ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 01.11.2014, 21:06
«ایران اصلی‌ترین بازنده جنگ جهانی اول»

علی فراستی

عضو هیئت علمی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

۱۰ آبان ماه ۱۳۹۳ (اول نوامبر ۲۰۱۴) مصادف است با صدمین سالگرد اعلام بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی اول که از روز ۱۲ مرداد ۱۲۹۳ بخش‌های وسیعی از اروپا را به آتش کشید و چهار سال بعد با شکست کشورهای متحد به پایان رسید. جنگ جهانی اول منجر به فروپاشی چند امپراتوری و تغییرات گسترده در مرز‌ها و تاسیس کشورهای جدید در جهان شد. در این میان با وجودیکه ایران در جنگ اعلام بیطرفی نمود ولی عملا خاک ایران تبدیل به یکی از عرصه‌های نبرد قوای متخاصم در جنگ گردید و از این راه ضایعات گسترده اقتصادی و اجتماعی به ایران وارد آمد. این نوشته کوششی است برای بازنگری علل شروع و عواقب جنگ با استفاده از روش تجزیه و تحلیل ژئوپولیتیکی.

نبرد امپراتوری‌ها

جنگ جهانی اول در روز ۱۲ مرداد ۱۳۹۳ آغاز گشت؛ جنگی که همچون همه جنگ‌های تاریخ یک طرف پیروز و یک طرف بازنده داشت. در طرف پیروز تعدادی کشورهای هم پیمان بودند که به «کشورهای متفق» معروف گشتند و در طرف بازنده نیز تعدادی کشور که به «کشورهای محور» شناخته می‌شدند. کشورهای محور متشکل از چند امپراتوری بودند که عامل آغاز جنگ بوده و بر اثر این شکست قدرت سابق خود را از دست داده و امپراطوری‌هایشان فروپاشید: امپراطوری‌های عثمانی؛ آلمان؛ اطریش و مجارستان از آن جمله‌اند. در میان کشورهای متفق هم یک امپراتوری در اثر جنگ و فرسایش درونی فروپاشید و آن امپراتوری تزاری روسیه بود. اما در این میان یک سلسله دیگر با فاصله‌ای کوتاه از پایان جنگ جهانی اول ساقط شد و آن سلسله قاجاریه بود.

در متون تاریخی مطالب فراوانی در مورد جنگ جهانی اول و نقش کشورهای متنفق و محور منتشر شده ولی کمتر اشاره‌ای به کشورهایی گردیده که نه درجبهه متفقین بودند و نه در جبهه محوریون؛ ولی بیش از بسیاری از کشورهای عضو آن دوجبهه از آتش جنگ صدمه سیاسی؛ اجتماعی و اقتصادی دیدند. ایران آن کشوری است که رسما متحد هیچ جبهه نبردی نبود ولی به همین دلیل بزرگ‌ترین بازنده جنگ جهانی اول شد چون هم مورد حمله و تهاجم کشورهای متنفق قرار گرفت و هم کشورهای محور و پس از پایان جنگ هم از سود حاصله برای کشورهای پیروز بی‌بهره ماند.

سه سطح تحلیل

موضوع این مقاله بررسی تاثیرات جنگ جهانی اول بر ایران است؛ جنگی که در اروپا و بدلیل رقابت بین ممالک اروپایی درگرفته بود ولی آتش آن دامن ایران را گرفت و بیشترین خسارات اقتصادی و اجتماعی و صدمات شدید بر زیرساخت‌های محدود آن وارد آورد. نظر به اینکه ایران نه شروع کننده؛ نه متنفع و نه شرکت کننده در جنگ بود لازم است برای تجزیه و تحلیل علل شروع و تداوم جنگ و نقش بازیگران اصلی و فرعی در آن؛ با بکارگیری نگرش ژئوپولیتیکی به بررسی علل آغاز جنگ در چند پهنه جغرافیایی و تقابل ایدئولوژی‌ها به منظور تسلط بر سرزمین‌های مورد مناقشه بپردازیم. بدین منظور تجزیه و تحلیل جنگ را در سه سطح مختلف بررسی می‌کنیم:

اول: سطح تحلیل بین‌المللی. نقش قدرت‌های جهانی و تحولات بین‌المللی قبل از شروع جنگ؛ در طول جنگ و پس از پایان جنگ
دوم: سطح تحلیل منطقه‌ای: بررسی نقش قدرت‌ها و نیروهای منطقه‌ای در آنچه کارزارهای خاورمیانه و قفقاز نام گرفت؛
سوم: سطح تحلیل کشوری: بررسی نقش قدرت‌های خارجی و نیروهای محلی در پهنه جغرافیای کشور ایران

