ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 14.08.2016, 20:38
راههای تکامل حقوق بشر در ادبیات و گذر تاریخ-پاره هفتم

اقتباس و تالیف: آراز م. فنی
De mänskliga rättigheternas väg, genom historien och litteraturen

از تاریخ اگر درسی یاد گرفته باشیم، این است که درسی از تاریخ نگرفته ایم (هگل)

Professor Ove Bring از پرفسور اووه برینگ:

محاکمه ی سقراط (بربریت توده ی مردم) جرم و جزا در یونان باستان

در قسمتهای پیشین به بررسی روابط انسانی در تمدنهای مهم منطقه ی خاورمیانه (تمدنهای بین دو رودخانه دجله و فرات، بابل، آشور، ایران، فلسطین)، سپس هندوستان و در نهایت به حقوق و نگرش جامعه ی چین باستان به روابط انسانی با بررسی نظریات کنفوسیوس پرداختم. در قسمتهای بعدی کتاب آقای برینگ به بررسی شکل گرفتن اولین دموکراسیها در یونان، رم باستان و نظریه های فیلسوفان یونانی در مورد ساختارهای سیاسی و روابط بین جوامع انسانی می پردازد.

من سالها پیش کتابی از دیوید هلد به نام اقتباس و تالیف کردم که در رابطه با همین موضوع مطالبی نوشته بود. بنظرم نوشتن مجدد در رابطه با تاریخ تکامل دموکراسی در یونان باستان تکرار مکررات خواهد بود. لذا در این فصل تنها به محاکمه ی و انتقادات سقراط و بخشی از دفاعیه او می پردازم. دفاعیه ی سقراط من را به یاد انقلاب ایران و طرفداران جمهوری اسلامی می اندازد. رودرروئی قشر عوام مسلمان با متفکرین، هنرمندان، فرهنگیان، الیتهای کارگری و طرفداران دانش و دموکراسی را می توان با برخورد ساختار قضائی/مردم آن دوره با سقراط بررسی کرد.

دموکراسی یونان دموکراسی مردم کوچه بازار بود. اگرچه بطور عموم نحبگان جامعه آن را هدایت می کردند ولی احکام جزائی توسط هیئت منصفه صادر می شد. هیئتهای منصفه اغلب امکان تحقیق در موضوع جرم و یا دلایل آن را نداشتند و بر طبق شواهد و گفته ها و دانش خود حکم می دادند. خواستها و باورداشتهای طبقه ی حاکم و منافع آنها بودند که حقوق شهروندان را تعیین می کردند. محاکمه ی سقراط یک نمونه ی گویا در این مورد است.

حقوق زنان در یونان باستان:
فیلسوف یونانی دموستینس زمانی در رابطه با حقوق زنان در یونان مطلبی نوشت که می شود چنین خلاصه کرد.

“معشوقه های ما برای خوشی و لذت جسمی ما (مردان) زندگی می کنند، برده های زن برای انجام کارهای روزمره ی خانه و خانواده و در نهایت همسران ما برای زائیدن فرزندان قانونی و میراث داران ما خلق شده اند”. این جملات می تواند یک تصویری کلی ولی واقعی از جایگاه زن در یونان باستان بدهد. البته این تصویر خیلی بیگانه با آن زندگی که سرنوشت اکثر زنان در دنیا را توضیح می دهد، نیست! یعنی خیلی از مردان این چنین رفتاری را با زنان دارند. کافی است نگاهی به کشورهای اسلامی و کشورهای فقیر در دنیا بکنیم!

مردان بغیر از بردگان و معشوقه های خود به فاحشه خانه ها می رفتند و همجنس بازی و یا داشتن پسر بچه هائی که بعنوان شاگرد و کارآموز در خدمت سیاستمداران، هنرمندان و فیلسوفان امر پذیرفته شده ائی بود. البته در این میان پذیرش نقش مهم زنان بعنوان ادامه دهنده ی زندگی انسانها یک حقیقت تلخی بود که مردان مجبور بودند به آن تن بدهند. قانون طبیعت و بقا!

