ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 17.02.2017, 21:02
قبلۀ مسلمانان چگونه شکل گرفت؟

ب. بی‌نیاز (داریوش)

«جغرافیای قرآن»
یا: قبلۀ مسلمانان چگونه شکل گرفت؟

دیباچه
این نوشته نه یک جُستار جداگانه دربارۀ آغاز اسلام بلکه اساساً معرفی یک کتاب بسیار ارزشمند است که دَن گیبسون(Dan Gibson) آن را نوشته و در سال ۲۰۱۱ انتشار داده است. گیبسون بیش از دو دهه در پی این پرسش بود که «مکه» (۱) پیش از اسلام چه موقعیتِ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داشته و نقش آن در شکل‌گیری اسلام چه بوده است. حاصل بیست و اندی سال کار پیگیر و خستگی‌ناپذیر این پژوهشگر، کتاب «جغرافیای قرآن» Qur`anic Geography است که ۴۷۰ صفحه می‌باشد. این کتاب سرشار از اسناد تاریخی است. این پژوهشگر مستقل که هیچ گونه ارتباطی با گروه «اِناره» به سرپرستی کارل- هاینتس اولیگ ندارد، از راه خود تقریباً به همان نتایجی می‌رسد که گروه اناره رسیده است، یعنی اسلام کنونی، برساختۀ خلفای عباسی بوده و هر آن چه که ما امروز از اسلام می‌‌دانیم همان اطلاعاتی هستند که عباسیان برای ما به ارث نهاده‌اند.

در سلسله مقالاتِ «چرا نمی‌توان به تاریخ‌نگاری اسلامی اعتماد کرد؟»(۲) نشان داده شد که روایات اسلامی اساساً ربطی به تاریخ واقعی اسلام ندارند و کتیبه‌ها، سکه‌ها و یافته‌های باستان‌شناسی گزارش راویان اسلامی را نه تنها تأیید نمی‌کنند بلکه خلاف آن‌ها را اثبات می‌نمایند.
اکنون به اصل موضوع بپردازیم!

جغرافیای قرآن
پرسش اصلی برای دن گیبسون، نویسندۀ کتاب «جغرافیای قرآن»، تاریخ شکل‌گیری مکه بود. زیرا بنا به روایات اسلامی، مکه از زمان ابراهیم هستی داشته است. اگر مکه از زمان ابراهیم وجود داشته، پس باید بتوان ردّ پای تاریخی این شهر کهن را هم در اسناد نوشتاری و هم در یافته‌های باستان‌شناسی پیدا کرد.

نخستین اقدام گیبسون یافتن همۀ نقشه‌های تاریخی منطقۀ عربستان و کلاً خاورمیانه و همچنین یافتن گزارشات کتبی دربارۀ این منطقه بود. گزافه نیست اگر بگویم که گیبسون هر آن چه را که تاکنون در این باره گفته یا نوشته شده جمع‌آوری کرده است.

او پس از بررسی این اسناد متوجه شد که در هیچ جا – مطلقاً – اشاره‌ای به شهری به نام مکه نشده است: نه در نقشه‌های تجاری کهن و نه در یادداشت‌های تاجرانی که در «جاده کُندر» [Weihrauchstraße / Incense Route] به تجارت مشغول بودند. به سخن دیگر، مکه که طبق گزارش راویان اسلامی یکی از مراکز تجاری پررونق در سده‌های پنجم و ششم و هفتم بود، هیچ اثری و ردّ پایی در تاریخ نگذاشته بود.

پرسش دوم برای گیبسون این بود که: پس اگر مکه‌ای وجود نداشت، «مکه»‌ی کنونی از کجا آمده و چگونه شکل گرفته است؟ زیرا طبق روایات اسلامی زمانی که محمد در مدینه بود تصمیم گرفت که دیگر نه رو به اورشلیم (بیت‌المقدس) بلکه رو به مکه (کعبه) نماز خوانده شود.

برای پاسخ به این پرسش نویسنده کتاب به قرآن رجوع می‌کند. در قرآن یک بار نام «مکه» و یک بار هم نام «بکّه» آمده است که در زیر آمده‌اند:

سوره ۴۸ / آیه ۲۴
وَهُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَكَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ ۚ وَكَانَ اللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا 
و اوست همان كسى كه در دل مكه -پس از پيروزكردن شما بر آنان- دستهاى آنها را از شما و دستهاى شما را از ايشان كوتاه گردانيد، و خدا به آنچه مى‌كنيد همواره بيناست.

