ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 02.09.2015, 8:17
امنیت و منافع ملی ایران در عرصه‌ی سیاست جهانی

شکرالله کمری ماژین / محمدرضا صفایی

رابطه ایران و انگلیس
یک تحلیل واقع گرایانه از شرایط و وضعیت سیاسی، نیز در پیوند با طرزبیانی قرار می‌گیرد که صرفآ انعکاس دهنده‌ی واقعیات باشد، بلکه آن شیوه‌ی سخن تا سرحد امکان خود را از بازی‌های پیدا و پنهان سیاسی فارغ و برحذر بدارد. بر این مبناست که مخاطبین بدرستی در جریان چگونگی شرایط و وضعیت قرار گرفته، امکان ارزیابی و سنجش انتخاب‌ها را خواهند یافت بخصوص در وضعیت‌هایی که این ارزیابی‌ها و سنجش‌ها در پیوند با تعیین اهداف و منافع و مصالح ملی شان قرار می‌گیرد. مطرح کردن این موضوع از آن جهت است که در زمینه‌ی تحلیل‌ها و مباحثات مربوط به روابط و مناسبات سیاسی در ایران، شوربختانه با تلاشهایی و آثاری مواجه هستیم که در بسیاری از موارد، حفظ منافع فردی و یا گروهی را مد نظر داشته‌اند و نه حفظ منافع ملی ایرانیان. از همین جهت نیز ما نویسندگان این مقاله بر این باور هستیم که یک تحلیل مبتنی بر منظورداشتن واقعیتهای موجود عینی و عملی می‌تواند مورد ناخوشایندی و اعتراض بسیاری که گرایشاتی خلاف موازین مطروحه دراین مقاله دارند، قرار گیرد.

ذکر این مقدمه‌ی کوتاه در بخش مربوط به روابط ایران و نگلیس از آن جهت می‌باشد که بخش بزرگی از ایرانیان دید چندان خوش بینانه‌ای به انگلیس و یا لااقل به دولت این کشور ندارند، چیزی که به احتمال زیاد می‌تواند حساسیت‌های بسیاری را در میان بخش‌هایی از جامعه ایران برانگیزد. به همین خاطر نگاهی کوتاه به تاریخ روابط ایران و دولت انگلیس خواهیم داشت و مدعی هستیم که ما با آگاهی به همه موارد، معتقد به روابط دوکشور ایران و انگلیس در بالاترین سطح ممکن آن هستیم. ما در نتیجه گیری نهایی خویش نیز بر این باور هستیم که همفکری و همکاری همه‌ی آنهایی که از این منظر دیدگاهی مشترک دارند، می‌تواند متضمن امنیت و منافع ملی مردم ایران باشد.

همانطور که پیشتر گفتیم تحلیل‌ها و پیشنهادات ما مختص به شرایط کنونی و در هماهنگی با چهارچوبه‌های موجود امروز نیست، بلکه بر این باور هستیم که ادامه‌ی سیاستهای موجود گام برداشتن در جهتی خلاف منافع مردم ایران می‌باشد. آنچه که مورد تآکید ماست، یک رابطه‌ی است سالم و بر مبنای قراردادهای بین‌المللی بین ایران و سایرکشورهای جهان. ما معتقدیم که یک سیاست خارجی سالم که بتواند تضمین کننده‌ی امنیت و منافع ملی یک کشور باشد، مغایر با روابط مافیاگونه‌ی گروهی، جناحی و انحصارگرایانه است.

روابط ایران و انگلستان باز می‌گردد به دوره ایلخانان مغول که به شکل ارسال نامه و سفیر آغاز گردید که در واقع پایه گذار اولیه روابط پرفراز و نشیب دو کشور ایران و انگلیس بود.

ایلخان مغول اباقاخان به سال ۱۲۷۴ میلادی نامه‌ای برای ادوارد اول پادشاه انگلستان ارسال داشت و در سال ۱۲۷۷ میلادی نیز نماینده‌ای به دربار ادوارد اول فرستاد.

روابط دو کشور در سالهای بعد گسترش یافت بطوریکه تبادلات پستی و ارسال سفیران بین دو کشور تشدید گشت. در سال ۱۲۸۷ میلادی ارغون شاه توسط رابان صومای، رئیس هیآت ایران نامه‌ای به ادوارد اول پادشاه انگلستان فرستاد.

روابط دو کشور با فروپاشی ایلخانان و تشکیل حکومتهای کوچک محلی به رکود کامل رسید. با قدرت گرفتن تیموریان روابط میان ایران و انگلستان با هدف مبارزه با ترکان، به عنوان دشمن مشترک، تجدید حیات یافت.

تیمور پس از نبرد انقوره در ۱۴۰۲م و شكست سلطان ایلدرم بایزید عثمانی، نامه‌هایی را به وسیله جان گرینلا، مبلغ انگلیسی‌الاصل مقیم تبریز به دربار‌هانری چهارم، پادشاه انگلستان ارسال نمود و خواستار تداوم همكاریهای سیاسی و تجاری میان دو كشور گردید.

روابط ایران و انگلیس در دوران صفویه تا حدود زیادی گسترش یافت و در این زمان استفاده از فن‌آوری نظامی در مبارزه با دولتهای پرتغال و عثمانی این روند را تشدید كرد. روابط سیاسی، اقتصادی و نظامی ایران با انگلستان، مرحله جدیدی را تجربه كرد. نفوذ همه جانبه انگلستان در منطقه خلیج فارس و دریای عمان نیز به تدریج در این دوران شكل گرفت.

