ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 21.10.2017, 15:55
قرآن از دیدگاه ریاضی

باربارا کوستر / ترجمه: ب. بی‌نیاز

نویسنده: باربارا کوستر
مترجم: ب. بی‌نیاز (داریوش)
توضیحات: مزدک بامدادان

***

از آغاز این سده، جهانِ اسلام‌شناسان دچار دگرگونی شده است. یک نورسیده[۲] که خود را کریستف لوکزنبرگ می‌نامد – نامی که یادی جسورانه از گئورگ کریستف لیشتنبرگ، روح عصیانگر روشنگری است – کتابی بنیان برانداز ارایه کرد مبنی بر این که بخش‌های بزرگی از قرآن مسیحی بوده و اساساً به زبان سُریانی نوشته شده بودند.

اگر تاکنون اسلام‌شناسان در هماهنگی و سازگاری با سنت و پیش‌فرض‌های علمای اسلامی پژوهش‌های خود را پیش می‌بردند و بدون شک و تردید قرآن را به عنوان مهم‌ترین متن به زبان عربی می‌دانستند، امروز نیز، اگرچه هنوز اکثریتِ اسلام‌پژوهان بر همین باور هستند، ولی دیگر نمی‌توانند به آسانی از این چالش نوین شانه خالی کنند.
طبعاً این چالش آزاردهنده برای اسلام‌پژوهان سنتی کم نخواهد شد، زیرا یک صدا و نگاه دیگر به این مجموعه اضافه شده است؛ این نگاه نوین به ویژه آن کسانی را مورد خطاب قرار می‌دهد که با روش‌های پژوهشی کلاسیکِ علوم انسانی مانند فلسفه و هرمنوتیک با احتیاط و فاصله برخورد می‌کنند و تأکیدشان بر سنجش و راستی‌آزمایی علمی می‌باشد. به کارگیری ریاضیات در قرآن پژوهشی که با اسلام‌شناسی و تاریخ‌شناسی نیز گره خورده یک پدیدۀ نوین است.

جی. جی. والتر، مهندس فرانسوی، متولد ۱۹۳۲، در سال ۲۰۱۳، به عبارتی در سن نسبتاً بالا، یک تز دکترا ارایه داد و خلاصه‌ای از آن را تدوین کرد و به زبان انگلیسی در جلد نوین [جلد ۸] سلسله کتابهای گروه اناره که یک مجموعه از اسلام‌پژوهان با روش تاریخی - انتقادی را در برمی‌گیرد و کریستف لوکزنبرگ نیز به آن تعلق دارد، انتشار داد. بعضی از نتایج او را که در این جا بدون کم و کاست بازگو خواهم کرد، حتا کسانی را که به منتقدان دوآتشۀ قرآن تعلق دارند، شگفت‌زده خواهند کرد.

۱.

والتر از روش «تحلیل داده‌های متن»[۳] [ای تی دی] که ارتش و سازمان‌های اطلاعاتی از آن استفاده می‌کنند، و امتحان خود را در تحلیل متون کلاسیک بخوبی پس داده است، بهره گرفته است. در متن خلاصه‌شده، والتر اشاره‌هایی به مبانی ریاضی این روش می‌کند ولی تأکید خود را بر نتایج کارش می‌گذارد.

به وسیلۀ ای تی دی می‌توان «هویت یک متن»[۴] را تعیین کرد. البته ابزارهایی مانند «واژه‌شناسی» که برای تفتیش ایمیل‌ها به کار گرفته می‌شوند تا پیام‌های مشکوک را فیلتر کنند، برای این کار کفایت نمی‌کنند. باید به لایۀ تک‌نگاره‌ها[۵] وارد شد یعنی تعداد حروف و پیوند حروف با یکدیگر، ارقام، علائم نقطه‌گذاری و غیره تحلیل شوند.
برای نمونه یک متن از مارسل پروست از جمله‌های بسیار طولانی برخوردار است و تعداد نقطه‌ها در پایان یک جمله[۶]، در این جا در هر هزار حرف، بسیار کمتر از هر نویسندۀ دیگر است. این تعدادِ کم نویسه‌واره‌ها یک «شاهد» است که پروست نویسندۀ آن سطور بوده است. اگر ما چندین نمونه از این «شواهد» داشته باشیم، در بهترین حالت سدها نمونه، آن گاه با قطعیت می‌توان گفت که امضاء [هویت] این متن چیست. والتر می‌گوید امضاء یک متن به اصطلاح دی ان آ [DNA] آن متن است. با دی ان آ می‌توان یک فرد را از انسان‌های دیگر بازشناخت (طبعاً به جز چند قلوها) و با امضاء نیز می‌توان نویسندۀ یک متن را تشخیص داد. بدین وسیله می‌توان روشن کرد که احتمالاً چند نویسنده در نگارش یک متن سهیم بوده‌اند. حال به سراغ قرآن برویم.

فرای ایمان مسلمانان که قرآن را کلام مستقیم الله و محمد را اعلام‌گر آن می‌دانند، کارشناسان و غیرکارشناسان فراوانی وجود دارند که نه قرآن را کلام خدا می‌دانند و نه محمد را نویسندۀ آن. از دیدگاه اسلام‌شناسی رسمی، محمد بانی قرآن بوده و منتقدان اسلام نیز آن را به عنوان پیش‌فرض نقد خود قرار می‌دهند.  این که محمد آورندۀ قرآن بوده هنوز مورد توافق اسلام‌شناسی رسمی است و برای منتقدان اسلام هم به عنوان یک پیش‌فرض [نقد] قرار می‌گیرد. حتا در این محافل هم قابل تصور نیست که به جز محمد کسی دیگر در نگارش قرآن سهیم بوده باشد.

والتر این هستۀ فکری اسلام را به عنوان پیش‌فرض می‌گیرد و بر آن می‌شود که آن را راستی‌آزمایی کند. ابتدا او در قرآن ۲۸ موضوع گوناگون تشخیص می‌دهد که البته به طور پراکنده و نامنظم در قرآن بدانها پرداخته می‌شود. در قرآن موضوعات عمدتاً به گونه‌ای نامنظم و در هم ریخته مورد بحث قرار می‌دهند: یک ایده یا موضوع در سوره‌ای آغاز می‌شود، سپس رها شده و به موضوعی دیگر پرداخته می‌شود. والتر همۀ این حوزه‌های موضوعی را در ستون‌های جداگانه تقسیم‌بندی می‌کند به گونه‌ای که سر آخر ۲۸ پودمان[۷] موضوعی باقی می‌ماند که می‌بایستی مورد پژوهش قرار بگیرند.

در پس این یک فرض است که هر پودمان [موضوعی] نویسندگان متفاوتی دارد. او برای تحلیل این پودمان‌ها آلگوریتمی به کار می‌بندد که ریاضیدانان مشخصاً برای این کار برنامه‌ریزی کرده‌اند.

از ۲۸ پودمان، ۲۱ مورد آن‌ از چنان سبکِ ویژه‌ای برخوردار است که هر کدام از آنها به احتمالِ ۹۹.۹۹ درسد توسط یک نویسندۀ دیگر نوشته شده که با نویسندگان دیگر قرآن فرق می‌کند.