سوره ۳، آیه ۹۶
إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ
در حقيقت، نخستين خانه‌اى كه براى [عبادت‌] مردم، نهاده شده، همان است كه در بکه است و مبارك، و براى جهانيان [مايه‌] هدايت است

همان گونه که خواننده متوجه شده، در این جا نیز هیچ اطلاعات مشخصی دربارۀ مکه / بکه داده نمی‌شود.

ولی راویان اسلامی یک تصویر مشخص از مکه به ما می‌دهند: ۱- در یک دره واقع شده، ۲- در شهر نیز دو درۀ موازی وجود دارد، ۳- نهر یا رودخانه‌ای از شهر می‌گذرد، ۴- در آن جا کشاورزی می‌شده، مزرعه، درختان فراوان و علف وجود داشته، مانند درخت زیتون، ۵- خاک رُس وجود داشته، ۶- دور آن را کوه فرا گرفته بود و ...

ولی مشخصات بالا تقریباً با مکه‌ای که ما می‌شناسیم ناسازگار است. زیرا بیولوژیست‌های باستان‌شناس پس از بررسی نمونه‌های خاک مکه به این نتیجه رسیدند که امکان رویش چنین گیاهانی در این خطه ناممکن است.

ولی از سوی دیگر، نویسنده می‌دانست که جهت قبلۀ مساجد مسلمانان به سوی مکه است. یعنی می‌باید پس از هجرت محمد از مکه به مدینه، قبلۀ مساجد رو به مکه ساخته شده باشد، یعنی دست کم باید از سال ۶۳۲ میلادی، زمان مرگ محمد، شهر مکه وجود می‌داشته.

گیبسون بر آن شد تا همۀ مساجد دویست سال نخست اسلام– در، سوریه، عراق، مصر، لبنان، تونس، پاکستان، چین، یمن، عربستان- را زیر ذره‌بین ببرد. گزافه نیست اگر بگوییم که او با پیگیری بی‌نظیری این پروژه را به فرجام رساند و به نتایج شگفت‌انگیزی رسید. گیبسون پس از بررسی جهات قبلۀ مساجد، دید که در سد سال نخست اسلام، قبلۀ مساجد نه رو به مکه بلکه رو به شهر پترا (Petra) بودند. جدول زیر نتیجۀ پژوهش‌های گیبسون را به خوبی نشان می‌دهد:

* سال ۱ تا ۱۰۷ هجری / ۶۲۲ تا ۷۲۵ میلادی
۱۰۰ درصد مساجد قبله‌شان رو به پترا بود

* سال ۱۰۷ تا ۲۰۷ هجری/ ۷۲۵ تا ۸۲۵ میلادی
۱۲ درصد رو به پترا، ۵۰ درصد رو به مکه و ۳۸ درصد رو به هیچکدام

* از سال ۲۰۷ هجری به بعد
۱۰۰ درصد رو به مکه

برای نمونه، مساجد کهنی مانند قبۀ‌الصخره در اورشلیم، مسجد بعلبک در عراق، مسجد شهر واسط در عراق، مسجد صنعا در یمن، مسجد فوسطاط (مصر)، مسجد مازن در موصل، مسجد عنجر (لبنان)، مسجد دو قبله‌ای (مسجد القبلتین) در عربستان سعودی و ... مورد پژوهش قرار گرفتند.


«خزانه» کنده‌کاری شده در صخره‌های کوه در پترا – سدۀ نخست میلادی

زمانی که گیبسون شهر پترا را مورد بررسی قرار می‌داد، متوجه شد که همۀ مشخصاتی که برای مکه گفته شده مربوط به شهر پترا می‌باشند. پس از این کشف بود که معانی بسیاری از آیه‌های قرآن برای پژوهشگر معنی پیدا کرد. او توانست از این طریق تمامی آن چه را که دربارۀ «مکه» یا بهتر بگوییم «بکه» گفته شده در یک چارچوب منطقی طبقه‌بندی کند. رومیان این شهر را «پترا» [از پتروس یعنی صخره] نام گذاری کردند، زیرا مردم آنجا در دل کوه معابد و آشیانه‌‌هایی ساختند که از نظر علم معماری جزو عجایب می‌باشند. ولی مردم بومی به این شهر لقبِ «بکه» یعنی « گریان / اشک‌ها» دادند و علت آن هم زلزله‌هایی بود که در سال‌های ۳۶۳ و ۵۵۱ میلادی در آن جا رخ داد و بخشی بزرگی از مردم آن دیار را از میان برد.