روابط ایران با انگلستان در دوره حكومت شاه عباس گسترش یافت. تلاش برای ایجاد روابط بازرگانی با سایر دول اروپایی با هدف بهره‌مندی از توانایی آنان در زمینه نیروی دریایی عمده‌ترین اهداف صفویان در توسعه این روابط بود.

شاه عباس نامه‌ای به چارلز اول پادشاه انگلیس نوشت و از پادشاه انگلستان خواست تا با اعزام نمایندگانش و برقراری روابط متقابل با ایران، با تاجران و بازرگانان ایرانی به خوبی رفتار کند. شاه عباس با دریافت کمک‌های نظامی از انگلستان، شامل توپ و کشتی جنگی توانست، جزیره هرمز در خلیج فارس را از پرتغالی‌ها، رقیب دیرینه انگلیسی‌ها، باز پس بگیرد که سبب اعتماد ایرانیان به انگلیسی‌ها گردید.

در آغاز سالهای قرن هفدهم، هندوستان و منطقه خلیج فارس با تشکیل کمپانی هند شرقی اهمیت بیشتری یافت و در كانون توجهات سیاسی، اقتصادی و نظامی دولت انگلیس قرار گرفت.

از آن پس نمایندگیهای بازرگانی انگلیس در اصفهان، جاسك و شیراز تأسیس شد و فعالیت‌های بیشتری در كرانه‌های خلیج فارس و دریای عمان آغاز گردید.

موقعیت كمپانی هند شرقی و انگلیس با شکست پرتغالیها در منطقه بیشتر شد ولی تا دوره حكومت نادرشاه فعالیت‌های انگلیس بیشتر در بخش جنوبی ایران ادامه داشت.

می توان گفت که اولین فرستاده‌های دولت انگلیس در منطقه خلیج فارس و دریای عمان در دوران حكومت شاه محمد خدابنده بود.

تلاش برای راههای جدید بازرگانی دریایی بیشتر شد و بازرگانان انگلیسی از اواخر قرن شانزده میلادی از انگلستان رهسپار خلیج فارس و كرانه‌های جنوب ایران شدند.

جان نیوبری انگلیسی از طریق بصره به خلیج فارس و در سال ۱۵۸۱م به جزیره هرمز وارد شد.

نخستین مسافرت دریایی در آغاز سال‌های ۱۶۰۰م به فرماندهی جیمز لنكستر انجام گرفت که آغازگر آشنایی زمامداران و دریانوردان شركت هند شرقی با منطقه خلیج فارس و دریای عمان گردید.

تا آن زمان تلاش انگلستان در منطقه خلیج فارس و دریای عمان بیشتر بر مسائل تجاری و بویژه بر بازرگانی ابریشم بود و هنوز تمایلات نظامی و سیاسی شكل نگرفته بود.

در آن زمان نیروی دریایی ایران بسیار ضعیف بود و درگیریهای دولتهای انگلستان و پرتغال، زمینه‌ساز تدریجی گسترش همه جانبه دولت انگلیس در منطقه خلیج فارس و دریای عمان شد.

با حمله افغانها و افزایش تجاوزات خوارج عمان و اقوام جاسمی به كرانه‌های جنوب و عدم تمركز سیاسی و اقتصادی ، اوضاع نابسامانی در منطقه خلیج فارس و دریای عمان بوجود آورد.

با این حال علاقه انگلستان به حفظ منافع اقتصادی و نظامی خود در منطقه خلیج فارس و دریای عمان بدون توجه به تغییر حكومتها و یا مشروعیت مردمی آنان در ایران همیشه ادامه داشت.

روابط دو کشور پس از به قدرت رسیدن نادرشاه ادامه یافت. در این زمان تجارتخانه‌های شركت هند شرقی علاوه بر كرانه‌های جنوبی ایران در رشت و مشهد نیز فعالیت داشتند.

از زمان نادرشاه سیاست انگلستان در عدم دسترسی ایران به ناوگان نیروی دریایی کاملا آشکار شد ، مخالفت شدید انگلیس به تشکیل نیروی دریایی سبب شد که ایران از زمان نادرشاه تا دوران پهلوی از قدرت نظامی و سیاسی در منطقه خلیج فارس و دریای عمان برخوردار نباشد و به سخن دیگر سیاست انگلیس ناتوان‌سازی ایران در حوزه دریایی و به حاشیه راندن آن بود. پاسخ رد شرکت هند شرقی انگلیس به درخواست نادر شاه برای دریافت چند فروند کشتی یکی از این نمونه‌هاست ، و البته پیامد پاسخ رد به نادر شاه سبب تیرگی روابط ایران با شرکت هند شرقی و عدم دادن هرگونه امتیاز جدید به آن شرکت شد.

كارشكنی‌های انگلستان در منطقه خلیج فارس و دریای عمان بر ضد منافع و حقوق قانونی ملت ایران تا هم اکنون به جدیت پی‌گیری می‌شود.