نویسندگان پنج پودمان از این ۲۸ تا، به احتمال ۹۹.۹۳ درسد از دیگر نویسندگان قرآن متفاوت است. یعنی می‌توان از ۲۶ پودمان در میان این ۲۸ پودمان [موضوعی] یک امضاء تشخیص داده شود.

البته از این نمی‌توان نتیجه گرفت که قرآن ۲۶ نویسنده داشته است. با یک ابزار ریاضی به نام «فاصله» [Distance]، شباهتِ پودمان‌ها مورد بررسی قرار می‌گیرد. پس از این گام، یعنی یافتن شباهت‌ها، ۱۹ پودمان موضوعی مستقل از یکدیگر باقی می‌مانند.
 
البته این امکان هم وجود که در این جا چندین نویسنده دربارۀ همین موضوعات نوشته باشند و امضاء یافت شده یک امضاء «ترکیبی» باشد. تشخیص هر آیه و نویسندۀ آن ناممکن است، زیرا برای شناسایی امضاء به تعداد معینی آیه، یعنی دست کم ده آیه، نیاز است. والتر به این نتیجه می‌رسد که ۹ تا از ۱۹ پودمان هر کدام یک نویسنده دارد ولی ده تای باقی‌مانده توسط چندین نویسندۀ، یعنی به صورت گروهی، نوشته شده‌اند.کلاً طبق محاسبۀ والتر در نگارشِ قرآن دست کم ۳۰ نفر حداکثر ۱۰۰ نفر، ولی در محتمل‌ترین شکلش ۵۰ نویسنده، شرکت داشته‌اند. بدین ترتیب، این برداشت که قرآن توسط فقط یک نفر نوشته شده است، اعتبار خود را از دست می‌دهد.

۲.

در گام دوم والتر به بازۀ زمانی‌ای می‌پردازد که قرآن در آن شکل گرفته است. او به عنوان نقطۀ آغاز، یک اصل و پیش‌فرض اسلامی را مد نظر قرار می‌دهد. طبق باور مسلمانان، قرآن «قدیم» است یعنی آفریده نشده بلکه همیشه وجود داشته است.

آموزۀ قدیم بودن قرآن نخستین بار در حدودِ سال ۷۵۰ میلادی شکل گرفت، و در زمان حکومت هارون الرشید به یک دگم [اصل تغییرناپذیر] تبدیل گردید و از حدود سال ۸۰۰ میلادی، مورد توافق علمای مسلمان قرار گرفت. مخالفان این دُگم، معتزله بودند که برای مدت کوتاهی در اواسط سدۀ ۹ میلادی از حمایت حاکمیت بهره‌مند بودند و توانستند نظر خود را جا بیندازند. ولی بعداً به عنوان مرتد تحت تعقیب قرار گرفتند و تا به امروز هر کس که از این دُگم یعنی «قدیم بودن قرآن» تخطی کند به عنوان مرتد شناخته می‌شود[۸].

مطابق این اصل دینی، قرآن «کلام‌الله» است. البته هنوز این مسئله حل نشده که چرا الله در دست کم ۳۱۵ آیه نمی‌تواند سخنگو باشد زیرا در این آیات الله به عنوان سوم شخص مورد خطاب قرار می‌گیرد. البته راه حلی برای برون رفت از این مخمصه پیدا شد: در برابر هر یک از آیات واژه «قُل» [بگو] گذاشته شد. بدین ترتیب هر جمله در بارۀ الله به یک جمله از الله تبدیل گردید[۹].

تز والتر این است که این ۳۱۵ آیه از بازۀ زمانی پیش از سالِ ۷۵۰ میلادی برخاسته‌اند و واژۀ «قُل/بگو» بدان افزوده شده است، یعنی زمانی که میانِ سال ۷۵۰ تا ۸۰۰ میلادی اصل دینی «قدیم بودن قرآن» به یک تعهد دینی تبدیل شده بود.

با این وجود هنوز ۱۳۵ آیه دیگر وجود دارد که در آن‌ها الله نمی‌تواند سخنگو باشد، ولی واژۀ «قُل» در جلوی آن‌ها قرار نگرفته است. به نظر والتر این آیه‌ها نمی‌توانند پیش از سالِ ۷۵۰ برخاسته باشند، چون آن گاه می‌بایستی مانند ۳۱۵ آیۀ دیگر با «قُل» تکمیل شده باشند. او این آیات را به بازۀ زمانی‌ای متعلق می‌داند که معتزله بخشی از حاکمیت بود یعنی دوره‌ای میان ۸۳۳ تا ۸۴۷، یعنی زمانی که آموزۀ «قدیم بودن قرآن» برای مدتِ کوتاهی ممنوع بود. بعدها، وقتی اوضاع به زیان متعزله برگشت، قاعدتاً حاکمیت می‌بایست همۀ قرآن‌هایی که در دست مردم جریان داشت و حاوی این ۱۳۵ آیه بدون «قُل» بود  نابود می‌کرد تا بدین وسیله هر گونه مدرک را نشانگر اضافات بعدی در قرآن است از میان ببرد. ولی به دلیل گسترش انتشار نسخه‌ها انجام چنین کار ناممکن بود.

والتر درست همین ۱۳۵ آیه را در یک پودمان موضوعی دسته‌بندی می‌کند و به بررسی امضاء آن‌ها می‌پردازد. نتیجه این می‌شود که این پودمان به احتمال ۹۹.۹۹ درصد از امضاء خاص خود برخوردار است. والتر نتیجه می‌گیرد این آیات در بازۀ زمانیِ ۸۳۳-۸۴۷ اضافه شده‌اند، یعنی زمانی که اصلِ «حادث بودن قرآن» حاکم بود.

با این که این ۱۳۵ آیه به گونه‌ای اثبات می‌کنند که قرآن حادث است، تا به امروز هر مسلمانی که به آموزۀ حادث بودن قرآن باور داشته باشد، به عنوان مرتد شناخته می‌شود. همچنین، این نتیجه‌گیری که قرآن به هیچ وجه در زمان زندگی محمد پدید نیامده، بلکه ۲۰۰ سال بعد به پایان رسیده بود، نیز ممنوع است.

۳.

امضاء‌ها همچنین ابزارهایی هستند که برای راستی‌آزمایی تقسیم‌بندی قرآن به سوره‌های مکی و مدنی نیز به کار گرفته می‌شوند. این تقسیم‌بندی [سوره‌های مکی و مدنی] در تطبیق با زندگینامۀ محمد، سیره، تنظیم شده یعنی محمد در مکه یک موعظه‌گر بود و در مدینه یک حاکم. همۀ سوره‌هایی که دست کم شاملِ یک آیه دربارۀ موارد حقوقی، اجتماعی یا سیاسی باشد، آن را به سوره‌های مدنی اطلاق  کرده‌اند. آموزۀ رسمی اسلامی از این فرض می‌آغازد که همۀ سوره‌های مکی و مدنی از لحاظ موضوعی با هم متفاوتند.