ساختار جرم و جزا در یونان باستان
یونان باستان یک سرزمین یکپارچه با یک حکومت واحد نبود. همانطوریکه می دانید دولتشهرهای گوناکون در مناطق مختلف کشوری که به اسم یونان نام گرفته پراکنده بودند که بزرگترین آنها آتن، اسپارت و کرت نام داشتند. در رابطه با تاریخ یونان باستان و دولتشهرهای یونان بررسیها و پژوهشهای گوناگونی انجام شده و آنچه که از اسناد و نوشته ها بر می آید، گذشته و تاریخ تکامل آن بیشتر از هر تمدنی شناخته شده است.

ولی علیرغم اسناد موجود با توجه به این پراکندگی جغرافیائی و سیاسی بررسی جرم و جزا در این منطقه امر ساده ائی نیست. چرا که سیاستهای اقتصادی و قوانین در این دولتشرها متفاوت بود. سنگینی مجازات در طول زمانهای گوناگون نیز فرق داشت! 600 سال قبل از میلاد فرمانروائی در آتن و احتمالن پاره ایئ از دولتشهرهای کوچک اطراف به نام دیاکون حکمروائی می کرد که مجازات اعدام رابطور صریح برای شورشگران و مخالفین حکومت و نیز دزدان بزرگ دریائی که مانع تجارت و آزادی کشتیرانی بودند تصویب و جاری کرد.

رابرت فلاسیر پژوهشگر و اکادمسین فرانسوی که در قرن پیشین زندگی می کرد و در رابطه با تاریخ تمدن یونان باستان آثاری را به رشته ی تحریر در آورده است می نویسد که مقام و منزلت اجتماعی افراد در شدت و یا حدت جرم و جزا تاثیر داشت. بردگان، زنان و نیز اعضای طبقات دون رتبه جامعه در مقابل یک جرم مشخص مجازات سنگنینی را دریافت می کردند و قدرت زیادی هم برای دفاع از خود نداشتند. او جرمها و مجازاتها را به شرح زیر طبقه بندی کرده است:

“ساده ترین مجازات پرداخت جریمه های مالی و یا بیگاری برای دولت و یا شخصی که متضمن زیان شده بود را در بر می گرفت. سنگینترین مجازات اعدام بود که اشکال آن فرق می کرد. سنگسار، پرتاب مجرم از بالای صخره سنگها، مسموم کردن، به صلیب کشیدن و حکم دادن به مرگ تدریجی مجرم از گشنگی و تشنگی و در نهایت اعدام با سر بریدن و...از اشکال گوناگون شدیترین مجازات در این مناطق بود. سایر اشکال مجازات می توانست: تبعید از دولتشهر با مدت زمانهای گوناگون، لغو حکم شهروندی و حقوق اجتماعی، جریمه و مجازتهای مالی، داغ زدن بر پیشانی و یا سایر قسمتهای بدن، زندانهای کوتاه و یا طولانی مدت که می توانست به اعدام ختم شود، شلاق زدن، ضبط اموال و دارائی ها از سایر اشکال مجازات بود”.

یک مقایسه ی ساده اشکال و حدت و شدت مجازات در یونان باستان نشان از پیچیده گی، درجه بندی احکام جزا با جرمها (یک نوع عدالت نسبی) و در ضم طبقه بندی مشخص آنها حکم می کند. در تمدنهای پیشین که ما مطالعه کردیم مجازاتها اغلب اشکال ساده و در عین حال حکم اعدام به راحتی صادر می شد. این اختلاف می تواند در برسی جرم و جزا در دنیا قابل توجه پژوهشگران قرار بگیرد. البته من مطمئن هستم که این مورد حتمن در نوشته ها و در پژوهشهای متخصصین توضیح داده شده ولی از آنجائیکه رشته ی تخصصی من نیست از اظهار نظر قطعی در این مورد پرهیز می کنم. مجازات سقراط و انتخاب ابزاری که به مرگ سقراط منتهی شد یک مثال گویا در این مورد است. در قدحی که سقراط باید می نوشید زهر شوکران (یک سم گیاهی) با تریاک آمیخته شده بود که درد و رنج سقراط را کاهش می داد! ولی گرفتن زندگی افراد دیگر با زور یک تعریف دارد قتل و این در عمل فرقی نمی کند که توسط مقامات دولتی صورت گیرد و یا توسط سایر افراد!