شركت هند شرقی انگلیس در ایران با به قدرت رسیدن خاندان زند با گرفتن امتیاز و حق انحصاری واردات پارچه‌های پشمی به ایران، معافیت از حقوق گمركی و حق تأسیس تجارتخانه در بندر بوشهر سهم و نفوذ بیشتری در جنوب ایران نصیب خود کرد وبوشهر به تدریج به مهم‌ترین مركز فعالیت‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی انگلستان در خلیج فارس و دریای عمان تبدیل گشت.

سیاست انگلستان و موضع‌گیریهای آن درباره ایران فقط در جهت منافع ملی انگلیس و تضعیف هر چه بیشتر نیروی مقابل آن یعنی ایران بود . پاسخ رد انگلیس به درخواست کمک از جانب کریم خان زند برای سرکوب حاکم آن زمان بندر ریگ و جزیره خارک نمونه دیگری از این دست سیاست انگلیس در برابر ایران است.

سیاستهای انگلستان از آن زمان تاکنون در ایران سبب سوءظن و بدگمانی عمیق ایرانیها نسبت به انگلیس شده است.

با مرگ كریم خان و نبرد قدرت میان جانشینان او، عدم تمركز سیاسی و نظامی باعث شد تا انگلستان با استفاده از شرایط پریشان ایران، جزیره قشم را اشغال کند و آن را به مرکز پایگاه‌های نظامی خود در خلیج فارس تبدیل نماید.

پیروزی نیروی دریایی انگلستان بر ناوگان فیلیپ دوم، پادشاه اسپانیا نفوذ و قدرت اسپانیا و پرتغال را در اقیانوس هند محدود و باعث تسلط بیشترانگلستان بر شبه قاره هند و خاورمیانه شد. بیشتر نیروی نظامی انگلستان را سربازان هند‌ی تشکیل می‌دادند و در بسیاری از جنگها در برمه، چین، ایران، اروپا، خاورمیانه و حوزه‌های اقیانوس هند و آرام می‌جنگیدند، چنان كه در جنگ جهانی اول،‌ارتش هند با ۶۷۰ هزار نیرو در چین، ایران و خلیج فارس در خدمت دولت انگلیس بود.

به سخن دیگرهندوستان قلب مستعمرات انگلستان در این بخش از جهان و مركز ثقل سیاست خارجی، اقتصادی و نظامی آن بود بطوریکه هر جنبشی در منطقه حتا جنبش‌های کوچک در تركیه، مصر، ایران، برمه و یا افغانستان را با دقت دنبال و نظارت می‌کردند.

به درستی می‌توان گفت انگلستان بدون هند امكان هیچگونه قدرت مانور در منطقه را نداشت. هند دروازه فرمانروایی انگلیس در شرق بود. چرچیل نخست‌وزیر انگلستان نیز بر این مسئله تأكید داشت. او گفت انگلستان قادر نیست از تسلط بر هند دست بردارد.

در همین زمان تشکیل سلسله قاجار به وقوع پیوست، در زمانی که امپراتوریهای عظیم روسیه تزاری، فرانسه عصر ناپلئون و بریتانیا رقابت تنگاتنگی با یکدیگر داشتند.

ایران به عنوان دروازه ورودی مستعمره هندوستان، به محل تمركز سیاسی، اقتصادی و نظامی مورد توجه دولت انگلیس قرار گرفت و موقعیت برتر ایران در خلیج فارس و دریای عمان كه دسترسی به شبه قاره هند را آسان‌تر می‌کرد باعث شد بخش سیاست خارجی انگلستان به صورت جدی نفوذ خود را در ایران با توجه به بودن سلسه بی‌لیاقت قاجار هر چه بیشتر گسترش دهد.

انگلستان به تحكیم موقعیت برتر خود در منطقه خلیج فارس و دریای عمان پرداخت و كوشید تا با تضعیف ایران عصر قاجار به نوعی استقلال قدرت و اعمال نفوذ ، حتا درمسائل داخلی کشور دست یابد و از اینرو در پی تضعیف هر چه بیشتر سیاسی، نظامی و اقتصادی پادشاهان بی‌لیاقت قاجار بود.

موقعیت انگلستان در خلیج فارس چه از نظر تجاری و چه از لحاظ سیاسی همیشه از ویژگی خاصی برخوردار بوده است و انگلستان هرگز حاضر نبوده است برتری خود را چه از نظرمنافع تجاری و اقتصادی و چه سیاسی نظامی از دست بدهد.

دولت انگلیس و ایران در تاریخ بیست و سوم اسفند ماه ۱۱۹۰ خورشیدی (چهاردهم مارس۱۸۱۲ میلادی‌) قراردادی را امضا کردند که برپایه آن دولت وقت انگلیس متعهد شد که اگر ایران مورد حمله کشور سومی قرار گرفت از ایران پشتیبانی کند ولی زمانی که ارتش تزار روسی بخش‌هایی از شمال ایران را شغال کرد دولت انگلیس حاضر نشد که به ایران کمک کند زیرا در آن هنگام انگلیس با تزار روسیه بر علیه فرانسه متحد شده بود و نمی‌خواست به خاطر ایران تزار روسیه قدرتمند را از خود برنجاند.

