ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 13.09.2016, 4:51
مغاک تیره تاریخ

مزدک بامدادان

اگر سخن سیره‌نگاران را که از زبان ابن‌عباس فهرست فروآمدن سوره‌های قرآن را فرونوشته‌اند پایه پژوهش خویش بگیریم، سوره «علق» نخستین سوره‌ای است که جبرئیل بر محمد فروخوانده است. شماره این سوره در فهرست کنونی قرآن ۹۶ است. علق نوزده آیه دارد که در آنها الله نخست از محمد می‌خواهد که بخواند و آنگاه دروغگویان را از این می‌ترساند که موی پیشانیشان را خواهد کشید:

از سوره قلم تا مدثّر (۲ تا ۴، فهرست ابن‌عباس) الله سخن از کیفر کافران را آشکارتر می‌کند و از سویی به پیامبرش نوید می‌دهد که ناباوران را در آتش دوزخ خواهد سوزاند و از دیگر سو بدو دلداری می‌دهد که از سخنان دشمنان الله بیم در خود راه ندهد. از همان سوره‌های آغازین قرآن (فهرست ابن‌عباس) رنگ‌وبوی نوید‌ها و بیم های «اخرالزّمانی» الله آشکار می‌شود، بگونه‌ای که می‌توان این پیمان الله با پیامبرش را که روز رستاخیز و کیفر و پاداش نزدیک است، تا پایان سوره‌های مکی دنبال گرفت.

سوره پنجم یا «حمد» نگاهی ویژه می‌طلبد. نخست اینکه در این سوره به وارونه همه آن ۱۱۳ سوره دیگر، سوی سخن نه از بالا (الله) به پائین (بندگان) که از پائین به بالا است:

این نکته بناچار از دیدگاه تفسیرگران نیز پنهان نمانده چنانکه علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می‌نویسد:

ولی اگر سخن تفسیرگران (برای نمونه طبرسی در مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن) را درباره نامهای دیگر این سوره بپذیریم، داستان اندکی پیچیده‌تر می‌شود. شیخ طبرسی در پیروی از شیخ توسی در التبیان فی تفسیرالقرآن “سبع‌مثانی” را در کنار “فاتحه” یکی از نامهای سوره حمد می‌داند و در ریشه‌یابی این واژه درنگ می‌کند. اگر این سخن درست باشد، آنگاه آیه زیر چیستان دیگری بر رازهای سربه‌مُهر قرآن می‌افزاید، چرا که الله در آیه ۸۷ از سوره حجر “قرآن” و “سبع‌مثانی” را دو چیز جدا از هم می‌داند:

از آنجایی که آماج این جستار بررسی شیوه‌های تاریخ‌نگاری اسلامی است و گریز من به قرآن نیز تنها در همین چارچوب می‌گنجد، بررسی درونمایه سوره‌های قرآن را به زمانی دیگر وامی‌گذارم. همین اندازه گفتنی است که اگر سبع‌مثانی را همان سوره حمد بگیریم، الله خود نیز سوره حمد را بخشی از قرآن نمی‌داند.

باری، در سوره ۸ یا اعلی، الله برای نخستین بار سخن از دینهای پیشین می‌راند:

در سوره‌های مکی که از پس سوره حمد می‌آیند، چند نکته برجسته به چشم می‌خورند. بررسی موشکافانه این سوره‌ها و همسنجی آنها با گزارشهای آمده در سیره‌ها (اینجا سیره‌ ابن‌اسحاق) نشان می‌دهد که روی سخن الله با کسانی است که آگاهی‌های ژرف از آئین موسا و عیسا دارند و آنگونه که در سیره‌ها آمده است، «جاهل» (ناآگاه از سخن الله) نیستند:

۱. فرزندان الله: در ۲۱ آیه از ۱۲ سوره (۳) الله زبان به نکوهش کسانی می‌گشاید که او را دارای همسر یا فرزند می‌دانند:

گفتنی است که الله این نکوهشهای سخت را در سوره‌های مدنی نیز پی می‌گیرد و کسانی را که او را دارای فرزند و همسر می‌دانند گمراه و مشرک و کافر می‌نامد.
۲. شریکان الله: درباره کسانی که خدا را دارای انباز می‌دانند، الله ۱۹ آیه در ۱۰ سوره (۴) آورده است. گفتنی و شایان نگاهی ویژه است که برخی از گزارندگان قرآن مانند قمشه‌ای واژه «شریک» را بدلخواه خود «بُت» ترجمه کرده‌اند:

در این سوره‌ها الله بر کسانی خشم می‌گیرد که یگانگی او را به چالش می‌گیرند و او را دارای انبازانی از جنّ و دختران و پسران می‌دانند.