این فرضیه که موضوعات متفاوت در قرآن، نویسندگان متفاوتی نیز دارند، سنگ بنایی بود که مبنای کار والتر قرار گرفت و همان طور که در بالا شرح آن رفت، والتر توانست آن را از راه پژوهش‌هایش تأیید کند. پس می‌باید تقسیم‌بندی قرآن به سوره‌های مکی و مدنی، و ۱۹ پودمانِ موضوعی که والتر تشخیص داده با هم هماهنگ و سازگار باشند. یعنی این ۱۹ پودمان را باید بتوان به طور کامل یا در سوره‌های مکی یافت یا سوره‌های مدنی. ولی در عمل چنین نیست، چون از این ۱۹ پودمان موضوعی فقط پاره‌هایی در این تقسیم‌بندی ظاهر می‌شوند [یعنی میان موضوعاتِ سوره‌های مکی و مدنی نمی‌توان یک خط تفکیک مشخص کشید/بی‌نیاز]. و این ما را به این نتیجه‌گیری می‌رساند که تقسیم‌بندی قرآن به سوره‌های مکی و مدنی هیچ مبنای واقعی ندارد.

در ضمن والتر به تفاوت‌های سبکِ نگارشی نیز می‌پردازد. از چه زمانی می‌توان سبک‌شناسی را با کمک ای تی دی شناخت؟ در اثر ویکتور هوگو چند هزار تک‌نگاره کفایت می‌کنند تا تغییراتِ سبک را در طی یک دهه تشخیص داد. سوره‌های مدنی مجموعاً ۲۳۰۰۰۰ تک‌نگارۀ عربی دارند، و سوره‌های مکی ۴۷۰۰۰۰. اگر ما یک دورۀ وحی را ده سال فرض کنیم (طبق سنت اسلامی محمد ۱۲ در مکه زندگی کرد)، می‌باید در طی این روند ده ساله یک تغییر سبکی در این انبوه از مصالح زبانی  رخ داده باشد. ولی والتر هیچ تغییر سبکِ نگارشی در قرآن نمی‌یابد. بدین ترتیب سوره‌های به اصطلاح مکی نمی‌توانند در یک بازۀ میانگین ده ساله پیش‌تر از سوره‌های مدنی نوشته شده باشند.

تفاوت میان سوره‌های مکی و مدنی[۱۰] که یک اصل پرسش‌ناپذیر در اسلام و اسلام‌شناسی است، طبق پژوهش والتر فاقد اعتبار است. این تفکیک، مصنوعی و بدون معنی است. به سخن دیگر، داستانِ هجرت از مکه به مدینه [یثرب] هیچ مبنایِ واقعی ندارد، نظری که پژوهشگران اناره نیز، اگرچه از راه‌های دیگر، بدان رسیده‌اند.

اضافه می‌کنم: بدین ترتیب نیز «ناسخ و منسوخ»[۱۱] مبنای خود را از دست می‌دهد. طبق این اصل، آیات جدیدتر، اعتبار آیات قدیمی‌تر را باطل کرده و یعنی آیات مدنی که بعدتر آمده‌اند نسب به آیات مکی از اعتبار برخوردارند. البته این، همانگونه که در بالا آمد، نمی‌تواند درست باشد، زیرا ما هیچ گاه‌نگاری (Chronologie) از پیدایش آیات قرآن نداریم. از این رو، وقتی علمای اسلامی مدعی می‌شوند که یک آیه توسط آیه‌ای دیگر از اعتبار ساقط می‌شود، معلوم نیست بر اساس چه گاه‌نگاریِ قرآن به چنین نتیجه‌ای رسیده‌اند.

۴.

والتر آیه‌هایی را که نام محمد را ذکر می‌کنند و در سوره‌های ۳و ۳۳و ۴۷ و ۴۸ آمده در یک پودمان موضوعی گردآوری می‌کند. امضاء این پودمان به احتمالِ ۹۹.۹۹ درسد توسط نویسنده‌ای نوشته شده‌ که با سایر نویسندگان قرآن فرق می‌کند.

این آیه‌ها، آیه‌هایی هستند که بعدها به قرآن اضافه شدند، یعنی زمانی که نام محمد [در تاریخ‌نگاری اسلامی] رسماً به عنوان بنیانگذار اسلام جا افتاد.
از آوردن شواهدِ سکه‌ای و کتبیه‌ای که والتر برای تزش ارایه می‌دهد در این جا صرف‌ِ نظر می‌کنم. به هر رو، نتیجه این می‌شود که محمد شخصیتی ساختگی است که مستقیماً به قرآن ربطی نداشته است.

۵.

۴۹ آیه از قرآن با ۶۲۰۲ تک‌نگاره که به مسیح می‌پردازند، نیز یک پودمان را تشکیل می‌دهند که به احتمال ۹۹.۹۹ درسد توسط یک یا چند نویسنده نوشته شده‌اند که با دیگر نویسندگان قرآن متفاوت می‌باشند. در مقایسه با چهار آیه دربارۀ محمد، مسیح حضور پُررنگ‌تری در قرآن دارد. البته باید تأکید کرد که مسیح در قرآن مانند مسیحیت‌ِ آغازین سامی‌ها فقط انسان است و به تثلیث الاهی، یعنی آموزه‌ای که در سال ۳۲۵ میلادی در مجمع عمومی نیقیه تصویب شده، تعلق ندارد، موردی که قرآن با تأکید آن را رد می‌کند.

۶.

۴۰ آیه با ۹۰۰۲ تک‌نگاره که دربارۀ بهشت نوشته شده‌اند به احتمال ۹۹.۹۹ درسد از یک یا چند نویسنده می‌باشند که با دیگر نویسندگان فرق می‌کنند. شگفت‌انگیز این که این آیه‌ها از شراب به عنوان نوشیدنیِ آسمانی نام می برند. والتر این گونه توضیح می‌دهد که شراب، نمادِ پادشاهی آسمانی است و فقط کسانی که معتقدند هم اکنون پادشاهی آسمانی حاکم است شراب می‌نوشند، به عبارتی نوشیدن شراب بدین معناست که مسیح خداست. ولی برای آنانی که بر این باورند که مسیح فقط یک انسان و پیامبر بوده، چیزی که مسیحیان سامی و بعدها مسلمانان بدان باور دارند، نوشیدن شراب در این جهان ممنوع است. فقط تحت حاکمیت واقعی خدا در آسمان‌هاست که شراب خوردن مجاز است، و آن هم به وفور.

علمای اسلامی از این ارتباطات میان‌ادیانی آگاه نیستند. ممنوعیت نوشیدن شراب نمونه‌ای‌ست برای درک این موضوع که احکامِ اسلامی چگونه وضع شده‌اند. البته در این میان، الهیات مسیحی که پیش‌زمینۀ تاریخی آن‌ها را تشکیل می‌دهد به بوتۀ فراموشی سپرده شده‌اند. و چنین می‌شود که مقررات رفته رفته به اصول خشکِ تغییرناپذیر [دگم] تبدیل می‌شوند و نابخردانه در عمل به کار بسته می‌شوند. زمانی که اسلام تأکید می‌کند که پیش از اسلام «جاهلیت» حاکم بوده و به همین دلیل نباید در پی شناخت آن بود، در حقیقت این جاهلیت اسلامی است که نمی‌خواهد با شناخت گذشتۀ خود، خود را نیز بشناسد. البته ما همین پرهیز از شناخت گذشته را در ادیان دیگر نیز می‌بینیم، برای نمونه قلمداد کردن بابانوئل و خرگوش عیدِ پاک به عنوان نمادهای مسیحیت که اساساً ربطی به مسیحیت ندارند.

