزایش یابد و برای اینکه اقتدار آن افزایش یابد، نهادهای جدیدی که در دل نهاد مدنی به‌وجود آمدند، قدرت را تبدیل به اقتدار می‌کند. یعنی در جامعه سنتی یک نهاد فرهنگی مثل رقص محلی، که یک نهاد است، رفتارها را کنترل می‌کند. به عنوان مثال در کردستان ایام عید دوریکدیگر جمع می‌شوند و می‌رقصند و اگر شخصی نرقصد، افت دارد. حرکت جمع مرا مجبور می‌کند که در جمع حضور پیدا کنم. رقص برای جوامع محلی مثل یک نهاد فرهنگی قوی عمل می‌کند. دنیای مدرن خانواده‌ها فروپاشیده و فرزندان مهاجرت کردند،‌ قبیله و قوم از یکدیگر جدا شدند اما هر کدام از این‌ها در خانه‌های‌شان ساز می‌زنند؛ یعنی فرهنگ را با خودشان بردند. قدرت ساز زدن و رقصیدن دارند اما حالا دیگر قدرت رقص را نمی‌توانند به یک قدرت و اقتدار اجتماعی تبدیل کنند، باید یک جامعه و نهاد مدنی در حوزه موسیقی ایجاد شود. با ایجاد یک نهاد مدنی در حوزه هنر، این نهاد مدنی قدرت‌های پخش شده را تبدیل به یک اقتدار اجتماعی یا مدنی می‌سازد. پس کار مهم نهادهای مدنی چیست؟ تبدیل قدرت متفرق نهادهای اجتماعی، فرهنگی و غیره به اقتدار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی.صدها سوپرمارکت فعالیت می‌کنند و هیچ قدرتی در برابر اداره دارایی ندارند اما اگر این‌ها با یکدیگر مجتمع شوند و یک نهاد مدنی و انجمن سوپرمارکت‌ها‌ بزنند و با یکدیگر تعامل کنند، آن زمان می‌توانند در برابر اداره دارایی قد علم کنند. پس نهاد مدنی متفاوت از نهاد اجتماعی است. هر نهاد مدنی، نهاد اجتماعی نیز هست یا یکی از نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است اما هر نهاد اجتماعی، اقتصادی و غیره نهاد مدنی نمی‌شود. زمانی نهاد مدنی می‌شود که آن ویژگی‌ها را داشته باشد؛ بنابراین حزب یک نهاد مدنی- سیاسی است که عده‌ای داوطلبانه در کنار هم به صورت مستمر و عقلانی همکاری می‌کنند. آن‌ها ارتباطات دارند، شبکه ایجاد می‌کنند و سرمایه اجتماعی بین‌شان شکل می‌گیرد که از جمله آن‌ها ثمن‌ها و NGO و نهادهاهستند.

بلایی که نفت بر سر جامعه مدنی ایران آورد

به این ترتیب نهادهای جامعه شامل نهادهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می شوند. جامعه قدرت خود را از نهادها و این چهار دسته می‌گیرد. به علاوه سایر منابع قدرت مانند اطلاعات، دانش، ‌ثروت و منابع طبیعی در دست این نهادهاست. این نهادها منابع قدرت را کنترل می‌کنند. نهادهای مدنی، قدرتی را که در نهادهای چهارگانه وجود دارد به اقتدار تبدیل می‌کنند. اتفاقی که در جامعه ما رخ داده، این است که در پروسه گذار که در ایران از مشروطیت (گذار جامعه سنتی به مدرن) آغاز شده است ( اما هنوز در این بخش پیش نرفته ایم و بسیار راه داریم تا به جامعه مدرنی برسیم) چیزی که انتظار داریم، این است که قدرت در نهاد سیاست و حکومت کاهش یافته و قدرت جامعه مدنی افزایش پیدا کند. منتها در ایران دو مساله رخ داده است. اول اینکه، همزمان با ورود به جامعه مدرن، نفت کشف شد. سال ۱۲۸۵ قانون مشروطیت تصویب و یک‌سال پس از آن نفت کشف شد و پول نفت به دست دولت افتاد. حکومت که باید تضعیف می‌شد و روند تضعیف آن آغاز شده بود اما پس از اینکه نفت در دست دولت قرار گرفت، آن را ابزار کنترل جدیدی برای خود قرار داد و ابزارهای کنترلی خود را به دلیل ارتباطات جهانی رشد دانش و فناوری و رشد بازارهای اقتصادی از دست داده بود. حکومت‌های قاجار بسیار ضعیف شده بودند اما بلافاصله بعد از ورود نفت، ضعف آن‌ها را متوقف کرد. بنابراین توانستند با سرمایه نفت، کنترل مصنوعی را اعمال کنند. از سوی دیگر نهادهای مدنی به‌خاطر رانت‌هایی که از بالا سرازیر می‌شد، تبدیل به نهادهای چانه‌زنی با نهاد سیاست شدند. در این میان حزب تشکیل شد؛ البته نه برای اینکه فعالیت‌های مدنی را برای پیشبرد جامعه انجام دهد بلکه این احزاب تشکیل شدند تا در چانه زنی با نهاد سیاست، سهم خود را از نفت بگیرند. به این ترتیب دو مساله پس از ورود سرمایه نفت رخ داد. نفت فرآیند سقوط اقتدار حکومتی را متوقف کرد و حکومت ابزار کنترلی به نام سرمایه نفتی را به دست گرفت که هر اقدامی را باب میل خود انجام داد. با این حال، نهادهای مدنی که باید شکل می‌گرفتند، متوجه سرازیر شدن رانت شدندو به جای اینکه به سمت یک نهاد مدنی بالغ بروند به سراغ چانه زنی(ارتباط با نهاد سیاست) با حکومت برای دریافت رانت رفتند. بنابراین تکامل نهادهای مدنی كُند و متوقف شد. این معضلی بود که ما در ایران با آن روبه روشدیم.