در قرآن دربارۀ قوم ثمود – که ما امروز می‌دانیم نبطیان بودند- آمده است:

سوره ۸۹، آیات
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ ﴿٦﴾ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ﴿٧﴾ الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ ﴿٨﴾ وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ (۹)
مگر ندانسته‌اى كه پروردگارت با عاد چه كرد؟(۶) با عمارات ستون‌دار ارم، (۷)  كه مانندش در شهرها ساخته نشده بود؟ (۸) و با ثمود، همانان كه در درّه، تخته‌سنگها را مى‌بريدند؟(۹)

آیات بالا به طور روشن مشخصات پترا است. ولی ما در قرآن به آیاتی برمی‌خوریم که از تغییر قبلۀ نیز می‌گویند.

سوره ۲، آیه ۱۴۲
«سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا ۚ قُل لِّلَّـهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»
به زودى مردم كم خرد خواهند گفت: چه چيز آنان را از قبله‌اى كه بر آن بودند رويگردان كرد؟ بگو: مشرق و مغرب از آن خداست؛ هر كه را خواهد به راه راست هدايت مى‌كند.

در آیه بالا فقط گفته می‌شود که قبله تغییر کرده است ولی نمی‌گوید قبلۀ قبلی کجا بوده است. کاوش‌های گیبسون نشان می‌دهند که – برخلاف راویان اسلامی که از «اورشلیم» سخن می‌گویند- نخستین قبله، شهر پترا / بکه بوده است، بهترین سند مسجد دو قبله‌ای [مسجد قبلتین] در عربستان سعودی است که یک قبله‌اش رو به مکه و دیگری رو به پترا – نه اورشلیم- است.

از سوی دیگر، همین رازگشایی نشان می‌دهد که قرآن در طی تاریخ خود بارها و بارها دستخوش تغییرات ویراستاری و مضمونی شده است. این تغییر می‌باید در زمان عباسیان صورت گرفته شده باشد. اسلام می‌گوید که قرآن کلام الله (خدا) است و نه کلام محمد. این طبعاً یک گفتۀ مؤمنانه ولی غیرواقعی‌ است، زیرا آیه 142 از سورۀ 2 بعدها به قرآن افزوده شده است؛ موردی که پاره‌های قرآن صنعا آن را تأیید می‌کنند. زیرا، چنین آیه‌ای در قرآن صنعا وجود ندارد.

این که چگونه و طی چه حوادث و تحولاتی قبله از پترا به مکه دگرگون شده است، گیبسون برایش یک پاسخ منطقی و استوار دارد: پترا ابتدا توسط یکی از سرداران مخالف اموی به نام عبدالله بن زُبیر اشغال شد (حدود ۶۳ هجری). زیبر قصد داشت که سنگ سیاه را از پترا به مکانی دیگر انتقال دهد. البته در سال‌های ۷۳ و ۷۴ هجری پترا توسط نیروهای اموی محاصره گردید، شهر زیر سنگ‌باران منجنیق‌ها قرار گرفت (۳) ولی با این وجود عبدالله بن زُیبر موفق می‌شود که سنگ سیاه را به محل ناشناخته‌ای که بعدها مکه نام گرفت (۴)، انتقال دهد. نخستین کسانی که خود را با بن زُبیر سازگار کردند، مردم اهل کوفه بودند.

«جغرافیای قرآن» (۵)، کتاب پژوهشی ارزشمندی است که توانسته بر بخشی از تاریخ ناروشن آغاز اسلام، پرتوافکنی کند. به هر رو، به علاقه‌مندان به موضوع «آغاز اسلام» خواندن این کتاب توصیه می‌شود.