سقراط یکی از چهار فیلسوف مشهور یونانی است که نوشته ای از خود به جا نگذاشته است. و آنچه که بعنوان دفعیات و یا روشهای پژوهش و برخورد به گشودن مشکلات از او نقل می شود/بجا مانده از زبان شاگردان او چون افلاطون، زنوفن، توکیدیس و ارسطو استوار است. تأثیر سقراط فیلسوف و اندیشمند در اندیشه یونان و جهان غرب انکارناپذیر است. این تاثیر را مدیون افلاطون، ارسطو سایر فیلسوفان/اندیشه ورزان معاصر خود است. به گونه ائی سقراط خط تقسیم فیلسوفان مادی، باورمند به تکامل تکنیک و گشودن مشکلات اجتماعی با استفاده از خرد و عقل بحساب می آید و گروه دیگر ذهن باوران و خدا باوران را تشکیل دادند. افلاطون با نوشته های خود که به تعلیمات و روشهای گفتگو توسط سقراط استوار بود، سقراط را به مرحله ی خدائی رساند.

محاکمه ی سقراط در تاریخ اندیشه انسانی نقش ویژه ائی دارد. مقابله ی توده ی عوام و بخشی جدی از حکومت با آزادی بیان، اجتماعات و اندیشه هم در دموکراسیهای گذشته و هم در دموکراسیهای امروز برای کنشگران حقوق بشر می گوید که مبارزه برای ارتقا دانش ما از انسان، اجتماع و حقوق بشر سر دراز دارد. اتهام سقراط را میتوان اتهامی سیاسی دانست. اگر شرحی را که افلاطون از محاکمه سقراط آورده با واقعیت مطابقت داشته باشد، مدافعات سقراط در اصل به منزله دفاع از تفکر آزاد بوده و به لحن و زبانی بیان شده که به جای فرو نشاندن آتش خشم قاضیان، بیشتر شعله کین آنها را بر می افروخت. دلیل اقدام دادگاه در واقع مباحثی بود که او در فضای عمومی و در میان جوانان مطرح میکرد. سقراط همواره به خدایان شهر میتاخت و اعتقادات مردم آتن را به چالش میکشید که این امر سبب خشم بزرگان آتن گردید. من برای شروع این قسمت پاساژی از دفاع سقراط را می آورم. سقراط در آخرین قسمت از محاکمه ی خود در دفاع از خود، حکم مرگ و دفاع از اندیشه ی آزاد چنین می گوید:

” آتنیان، با این ناشکیبائی نام نیک خود را به باد دادید و بدخواهان و خرده گیران را گستاخ ساختنید. زیرا از این پس عیب جویان به سرزنش شما برخواهند خاست و خواهند گفت مرد دانائی چون سقراط را کشتید. هر چند من از دانائی بهره ای ندارم بدگویان شما خلاف این را ادعا خواهند گفت و حال آنکه اگر اندکی درنگ کرده بودید مقصود شما حاصل می شد. زیرا می بینید که من پیرم و پای بر لب گور دارم. در این نکته روی سخنم با همه نیست بلکه با کسانی است که رأی به کشتن من داده اند.

اینک به آنان می گویم: شاید گمان می برید علت محکوم شدن من ناتوانیم از گفتن سخن هائی است که اگر می گفتم از این مهلکه رهائی می یافتم. ولی چنین نیست. راست است که سبب محکوم شدن من ناتوانیم بود، ولی نه ناتوانی در سخن گفت.

من آنقدر شجاع/بیباک، پررو نبودم و مایل نیستم شما را آنگونه خطاب کنم/با شما آنگونه حرف بزنم که دیگران (بخوان دیگر متهمین) با شما حرف می زنند. شما می خواهید که در “دادگاه شما” منهم همچون سایر متهمین، تعظیم کنان، گریان و گله کنان حرفهای نامربوطی را تکرار کنم که شما دوست دارید بشنوید! چرامتوجه نمی شوید که آنگونه حرف زدن شایسته من نیست و برای من سرشکستگی به بار میاورد!

من نه هنگام دفاع از خود آماده بودم برای گریز از خطر به کاری پست تن در دهم و نه اکنون از آنچه کرده و گفته ام پشیمانم.