امتناع نهادهای مدنی برای رفتن به سمت بلوغ

بلوغ نهادهای مدنی بسیار زمانبر است و زمان بسیاری می‌طلبد تا بالغ شوند. اما به دلیل اینکه صبر و توانایی مشارکت در جامعه ایران پایین است، اگر هم نهادهای مدنی شکل گرفتند، چند قدمی که رفتند متوجه شدند که توانمندی ندارند و ترجیح دادند که به سمت حکومت گام بردارند. اگر قرض الحسنه بود به حکومت پیوست و اگر هم حزب بود، به همین صورت به سمت حکومت جذب شد. در واقع مشکل مهمی که در رابطه با نهادهای مدنی وجود دارد و در ایران نیز جدی به نظر می‌رسد، این است که نهادهای مدنی فرآیند بلوغ خود را طی نمی‌کنند. بلوغ چگونه شکل می‌گیرد؟ اگر نهادهای مدنی به سمتی بروند که سازماندهی شوند و سلسله مراتبی پیدا کرده تا بتوانند اهداف خود را اولویت‌بندی کنند، منابع خود را تخصیص عقلانی بدهند، استمرار ، گفت‌وگوی عقلانی و تقسیم کار ایجاد کنند و همچنین بر فعالیت اعضا نظارت داشته باشند، آن زمان است که بالغ می‌شوند. اما اگر نهادهای مدنی نتوانند سازماندهی کنند حتی اگر مشارکت داوطلبانه و همیشگی نیز وجود داشته باشد،دوباره نمی‌تواند تبدیل به سازمان ‌شود. تا زمانی که یک نهاد مدنی سازماندهی نشود، اهداف و سلسه مراتب نداشته باشد، تخصیص منابع غیر منطقی خواهد بود و پاسخگویی نیز کاهش پیدا می‌کند و به همین دلیل نهاد مدنی بالغ نمی‌شود.

