ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 05.01.2016, 8:20
دگردیسی باورها

اشکان آویشن

شاید در ميان انسان‌ها، خاصه آنان که از محیط‌های فکری بسته، غیر دمکرات و آمیخته با یک‌سونگری می‌آیند، بتوان افراد اندکی را یافت که در بررسی اندیشه‌ها و دیدگاه‌های خویش، در همان لحظاتی که به سر می‌برند، نگاهی واقع‌گرایانه و از روی انصاف داشته‌باشند. بدین معنی که چنین کسانی، به این نتيجه رسيده‌باشند که نگرش آنان به جهان، انسان و مناسبات انسانی، تا آن لحظه، نگرشی بوده‌است کهنه، عقب‌مانده و دور از خِرَد انسان رشدیافته‌. برای آن‌که چنین افرادی بتوانند درکی واقع بینانه و شکوفنده از زندگی فردی و اجتماعی داشته‌باشند، ضرورت دارد که در باورها و اندیشه‌های خویش، تجدید نظر اساسی به عمل بياورند. باید گفت که در این مقوله، مطرح ساختن شمار اندکی از افراد آن‌هم در زیر عنوان «شاید»، حتی از دایره‌ی واقعیت و امکان نیز کاملاً دور می‌نماید. زیرا هر انسانی که به انبوهی اندیشه‌ها و جلوه‌های رفتاری عادت کرده و حتی جزئی از وجود وی شده، نه می‌تواند و نه می‌خواهد یکباره برآن اندیشه‌ها و عادت‌های رفتاری، خط بطلان بکشد و عملاً همه‌چیز را از نو آغازکند. چه، نفی چنان نگرش‌هایی که تشکیل دهنده‌ی همه‌ی هستی معنوی آدمی‌است، در عمل، معنی نفی ارزش‌های وجودی چنان فرد یا افرادی را هم در بردارد.

باورها و نگرش‌های انسانی، گذشته از این‌که ما آن‌ها را منفی بدانیم یا مثبت، در عمل، ستون نگهدارنده‌ی ارزش و اعتبار هر شخص‌است. به این نکته نیز باید توجه‌داشت که یکی ویژگی‌های بارز انسان‌ در آنست که در مقابل رویدادهای ناگهانی، صرف نظر از ارزش معنایی و مادی آن‌ها، به سادگی نمی‌تواند آغوش باز داشته‌باشد. این نکته، یک ویژگی بارز انسانی است که در همه‌ی دوران‌های تاریخی، به همین شکل، خود را به نمایش گذاشته‌است. بی‌سببی نيست که وقتی کسی خبربسیار غیر مترقبه، چه خوش و چه ناخوشی را می‌شنود، قبل از تأیید و یا تکذیب آن، برای لحظه‌ای، مات و مبهوت می‌ماند. علت این واکنش درآنست که درهای پذیرش یا عدم پذیرش ذهنی از درون فرد مورد نظر، برای آن پدیده به کلی بسته‌است.‌ برای آن‌که شخص مورد اشاره، بتواند واکنشی «پذیرش‌بارانه» و یا «ردکننده» داشته‌باشد، نیاز به زمان لازم برای تأمل و حل و هضم آن مفهوم و یا پدیده را دارد.

از طرف دیگر، همين انسان، در گذر تدریجی زمان، چنان ظرفیتی دارد که هم به دردنا‌ک‌ترین فاجعه‌های زندگی عادت می‌کند و هم به سعادتمندانه‌ترین لحظات و جلوه‌های خوش هستی. جان انسان از چنان جوهری پدید آمده‌است که توان پذیرش اقیانوسی از اندیشه، ماجرا و حادثه را در خود دارد، بدان شرط که ورود همه‌ی آن‌ها به درون او، از چنان آهنگی برخوردار باشد که وی بتواند همه را در جای مناسب، در تاقچه‌های ذهن خویش قراردهد. شاید لازم‌باشد که گفته‌شود برای پذیرش انبوهی غیرقابل پیش‌بینی از اطلاعات ناآشنا و غیر منتظره، نیاز به آنست که آن‌ها از جویباری باریک و بی تلاطم بگذرند و آرام آرام در شن زار ذهن انسان، رسوب‌کنند. طبیعی است وقتی که انسان، پدیده‌ای را بپذیرد، گذشته از خوش‌آیند یا ناخوش‌آیند بودن آن در زمان قبل از پذیرش، به تدریج بدان عادت می‌کند و حتی به آن علاقه‌مند می‌گردد. چندان تعجب‌برانگیز نیست وقتی می‌بینیم که انسان‌ها گاه به اندیشه‌ها و نگرش‌های خشن و غیر انسانی خویش ،به چشم مثبت نگاه می‌کنند و آن‌ها را غیرعادی نمی‌دانند.