شما می خواهید اکنون که من تهدید به مرگ هستم و زندگی من در خطر است رفتار ابلهانه و عامیانه داشته باشم! من از روش زندگی خود، گفتن حقیقت، و آنگونه که فکر می کنم پشیمان نیستم و برای همه ی این باورها مرگ را با آغوش باز می پذیرم تا اینکه در مقابل فشار شما آنگونه که شما می خواهید به زانو بیافتم و یا چون کرمی بخزم! زیرا سزاوار نمی دانم که آدمی چه در دادگاه و چه در میدان جنگ از چنگال مرگ به آغوش ننگ بگریزد...”.

برتراند راسل می نویسد که سقراط برای اینکه زنده بماند مایل نبود در مقابل قدرت مردم عوام (هیئت منصفه) خودش را حقیر کند و باج بدهد. این ایستادگی در مقابل مشتی عوام  خود به تنهائی می توانست دلیلی بر گنهکاری/بزهکار بودن سقراط باشد.

از آن جائیکه هم دادرسان و هم هیئت منصفه از مردم عادی تشکیل می شدند و اگاهی تئوریک و سیاسی توده ی مردم در مسایل حقوقی نازل بوده وعموم مردم در امور قضائی و قوانین جاری تخصص ویژه ای هم نداشتند امکان درک تئوریهای اجتماعی و علمی جسورانه برای آنها سخت بوده و امکان رودرروئی با قدرتمندان، متفکران و روشنفکران دوره ی خودشان نداشتند. اگرچه در قدری بعد و در ایتالیا ما شاهد قیامهای بردگان بودیم. این شکاف در درک از مسایل عمومی جامعه به حدی بود که افلاطون در نوشته های خودش دموکراسی را حکومت الیگارشی، دیکتاتوری و حکومت اشراف ونظامیان (مدل اسپارت) نامیده و مورد انتقاد شدید قرار داد. نظام دموکراتیک حاکم بر آتن بیشتر از دیگر سیستم ها بدلیل نوعی برابری در بین کسانی که میتوانستند “برابر” باشند ولی در حقیقت نابرابر بودند مورد سرزنش افلاطون بود. بنظر افلاطون نظام دموکراتیک یونان از ضعف های محتوائی رنج می برد و این ضعف ها را اودر کتاب سیاست خود بطور مبسوط توضیح داده است. البته دفاعیه ی سقراط مبسوط تر از این است و من فقط بخشی از آن را برای اطلاع شما در پاساژ بالا آوردم!

افلاطون شاگرد سقراط در مورد مردم آتن چنین می نویسد:
“مردم در بیشتر مواقع برده ی احساسات، پیش داوری ها، خواسته های آنی، و کوتاه مدت خود هستند. آنها فاقد دانش کافی و یا تجربه ی کاری برای هدایت درست جامعه می باشند. از همه مهمتر مردم کوچه و بازار فاقد قدرت داوری سیاسی هستند. در یک نظام دموکراتیک رهبران سیاسی و اقتصادی جامعه وابسته ی رای مردمی هستند که توانائی دیدن نفع کلیت جامعه را نداشته بلکه به دنبال حفظ منافع حقیر و شخصی خود هستند. بدین ترتیب رهبری سیاسی که بصورت استراتژیک بایست آینده ی جامعه را در نظر داشته باشد، قربانی سیاست های پوپولیستی کوتاه مدت سیاست روز خواهد بود. به بیان دیگر یک حکومت دموکراتیک پوپولیستی با مردم عادی در قدرت یا باعث هرج و مرج می شود یا مانع رشد تکامل اقتصادی و فرهنگی می شود. این نوع خلق الساعه بودن و نان را به نرخ روز خوردن در نهایت مردم را از سیاست بیزار می کند و نتیجه بیزاری، انزوا و گوشه گیری مردم را بدنبال خواهد داشت”.

باز هم افلاطون و نظریات فلسفی و آلترناتیو او در باره ی سیاست در یونان
افلاطون در کتاب “سیاست” این مدل حکومت و راهکار سیاسی را با عملکرد یک ناخدای کشتی که نزدیک بین و  کر بوده و همچنین اطلاعات بسیار اندکی از علم دریا نوردی دارد مقایسه می کند. او می گوید: از همه بدتر اینکه کارکنان کشتی و ملوانان هم باهم دیگر بر سر انتخاب ناخدا و هدایت کشتی اختلاف دارند. هرکدام از آنها معتقد هست که گروه آنها شایستگی بیشتری در هدایت کشتی و سکنه ی آن دارند. نتیجه ی این نوع حکومت و سیاست غلط، به آنجا ختم می شود که یا کشتی غرق می شود و یا سکنه با کشتی گمراه می شوند. او می نویسد، هدایت کشتی یک هنرو علم است و کسانی که آن را یاد نگرفته اند نبایست و نمی توانند این امر مهم را بعهده بگیرند.