دو جناح قدرتمند اما بدون سازماندهی

یکی از مشکلات اساسی در ایران، این است که نهادهای مدنی بالغ نمی‌شوند. یکی از دلایل آن رانت‌هایی است که از سوی حکومت‌ها به سمت نهادهای مدنی می‌آید و نهادها را در همان سطح متوقف می‌کند؛ به گونه‌ای که دیگر این نهادها نیازی به بلوغ نمی‌بینند. به عنوان مثال در حال حاضر ۴۰ سال است که دو جناح(اصلاح طلب و اصولگرا) در کشور داریم که نهاد مدنی هستند و به‌طور داوطلبانه، غیرانتفاعی، مستمر و عقلانی همکاری می‌کنند اما سازماندهی نشده‌اند. چه کسی رییس این جناح است؟ ‌مشخص نیست! چه کسی معاون است؟ مشخص نیست! و چه کسی باید تولید فکر کند؟ دوباره مشخص نیست! چه کسی باید کار میدانی انجام دهد؟ مشخص نیست! بهترین نمونه از ناتوانی بازیگران ما در ساخت نهاد مدنی همین است. اینکه ۴۰ سال است دو جناح قدرتمند داریم که هر کدام از آن‌ها بخشی از قدرت انواع نهادها را به خدمت گرفته اند اما به دلیل اینکه نتوانسته به سلسله مراتب تبدیل و سازماندهی شود ، اقتدار قابل کنترلی ندارد. اقتدار آن چیست؟ اینکه ناگهان نهضتی ایجاد کند که طی یک هفته کاری انجام دهد به طور مثال رای بدهد، راهپیمایی کند یا به جایی حمله کند و تمام می‌شود. آن دوره‌ای که باید منابع خود را تخصیص دهد، نگاه می دارد و یک هفته تخلیه می‌کند،‌ چرا؟ منابع باید در طول سال و آرام آرام تخصیص داده شود. انرژی‌های اجتماعی را باید در طول سال و آرام آرام تخلیه کرد. چرا این اتفاق نمی‌افتد؟ به این دلیل که سازماندهی ندارد؛ بنابراین اصلی‌ترین آسیبی که در نهادهای مدنی ایران وجود دارد، این است که شکل می‌گیرند اما همچنان نابالغ و کودک( هیاتی و توده وار ژله‌ای و بدون سازمان) می‌مانند.

کاهش درآمد حکومت و تمرین تلاش برای نهادهای مدنی

این مساله‌ای است که نهادهای مدنی باید وقت بگذارند و آن را در درون خود حل کنند و مساله سازماندهی را جدی بگیرند. نباید منتظر ثبت شدن بمانند و برای مثال بگویند پروانه حزب ندادند. نهاد مدنی لازم نیست که ثبت شود. اگر پروانه دادند می‌گویم حزب هستیم اما هویت نهاد مدنی وابسته به پروانه و مجوز نیست بلکه هویت آن وابسته به ارتباطات است.‌ همکاری جمعی و مستمر عقلانی است که هویت را می‌سازد. این هویت از جایی باید ساختار سازمانی پیدا کند و به سلسه مراتب تبدیل شود. این قسمتی است که درآن ناتوانیم. بخشی از آن ناشی از ناتوانی ذاتی ما ایرانی‌ها در مشارکت و همکاری مدنی است. به این معنا که به مساله کودکی و آموزش های نادرست و ناتوانایی خانواده و مدرسه(در آموزش‌هایی که باید داده می‌شد) بازمی‌گردد تا در گفت‌وگو، مدارا، صبر و مشارکت و همکاری اجتماعی توانمند شویم. بخشی از آن مربوط به رانت‌های حکومتی و وسوسه‌انگیز می‌شود که نهاد مدنی را متوقف کرده است. اتفاقی که افتاده این است: نهاد مدنی به جای اینکه در جهت ماموریت‌های خود بالغ شود در جهت ارتباطات با منابع قدرت تلاش می‌کند. این آسیب بزرگی است و نهادهای مدنی باید به حال خود فکری کنند. البته خوشبختانه به علت کاهش درآمدهای حکومت‌ها و دولت در ایران، این مساله به طور طبیعی از بین می‌رود. یعنی دیگر آن بودجه‌های سرشاری که در حوزه‌های مختلف (اجتماعی،‌زنان، کودکان، هنر، مطبوعات و...) تخصیص می‌دادند، کمرنگ شده است. بنابراین حالا نهادهای مدنی باید تمرین کنند که روی پای خود بایستند. با یکدیگر همکاری، مدارا و صبر داشته باشند. این معضل اساسی است که در اقتصاد و جامعه داریم، اینکه توان همکاری بلندمدت وجود ندارد.

تحمل به ثمر نشستن تلاش‌های‌مان را نداریم!