حتی در نگاه اول، چه بسا برای آنان مهم نباشد که دیگران، از آن ویژگی‌های فکری و رفتاری، چه دریافتی دارند. ویژگی‌های مورد نظر، چنان در جان آنان خانه کرده و چنان در پیرامون شخصیت آن‌ها دیوارکشیده که نه دیگران را می‌بینند و نه حتی دیدن آن دیگران، موجب بیدارگشتن حسی از اندیشه و مقایسه در ذهن فرد یا افراد مورد نظر می‌گردد. برای توجه دادن یک فرد به این نکته که او در دام عادت بسيار خطرناکی گرفتارشده و یا شيوه‌ی زندگی او بسيار نادرست و چه بسا غير انسانی است، نياز به مقدمه چينی‌های طولانی و گفتگوهای مکررِ خستگی‌ناپذیر و دوستانه‌ای دارد. چه بسا برای به خود آمدن یک فرد از شرایطی که‌ در آن به سر می‌بَرَد، نياز به کار طولانی، متقاعدکننده و باورمند در خلال ماه‌ها و حتی سا‌ل‌ها باشد. تردید نباید داشت که مقاومت اوليه‌ی هرانسان در قبال پذیرش یک نکته و یا نکته‌های تازه از یک سو و از دست دادن موردها و یا عاداتی که تا آن زمان، به آن‌ها خوگرفته،از سوی دیگر، امری کاملاً طبيعی است. برای همه‌ی انسان‌ها پيش آمده است که وقتی در سنين بالای عمر به برخی تعصبات و باورهای خام دوران جوانی اندیشيده‌اند، دچار حیرت شده‌اند که چگونه در آن هنگام، آن باورها واندیشه‌ها در ذهن آنان، از چنان قطعيت زوال ناپذیری برخوردار بوده که باورمندانه فکر می‌کرده‌اند که آن‌ها را برای همیشه، در طول زندگی خویش، خواهندداشت. حتی اگر کسی آنان را به ناراستی متهم نکند، ممکن‌است بگویند که آن‌ها، هرگز از این تونل پیچ‌در پیچ دگردیسی عظیم فکری و رفتاری، عبورنکرده و از آغاز چنین می‌اندیشیده‌اند.

انسان در سال‌های خامی و جوانی، حتی چه بسا حاضر باشد جان خویش را برای حفظ چنان اندیشه‌هایی از دست بدهد. اما در بستر زمان، او به چنان دگرگونی‌هایی می‌رسد که بعدها، به پاره‌ای از آن اندیشه‌ها می‌خندد و مهم‌تر آن که متأسف می‌شود که چگونه در آن هنگام، حاضر بوده است جان خود را در راه حفظ چنان باورهایی، قربانی کند. البته همچنان که گفته شد، روند دگرگونی و تجدید نظر اساسی در افکار و اندیشه‌های یک فرد، نه یک روزه ميسراست و نه حتی یک ماهه و یا یک ساله. این روند اگر حتی در جهت از ميان رفتن آن گرایش‌های نادرست و کهنه، آغازشده‌باشد، بازهم در عمل، در بيشتر انسان‌ها، به خصوص در آغازکار، از حرکتی کُند برخوردار خواهد بود. عنصر بی ميلی و عِناد برای به زیر سؤال بردن گرایش‌های دیرینه‌ی شخص و اندیشه به گزینه‌های بهتر و انسانی‌تر، از ویژگی‌های آشکار چنين آغازی خواهدبود. هرچند می‌توان چنين حرکت کُند و بی‌ميلانه‌ای را کاملاً طبيعی دانست. تا انسان در خلوت خویش به این باور نرسد که شيوه و یا اندیشه‌ی او نادرست است، هرگز کشش و علاقه‌ای در جهت بهبود و یا تعویض آن، در خود نخواهددید. گذشته از این، برای چنين برخورد تأیيدآميز با خویشتن و درست دانستنِ آن‌چه که انسان انجام می‌دهد و یا فکر می‌کند، می‌توان عوامل گوناگونی را ذکرکرد. اما به نظر من، بزرگ‌ترین عامل، خوگرفتن شخص با آن اندیشه‌ها و دیدگاه‌هاست که عمری اگر نه، سال‌های بسياری در جان وی، جاخوش کرده‌است.