البته این اولین و آخرین بار نبود که دولت انگلیس بر خلاف قرارداد بین دو کشور ایران و انگلیس بر علیه ایران اقدام کرد بلکه به عنوان مثال در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار در سال ‎‏۱۸۱۳‏‎ ‎میلادی، عهد نامه گلستان که ‎در آبادی گلستان بین‎ ‎ایران ‎و‎ ‎روسیه امضا شد و بر اثر آن بخش‌هایی از خاک ایران جدا و ضمیمه روسیه شد، را سفیر آن زمان دولت انگلیس در ایران یعنی سِر گور اوزلی نوشت. پس از نوشتن این عهد نامه بود که تزار روسیه به پاس خدمات سِر گور اوزلی برترین نشان امپراتوری روسیه را به وی داده و سِر گور اوزلی در پاسخ به تشکرآلکساندر اول از خدماتش گفت: این خدمت مختصر من بود که دولت پادشاهی انگلستان به او دستور داده بود.

تجزیه ایران و جدایی افغانستان توسط انگلیس هنگامی صورت گرفت که انگلیس پس از ناپلئون در نبرد واترلو و رهایی‌یافتن از فرانسه چهرهٔ واقعی خود را نشان داد و سیاست ضد ایرانی خود را بار دیگر به مورد اجرا در آورد . دولت وقت انگلیس با فرستادن ناوگان جنگی خود به خلیج فارس در تاریخ ۲۳ آذر ۱۲۳۵ برابر با ۱۴ دسامبر ۱۸۵۶ جزیره خارک را اشغال کرد و پنج روز بعد نیروی نظامی خود را در بندر بوشهر پیاده کرد. سپس دولت انگلیس در تاریخ ۱۱اسفندماه ۱۲۵۳ خورشیدی (دوم مارس ۱۸۵۷ میلادی‌) با پیاده کردن نیرو در خرمشهر و اعزام کشتی‌های جنگی‌ از طریق اروندرود و کارون، اهواز را نیز اشغال کرد و نیز به سیدسعید سلطان مسقط و عمان دستور داد تا به بندرعباس حمله کند.

با پا در میانی دولت فرانسه، بین دولت‌ بی‌لیاقت وقت ایران و انگلیس قراردادی که عهد نامه پاریس نام گرفت به امضا رسید و دولت وقت ایران موظف شد که نیروهای خود را از هرات بیرون ببرد و از هرگونه ادعای حاکمیت نسبت به‌هرات و دیگر مناطق افغانستان چشم پوشی کند و به همین سادگی افغانستان هم از خاک ایران جدا شد.

در سال ۱۸۸۹ میلادی (۱۲۶۸ خورشیدی)، براساس فرمان ملکه ویکتوریا، بارون جولیوس رویتر، از اتباع انگلستان، در قبال اعطای وامی به ناصرالدین شاه قاجار، امتیازنامه‌ای به نام امتیاز نامه رویتررا کسب کرد که به موجب آن، امتیاز انحصاری راه‌ سازی، ساختن راه آهن ایران و استخراج همه معادن (بجز طلا و نقره و سنگ‌های قیمتی) و ایجاد تاسیسات آبی و قنوات و کانال‌ها و استفاده و بهره‌برداری از جنگل‌های ایران را برای مدت هفتادسال و استفاده و نظارت بر گمرک ایران را به مدت بیست و پنج سال بدست آورد ، البته این یکی از بی‌شمار اقدامات ضدملی قاجار بود که به دلیل مخالفت‌های سرسختانه داخلی و همچنین مخالفت شدید روسیه به اجرا در نیامد.

اولین امتیاز استخراج نفت که به امتیاز نامه دارسی شهرت یافت در زمان مظفرالدین شاه در تاریخ ۲۸ مه ۱۹۰۱ میلادی (۱۲۸۰ خورشیدی) بین ویلیام ناکس دارسی انگلیسی و دولت وقت ایران به امضا رسید. بر اساس این امتیازنامه، دولت بریتانیا حق انحصاری اکتشاف و استخراج نفت در ایران را به دست آورد.

درسن پترزبورگ در تاریخ ۳۰ اوت ۱۹۰۷ میلادی (۹ شهریور ۱۲۸۶ خورشیدی) بین دولت وقت انگلیس و روسیه قرارداد تقسیم ایران امضا شد. قرارداد سن پترزبورگ ۳ بند داشت که بر مبنای آنها از جمله سرنوشت افغانستان و چند کشور دیگر را به میل خود مشخص کردند ،طبق بند نخست، افغانستان در تحت نفوذ انگلستان قرار گرفت. طبق بند دوم، سرزمین تبت جزو حوزهٔ نفوذ روسیه در آمد و سرانجام طبق بند سوم، ایران به سه بخش شمالی، جنوبی و مرکزی ‌تقسیم‌ شد:

۱ـ بخش شمالی، یعنی از خط فرضی میان قصر شیرین، اصفهان، یزد، خواف و مرز افغانستان (نقطه‌ی ‌تقاطع دو خط سرحدی ‌روس ‌وافغانستان‌)، منطقه‌ی ‌نفوذ روسیه ‌شناخته ‌شد.
۲ـ بخش جنوبی، یعنی از خط فرضی که از مرز افغانستان و بیرجند و کرمان به بندرعباس می‌پیوست وبرای دفاع از هندوستان دارای اهمیت حیاتی بود، در منطقهٔ نفوذ انگلستان قرار گرفت.
۳ بخش مرکزی، در حیطهٔ نفوذ دولت ایران قرار گرفت. در حقیقت، بخش مرکزی، حد فاصلی بود میان‌ مناطق نفوذ دو دولت روسیه و انگلستان به منظور جلوگیری از برخورد احتمالی آنان در این بخش از جهان.