Qur`anic Geography
Dan Gibson
⦁ Hardcover: 470 pages
⦁ Publisher: Independent Scholars Press (2011)
⦁ Language: English
⦁ ISBN-10: 0973364289
⦁ ISBN-13: 978-0973364286
⦁Shipping Weight: 2.5 pounds

—————————-
(۱) طبق روایات اسلامی مکه از زمان اسماعیل، فرزند نخست ابراهیم، وجود داشته است یعنی طبق تاریخ‌نگاری دینی یهود چیزی حدود ۱۷۰۰ سال پیش از میلاد.
(۲) بی‌نیاز، ب: چرا نمی‌توان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟
(۳) سنگ‌هایی که برای منجنیق استفاده می‌شد، در شهر پترا به وفور یافت شده‌اند. در حالی که برای نمونه یک گلولۀ سنگی منجنیق هم در مکۀ کنونی پیدا نشده است.
(۴) برای نخستین بار در سال ۲۰۱ هجری برای مکه سکه ضرب کردند، که این مورد در زمان مأمون عباسی بود. در حقیقت دین برساختۀ عباسیان ۲۰۰ سال نیاز داشت تا برای شهر مقدس ساختگی‌اش سکه ضرب کند. این موضوع همواره موضوع شگفتِ پژوهشگران بود که چرا نخستین بار برای خاستگاه اسلام و محل تولد پیامبر اسلام ۲۰۰ سال بعد سکه ضرب شده است. به گمان من با کشف گیبسون عملاً به این پرسش، پاسخ داده شده است.
(۵) بر اساس کتاب گیبسون چندین ویدئو دربارۀ شهر پترا و تغییر قبلۀ مسلمانان ساخته شده که به زبان انگلیسی هستند و می‌توان آنها را در یو تویوب مشاهده کرد. پترا پایتخت پادشاهی نبطیه بود که احتمالاً پس از آخرین زلزله در سال ۷۴۸ میلادی از سکنه خالی شد.

 


نظر خوانندگان:

■ جناب آقای بی نیاز با درود و آرزوی کامیابی برای پژوهشهایی بیشتر
نوشتاری است راهگشا و ارزشمند، برای پیش کشیدن پرسشهایی تازه و رسیدن به پاسخهایی بایسته. پرسشها و پاسخهایی که نیازمند آسمان خردی هرچه بلندتر، و تلاش بیشتر دوستانی چون شما است.
پیروزباشیم
بهرام خراسانی


■ آقای خراسانی عزیز، با سپاس فراوان از کامنت دلگرم کننده تان. مسئلۀ در مرتبۀ نخست همانگونه که گفتید طرح پرسشهای جدید است. این که در آینده با توجه به مدارک و اسناد تازه کشف شده ما به چه شناختی دربارۀ اسلام خواهیم رسید، پیش بینی ناپذیر است. ولی با یقین می توان گفت که اسلام آن گونه شکل نگرفت که راویان اسلامی برای ما به ارث نهاده‌اند.
شاد و تندرست باشید
بی نیاز


■ با سلام آقای بی‌نیاز، در مورد کتاب می‌خواستم سئوالی کنم. آیا شما قصد ترجمه این کتاب را دارید؟
با احترام، مهدی


■ مهدی عزیز، به راستی دوست داشتم این کتاب را ترجمه کنم ولی برای سال ۲۰۱۷ دو پروژه بزرگ ترجمه در دست دارم که عملاً امکان ترجمه این کتاب را ندارم. ولی هم اکنون در حال مذاکره با دوستانی هستم که شاید بتوانند این کتاب را ترجمه کنند.
شاد و تندرست باشید
بی نیاز


■ آقای بی نیاز، مشتاقانه سلسله گفتارهای شما را در این‌باره دنبال می‌کنم و هر مطلب‌تان دریچه‌ای تازه از آگاهی در این باب بر من می‌گشاید.
سربلند باشید!
«هوشنگ»


■ مرسی هوشنگ عزیز، دلگرمی‌های خوانندگانی چون شما، برای من منبع انرژی هستند.
شاد و تندرست باشید
بی نیاز


■ آقای بی نیاز عزیز، من از علاقه‌مندان دیدگاهای شما در باره تاریخ اسلام هستم. به تحقیق همه نوشته‌های شما در این‌مورد را چندین بار خوانده و آموخته‌ام. همچنان در انتظار سایر مطالبتان هستم. بدینوسیله خواستم تشکری از زحماتتان کرده باشم.
شاد و تندرست باشید. کامران
در ضمن برای دوستانی که به زبان انگلیسی آشنا هستند دیدن این ویدئو را مناسب می‌بینم صرف نظر از دیدگاهای مذهبی سخنران