چگونه می‌توان اندیشه‌ها و دیدگاه‌هایی را که در طول ساليان دراز، در بستر تجربه، تعليم و تربيت به دست آمده و جزیی از سرمایه‌ی معنوی شخص به شمار می‌آید، یک‌باره باطل اعلام‌کرد؟ حتی وقتی حافظ، «منِ»درونی خویش را که کمبودها و نارسایی‌های شخصیتی او را، آشکارا برزبان می‌آورد، «غمّاز» می‌نامد که مفهومی «سخن‌چینانه» و «طعنه‌زن»‌دارد، چه جای آنست که انسان نسبت به دیگر مردمان که در بیرون از از وجود او ایستاده و باورهای و اندیشه‌های او را، کم‌ارزش می‌شمارند و یا عقب‌مانده می‌دانند، واکنشی دوستانه و یا تحمل‌بارانه از خود به نمایش بگذارد؟ هرچند در کلام حافظ، این آگاهی نهفته است که وی، نسبت دادن «غمّازی» را به آن «منِ» درون، انگاره‌ای می‌کند برای درس‌آموزی دیگر انسان‌ها که وقتی با چنان «منِ» واقع‌بینی روبرو می‌گردند، به جای تأیید نگرش او، وی را برصندلی اتهام می‌نشانند و اَنگ دشمنی، سخن چينی و دورویی بر وی روا می‌دارند.
سرشکم آمد و عيبم بگفت رویاروی
شکایت از که کنم خانگيست غمّازم

البته جای آن نيست که کسی با دیدن چنان واکنش‌هایی خودپسندانه از سوی بيشتر آدميان، آنان را ملامت کند. واقع‌بينانه ‌آنست که برای ایجاد دگرگونی فکری در آن‌ها، باید عوامل گوناگونی را به کمک طلبيد تا بتوان در طول زمان، برای تغيير در ذهنيت‌ها و باورهای انسانی، بستر مناسبی ایجاد کرد. باید پذیرفت که وقتی شيوه‌ی برخورد ما با واقعيات پيرامونمان تغييرکند، آن واقعيات نيز عملاً در چشم انداز ما، تغییرخواهد کرد. مشکل اساسی در این موضوع، همان تغيير شيوه‌ی برخورد ما با واقعيات بيرون از وجود ماست. به یاد داشته‌باشيم که تلقی انسان از دیگر انسان‌ها و یا پدیده‌ها، شکل دهنده‌ی نوع قضاوت او از آن‌هاست. بی‌هيچ تردید، بایددانست که نگرش تلخ و بدبينانه‌ی یک فرد نسبت به فرد دیگر و یا یک موضوع خاص، در ذهن او، مجموعه‌ای از عوامل را در کنار هم قرار می‌دهد که موجب می‌گردد تا آن شخص، در ارزیابی خود از آن فرد یا موضوع، نگاهی منفی، ویران‌گر و حتی کين توزانه داشته باشد. از طرف دیگر، اگر یک فرد، از نگاهی خوشبينانه و کاملاً مثبت به دیگران برخوردارباشد، حالات و حرکات آن‌ها در ذهن او، قطعاً مثبت، دوستانه و مهرآميز تعبير خواهدشد. به عبارت دیگر، بسياری از حالات و حرکات روزانه‌ی انسان در چشم دیگران، تعبيرهای چندگانه‌ای دارد. این چندگانگی تعبير، در گرو آنست که دیگران نسبت به وی بدبين باشند یا خوشبين، وجودی سرشار از محبت داشته‌باشند و یا سرشار از نفرت. هرکدام از این حالات و حرکات، آن‌ها را وامی دارد که در مورد فرد موردِ نظر، حکمی صادرکنند دوستانه و مهرآميز و یا رَماننده و دشمن خيز.