یکم - سطح تحلیل بین المللی (کانون اصل نبرد)

آغاز جنگ جهانی اول را می‌توان به رقابت و تقابل قدرت دو ایدئولوژی نژادپرستانه و تلاش حامیان آن ایدئولوژی‌ها برای بسط تسلط خود بر سرزمین‌های دیگر مرتبط دانست: پان اسلاویسم و پان ژرمنیسم. پان اسلاویست‌ها معتقد به وحدت‌نژاد اسلاو از روسیه تا بالکان بوده و به حمایت روسیه بعنوان قدرت بزرگ اسلاو می‌نگریستند و پان ژرمن‌ها بدنبال کسب قدرت برای‌نژاد بر‌تر (آریایی‌ها) بودند.

این دو نهضت فکری پس از جنگهای ناپلئون و رشد احساسات ملی گرایی در اروپا شکل سیاسی گرفتند. حامیان نظریه «پان اسلاویسم» در تلاش برای وحدت اقوام اسلاو در شبه جزیره بالکان و خارج شدن از سلطه ژرمن‌ها و عثمانی‌ها بودند. کانونهای فکری و به اصطلاح «انقلابیون اسلاو» در ارتباط نزدیک با امپراتوری روسیه قرار داشتند و از حمایت سیاسی و مادی این کشور بهره‌مند بودند. روسیه نیز با شعار وحدت اقوام اسلاو تلاش می‌کرد اقوام مختلف شرق اروپا را به سیطره خود در آورد و بدین ترتیب بود که کشورهای کنونی شرق اروپا منجمله لهستان به تسلط روسیه درآمدند. در امتداد این سیاست؛ روسیه رشد پان اسلاویسم در بالکان را اهرم مناسبی برای توسعه امپراتوری خود و رسیدن به دریای مدیترانه می‌دانست. عقاید پان ژرمن نیز همزمان با اوج افکار ملی گرایانه در اروپا و پس از وحدت آلمان شکل گرفت.

پس از ترور ولیعهد اتریش در سارایه وو در ۷ تیرماه ۱۲۹۳ خورشیدی (۲۸ ژوئن ۱۹۱۴) بحرانی در منطقه بالکان شکل گرفت که به «بحران جولای ۱۹۱۴» (تیر – مرداد ۱۲۹۳) معروف گشت. در این طول این ماه اتریش خواهان مجازات عامل و یا عاملین قتل ولیعهد این کشور و همچنین تعقیب کانون‌ها و گروه‌های پان اسلاو بود که پشت پرده ترور قرار داشتند. دولت صربستان در آغاز به منظور جلوگیری از جنگ؛ مایل به همکاری کامل با اتریش بود ولی تحریکاتملی گرایان صرب و دخالت روسیه در این ماجرا صحنه را تغییر داد.

روسیه که خود را حامی خودخوانده تمامی اقوام‌نژاد اسلاو می‌دانست به حمایت از گروههای پان اسلاو و پشتیبانی ار دولت صربستان پرداخت تا آن حد که برای دفاع از صربستان به ارتش خود اعلام آماده باش داده و به اعزام نیرو به مرز‌های اتریش اقدام نمود. در نگرانی از دخالت نظامی روسیه در مناقشه بین اتریش و صربستان؛ دولت اتریش از آلمان درخواست حمایت نمود و بدین ترتیب دو جبهه پان اسلاو و پان ژرمن در مقابل هم صف ارائی کردند.

اگر دخالت روسیه در این ماجرا نبود؛ غائله ترور ولیعهد اتریش با همکاری دولت صربستان ختم شده و عامل یا عاملین این ترور به مجازات می‌رسیدند. ولی ورود روسیه به این ماجرا عملا «بحران جولای ۱۹۱۴» را تبدیل به یک بحران بین المللی کرد؛ رقابت‌های قدیمی تازه شد و آتش جنگ جهانی شعله ور گردید. جنگی که به بهانه ترور ولیعهد اتریش آغاز گشت ولی در واقع تبدیل به تسویه حساب رقبای اروپایی با هم و حل مناقشات دیرینه بر سر منابع طبیعی و سرزمین‌هایی بود که منابع در آن‌ها قرار داشتند.