۷.

پودمان دیگر از ۳۵ آیه (۱۰۹۱۶ تک‌نگاره) تشکیل می‌شود که دربارۀ زنان است. این آیه‌ها به احتمال ۹۹.۹۹ درسد توسط یک یا چند نویسنده نوشته شده‌اند که با دیگر نویسندگان قرآن فرق می‌کنند. با ابزار «فاصله» که شباهتِ میان امضاء‌ها را می‌سنجد، والتر به این نتیجه می‌رسد که پودمان‌های زنان، مسیح و بهشت توسط یک نویسنده نوشته شده‌اند که دین‌اش مسیحیت ناصری یا به عبارتی یکی از هواداران مسیحیت یهودی بوده است.
 
والتر به این نتیجه می‌رسد که کل الاهیات قرآن از همین نویسنده سرچشمه می‌گیرد که با روش کپی پیست کردن، مسیحیت ناصری را در قرآن گنجانده است. لازم به یادآوری است  که پژوهشگران مکتب انتقادی – تاریخی اناره به این نکته با دیدۀ انتقادی می‌نگرند. گروه اناره بر این نظر است که جهان‌بینی «مؤمنان قدیمی» که مسیحیتِ پیش از شورای نیقیه را نمایندگی می‌کردند نقطۀ آغاز اسلام است. این فرقه، مؤمنان قدیمی، همچنین مسیح را فقط یک انسان [انسان برگزیده از سوی خدا/پیامبر] می‌دانستند و خدا نمی‌دانستند. در این مجال ورود به این بحث نیست. کسانی که به این موضوع علاقه‌مندند می‌توانند به نوشته‌های کارل هاینتس اولیگ و مارکوس گروس در جلد ۸ مراجعه کنند[۱۲].

۸.

والتر نیز این برداشت را که من نیز در جایی دیگر ارایه دادم مورد تأیید قرار می‌دهد که اسلام یعنی قرآن، سیره محمد و احادیث پروژه‌ای مهندسی شده بوده که خلفای عباسی آن را برای تضمین حاکمیت خود سامان دادند.

اسلام از آغاز یک ایدئولوژی سیاسی بود که به عنوان دین عرضه گردید. این مضمون تا به امروز تغییر نکرده است.

۹.

والتر خودش را آماده کرده بود که به هنگام دفاع از تزهایش با مقاومت سختی روبرو خواهد شد، ولی چنین نشد. به عکس، تزهای او با استقبال بزرگی روبرو شدند. علت این است که در سالهای اخیر در اسلام‌شناسی آرام آرام روند نگرش دیگری جا انداخته شد که متأثر از رشته‌های کناری اسلام‌شناسی و به ویژه نورسیدگان در این حوزه می‌باشند.

آدم می‌باید آرام آرام این امکانِ برداشت را برای خود بگذارد که قرآن متنی‌ست که در یک بازۀ زمانی طولانی توسط نویسندگان فراوانی نوشته شده است.

همچنین سیره که زندگینامۀ محمد و هستی تاریخی محمد به طور کلی ارایه می‌دهد، زیر علامت پرسش قرار می‌گیرد. والتر از تاریخ‌شناس، دِ پرمار (de Premare)، این جمله را نقل می‌کند: «اعتبار هر بیوگرافی دربارۀ پیامبر اسلام بیش از یک رُمان نیست، البته با این امید که این‌ها رُمان‌های تاریخی باشند.»

والتر می‌نویسد که هر اندیشمندِ اسلامی روشن‌ دیگر امروزه نمی‌تواند از این موضع دفاع کند که محمد پایه‌گذار اسلام است و قرآن را به عنوان کلام الله اعلام کرده است.

منابع:

1- J. J. Walter, Mathematical Code Theory, in: M. Groß / K.-H. Ohlig (Hg.), Die Entstehung einer Weltreligion IV, Mohammed – Geschichte oder Mythos, (Inara 8), Berlin 2017, S. 851-883
2- B. Köster, Der missverstandene Koran, 2. Aufl. Berlin 2015
3- B. Köster, Anspruchsgrundlagen auf dem Prüfstand 1-3, Tichys Einblick 27.07. / 29.07. / 03.08.2016
4- Chri. Luxenberg: Die syro-aramäische Lesart des Koran, 5. Aufl. Berlin 2015

————————————
[۱]  Walter, J. J.: Mathematical Code Theory, in: M. Groß / K.-H. Ohlig (Hg.), Die Entstehung einer Weltreligion IV, Mohammed – Geschichte oder Mythos, (Inara ۸), Berlin ۲۰۱۷, S. ۸۵۱-۸۸۳
[۲]  واژه Quereinsteiger به آن دسته از واژه‌های زبان آلمانی تعلق دارد که ترجمه آن به زبان‌های دیگر دشوار است، مانند Sitzfleisch و Aufheben که در زبان‌های دیگر اروپایی به همان شکل استفاده می‌شود  [البته برای واژه نخست در فارسیِ عامیانه «کونِ نشستن» می‌گویند: یعنی کسی که می‌تواند ساعت‌ها بنشیند و کار کند]. واژۀ مورد بحثِ ما به کسی برمی‌گردد که از یک رشته شغلی، مهارتی یا علمی به رشته‌ای دیگر می‌رود و روند پیشرفت کاری‌اش را در آن جا ادامه می‌دهد. پروفسور کریستف لوکزنبرگ [نام مستعار] در دانشگاه‌های آلمان زبان‌های عربی و سُریانی تدریس می‌کرد و بعدها وارد موضوع اسلام‌شناسی و قرآن‌شناسی شد.

[۳]  «تحلیل داده‌های متن» ترجمۀ  Analysis of Text Data (ATD) [ای تی دی] می‌باشد.

[۴]  «تعیین هویت متن» ترجمۀ Signatur eines Textes identifizieren است. ترجمۀ واژه به واژۀ آن «تعیین هویت امضاء یک متن» است.

[۵]  «تک‌نگاره یا نویسه» ترجمه Zeichen یا Grapheme می‌باشد. این کوچک‌ترین نماد از زبان نوشتاری است که مانند حروف موجب تمایز معنایی می‌شود؛ مانند نمادهای «م»، «:»، و «؟» که هر یک می‌توانند معنا را تغییر دهند. حروف الفبا، ارقام، نشانه‌های نقطه‌گذاری و اعراب گذاری (به اصطلاح نشانه‌های سجاوند) همگی زیرمجموعه‌ای از نویسه‌واره‌ها هستند. [بی‌نیاز/ برگرفته از ویکی‌پدیا]

[۶] جمله‌ها یا ساده هستند یعنی یک پیام را در خود دارند یا مرکب هستند که شامل چند پیام یا داده یا اطلاعات می‌باشند. به ویژه در جمله‌های مرکب بیشتر از ویرگول (واوک) یا نقطه-ویرگول استفاده می‌شود. جملات لزوماً با نقطه به پایان نمی‌رسند بلکه می‌توان آن‌ها را به ویژه به وسیلۀ نقطه-ویرگول جدا ساخت به ویژه زمانی که دربرگیرندۀ اطلاعات جنبی دربارۀ پیام اصلی (جمله اصلی) باشند.