نکته آنست که زمينه‌ساز چنان برخوردهای دوگانه، قبل از آن که عينيت و قطعيت در آن‌ها نقش ایفاکند، ذهنيت انسان و ابهام‌های دریافتی، ميدان‌دار می‌گردد. باید بدین نکته نيز اشاره‌کرد که چنين ویژگی‌های رفتاری، کاملاً انسانی و همگانی است و هرگز در بافت یک فرهنگ، نژاد و یا یک دایزه‌ی جغرافيایی خاص، محدود نمی‌گردد. درحالی که در زندگی روزانه، بسياری از پدیده‌ها و اتفاق‌ها بی‌آن که احساسات و یا اراده‌ی ما در آن‌ها نقشی داشته‌باشد، به خودنمایی می‌پردازد. ما نه می‌توانيم مانع از وقوع چنان اتفاق‌ها گردیم و نه امکان آن‌را داریم که پيشاپيش، نشانه‌هایی از اتفاق قریب الوقوع آن‌ها داشته باشيم. هر یک از ما ممکن‌است در حوزه‌ی تجربيات خود، نمونه‌های چند از این گونه تعبيرهای نادرست و گاه فاجعه بار از برخورد افراد دیگر با خودمان و یا از سوی خودمان با افراد دیگر داشته‌باشیم. گاه نگاه یک فرد را به خود که در آن، هيچ پیام دشمنانه‌ای وجود نداشته، به نفرت و کين‌ورزی تعبير کرده‌ایم و گاه لبخند مهرآميز شخصی دیگر را در یک بافت خاص، به تحقير و تمسخر، پيوند داده‌ایم. اگر نگاهی به ریشه‌ی اختلاف‌های خانوادگی، درگيری‌های قومی و حتی جنگ‌های منطقه‌ای بيندازیم، گاه از شدت ابتدایی بودن و یا اهميت اندک علت‌های اوليه‌ی آن اختلاف‌ها، شگفت‌زده می‌شویم. در حالی که اگر نگاه ما به پدیده‌ها، بدل به تعبيرهای واقع گرایانه، سازنده و کمک کننده گردد، عملاً از بسياری دردها و رنج‌های انسانی کاسته می‌شود. مسأله بنيادی فقط بر سر آنست که چگونه بتوانيم، از دژِ نفوذ ناپذیر ذهن و رفتار انسان‌ها بگذریم و چراغی بر دنيای تاریک درونی چنان کسانی بتابانيم.

شنبه ۲۹ اوت ۲۰۱۵


نظر خوانندگان:

■ ممنون از روشنگری ارزشمندتان.
معتقدم آنچه انسانها را به هم نزدیک میکند باور به ارزشهای مشابه است. اگرچه اقوام و جوامع سنتی از نگاه کلان همگی مشوق رفتار انسانی و خوب هستند، اما بسته به نوع فرهنگ و تاریخ تعاریف متفاوتی از خوبی و بدی در جوامع خود دارند. پیشرفت ارتباطات باعث شده که امروزه دنیا به دهکده کوچکی تبدیل شود و همه بتوانند رفتار جوامع دیگر را ببینند و معیارهای خوبی و بدی شان را قضاوت کنند. اما ملاک جهانی خوبی و بدی را امروزه اعلامیه جهانی حقوق بشر تعیین می کند. قضاوت راجع به رفتار و فرهنگ جوامع مختلف نیز با این ملاک انجام می شود. بدیهی است آموزش گسترده مفاد این اعلامیه می تواند ارزشهای فرهنگی جوامع مختلف را به هم نزدیک کند و با بالا بردن قدرت تحمل نظر دیگران از بروز اختلافات فرهنگی و اجتماعی بکاهد.
مسعود راد