پیشنهاد افلاطون در گشودن این مشکل انتخاب یک فرد حرفه ای است که از هواشناسی، تغییرات جوی، سیستم وتکنیک ساختن کشتی، ناوبانی وروش برخورد با خدمه ی کشتی اطلاع کافی داشته باشد. با این توضیحات بعدها افلاطون به فرموله کردن سیاستی پرداخت که در آن هدایت جامعه توسط افراد خبره و بخصوص اداره ی آن توسط فیلوسوفان تاکید داشت. در مدینه ی فاضله ی افلاطون ساختاری وجود دارد که نشانگر درجه بندی افراد بر مبنای اطلاعات و تخصص های آنها تدوین شده است و نه نیت هایشان و خواست هایشان. این را می توان حکومت قانون دانان و خبرگان نامگذاری کرد. به بیان امروزی افلاطون چون معلم خود سقراط معتقد به حکومت نخبگان بود. آنها معتقد بودند که فیلسوفان عاقل ترین شهروندان هستند و لذا حکومت جامعه را باید بدست توانای آنها سپرد!

افلاطون ادامه می دهد: آزادی بی حد و حصر و سرانجام نظام دموکراتیک به جائی می رسد که نظم، ثبات، اعتبار جامعه و ساختار آن زیر علامت سئوال برده شود. نفی سیستم، رهبران و ریش سفیدان در استمرار خود بجائی می رسد که جوانان و بچه ها به والدین خود و روش های زندگی اجتماعی بی باور شده و احترام به اخلاق، قانون، حرمت بزرگتران پشت کرده ودر نهایت همه ی سیستم را به سخره بگیرند. این چنین نظامی غیردموکراتیک است؛ نه یک حرف بیشتر و نه یک حرف کمتر. دراین نظام هر پیشنهادی که حاوی بردباری، صرفه جوئی، سرمایه گذاری دراز مدت و شاید قدری فشار را در بر داشته باشد مورد خشم و نفرت شهروندان قرار گرفته و رد می شود. در نهایت بی قانونی، آزادی محسوب شده، یاوه و گزاف گوئی به علم نسبت داده می شود.  نتیجه این می شود که هرج و مرج و گسیختگی اجتماعی جای نظم و قانون را گرفته و جامعه در سراشیبی سقوط می افتد. جنگهای داخلی و مبارزه برای کسب سودهای کوتاه مدت سرانجام چنین نظام سیاسی میتواند باشد (نگ. به افلاطون در د. هلد: ص 46/45).

ما بیشتر از این در نظریات افلاطون درنگ نمی کنیم ولی آنچه که شایسته است دراینجا بعنوان حسن ختام آورده شود این است که افلاطون در کتاب سیاست خود تلاش می کند به این سئوال که عدالت چیست جواب دهد. با توجه به این که افلاطون به نوعی تقسیم کار طبیعی باور داشت که در آن شهروندان یک جامعه جایگاه خود را میبایست می شناختند و خود و عمل خود را با آن هماهنگ می کردند (سیاستمداران و اداره کنندگان، سربازان و کارگران). وظیفه ی افلاطون این می شود که این تقسیم کار را در عمل بررسی کند. اومینویسد:
الف: در هر کار اجتماعی نیاز به استفاده از اخلاق کاری و سایر پیش شرطها از قبیل (شجاعت، تناسب و عقل) ضرورتی است محض

ب: اقدامات و برنامکه ریزی لازم برای اینکه افراد وظایف خود را در امور سیاسی انجام بدهند اولویت دارد. بنظرافلاطون افراد و سازمانها ها لازم وملزوم یکدیگرهستند واز همدیگر تغذیه کرده و یک کلیت را تشکیل می دهند. وقتی که سیستم و نظام سالم باشد اجزا هم می توانند وظایف خود را درست انجام داده، از زندگی خود راضی و در نهایت یک دولتی که ثبات داشته و پویائی هم دارد بوجود بیآورند. در این شرایط است که عدالت جاری شده و زندگی بهین تامین خواهد گشت.