روز ۲۴ سپتامبر ۱۹۰۷ (اول مهرماه ۱۲۸۶ خورشیدی‌) سفارت انگلیس در تهران طی یادداشتی به طوررسمی دولت ایران را از قرارداد “تقسیم ایران‌” آگاه کرد و البته این بار بخت با مردم ایران یار بود ، یعنی این قرارداد برابر شد با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و به همین خاطر هرگز به اجرا در نیامد.
لغو امتیاز دارسی، انعقاد قرارداد ۱۹۳۳

رضا شاه پس از رسیدن به سلطنت تصمیم گرفت به نفوذ انگلیس در ایران بکلی پایان دهد. وی در سال ۱۹۲۸ بانک ملی ایران را تاسیس کرد و دو سال بعد، حق انحصاری انتشار اسکناس را از بانک شاهنشاهی که یک بانک انگلیسی بود گرفت واز ۲۳ اسفند ۱۳۱۰ خورشیدی انحصار انتشار اسکناس به مدت ۱۰ سال به بانک ملی واگذارشد. این بانک عملیات بانکی مؤسسات دولتی را نیز در دست داشت و در واقع تا تشکیل بانک مرکزی ایران در سال ۱۳۳۹ خورشیدی عهده دار وظایف بانک مرکزی نیز بود.

رضا شاه می‌خواست با لغو امتیاز ۱۹۰۱ دارسی و امضای قرارداد جدید به نفوذ انگلیس به گونه‌ای پایان دهد. او می‌خواست امتیازنامه جدیدی بنویسد که مبنای مناسبات منصفانه‌ای میان ایران و کمپانی به وجود آورد.

روز ۲۹ آوریل ۱۹۳۳ قرارداد جدید به امضای نمایندگان ایران و انگلیس رسید ولی این قرارداد نیز آن چیزی نبود که رضا شاه انتظار داشت.
گذشته‌ای دردناک

در این بخش مقصود ما، یادآوری تاریخچه‌ی عملکرهای دولت انگلیس و یا روسیه به این هدف که این دولتها را به محاکمه بکشانیم نبوده است، بلکه قصد ما از این مرور چکیده شده‌ی تاریخی این است که بگوییم این امری واضح است و همگان می‌دانند که بر مردم ایران در گذشته چه رفته است و اینکه چه کسانی در آنچه که گذشت نقش داشتند. همچنین بگوییم که با اطلاع و آگاهی به چنین گذشته‌ای باز بر این باور هستیم که واقع بینانه‌ترین سیاست خارجی‌ای که کشور ایران می‌تواند اتخاذ کند، از جمله شامل یک رابطه‌ی هر چه بیشتر نزدیک و تنگاتنگ با انگلیس خواهد بود.

از بخت بد ملت ایران زمانی که جهان با سرعت در جهت پیشرفت قدم برمی‌داشت ایران به دلیل اینکه یکی از بی‌لیاقت‌ترین سلسله‌های پادشاهی یعنی قاجار بر ایران حکم می‌راند از هر جهت عقب مانده باقی ماند و بخش بزرگی از کشور در همین دوران از ایران جدا شد.

شاهان قاجار از حدود سال ۱۱۷۴ تا ۱۳۰۴ برابر با ۱۷۹۶–۱۹۲۵ میلادی بر ایران فرمان راندند. بنیانگذار این سلسله آقامحمدخان بود که رسماً در سال ۱۱۷۴ در تهران تاجگذاری کرد و آخرین پادشاه آن احمدشاه بود که در سال ۱۳۰۴ برکنار شد و رضاشاه پهلوی جای او را گرفت.

در زمان قاجار نفوذ انگلستان و روسیه در ایران به سرعت افزایش یافت و خود این امر باعث شد که ایرانیان عملا اختیار کشور را از دست بدهند بطوریکه ایران به یک کشور عقب افتاده و فاقد قدرت نظامی تبدیل شد.

شاهان قاجار یکی پس از دیگری پیش از اینکه به فکر پیشرفت مملکت باشند در فکر خوش گذرانی خویش و تبعآ مسبب نابودی سرمایه‌های کشور ایران و دادن امتیازهای کلان به انگلیس و دیگر کشور بودند. این شاهان بی‌کفایت هرگز اراده‌ای از خود نداشتند تا حدی که بدون اجازه دول انگلیس و روس قدرت تصمیم گیری در امور ساده‌ی مملکت نیز نداشتند.

آنچه که در بالا آمد یادآوری گذشته‌ای است به ثبت رسیده در منابع تاریخی از رفتار دولتهای متعدد انگلستان در قبال ایران. هدف از این یادآوری این است که بگوییم.

اولآ وظیفه‌ی اولیه‌ی هر دولتی اقدام درجهت تآمین منافع وتضمین آن است. اگر قصد آن داشته باشیم که با نگرشی واقع بینانه رئالیستی به تحلیل رابطه‌ی بین دو دولت بنشینیم، می‌بایستی بپذیریم که بر مبنای نظریه‌ی واقعگرایانه، منطقی‌ترین و معقولانه‌ترین شیوه‌ی رفتاری هر دولتی آن است که منافع خویش را در سرلوحه‌ی اعمال و رفتار قرار دهد، بلکه هیچگونه ملاحظات اخلاقی که در روابط فردی بین انسانها نقش‌های اساسی دارند، دراینجا محلی از اعراب ندارند.