۳. رستاخیز: جایگاه رستاخیز یا همان “قیامت” در دین اسلام چندان فراز است که شیعیان آن را یکی از پایه‌های دینشان (اصول دین) می‌دانند. الله در سرتاسر قرآن به این روز با نزدیک به سَد نام گوناگون پرداخته است که فراگیرترینهای آنها قیامه و یوم‌القیامه، یوم‌الحساب، یوم‌الدین، الوعده، الحساب، الساعه، یوم‌الجمع، یوم‌البعث و یوم‌التغابن هستند. نوید فرارسیدن روز رستاخیز ولی نویدی برای آینده دوردست نیست و قرآن فروآمده است تا ناباوران را (از کافر و مشرک) از آن رخداد بسیار نزدیک بترساند:

نگاه قرآن به رستاخیز ریشه در انگاشت «چرخش هزاره‌ای» جهان دارد، به چم اینکه تاریخ چیزی جز یک چرخ گردان نیست و هر از گاه و با پایان یافتن یک هزاره (هزار تنها یک نماد است) همه چیز نابود می‌شود و با آغاز هزاره نوین همه چیز از نو آغاز می‌گردد:

از سوره انبیاء (سوره ۷۳ در فهرست ابن‌عباس) تا پایان دوران مکی نزدیک به همه سوره‌ها درباره روز رستاخیز (القیامه، الساعه، الوعده، یوم‌الدین و ...) سخن می‌گویند. در آخرین سوره مکی یعنی مطففین حتا نام کتابهایی که در آنها کردار کافران و باورمندان نوشته شده است (سجین و علیین) نیز آمده است. گفتنی است که این پایفشاری بر روز واپسین و دادگاه خداوند در سوره بقره که بنا بر فهرست ابن‌عباس ۸۷مین سوره قرآن و نخستین سوره مدنی است همچنان پی گرفته می‌شود.

۴. اساطیرالاولین: الله بارها سخن از این می‌راند که مشرکان و کافران سخنان آمده در قرآن را “اساطیرالاولین” یا افسانه پیشینیان می‌نامند:

«و گفتند: این اساطیر پیشینیان است که هر صبح و شام بر او املا می‌شود و او می‌نویسدش» (فرقان ۵)

ولی این اساطیرالاولین که قرآن برای پذیراندن سخنانش به نیوشندگان از آنان بهره می‌جوید کیستند؟ من در فهرست زیر بخشی از این نامها را، که در آیه‌هایی گاه پیوسته و گاه گسسته برای باوراندن سخن الله آورده شده‌اند، گردآورده‌ام:

کَسان: ابراهیم، موسا، هارون، عاد، ثمود، لوط، فرعون، صالح و شترش، داوود، سلیمان، ایوب، اسحاق، یعقوب، اسماعیل، الیسع، ذوالکفل، شعیب، هود، زکریا، مریم، همسر آدم، یحیی، عیسی، ادریس، مادر موسا، خواهر موسا، سامری، نوح، شهبانوی سبا، همسر موسا، پدرزن موسا، قارون، الیاس، هامان، اصحاب کهف و ...
مردمان: آل اخدود، قوم نوح، اصحاب الرّس، اصحاب ایکه، بنی‌اسرائیل، عاد، ثمود، قوم لوط، سبا، قوم تُبَّع و ...
رخدادها: رستاخیز، آفرینش آدم از گل، ابلیس و کرنش نکردنش، آفرینش جهان در شش روز و ...
جایها: بهشت، دوزخ، مدین، مسجدالحرام، مسجدالاقصی (۵)

بجز شمار ناچیزی (نمونه آل‌اُخدود)، همه این نامها و جایها و رخدادها پیشتر در تورات و انجیل نیز آمده‌اند. برای نمونه گذشته از موسا که نامش پُربسآمدترین نام یک انسان در قرآن است و داستان نبردش با فرعون بیش از هر داستان دیگری در قرآن بازگو شده است، فرعون ۶۷ بار، نوح۵۰ بار، لوط ۲۷ بار و عاد و ثمود ۲۵ بار نامیده شده‌اند.