[۷]  واژۀ «پودمان» ترجمه واژۀ «Baustein» / «Modul» است. بسیاری از ساخته‌های مادی و معنوی به گونه‌ای چیدمان شده‌اند که بتوان پاره‌هایی یا بدان اضافه کرد یا از آن کم کرد بدون آن که به ساختار کلی آسیبی وارد شود. سامانۀ پودمانی (Modular System) در نظام آموزشی یا تولیدات فناوری کاربرد فراوان دارد. هر جا در این مقاله از «پودمان» سخن رفته منظور «پودمان موضوعی» است.

[۸]  [مزدک بامدادان] درباره معتزله نیز به مانند بسیاری از گروه‌های دینی سرآغاز اسلام ، داده‌های ما بسیار اندکند. نام‌گذاری آنان برگرفته از داستان‌هایی است  که امروزه راستی و ناراستی آنها را نمی‌توان آزمود و ما حتا نمی‌دانیم آیا آنان خود نیز خویشتن را “اعتزالی” یا “معتزله” می‌خواندند یا نه. از نوشته‌های دشمنان آنان همین اندازه پیداست، که برای پیروان این گروه، خِرَد در راستای دریافت آموزه‌های قرآن ازجایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده است. دین‌شناسی سنتی به ما می‌آموزد قرآن را در سده‌های نخستین پیدایش اسلام “قدیم” (بی‌آغاز) می‌خواندند. در برابر آن، بخشهایی از آموزه‌های اسلامی که بیرون از قرآن و از زبان محمد بازگو می‌شدند، “حدیث” (نوپدید) نام گرفتند. اگر گزارشهای تاریخنگاران اسلامی را بپذیریم، معتزله اگرچه قرآن را سخن الله می‌دانستند، ولی برآن بودند که آن نیز بمانند دیگر آفریدگان الله بروزگار محمد پدید آمده و بدینگونه “حادث” است. در برابر آنان “اهل حدیث” سخن الله را بخشی از گوهر و هستی او می‌دانستند و می‌گفتند که جدائی این دو از یکدیگر ناشدنی است و اگر الله همیشه هستی داشته، پس سخنش نیز همیشه بوده و نمی‌تواند بیکباره پدید آمده باشد.

معتزله همچنین در برداشت از قرآن نیز نگاهی اندیشورزانه می‌داشتند و می‌گفتند از سخن الله نمی‌توان برداشت واژه‌بواژه کرد. برای نمونه هنگامی که قرآن می‌گوید «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» سخنش به چَم این نیست که الله بمانند آدمیان “دست” دارد. همچنین است نشستن الله بر “عرش”، سخن گفتنش با موسا (کلیم‌الله) و همدمی‌اش با ابراهیم (خلیل‌الله). پرارج‌ترین نکته در باورهای معتزله ولی برداشت آنان از دادگری پروردگار بود. اسلام و قرآن برآنند الله هرکه را خواسته خوب، و هرکه را که خواسته بد آفریده است. در جایجای قرآن آمده که اگر کسانی به راه دین نمی‌گروند، الله خود بر دلها و گوشها و چشمانشان مهر زده است (برای نمونه البقره، ۶و ۷). معتزله کیفردادن این گناهکاران را دادگری نمی‌دانستند، چرا که خواست الله که بر همه چیز دانا و توانا است برآن بوده که آنان کافر باشند و برای آنان چاره‌ای دیگر بجای نمی‌ماند. آنان در این گرایش خود از دادگری تا بدانجا پیش رفتند که در آغاز “اصحاب العدل و عدلیه” نامیده می‌شدند.

کسانی از آنان چون ابراهیم اسماعیل مقسم حتا برآن بودند که در قرآن سخنان درخودستیز  بسیار یافت می‌شوند و برخی نیز چون ابوموسا مُردار آن را کتابی چون هر کتاب دیگری می‌دانستند که هرکسی می‌تواند مانند آن را بیاورد.

نام معتزله در نزد تاریخنگاران مسلمان با رخدادهایی پیوند خورده است که ایشان بر آنها “محنة خلق القرآن” نام نهاده‌اند. در “الکامل فی تاریخ می‌خوانیم: «در سال ۲۱۱ (۸۳۳) مأمون به اسحاق بن‌ابراهیم در بغداد نامه‌ای نگاشت و از او خواست تا دادرسان و علما و حدیث‌گویان قرآنی را پیرامون قرآن بیازماید، اگر باور کسی چنین بود که قرآن آفریده‌ای است حادث، راهش بگشایند و گزندیش نرسانند، و هر کس از گفتن این سخن خویش بداشت، به آگاهی مأمون رسانند تا او خود آنچه می‌خواهد به جای آرَد» این نامه سرآغاز رخدادهایی شد که در تاریخ اسلام «مِحنَه خلق القرآن» نام گرفتند. این سیاست دینی مأمون که تا سالهای آغازین فرمانروائی متوکل پی‌گیرانه دنبال می‌شد، در پی آن بود که از سویی خوانشی ویژه از اسلام را به مسلمانان بپذیراند و از دیگر سو، ریشه حدیث‌ را که گویندگانش قرآن را به چالش گرفته بودند، بخشکاند. از سرشناس‌ترین قربانیان این سیاست یکی نیز امام احمد بن‌حنبل (بنیانگزار شاخه حنبلی در مذهب تسنُّن) بود که پوست تنش در زیر تازیانه برآمد. مأمون در راستای این سیاست خود همه قاضیانی را که قرآن را قدیم می‌دانستند از کار برکنار کرد و بجای آنان کسانی را گماشت که حادث بودن آن را پذیرفته بودند.

سیاست پشتیبانی از معتزله بروزگار المعتصم بالله و الواثق بالله همچنین پی‌گرفته شد و سرانجام با بروی‌کار آمدن المتوکل ستاره بخت تنها جنبش راستین خردگرا و اندیشه‌ورز در درون اسلام از آسمان فروافتاد و معتزله دیگر پس از آن نتوانستند سربرکنند و میدان بدست خشک‌مغزان و پایورزان مسلمان افتاد که کُنشهایشان راه به پیدایش و برآیش اشعریون برد. 
 