در کتاب ها و نوشته های بعدی، افلاطون در نظریات خود را در باره ی دولت و دموکراسی تجدید نظر کرده و آنها را تکامل داد. او به این باور رسید که دولت واقعی (دراختلاف با دولت ایده ال) به یک توافق عمومی و مردمی و همچنین مشارکت مردم در سیاست احتیاج دارد. و از طرف دیگر لازمه ی یک حکومت واقعی تدوین قوانینی است که در آن قدرت فیلسوف ها و شاهان کنترل شده و محدود گردند. یک نظر کاملن متفاون با نظریات سقراط و باورهای قبلی خود! حکومت ایده ال افلاطون بدین ترتیب یک  ترکیبی است از الیتوکراسی و دموکراسی. این نظریات بعد ها توسط ارسطو تکامل یافته و صد ها سال نظام فکری متفکرین اروپا ودنیا را تحت تاثیر خود قرار داد.

در نوشته ها ی بعدی، افلاطون با ارایه ی ترکیب ها و نسبت هائی که یک سیستم انتخاباتی راتسهیل می کند، نظریات خود را بیشتر تئوریزه کرد. این تئوریها در نوشته های فیلسوف انگلیسی جان استوارت میل در اوایل انقلاب صنعتی و در فرانسه در نظریات ژان ژاک روسو می شود پیدا کرد. مارکس جوان از افلاطون تاثیر پذیر بوده و سایر متفکرین سوسیالیستی هم تحت تاثیر این فیلسوف بودند. جایگاه افلاطون در تئوری های انسان اندیشه ورز چنان عمیق و بالا است که نمونه اش را کمترمی توان پیدا کرد. شاید نظریات افلاطون خود زاده ی سامان دموکراتیک یونان بود.

همانطویکه میدانیم بعد ازتضعیف حکومت آتن وزوال سیستم دموکراتیک یونان باستان، این نظریات سال ها از حوزه ی عمل اجتماعی خارج شدند. اولین بار با تئوریهای ماکیاولی، جان لاک، هابز و روسو بود که نظریات دموکراتیک جان دوباره ای گرفتند و همراه با حرکت های سیاسی، اقتصادی و مدرنیزه شدن نیروهای تولید، سیستم تولید و روابط تولید حرکت مردم به انقلابات مهم سیاسی و اقتصادی در اروپا و غرب منجر گشت. بهر جهت ویژگی نظام دموکراتیک یونان قدیم مهمتر از همه عبارت بود از اتحاد و یگانگی شهروندانی که حق مشارکت در زندگی اجتماعی را داشته و با وسواس خاصی هم انتخاب شده بودند.

از دیگر ویژه گی های این سیستم، نفوذ دولت و نظام سیاسی (پلیس) در تمامی حوزه های اجتماعی و خصوصی زندگی مردم بود. بین فرد و اجتماع افراد فاصله ی زیادی نبود. بدیگر بیان استقلال افراد در انتخاب راه  حل های فردی در زندگی خصوصی خودشان به حداقل خود کاهش داده شده بود. از طرف دیگر این فردیت و رشد فردیت بود که به اجتماع آن روز معنی داده بود. شهروندان نه تنها موظف بودند در مسایل سیاسی، نظامی و قضائی شرکت کنند بلکه زندگی کسانی که از جرگه ی شهروندی کنار گذاشته شده بودند یعنی: بردگان، مهاجرین، زنان و شهروندان فقیر توسط  نظام و یا شهروندانی که نقشی در حکومت نداشتند تحت کنترل شدید نظام قرار داشت.

دلایل و چرائی تکامل نظام اداری دموکراتیک در یونان
من در نوشته های قبلی خود در مقابل این سئوال که چرا پاره ای از کشورها در حیات سیاسی و اقتصادی خود به رشد اقتصادی وتکنیکی بالائی دست یافته اند وهمچنین توانستند ساختار های اجتماعی/سیاسی دموکراتیک را تکامل دهند و بقیه کشورها موفق نبوده اند توضیحات مبسوطی داده ام. بدیگر بیان به این سئوال جواب های گوناگونی ارایه شده و پژوهش روی این مسئله ذهن اکثر پژوهشگران علوم اجتماعی و سیاسی را بخود مشغول داشته و میدارد. در این کوتاه سعی خواهیم کرد که با استفاده از متون قابل دسترس و مطرح برای این سمینار ها به این سئوال را غیر مستقیم دنبال کنیم.