بدینگونه دیده می‌شود که نیوشندگان قرآن بوارونه آنچه که سیره‌نگاران گزارده‌اند نه تنها در “جاهلیت” (ناآگاهی از کتابهای الله) بسر نمی‌برده‌اند که فرهنگ و تاریخ یهودی-مسیحی را چندان نیک می‌شناخته‌اند، که به آسانی درمی‌یافته‌اند گفته‌های قرآن چیزی جز “اساطیرالاولین” نیستند.

۵. باور نیوشندگان: و سرانجام سخن به باورهای این نیوشندگان درباره آفریننده جهان می‌رسد که باز هم به وارونه آنچه که در سیره‌ها آمده نه بُتان را که الله را آفریدگار یگانه جهان و آنچه در آن هست می‌دانسته‌اند:

نکته بس شگفت در سوره‌های مکی این است که الله در آغاز فراخوان خود نیازی به این نمی‌بیند به محمد و نیوشندگان او بگوید این دین نوین که نامش اسلام است و بر مردمانی فروفرستاده شده است که به گفته ابن‌اسحاق و ابن‌هشام آئین ابراهیم را به دست فراموشی سپرده‌اند، چگونه دینی است و آدمی‌برای گرویدن به آن باید چه کند و چه گوید؟ گفتنی است که برای یهودیان و مسیحیان پایبندی به فرمانهای فروفرستاده شده از سوی خدایشان است که از آنان یک یهودی یا مسیحی باورمند می‌سازد. هر پژوهشگر کنجکاوی می‌تواند تورات یا انجیل را واگُشاید و دَه‌فَرمان یهوه را بیابد و دریابد و فراگیرد و بکاربندد. درباره قرآن ولی چنین نیست. حتا سخن «ای مردم، بگوئید پروردگاری جز الله نیست، تا رستگار شوید» (۷) نیز نه از قرآن که سخنی بربسته شده بر محمد است. آنچه که امروزه در میان سُنیان «ارکان دین» و در میان شیعیان بنام «اصول دین» شناخته می‌شود، برداشت آزاد تفسیرگران قرآن از سخن الله است.

چکیده سخن اینکه اگر سیره‌ها و روایتها و تاریخها را پایه پژوهش خود درباره درونمایه پیام اسلام و نیوشندگان آن بگیریم، در سیزده (یا ده) سال نخست بعثت با بُت‌پرستانی از شهر مکه بنام قریشیان روبرو خواهیم بود که از فراخوان محمد سر باززَده و او و پیروانش را آزُرده‌اند. این بُت‌پرستان از آئین ابراهیم دوری جُسته و چیزهایی (و نه کسانی) را می‌پرستیده‌اند، که نه سودی داشته‌اند و نه زیانی، و خود بدست پرستندگانشان تراشیده و ساخته شده بوده‌اند.

ولی اگر سیره و حدیث و روایت را به کناری گذاریم و تنها و تنها درونمایه آیه‌های قرآن (فهرست ابن‌عباس) را پایه پژوهش خویش نهیم، آنگاه با چهره دیگری از اسلام روبرو خواهیم شد. قرآن بر پایه بافتار و درونمایه آن باید بر مردمانی فروفرستاده شده باشد که با داستانهای تورات و انجیل نیک آشنا و از زیروخم آنها آگاه بوده باشند و باریک‌ترین نکته‌های این دو کتاب را در یاد داشته بوده باشند. زیرا همانگونه که در آلمان یا انگلستان نمی‌توان با میتُختهای (اسطوره‌های) شاهنامه به مردم سخنی را آموخت، در میان مردمانی بُت‌پرست که به گفته سیره‌نگاران در روزگار «جاهلیت» بسرمی‌برده‌اند و پیام ابراهیم را از یاد برده بوده‌اند نیز نمی‌توان از داستانها و میتُختهایی بهره جُست که برای آنان ناآشنا بوده باشد. قرآن خود در اینباره می‌گوید:

«و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا براى آنان بيان كند...» (۶)

اگر «زبان» را در اینجا به چم ساده آن، یعنی انبوهی از واژگان (عربی، پارسی، عبری و ...) برای سخن‌گفتن آدمیان با یکدیگر بگیریم، آنگاه باید اسلام قرآنی را دینی برای مردم عرب یا عرب‌زبان بدانیم و نه برای دیگزبانان. به گمان من برداشت قرآن در این آیه از «زبان» همان «فرهنگ همگانی» است، یعنی همه آن ابزارهایی که هموندان یک باهَمِستان را به هم می‌پیوندند، از تاریخ و افسانه گرفته تا آئینها و باورهای آنان. اگر این انگاشت درست باشد، همین یک آیه ما را بسنده خواهد بود تا بپذیریم فرهنگ همگانی نیوشندگان قرآن در مکه آمیزه‌ای از داستانها، میتُختها، باورها و آئین‌های یهودی/مسیحی بوده است و نه باورهای بت‌پرستی.