■ شخصا به تاریخ بدگمانم و از داده‌های آن برای توجیه نظرات خودم اغلب استفاده نمی‌کنم. به نظرم موضوعاتی تاریخی اغلب سمت و سو دارند و بیشتر برحسب ثابت کردن دیدگاه‌های ایدئولوژیک شخص تاریخ‌نویس و یا گزاره‌نویس کاربرد دارد. مشخص است که در تاریخ همه گونه مطالب هم برای اثبات ایده باورمندان و هم برای اثبات ایده مخالفان آنها مطالب بسیار هست. اما برای کسی که بخواهد نظراتش را بی‌طرفانه مطرح کند لازم می‌آید که خوانندگانش را با همه آنها آشنا سازد. به هر روی سمگ سیاه احتمال از شهر پترا و یا جای دیگری آمده اما باز با این داده‌ها و اطلاعاتی که آقای گیبسون داده این را نمی‌توان ثابت کرد که این داستان مربوط به ۲۰۰ سال بعداز اسلام باشد.
در کتاب ابن اسحق تاریخ نویس عرب (متوفی ۷۷۰ مبلادی) آمده: در زمان جوانی محمد که او به امانت داری و صلح‌جویی شهرت داشته خانه ابراهیم که در آن زمان محل نگهداری بت‌ها بود احتیاج به تعمیر پیدا می کند و زمانی که لازم شده سنگ سیاه و یا همان حجرالاسود را در سر جایش قرار بدهند بین سران مکه نزاع می‌شود که مگر فرد شاخص‌تری سنگ را درجای خود بنهد. این غائله با رجوع به محمد و پیشنهاد او به صلح منجر می‌شود. به اینگونه که او توصیه می‌کند سنگ را در وسط یک فرش (پارچه) قرار بدهند و در حالیکه هر یک از سران مکه یک سر فرش را می‌گیرد سعی کنند به کمک هم آن را تا در جای خود حمل کنند و بعد محمد سنگ را بر جایش محکم نماید (حدود ۶۰۵ میلادی). این قضیه در کتاب جوامع التواریخ رشیدالدین حمدانی نیز به تصویر کشیده شده است. چنانکه شرح بیشتر آن را می‌توانید در ویکی پدیا انگلیسی ملاحظه کنید.
ح. میرمبینی


■ آقای میرمبینی گرامی
البته به نظر من نیز باید پی در پی تاریخ را بازنگری کرد و به آنچه که به ما به ارث رسیده بسنده نکرد. شما می‌گویید که نویسنده باید برای اثبات نظراتش «ایده مخالفان» را نیز بیاورد. احتمالاً شما با نوشته‌های من یا آقای مزدک بامدادان آشنا نیستید، زیرا نه من و نه همکارم آقای بامدادان تا کنون بدون مدرک و سند سخن نگفته‌ایم. شما از ابن اسحاق نقل می آورید و آن را به عنوان «مدرک» ارایه می‌دهید. باید بگویم که تمامی تاریخ آغاز اسلام و سیره‌ها بر اساس نوشته‌های ابن اسحاق ناشناخته می‌باشند که تازه ما ابن اسحاق را از طریق ابن هشام می‌شناسیم که ادعا می‌کند حدود پنجاه سال پیش از او، ابن اسحاق سیره محمد را نوشته است. شاید بد نباشد که به مقالات من «چرا نمی‌توان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟» رجوع کنید. اگر به زبان آلمانی یا انگلیسی تسلط دارید می‌توانید کتاب «محمد» اثر هانس یانزن / یانسن را مطالعه کنید که فقط و فقط بررسی «سیره محمد ابن اسحاق» است: Mohammed: Hans Jansen شما می‌نویسید که «داده‌ها و اطلاعات» آقای گیبسون هیچ چیز را ثابت نمی‌کنند؟ مگر قرار شد که چه چیزی را ثابت کنند؟ گیبسون پس از دو دهه با مدارک غیرقابل انکار – خوشبختانه مساجد بررسی شده هنوز وجود دارند- اثبات کرد که قبلۀ مسلمانان تا ۱۰۰ سال نخست نه مکه که شهر پترا بوده است. اگر کسی می‌تواند خلاف آن را ثابت کند، این گوی و این میدان، علم تعصب ندارد!
من در پاسخ به کامنت آقای خراسانی نوشتم: «آقای خراسانی عزیز، با سپاس فراوان از کامنت دلگرم کننده‌تان. مسئلۀ در مرتبۀ نخست همانگونه که گفتید طرح پرسشهای جدید است. این که در آینده با توجه به مدارک و اسناد تازه کشف شده ما به چه شناختی دربارۀ اسلام خواهیم رسید، پیش بینی ناپذیر است. ولی با یقین می توان گفت که اسلام آن گونه شکل نگرفت که راویان اسلامی برای ما به ارث نهاده‌اند.»
من به عنوان یک مترجم و پژوهشگر تاریخ آغاز اسلام اصلاً نمی‌توانم از حالا پیش‌بینی کنم که تاریخ اسلام واقعاً چگونه شکل گرفته است، ولی می‌توانم با سدها مدرک و سند ثابت کنم که آن گونه که روایات اسلامی به ما گفته‌اند، تاریخ اسلام شکل نگرفته است. یک پژوهشگر واقعی نمی‌داند که «خروجی نهایی» چه خواهد بود، هر کس هم چنین ادعایی کند، بویی از پژوهشگری نبرده است و فقط می‌خواهد نظرات خود را از راه‌های دیگر (به اصطلاح علمی) «اثبات نماید».
شاد و تندرست باشید / بی‌نیاز