بهر حال با بررسی تاریخ مدون وغیر مدون یونان قدیم به این نتیجه میرسیم که شکوفائی در تجارت داخلی و ارتباط تجاری با کشورهای مجاور، استفاده از بردگان در کارهای داخل خانه و بیرون از آن این امکان را به صاحبان برده ها می داد که وقت بیشتری را برای تکامل صنعت، کشتیرانی، علوم، ایجاد رفاه، بحث و یادگیری داشته وبتوانند از وقت آزاد شده در اداره ی امور جامعه استفاده کنند. نتیجه این شد که آنها توانستند به تکامل ساختار های اجتماعی و سیاسی جامعه ی خود دست بزنند که دیگران نتوانستند. از دیگر عوامل مهم در شکوفائی آئین های دموکراتیک در این منطقه می توان از نزدیکی جزایریونان به همدیگر، محدود بودن جمعیت، وجود صنعت کشتیرانی، آب و هوای متعادل مدیترانه ای و در نهایت دسترسی به آب مورد نیاز برای کشاورزی را نام برد.

نا گفته نماند که در آنالیزهای تئوریک سابق برای علل توسعه ورشد سیاسی اقتصادی ویا عدم رشد، در بررسیهای معاصر و بخصوص بین دوجنگ و بعد از جنگ جهانی از بحساب آوردن عواملی چون آب وهوا (موقعیت استراتژیک) و تاثیرآن روی توسعه ی جوامع کمتر استفاده می شد، ولی امروز این پدیده ها از جمله عواملی هستند که در بررسی عوامل ایجاد و تکامل تمدنها و فرهنگهای توسعه یافته بهای کافی به آنها داده می شود.

جمع بست:
برداشت و تفاسیری که متفکرین علوم سیاسی و سیاستمداران سده های هفده، هیجده میلادی و قدری در سالهای بعد از آن، از مفهوم برابری داشتند با آنچه که در یونان قدیم وجود داشت فرق بنیادی دارد. به بیان ساده تر مفهوم برابری در یونان قدیم فاصله ی زیادی از آن مفهومی که ما امروز از برابری (بخصوص در بین چپها و لیبرالهای چپ که در برنامه های سیاسی آنها) دارد. برابری از منظر گروههای رادیکال سیاسی؛ یعنی تقسیم قدرت اقتصادی و سیاسی در جامعه و برابری همه ی مردم در مقابل قوانین. در صورتیکه در یونان و تا سالهای بعد از جنگ دوم جهانی قدرت برابری سیاسی در تئوری و عمل تنها برای کسانی مطرح بود که تقریبن مقام و منزلت اجتماعی برابر داشتند. آگر چه هنوز نیز این برابری در عمل وجود ندارد ولی بلحاظ تئوریک و در پاره ای جوامع و در بین پاره ائی از گروه های اجتماعی به لحاظ عملی ( وبطور نسبی) پیاده می شود.

سئوالی که بلحاظ منطقی می باید مطرح کرد این است که آیا نظام سیاسی آتن را می شود نظام دموکراتیک نامید؟ جواب هم نه است و هم آری. از بستر تکامل سیاسی جوامع امروز جواب منفی است؛ ولی درمقایسه با امپراطوری ها و حکومتهای هم زمان خود جواب مثبت است. خیلی ها حکومت دمکراتیک آتن را بعنوان حکومت دیکتاتوری شهروندان و مردسالاران به حساب می آورند. سئوال دیگر این است که آیا از بستر زمانی امروز، و با استفاده از ابزار تحلیل و تکامل مادی و ساختارهای موسسه ائی امروز، ما می توانیم گذشته را ارزیابی و محکوم کرده و سازمانها و نهادهای سابق را به داشتن کسری دموکراسی محکوم کنیم؟!
آراز فنی – سوئد  16-08-14
.(JavaScript must be enabled to view this email address)