کوتاه‌سخن اینکه دست کم در سوره‌های مکی روی سخن قرآن با کسانی است که:

۱. الله را آفریدگار جهان می‌دانند،
۲. او را دارای فرزند و همسر می‌دانند،
۳. کسانی را انباز او می‌شمارند،
۴. فرهنگ همگانی و باورها و آئینهای آنان بر تورات و انجیل و داستانهای آمده در آنها استوار شده است،
۵. دین خود را چندپاره کرده‌اند و هر گروهی به پاره‌ای از آن گرویده‌اند. (۸)

این ویژگیها بی‌گمان از آن باورمندان به بُتان (آنگونه که سیره می‌خواهد بما بباوراند) نیستند. پس نیوشندگان قرآن در بازه مکی را نه در میان بُت‌پرستان، که در میان مسیحیان تک‌گوهرگرا (میافیزیت/منوفیزیت) و یهودیان باید جُست و پذیرفت که اسلام قرآنی بوارونه اسلام تاریخی برای رستگاری (بخشی از) یهودیان و مسیحیان آمده است.

دنباله دارد ...

بخش‌های پیشین:
بررسی شیوه‌های تاریخ‌نگاری اسلامی – یک
بررسی شیوه‌های تاریخ‌نگاری اسلامی – دو
بررسی شیوه‌های تاریخ‌نگاری اسلامی – سه
بررسی شیوه‌های تاریخ‌نگاری اسلامی – چهار
بررسی شیوه‌های تاریخ‌نگاری اسلامی – پنج
بررسی شیوه‌های تاریخ‌نگاری اسلامی – شش
بررسی شیوه‌های تاریخ‌نگاری اسلامی – هفت
بررسی شیوه‌های تاریخ‌نگاری اسلامی – هشت
بررسی شیوه‌های تاریخ‌نگاری اسلامی – نُه

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران‌زمین بدور دارد
مزدک بامدادان
mbamdadan.blogspot.com
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

———————————————————————
۱. علق، ۱۳ تا ۱۶
۲. اعلی، ۱۷ تا ۱۹
۳. جن ۳، مریم ۸۸ تا ۹۲، یونس ۶۸، انعام ۱۰۰ تا ۱۰۱، صافات ۱۴۹ و ۱۵۱ و ۱۵۲، زمر ۴، زخرف ۱۵ و ۱۶ و ۸۱، کهف ۴، نحل ۵۷، انبیاء ۲۶، مؤمنون ۹۱، طور ۳۹
۴. فرقان ۵۵، یونس ۲۸ و ۳۴ و ۳۵، انعام ۲۲ و ۱۰۰ و ۱۳۶ و ۱۴۸ و ۱۵۱، زمر ۳ و ۱۷ و ۳۸، شوری ۲۱، نحل ۵۱ و ۸۶، نوح ۲۳، ابراهیم ۲۲، مؤمنون ۹۲، روم ۱۳
۵. مسجدالاقصی کلیسایی بود که در سال ۵۳۰ بدست یوستینیان ساخته شد. این کلیسا درپی جنگهای ایران و روم در سال ۶۱۴ بدست سپاه ایران (خسرو اَپَرویز) ویران شد. در سال ۷۲ هجری (۶۹۲/۶۹۱) عبدالملک مروان فرمانروای اموی بر ویرانه‌های آن پرستشگاهی ساخت که الاقصی نام گرفت.
۶. ابراهیم، ۴
۷. يَا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا
۸. فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ / پس دین خود را فرقه فرقه کردند و هر فرقه‌ای به روشی که برگزیده بود دلخوش بود. مؤمنون ۵۳
مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ / از آنان مباشید که دین خود را پاره پاره کردند و فرقه فرقه شدند و هر فرقه‌ای به هر چه داشت دلخوش بود. روم ۳۲