بنگاه‌های اقتصادی راه می‌اندازیم ۳ تا ۶ ماه بعد آن را منحل می‌کنیم. آیا فکر نمی‌کنید که چرا پس از وقت بسیاری که برای تصمیم‌گیری، مذاکره،‌ بحث هدف‌گذاری و تلاش در جهت راه‌اندازی بنگاه‌ها اختصاص دادید، چندسال برای بازدهی بنگاه اقتصادی صبر نمی‌کنید؟ حداقل سه تا چهار برابر دوره‌ای که برای راه اندازی یک بنگاه تلاش کردید، تجربه کنید! هر بنگاهی که راه اندازی می‌شود، پس از یک سال فعالیت،تعطیل می‌شود. بخشی از آن بازمی‌گردد به آن ناتوانی‌هایی که در کودکی ما شکل گرفته و باید زمان بدهیم تا حل شود. هیچ توسعه پایداری شکل نمی‌گیرد و هیچ دموکراسی پایداری ایجاد نمی‌شود مگر اینکه نهادهای مدنی بالغ شکل بگیرند و بلوغ زمانی به وجود می‌آید که نهاد مدنی از بی‌شکلی به سمت سازماندهی شدن سوق داده ‌شود. بنابراین اگر ما ۱۰هزار NGO تشکیل دهیم که تشکیل دادیم، چون بالغ نشدند و به سمت سازماندهی، ارتباطات مستمر و عقلانیت نرفتند و به نوعی هیجانی شکل گرفتند،پس از آنکه مقداری فضا تغییر کرد ۱۰ هزار NGO محو شدند. اکنون شبکه‌های مجازی در معرض همین آسیب قرار گرفته‌اند. نهادهای مدنی مجازی در حال شکل گرفتن هستند که یکی از قدرتمندترین حوزه‌هایی است که شکل می‌گیرد. جامعه مدرن به سمت حکومت مجازی می‌رود. ۱۰ سال قبل پیش بینی می‌کردم که تا ۱۰ سال دیگر پول کاغذی حذف می‌شود. نخستین کشور اروپایی فکر کنم سوییس بود که پول کاغذی را به طور کامل حذف کرد و به سمت پول دیجیتال رفت. البته این پول را دولت تولید می‌‌‎کند اما به سرعت به سمت پول‌های دیجیتالی می‌رویم که مردم تولید می‌کنند، نه دولت. حوزه‌های دیگر نیز به سمت حکومت مجازی می روند.

توانایی تبدیل یک گروه تلگرامی به یک نهاد مدنی با اقتدار

در حال حاضر فضای مجازی مستعد شکل‌گیری نهادهای مدنی مجازی است. یعنی آدم‌ها در مکان خاصی دور یکدیگر جمع نمی‌شوند و سقفی یا شرکتی وجود ندارد ‌اما نهادهای مدنی هستند که می‌توانند گفت‌وگو کنند و حرکتی راه بیندازند. این‌ها قدرت در دست خواهند داشت. اکنون در فضای مجازی انبوهی از اطلاعات در دست است اما اقتداری وجود ندارد و هیچ اقدامی صورت نمی‌گیرد. چرا؟ به این دلیل که سازماندهی وجود ندارد. برای مثال گروه‌های میلیونی در تلگرام وجود دارند اما به این دلیل که سازماندهی نشده‌اند هیچ اقدامی نمی‌توانند انجام دهند و اقتدار ندارند. حتی یک میلیون عضو دارد و اطلاعات می‌چرخد، اگرچه قدرت اطلاع رسانی داشته اما اقتدار ندارند. اگر بخواهیم نهادهای مدنی مجازی بالغ شوند، باید به سمت سازماندهی شدن پیش برویم. برای مثال هر گروه تلگرامی که به ۱۰ نفر رسید، یک هیات مدیره تشکیل شود. رای گیری کنند سه نفر هیات مدیر، یک نفر مسئول گروه و دو نفر دیگر دبیر گروه شوند. به محض اینکه هیات مدیره شکل گرفت، قدرت سازماندهی به دست می‌آید. اطلاعات مزاحم را حذف می‌کنیم، می‌توانیم قاعده بازی قرار دهیم و اساسنامه بنویسیم. در این میان افراد و اعضایی که قواعد بازی را رعایت نمی‌کنند، حذف کنیم. آرام آرام به این شکل یک گروه تلگرامی می‌تواند تبدیل به‌یک نهاد مدنی دارای اقتدار شود. اکنون توانمندی بسیاری وجود دارد اما کار به این سادگی انجام نمی‌شود. از کارهای کوچک می‌توان موفقیت‌ها و پیامدهای بزرگ به دست آورد. مهم‌ترین آفتی که در ایران داریم، این است که نهاد مدنی بالغ نداریم. نخست اینکه نهادهای مدنی در ایران (در برابر نهادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بسیاری که در دنیای مدرن شکل گرفته) بسیار اندک است و دوم، همین مقدار نیز بالغ نشده‌اند و همچنان به صورت نابالغ فعالیت می‌‌کنند.