[۹]  [مزدک بامدادان] سوره فاتحة سرتاسر گفته مؤمنان است و نشانی از اینکه سخن الله باشد در خود نمی‌دارد. در اینجا حتا همین ابزار پیش‌گفته نیز بکار نرفته است و هیچ آیه‌ای از این سوره با “قل” آغاز نمی‌شود. مفسرین قرآن این سوره را همان “سبع المثانی” آمده در سوره الحجر می‌دانند و ناهمخوانی آن با دیگر سوره‌های قرآن را چنین توضیح می‌دهند:
و ناگهان خدای سبحان مخاطب بندگان قرار گرفته، چنین دلالت دارد که سوره مورد بحث کلام بنده خداست، به این معنا که خدایتعالی در این سوره به بنده خود یاد می‏دهد که چگونه حمدش گوید، و چگونه سزاوار است ادب عبودیت را در مقامی که می‏خواهد اظهار عبودیت کند، رعایت نماید، و این ظاهر را جمله (الحمدلله) نیز تایید میکند. طباطبائی، تفسیر المیزان
 
[۱۰] [مزدک بامدادان] بخش کردن سوره‌های قرآن به مکی و مدنی یکی از برساخته‌های تفسیرگران مسلمان روزگار عباسیان است و از دل قرآن هیچ داده باورپذیری برای آن نمی‌توان برون کشید.  این بخش‌بندی سوره‌ها اگرچه دلبخواهی است، ولی خود نشان از آن دارد که ویرایشگران نخستین قرآن خود نیز بر دوگانگی گوهر آن آگاهی داشته‌اند و بدینگونه تلاش کرده‌اند ریشه‌ای تاریخی برای این دوگانگی بتراشند. این نکته خود را در آنجا به نیکی می‌نمایاند، که می‌بینیم تفسیرگران نخستین برای بازشناسی سوره‌های مکی و مدنی از یکدیگر ویژگیهایی را برشمارده‌اند که چندان باورکردنی به چشم نمی‌خورند، برای نمونه روی سخن قرآن (با مؤمنان -> مدنی، با مشرکان -> مکی). قرآنی که امروزه در دسترس ماست سوره‌ها را از بلند به کوتاه آورده و بدینگونه سوره‌های مکی و مدنی را درهم آمیخته است. یکی از کهنترین کتابهایی که ترتیب فروآمدن سوره‌ها را بازگو کرده تاریخ یعقوبی است که در آن فهرست سوره‌ها بر پایه مکی یا مدنی بودنشان از زبان عبدالله بن‌عباس بازگو شده است.

بررسی موشکافانه این سوره‌ها ولی ما را به برداشت دیگری رهنمون می‌شود و آنهم اینکه سوره‌هایی که مکی نامیده می‌شوند در چارچوب گفتمانهای یهودی-مسیحی جای می‌گیرند و بیشتر در پی تفسیر درست انجیل و تورات‌اند تا نوید دادن بر دینی نوین. بدینگونه می‌توان انگاشت که سوره‌های مکی بخشهای کهنتر قرآن و دانشنامه‌ای (یا شرح و تفسیری) مسیحی برای دریافت درست تورات و انجیل بوده باشند و سوره‌های مدنی بخشهای نوتر قرآن، که بروزگار عباسیان، یعنی هنگامی که دین نوین در کار پیدایش و برآیش بود، بر قرآن نخستین افزوده شده‌ باشند. این ولی تنها یک انگاشت است و جای آن دارد که پژوهشهای ژرفتر درستی یا نادرستی آن را در آینده نشان دهند.
 
[۱۱]  [مزدک بامدادان] ناسخ و منسوخ یک نامگذاری درون‌قرآنی و برگرفته از آیه ۱۰۶ سوره بقره است: «مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا  أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ / هر حكمى را نسخ كنيم يا آن را به فراموشى بسپاريم بهتر از آن يا مانندش را مى ‏آوريم مگر ندانستى كه خدا بر هر كارى تواناست». ناسخ و منسوخ از چنان جایگاه پُرارجی در دینشناسی قرآنی برخوردار بوده است که محمد بن‌جریر طبری در کتاب “لطيف القول فى احكام شرائع الاسلام” بسیار بدان پرداخته است. دیگر تفسیرگران نیز حتا اگر خودانگیخته و خودخواسته هم به این ابزار دریافت قرآن نپردازند، هنگام تفسیر آیه ۱۰۶ سوره بقره چاره‌ای جز این نخواهند داشت که سخن الله را در این باره واگشایی کنند. دیرتَر تفسیرگران قرآن از دل ناسخ و منسوخ بگومگوهای دینشناسانه و خداشناسانه نیز بدرآوردند. برای نمونه در تفسیر المیزان می‌خوانیم:
«پس از آنچه كه گذشت پنج نكته روشن گرديد، اول اينكه نسخ تنها مربوط باحكام شرعى نيست بلكه در تكوينيات نيز هست، دوم اينكه نسخ همواره دو طرف ميخواهد، يكى ناسخ، و يكى منسوخ، و يا يك طرف فرض ندارد، سوم اينكه ناسخ آنچه را كه منسوخ از كمال و يا مصلحت دارد، واجد است. چهارم اينكه ناسخ از نظر صورت با منسوخ تنافى دارد، نه از نظر مصلحت چون ناسخ نيز مصلحتى دارد، كه جا پر كن مصلحت منسوخ است، پس تنافى و تناقض كه در ظاهر آن دو است، با همين مصلحت مشترك كه در آن دو است، برطرف ميشود [...] پنجم اينكه آن نسبت كه ميانه ناسخ و منسوخ است، غير آن نسبتى است كه ميانه عام و خاص و مطلق و مقيد، [...] ظهور دليل ناسخ در مدلول خودش تمام است و با اين حال دليل ديگر بر ضد آن مى‏رسد كه آنهم ظهورش در ضديت دليل منسوخ تمام است آن گاه رافع اين تضاد و تنافى، همانطور كه گفتيم حكمت و مصلحتى است كه در هر دو هست» (تفسیر المیزان، برگ ۳۷۷).

در یکی از کهنترین تفسیرهای پارسی قرآن، «تفسیر قرآن پاک» (سده چهارم/پنجم) چنین می‌خوانیم:
«بدان كه قرآن بر سه روي است بعضى ناسخ است و بعضى منسوخ و بعضى محكم. اما ناسخ آن آنست كه پيش از آن آيتى آمده باشد و بدان كار فرموده، پس آن آيتى ديگر آيد و كارى ديگر فرمايد، وزان كار پيشين باززد كند [بازدارد]. اين آيت كه پَستر آمد آن را ناسخ خوانند و آن پيشين را منسوخ خوانند و نسخ برداشتن حكمى بود به حكمى ديگر»

و همچنین: « اينست حقيقت ناسخ و منسوخ، و آنچه مانند اينست و آنچه منسوخ است بر سه رويست:
يكى آنست هم خواندن آن ايزد تعالى از ميان بندگان برداشته است و هم كار بستن آن. چنان چون ابتدا قبله‏ى بيت المقدس، ازيرا كه تا پيغامبر- صلّى اللّه عليه و سلم- به مكه بود، فرمان چنان بود كه نماز سوى بيت المقدس كردى و چون به مدينه آمد مقدار هفده مايگان‏ [ماهها] يا شانزده، نماز نيز سوى بيت المقدس كردى. آن وقت اين آيت آمد فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ* اين قبله آن قبله را منسوخ كرد. اكنون هم قرائت‏ آن قرآن منسوخ است و هم حكم‏آن قبله.