دومآ اینکه عقب ماندگی هر کشوری بیش از هر چیز به گردن مردم همان کشور و دولتمردان برگزیده یا تحمیلی آن مردم است. به اعتقاد ما نقش اساسی در عقب ماندگی ایران را خود ایرانیان داشته و دارند، بلکه عوامل دیگر از جمله‌ی رفتار دولتهای بیگانه نقش‌های ثانویه دارند تا جاییکه رفتار ناروای بیگانگان نیز استوار بر ناشایستگی و عدم لیاقت خود ایرانیان بوده است. هر کشوری به منافع خویش می‌اندیشد. اگر چنین الزامی برای یک کشور وجود نداشته باشد، به یقین دیگران نیز به منافع آن کشور نخواهند اندیشید.

تاریخ ایران، شوربختانه، سرشار از تجربه‌ی تلخ ناشی از عدم یا کمبود چنین الزامی در گذشته‌های طولانی بوده است.

ما معتقدیم که اولین گام در جهت اعتلا و رشد کشور ایران این است که ایرانیان پیش از اینکه انگلستان یا هر کشور دیگری را باعث عقب افتادگی کشور خود بدانند، این را بپذیرند که خود آنان هستند که باعث چنین سرنوشتی بوده‌اند و لاغیر.

سومآ اینکه با علم و آگاهی به تجاربی چنان تلخ از گذشته‌ی رابطه‌ی ایران و انگلستان، همچنان براین پای می‌فشاریم که اگر ایرانیان حق انتخاب فقط یک دوست را از میان همه‌ی اروپاییان می‌داشتند، منطقی‌ترین و معقولانه‌ترین تصمیم، انتخاب انگلستان می‌بود.

بالانس تهدید

آنچه که رئالیستهای کلاسیک در پژوهشهای مربوط به روابط بین دولتها به مثابه ابزاری مهم بکار می‌برند، مفهوم «بالانس قدرت» است، چیزی که بعدها نئورئالیستها، بالانس تهدید را در مقابل آن قرار دادند.

کنت والت در سال ۱۹۸۷ در کتاب خویش «منشأ اتحادها» تئوری «بالانس تهدید» را در تقابل با «بالانس قدرت» معرفی کرد. مبنای این تئوری بر این اندیشه استوار است که یک دولت از خلال گمانه زنی‌های خویش حول محور «تهدید”، وضعیت خویش را در مقابل تهدید شناسائی می‌کند. سپس بر این مبنا که تا چه میزانی آن خطر می‌تواند جدی باشد، آن دولت راههای اتحاد با دولتهای دیگر را می‌گشاید.

بدین ترتیب والت یک معیار متفاوتی نسبت به «بالانس قدرت» برای اینکه یک دولت متحدین خویش را پیدا کند، معرف می‌کند. وی متعاقب یک رشته مطالعه در روابط متقابل بین دولتهای خاورمیانه در یک مدت زمان مشخص چنین استدلال می‌کند که پرنسیپ «بالانس تهدید» در استراتژی اتحاد این دولتها بسیار محکمتر و معتبرتر از «بالانس قدرت» می‌باشد. وی چهار معیار را برای وجود تهدید یادآوری می‌کند: تجمع قدرت، نزدیکی جغرافیائی، درجه‌ی تهاجمی حریف، درجه‌ی خشونتگرائی حریف.

بر پایه‌ی این پرنسیپ، بد نیست به رابطه‌ی بین ایران و کشورهای عربی نگاهی بیفکنیم. اما از آنجائیکه این رابطه خارج از چهارچوبه‌های کلی مناسبات سیاسی و روح حاکم بر روابط بین دولتها در منطقه‌ی خاورمیانه نیست، ابتدا یک مروری گذرا بر این مناسبات و روابط انجام می‌دهیم.

غالب محققین علوم سیاسی از جمله والت (۱۹۸۷)، فریدمن (۱۹۸۲)، دیوید (۱۹۹۱) و بسیاری دیگران که به موضوع «اتحاد» بین دولتهای خاورمیانه پرداخته‌اند توجه خاصی نیز به رابطه‌ای موسوم به «رابطه‌ی پترون – کلیِنت» داشته‌اند. آنها طبعاً هریک با عینکهای تئوریک مشخص خودشان بر چشم سعی بر این داشته‌اند که به انگیزه‌های دولتهای خاورمیانه در جستجوی متحدین خویش در میان قدرتهای بزرگ دست یابند. این تحقیقات ضمناً توانسته‌اند تصویری از درجه‌ی ترس یک کشور نسبت به کشورهای دیگر ارائه دهند و بر زمینه‌ها و دلایل احساسِ ترس‌ها و تهدیدها پرتو افکنند.