■ در باب تاریخنگاری بی‌طرفانه و مستند می‌توان نگاه مبسوط تری هم به «دوره تاریخ تمدن ویل دورانت» انداخت. در جلد چهارم این اثر که ترجمه ابوطالب صارمی و ابوالقاسم پاینده و ابوالقاسم طاهری می‌باشد چهار کتاب آمده که کتاب دوم آن در باره «تمدن اسلامی» گفتگو می‌کند. اقتضای جان چو ای دل آگهی است / هر که آگه تر بود جانش قوی است. به نقل از مولوی.
پایدار باشید. مصطفی حقیقی


■ آقای حقیقی گرامی، حقیقتاً منظور کامنت شما را نفهمیدم. در ضمن نباید فراموش کرد که ویل دورانت نگارش کتابهایش را در حدود سال ۱۹۷۵ به پایان رساند. از آن زمان تاکنون خیلی کشفیات دیگر رخ داده است. این بدین معناست که بسیاری از اطلاعات آقای ویل دورانت به ویژه دربارۀ تاریخ اسلام نادرست است. در ضمن ویل دورانت مورخ «جامع» بود و نه اسلام‌شناس یا دین‌شناس. مورخان جامع الاطراف پس از سالهای ۷۰ میلادی عملاً به موزه سپرده شده‌اند. زیرا علوم آنچنان شاخه شاخه و تخصصی شده‌اند که جایی برای «جامع الاطراف» بودن نمی‌گذارد. به اصطلاح دوران آن فیلسوفانی که «همه چیز» را می دانستند گذشته است.
شاد و تندرست باشید / بی نیاز


■ جناب آقای بی نیاز گرامی، منظور از یادداشت اینجانب یادآوری ارزش اثر ویل دورانت به عنوان یک مرجع معتبر در باب تاریخ تمدن جهان و بویژه بخش اسلام آن بود. اینجانب که سالها کتابدار بوده‌ام ارزش واقعی یک اثر مرجع را می‌دانم و این را نیز می‌دانم که همه مطالعه کنندگان مقاله شما از یک سطح از دانش و آگاهی تاریخی برخوردار نیستند و نیاز به مطالعه و راهنمائی بیشتر دارند. آیا به راستی شما بخش «تمدن اسلامی» ویل دورانت را خوانده‌اید که حکم به نادرستی آن می‌کنید؟ اگر مقاله شما راجع به شکل گرفتن رخداد شهر مکه در تاریخ اسلام است آیا این رخداد تاریخی نیست؟ و یک تاریخنگار تاریخ تمدن بشر نظیر ویل دورانت و همکارانش از اعتبار لازم به نظر شما برخوردار نیستند؟ می‌دانم که فیزیک و مکانیک و سایر علوم کاربردی تخصصی شده‌اند. آیا تاریخنگاری که موضوع آن نحوه زیستن و زندگی و تعامل بشر در گذشته بوده تخصصی شده و می‌دانیم که منظور از تخصصی شدن علوم قابلیت اندازه گیری شدن آنهاست؟ آخر اینکه می‌دانم روزگاری تاریخ تمدن ویل دورانت به کتابخوانان ایرانزمین عرضه شد که از هزار نفر ده نفر نمی‌دانستند تمدن یعنی چه؟
پیروز و شاد باشید/ مصطفی حقیقی