و بعضى آنست كه كار بستن آن منسوخ كرده است، اما خواندن آن بر جاى مانده است. چنانكه گفتيم آن آيت يك‏ساله عدت [عده نگاه‌داشتن زنان پس از مرگ شوهر].
و بعضى آنست كه خواندنش منسوخ است و حكمش بر جاى مانده است، چنان چون سنگ‏ساركردن مر زانيان را. گفتند اين آيت اندر قرآن بوده است و لكن خواندن آن منسوخ شده است و حكمش بر جاى مانده است»

و در فلسفه ناسخ و منسوخ: «جهودان ناسخ و منسوخ روا ندارند و گويند كه اين صفت آن كس باشد كه از عاقبت آن كار خبر ندارد، چيزى بفرمايد كه به آخر كار داند كه آن بد فرمود ازان بازگردد اين صفت گويند مر خداوند را تعالى، و نشايد. مسلمانان گويند اين نه چنين است، خداوند تعالى بندگان خود را فرمانى دهد به چيزى، و داند كه صلاح ايشان اندرانست تا به وقتى، وز پس آن وقت داند كه صلاح ايشان اندر چيزى ديگر است آن پيشين را منسوخ كند، و فرمان ديگر بفرمايد»

در اینجا نیز همه داده‌ها نشانگر آنند که تفسیرگران نخستین خود بر نارسائیها و درخودستیز بودن بسیاری از آیه‌های قرآن آگاه بوده‌اند و با این روشها تلاش در رازگشائی از آنها داشته‌اند. برای نمونه کیفر سنگسار برای زناکاران که برگرفته از شریعت یهودی است، در هیچ‌کجای قرآن نیامده است، پس می‌بایست برای آن ریشه‌ای قرآنی تراشید و آنچه که در بالا آمد نشانی از این تلاش است. اگر این انگاشت را که اسلام را دنباله دگردیسی‌یافته مسیحیت تک‌خدائی می‌داند درست بپنداریم، آنگاه پاسخ چیستان خود را نیز خواهیم یافت: مسلمانان نخستین نه پیروان یک دین نوین، که هموندان شاخه‌ای از مسیحیت ایرانی بودند که بمانند دیگر همکیشانشان سنگسار را کیفر زن و مرد زناکار می‌دانستند. قرآن ولی می‌گوید کیفر آنان سد تازیانه است (النور، ۲. گفتنی است که این سوره مدنی است). در اینجا ناسخ و منسوخ تلاشی برای پاسخ دادن به دوگانگی میان متن قرآن و رفتار مسلمانان است.
 
[۱۲]  گروس، مارکوس / اولیگ، کارل هاینتس: برآمد یک دین جهانی ۴ / محمد: تاریخ یا افسانه؟/ انتشارات شیلر
Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg.): Die Entstehung einer Weltreligion IV. Inarah 8 / 899 Seiten. Schiler Verlag, 1. Auflage 2017


نظر خوانندگان:

■ با سپاس از دوستان نادیده اما گرانمایه: مزدک بامدادان و ب بی‌نیاز (داریوش) چشم به راه کارهای دیگر شما که راهگشای رهایی از اندیشه های پوچ خواهند بود، هستیم.
بهرام خراسانی / ۳۰ مهرماه ۱۳۹۶


■ با سلام
با تشکر، مطلب بسیار جالب توجهی بود و مخصوصا استفاده والتر از ATD برای بازشناسی نویسندگان ناشناخته قرآن. بنده فکر می‌کنم که می‌توان نرم افزاری نیز تحت این نام یا نام دیگری طراحی کرد ( شاید هم تا کنون طراحی شده باشد) که از یک طرف به عنوان ورودی متنی را گرفته و در خروجی تعداد نویسندگان احتمالی را بر اساس الگوریتم یاد شده مشخص کرد. یا حداقل مشخص کرد که این مقاله یا کتاب توسط یک و یا چند تن نوشته شده است. اگر چنین باشد مردم شیعه ایرانی خود می‌توانند به عنوان ورودی قران دیجیتال را به نرم افزار مربوطه داده و خود خروجی را مشاهده کنند. مخصوصا برای روشن ساختن فکر جوانان ایرانی می‌تواند بسیار مفید باشد.
سروش


■ در بخشی از نوشته آمده است: «همچنین، این نتیجه‌گیری که قرآن به هیچ وجه در زمان زندگی محمد پدید نیامده، بلکه ۲۰۰ سال بعد به پایان رسیده بود، نیز ممنوع است. آیا این گزاره، خلاف تحقیقاتی نیست که قرآن را برگردانی از زبان سریانی می‌داند؟ اگر قرآن متنی برگرفته از سریانی است، این متن باید در زمان پیامبر یا قبل از آن گرد آمده باشد. چطور چنین متنی دو سده بعد پدید خواهد آمد؟»
متاسفانه قرآن شناسی گروه اناره از این تناقض ها کم ندارد. آقای بی نیاز که پیگیرانه این مباحث را دنبال می‌کنند، و گاه، تلخیصی از آنها را در تألیفات خود می‌گنجانند و با منابع دیگر گسترش می‌دهند آیا بهتر نیست به این نکات توجه کنند؟


■ با سلام، در رابطه با دوست عزیزی که از تناقضات گروه اناره و یا گفته‌های آقای بی‌نیاز انتقاد کرده‌اند، محترمانه باید گفت بله ممکن است این تناقضات در این مباحث به چشم بخورد ولی ذات تحقیقات علمی همواره با تناقضات همراه بوده است. مثلا در گذشته آرا و نظرات ضد و نقیضی در رابطه با سیاه چاله‌ها در بین دانشمندان کیهان‌شناس وجود داشته ولی رفته رفته این تناقصات با بحثها و تحقیقات بعدی رفع شده و در حال حاظر اجماعی بر سر این موضوع وجود دارد. و یا درابطه با پدیده‌های عجیب در فیزیک کوانتم و غیره و غیره. زیبایی کار علمی به همین است. از قبل کسی نمی‌تواند بدون ارائه شواهد و قرائن و دلایل مستدل و اثبات علمی چیزی را درست و حقیقی در نظر گیرد. این کاملا فرق دارد با مسلمانان متعصب و ایرانیان شیعه که قسم حضرت عباس می‌خورند که قرآن کلام وحی است. ویا مثلا فیلسوفان و متکلمین شیعه و سنی که برای اثبات نظر خود از روش رجال و یا تمسک به تحدی در قرآن میخواهند درستی آن را به اثبات رسانند. البته جواب شما باید توسط آقای بی نیاز داده شود ولی جسارتا بنده نیز این سطور را نوشتم.
با تشکر مجدد از آقایان بی‌نیاز و مزدک بامدادان
سروش


■ آنچه که مشخص است این است که قرآن یک کتاب یکدست نیست و از متن‌های گوناگونی تشکیل یافته است. و همچنین در آن خطاب کننده گاهی موقع بصورت جمع «ما» ودرمواقعی هم به صورت مفرد «من» صحبت می‌کند!؟ گذشته از آن بسیاری از داستانهای آمده در قرآن کپی شده از تورات و انجیل و بسیاری هم در مورد پیامبران گذشته هستند که هدف از آن جا انداختن یک پیغبر دیگر است که همان محمد باشد، که بلافاصله این سئوال پیش می‌آید که آیا این متون هم از خود محمد است و یا ازکسی دیگر؟ بسیاری از متون هم راجع به آداب و مراسمی است که هیچ ربطی به پیغمبری و یا برگزیده‌ای نداردو بنظر می‌رسد که منابع‌اش از جای دیگری بوده است.