ستیون دیوید از زمره‌ی این محققین است که کشورهای جهان را به گروههای چندی طبقه بندی می‌کند و برای هر گروه از این کشورها ویژگیهای خاصی قائل می‌شود. وی در مورد کشورهای خاورمیانه می‌گوید اتحادها و اختلاف‌ها غالباً به شکلی درهم ادغام می‌شوند بطوریکه در بسیاری وضعیت‌ها یک رابطه‌ی خصومت آمیز می‌تواند تعیین کند که یک دولت اقدام به برقراری چه اتحادهائی نماید (دیوید، ۱۹۹۱: ۲۳۸). بنابراین، یک تحلیل تجریدی و نگرش تک بعدی‌ای خواهد بود اگر ما در مورد اتحادهای بین دول سخن بگوئیم بدون سخن گفتن از اختلاف‌های بین آنان و یا برعکس.

با یک بازگشت به تاریخ سیاسی خاورمیانه در سالهای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ و نگاهی گذرا به آن دوران می‌توان دید که ایران در زمان محمدرضاشاه و مصر تحت قیادت جمال عبدالناصر به مثابه دو کشور نیرومند با مواضع غیرقابل انعطاف خویش و در یک رابطه‌ی رقابت آمیز در مقابل یکدیگر قرار داشتند. از زمره دلایل واضح آن می‌توان به رقابت این دو کشور بر سر دستیابی به هژمونی منطقه‌ی خاورمیانه اشاره کرد. بتدریج و با آغاز سالهای ۷۰ عراق و ترکیه قدم به قدم وارد میدان رقابت شدند، عراق با پشتوانه‌ی حمایتی از جانب اتحاد جماهیر شوروی و بالاخره ترکیه با حمایت از سوی ناتو و آمریکا.

پس از انقلاب ۱۹۷۹ در ایران و وقوع جنگ بین دو کشور ایران و عراق، هر دو کشور نامبرده تضعیف شدند ضمن اینکه ترکیه بتدریج به یک قدرت بزرگ در منطقه‌ی خاورمیانه تبدیل شد. یک عراق تضعیف شده در سالهای ۹۰ پس از جنگ طولانی با ایران و بخصوص متعاقب حمله‌ی این کشور به کویت و سرانجام تنبیه این کشور از جانب آمریکا، عراق از همان سالهای ۹۰ عملاً از میدان رقابت خارج شد. افول عراق منجر به ترمیم یابی و قدرت گرفتن ایران شد ضمن اینکه عربستان سعودی کم کم در خلال سالهای ۸۰ و ۹۰ در مسیر یک تغییر و تبدیلِ خویش به یک بازیگر در منطقه گام برمی داشت.

بالاخره «بهار عربی» صحنه‌ی کارزار منطقه‌ای را تغییر داد بطوریکه مصرِ نیرومند دیروز اکنون با سالهائی که یک بازیگر فعال و پرتوان بود فاصله گرفته است. نتیجه اینکه در شرایط حاضر، سه قدرت نسبتاً کم و بیش فعال در صحنه‌ی رقابت بر سر تسلط منطقه‌ای وجود دارد. این سه، به اعتقاد ما، ایران، عربستان و ترکیه می‌باشند. از میان این سه، رابطه‌ی بین ایران و عربستان از نوع خصومت آمیز با ویژگی‌هائی پیچیده است بطوریکه شماری از تحلیلگران امروز معتقدند که این دو کشور در نوعی جنگِ سرد در خاورمیانه نسبت به یکدیگر به سر می‌برند.

اِرسوی از دانشگاه بیلکِنت ترکیه این رابطه‌ی خصومت آمیز را در همه جای خاورمیانه می‌بیند. وی در مقاله‌ای در «ژورنال تورکیش ویکلی» می‌نویسد رقابت منطقه‌ای بین این دو دولت در حال حاضر در یمن، فلسطین، عراق، لبنان و سوریه در جریان است ( جی تی دبلیو، ۲۷ دسامبر ۲۰۱۲).

برای پاسخ به این پرسش که زمینه‌های این رابطه‌ی خصمانه چیست می‌توان در یک نگاه کلی به تئوری «بالانس تهدید» والت رجوع کرد (۱۹۸۷) به هدف درک بهتری از رابطه‌ی بین این دو کشور. به عنوان یک نئورئالیست وی معتقد است که تهدید و رفتار معادله‌ای «بالانسینگ بیهِیویِر» سنگ زیرین محاسبات و گمانه زنی‌های دولتها در مورد شناخت دشمنانشان و بر آن مبنا انتخاب دوستانشان می‌باشد. بطور اخص در مورد خاورمیانه، وی بر این اعتقاد دارد که «دولتها در خاورمیانه متحدین خویش را غالباً در واکنش به تهدیدات از جانب سایر بازیگران منطقه‌ای فُرم می‌دهند» (والت، ۱۹۸۷: ۱۴۸). به کار بردن مقوله‌ی «تهدید» از جانب والت همانطور که پیشتر اشاره شد، شامل «مجاورت جغرافیائی”، «قدرت تهاجمی”، «تجمع قدرت» و «انگیزه‌های خشونت آمیز» به عنوان چهار عامل تأثیرگذار می‌باشد، چیزی که به اعتقاد ما در رابطه‌ی کنونی خصمانه بین ایران و عربستان حضور دارند.

اگر کمی مرکز توجه خود را به سمت وقایع اخیر در خاورمیانه نزدیک کنیم می‌توانیم بگوییم که صورت پذیرفتن رویدادهای ۲۰۱۱ به این سو منتج به تغییرات عمده‌ای در نظم منطقه‌ای و بالتبع به پدیدآمدن زمینه‌های جدید در رقابت‌های منطقه‌ای گردیده است.