■ مقاله پرباری ست که جای چند بار خواندن و یادداشت برداشتن دارد. از نویسنده گرامی درخواست دارد مقالات بیشتری نوشته دانش خود را بسط دهند. یکی از علل اینکه کم سواد تر ها یا خود باخته ها و نیمه ترجمه یا تمام ترجمه ها به میدان می آیند غیبت افراد دانا ست.
شهباز


■ در نوشته والتر تأکید شده که مطالعه اش، به نحوی، امتداد خوانش آرامی ـ سریانی لوکزمبرگ است، تعبیر «کتاب بنیان برانداز» تداعی گر همین برداشت است. می دانیم لوکزمبرگ، به دنبال این فرضیه رفت که شکل کنونی قرآن، حاصل تجمیع متونی است که در آستانه تکوین زبان نوشتاری عربی، از سریانی به عربی بازنویسی و خوانده شدند. مثلا سریانی نوشته شدند اما به عربی خوانده شدند، و بعد با همان شاکله به عربی بازنویسی شدند. ماحصل این سخن چیست؟ نه این است که، قرآن قدیم تر از دوره ی تکوین زبان عربی در آغاز قرن نخست عرب ها یا هجری مسلمانان، پدید آمده بود؟
اما مترجم محترم از متن در دست، گزارش می‌کند که: «قرآن به هیچ وجه در زمان زندگی محمد پدید نیامده، بلکه ۲۰۰ سال بعد به پایان رسیده بود.» این را چگونه باید فهمید؟ دوست گرامی جناب سروش، تأکید می کنند که ذات تحقیقات با تناقض همراه است. به نظر، در اینجا خلط بزرگی پیش آمد کرده است. نمی شود دستاوردهای یک پژوهش (در اینجا کریس لوکزنبرگ) را مفروض گرفت، و آنگاه، ناگهان، کل آن مفروضات را دور انداخت. اینگونه تناقض، موجب سستی پژوهش است، نه پیشبرنده آن. در تحقیقات منسجم امروز، دو پیش فرض در کنار هم، پیش می روند: دستاوردهای آزمایشگاهی قرآن صنعا، و تحقیقات لوکزنبرگ، که هر دو مؤید قدمت قرآن تا پیش تاریخ عرب ها ست.
آن تناقضاتی که از تحقیقات علمی جدایی ناپذیرند، داستان دیگری است که پرداختن به آن سخن ما را به درازا می کشاند. نکته دیگر اینکه، هدف از ترجمه حاضر چیست؟ بیان دستاوردهای مطالعه به روش ATD ، یا بیان نحوه ی کاربست روش ATD بر متن قرآن. اگر روش اول منظور نظر است، نخست باید بنیان ها و مفروضات این روش در جایی ثابت شود، که در اینجا نشده است؛ اما اگر روش دوم منظور است، متن حاضر از پرداختن به چنین منظوری خالی است.
مجید


■ با سپاس فراوان از خوانندگان و کامنت گذاران گرامی ابتدا به جمله زیر بپردازیم که یکی از کامنت گذاران به عنوان «تناقض» مطرح کرده است. «همچنین، این نتیجه‌گیری که قرآن به هیچ وجه در زمان زندگی محمد پدید نیامده، بلکه ۲۰۰ سال بعد به پایان رسیده بود، نیز ممنوع است.»
البته من نمی‌دانم تناقض جملۀ بالا در کجاست. شاید واژۀ «پدید نیامده» باعث سردرگمی خواننده شده باشد. نویسنده، یعنی خانم کوستر، یک تاریخ مشخص برای نگارش قرآن مطرح نکرده است فقط گفته که «در زمان محمد پدید نیامده» این که پیش از ۶۱۰ میلادی [زمان نخستین وحی] نگارش آن آغاز شده یا پس از آن، هیچ کس نمی‌داند، زیرا ما تا کنون نسخۀ سریانی‌ای از قرآن نیافته‌ایم که بتوانیم داوری کنیم. در این راستا کریستوف لوکزنبرگ فقط از دیدگاه زبان‌شناسی به این نتیجه رسیده است که قرآن اولیه/نخستین که هستۀ قرآن کنونی را تشکیل می‌دهد به زبان سُریانی بوده است و سپس این نسخه، الگوی مابقیِ متونِ قرآنی شده است. خوانندۀ گرامی می‌نویسد: «اگر قرآن متنی برگرفته از سریانی است، این متن باید در زمان پیامبر یا قبل از آن گرد آمده باشد.». لوکزنبرگ هیچ گاه از «کل قرآن» سخن نگفته است و همواره تأکید کرده که موضوع بر سر «هستۀ اولیه قرآن» می‌باشد. در ضمن، بر گروه اناره آشکار است که بسیاری از آیه‌های قرآن در زمان عباسیان نگارش شده‌اند که طبعاً به زبان عربی نوشته شدند و نه سرُیانی. منتقد گرامی می‌‌نویسد: « متاسفانه قرآن شناسی گروه اناره از این تناقض ها کم ندارد.» توصیه من همواره این بوده و هست که تا آن جا که ممکن است با فاکت و سند سخن بگوییم. شاید بهتر می‌بود که خوانندۀ گرامی تعدادی از این تناقضات را یادآوری می‌کرد تا هم برای من و هم برای دیگر خوانندگان مشخص می‌شد که بحث بر سر چیست. خوانندۀ گرامی! در این جا موضوع بر سر یار و یارکشی سیاسی نیست، موضوع بر سر بازنگری یک تاریخ [اسلامی] است که به اعتقاد من ارزش آن حتا از «رُمان‌های تاریخی» امروزین هم بسیار بسیار کمتر است. موضوع بر سر متدلوژی اندیشیدن است. تصورش را بکنید که هنوز پیروان شیعه بر این پندار هستند که «نهج البلاغه» واقعاً توسط علی (۶۰۰-۶۶۱ میلادی) نوشته شده است. ما هیچ گونه سند یا مدرکی تا کنون نیافته‌ایم که حتا یکی از بخش‌های کوچکِ این کتاب را که سید رضی (۹۷۰-۱۰۱۶ میلادی) آن را به نام علی نوشته تأیید کند. ولی ایمان می‌گوید که باید باور داشت که نویسندۀ اصلی «نهج‌البلاغه» امام نخستین شیعیان، علی، است.
از سوی دیگر نباید فراموش کرد که علم با فاکت و سند کار می‌کند. هر چه اطلاعات یا داده‌ها واقعی بیشتر باشند به همان اندازه نیز بررسی دقیق‌تر می‌شود. از این رو، علم همیشه برایشی (evolutionary) بوده است و همواره در حال نفی و تکمیلِ خود است. در علم، قاطعیت و سخن آخر وجود ندارد. به اصطلاح «راه» تعیین‌کننده است نه «هدف». و این «راه» به اعتقاد ما باید تاریخی-انتقادی باشد و از فاکت‌های ملموس و واقعی تغذیه کند.
شاد و تندرست باشید / بی‌نیاز