بازیگران بسیاری به طرزی اجتناب ناپذیر و بدلیل منافع شان داخل در این تغییرات شده‌اند. این بازیگران هرکدام از طریق تاْثیرگذاری بر تعاریف و ارائه‌ی تصاویر دلخواه از خود و از اهداف خودشان سعی در گسترش میدان نفوذ خویش و تبدیل خویش به مراکز تاْثیرگذاری تعادل منطقه‌ای داشته‌اند.

رقابتهای پیشین منطقه‌ای به گونه‌ای خاص، همگام با تحولات اخیر، تشدید شده‌اند. از آغاز ظهور وقایع موسوم به «بهار عربی» در کشورهای عربی خاورمیانه، این منطقه فرم سیاسی پیچیده‌ای نسبت به گذشته به خود گرفته است. بر مبنای هر تغییردر یکی از این کشورها وضعیت تا آن حد خطیر و جدی شده است که موضعگیری کشورهای دیگر را در قبال آن تغییر، ضروری و اجتناب ناپذیر نموده است. بنابراین اغراق نخواهد بود اگر بگوییم که خاورمیانه به سمت یک «بالانس قدرت» جدید و به تبع آن به یک نظم سیاسی جدید حرکت کرده است. در این راستا امروز می‌توانیم شاهد ظهور بازیگران جدید یا فعال شدن بازیگرانی که در گذشته غیرفعال بودند در میان کشورهای خاورمیانه باشیم.

تا جاییکه این موضوع به بحث مربوط به تحولات در جغرافیای سیاسی خاورمیانه ارتباط می‌یابد، می‌توان متوجه یک جابجایی عظیم شامل جریانهای سیاسی مانند اخوان‌المسلمین و سلفی‌ها بود، همینطور جنبش در میان اقلیت شیعه در عربستان سعودی، جنبش شیعی در بحرین، ناآرامی‌ها در اردن و جنگ وحشتناک داخلی سوریه در این دو سال و اندی اخیر. حتی بعضی روزنامه‌ها تظاهرات‌های اخیر علیه دولت نوری المالکی را نیز در راستای «بهارعربی» این بار در عراق محسوب کرده‌اند.

در این میانه می‌توان گفت که در دوران پس از «بهارعربی» کشورهایی چون جی سی سی (شورای همکاریهای خلیج فارس) که مرکب از عربستان سعودی و کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس هستند نقش‌های برجسته‌تر و مهمتری در منطقه یافته‌اند. در چنین وضعیتی بدیهی است که نقش عربستان سعودی خطیرتر و نمایانتر از سایر کشورهای عرب می‌باشد.

پایان

بخش نخست مقاله

بخش دوم مقاله

....................................
منابع.
Bibliography
David Steven R، 1995، ”Explaining Third World Alignment”. World Politics vol. 43، no 2، January، pp. 233-256.

Fearon James D.، 1998، Domestic Politics، Foreign Policy، and Theories of International Relations. Annual Review of Political Science. Vol. 1: 289-313 (Volume publication date June 1998) DOI: 10.1146/annurev.polisci.1.1.289.
Friedman، Thomas L. (September 26، 1982). «article by Thomas Friedman on Beirut massacre”. New York Times. Retrieved May 15، 2010.
John J. Mearsheimer، 1994، «The False Promise of International Institutions،» International Security، Vol. 19، No. 3 (Winter 1994/1995)، pp. 5-49.
Journal of Turksh Weekly، December 27، 2012.
Knick Stanley، 2010، Traditional Culture and Modern Culture: Man’s Fall from Grace، huffingtonpost.com، 07/26/10.
Leeds Brett Ashley، 1999، Domestic Political Institutions، Credible Commitments، and International Cooperation.. American Journal of Political Science Vol. 43، No. 4 (Oct.، 1999)، pp. 979-1002.
Mandaville Peter، 2009، “Islam and International Relations in the Middle East: From Umma to Nation-State” in Louise Fawcett (ed.)، International Relations of the Middle East، Oxford and New York: Oxford University Press، 2. Edition، 2009، pp. 170-187.
March James G. & Olsen Johan P.، 1998، Juxtaposing Rationalism and Constructivism. The Institutional Dynamics of International Political Orders. International Organization / Volume 52 / Issue 04 / September 1998، pp. 943-969.
Morgenthau Hans Joachim، 1954، Politics Among Nations. The Struggle for Power and Peace. New York: Alfred A. Knopf، 1948 (Neuauflagen 1954، 1960، 1967، 1973، 1978). ISBN 0-07-043306-2
Olshin Benjamin B.، 2007، «Scientific Thinking and Modernity Meet Traditional Culture”.
Pollack Kenneth M.، 2004، The Persian Puzzle: The Conflict Between Iran and America (New York: Random House، 2004).
Takeyh Ray; 2009، Guardians of the Revolution، Oxford University Press، Inc.
Walt Stephen M، 1987، The Origins of Alliances، Cornell University Press، 1987.
دیپلماسی ایرانی شماره‌ی 21 اردیبهشت 1390
بهار محمد تقی تاریخ مختصر احزاب سیاسی -ـ جلد اول ۱۳۵۷ شرکت سهامی کتابهای جیبی (با همکاری انتشارات امیرکبیر).
“آی.اس.آر. گروپ» تاریخ 10 اردیبهشت 1390