یکروز قبل از شروع جنگ؛ به تشویق آلمان؛ امپراتوری عثمانی پیمان محرمانه‌ای با آلمان و اتریش امضاء نمود که در این جنگ شرکت کند. علیرغم اینکه امپراتوری عثمانی به دوران اضمحلال خود قدم گذاشته بود و آمادگی نظامی برای شرکت در چنین جنگی را نداشت؛ ولی به پشت گرمی آلمانی‌ها و با انگیزه بازپس گیری سرزمین‌هایی که در جنگ با روسیه بین سالهای ۱۲۵۶ تا ۱۲۵۷ خورشیدی (۱۸۷۷ الی ۱۸۷۸ میلادی) در غرب قفقاز و امتداد دریای سیاه از دست داده بود؛ وارد جنگ شد.

روز ۱۲ مرداد ارتش آلمان به کشور بیطرف بلژیک حمله نمود تا از آن طریق به پشت خط دفاعی فرانسه در شرق این کشور حمله ور شود. نظر به اینکه انگلیس بر اساس معاهده لندن منعقده در سال ۱۲۱۸ خورشیدی (۱۸۳۹ میلادی) حامی بلژیک در شرایط تهاجم خارجی بود؛ به آلمان اعلان جنگ داد و با اعزام نیرو به فرانسه عملا وارد صحنه جنگ گردید. بدین ترتیب رقابت دیرینه انگلیس با روسیه در مقابل دشمن مشترک (آلمان) به اتحاد تبدیل شد.

با جهانی شدن جنگ دو محور ژئوپولیتیکی شمال- جنوب (آلمان – اتریش و مجارستان – عثمانی) و محور شرق – غرب (انگلیس – فرانسه – روسیه) در مقابل هم صف آرائی کردند و بعدا کشورهای دیگری به این دو محور پیوستند. این جنگ به مدت چهار سال تا ۱۲۹۷ دادمه یافت و دامنه آتش آن به ده‌ها کشور در سه قاره جهان سرایت کرد.

دوم سطح تحلیل منطقه‌ای (کارزار خاورمیانه و قفقاز)

با ورود عثمانی به جنگ در ۱۲ آبان ۱۲۹۳ خورشیدی (سوم نوامبر ۱۹۱۴) صحنه جدیدی در جنگ جهانی اول گشوده شد. امپراتوری عثمانی درچند دهه پیش از شروع جنگ جهانی اول بدلیل یکسری جنگهای منطقه‌ای و استقلال طلبانه در شبه جزیره بالکان؛ قفقاز و سواحل دریای سیاه بخشی از ممالک تحت نفوذ خود را از دست داده بود و وارد دوران اضمحلال خود شده بود. این کشور نه به لحاظ فن آوری مدرن و نه به لحاظ قدرت نظامی در موقعیتی نبود که به تنهایی بار یک جنگ درازمدت با دیگر امپراطوری‌های قدرتمند آن دوران (انگلیس – فرانسه و روسیه) را بدوش بکشد ولی برخی رهبران آن همچون انور پاشا؛ وزیر جنگ عثمانی؛ در رویای برگرداندن شکوه و عظمت امپراتوری عثمانی و ترویج پان ترکیسم در میان اقوام ترک زبان قفقاز و آسیای میانه تا مرزهای چین بودند و ورود به جنگ را با اتکاء به فن آوری و دانش نظامی آلمانی‌ها برگزیدند. بدیت ترتیب بود که ایدئولوژی «پان ترکیسم» در پیوند تاکتیکی با «پان ژرمنیسم» زمنیه تحقق رویاهای خود را یافت.

اغلب نقشه‌های جنگی ارتش عثمانی توسط مستشاران نظامی آلمان طراحی می‌شد و لذا بیشتر به منافع آلمان توجه می‌شد تا به منافع عثمانی؛ که خواهان جنگ با روسیه بود و این موضوع مورد انتقاد برخی رهبران ارتش عثمانی نیز قرار گرفت. ارتش عثمانی در طول ۴ سال بیش از آنکه در بیرون مرز‌هایش بجنگد در خاک خود و با اقوام و اقلیت‌هایی که خواهان‌‌ رها شدن از یوغ حکومت متمرکز عثمانی بودند جنگید و قدم به قدم سرزمین‌هایش را از دست داد. مناطق غربی ایران و بخشی محدودی از قفقاز تنها عرصه‌های خارجی بودند که ارتش عثمانی در آن‌ها با نیروهای متفق جنگید.

به لحاظ گستردگی جغرافیایی؛ کارزار خاورمیانه + قفقاز وسیع‌ترین صحنه نبرد در طول جنگ جهانی اول بود و ارتش عثمانی می‌بایست همزمان در چهار جبهه بسیار دور از هم با سه امپراتوری قدرتمند اروپایی (انگلیس – فرانسه و روسیه) می‌جنگید: قفقاز و آذربایجان ایران؛ بین النهرین؛ فلسطین و شبه جزیره گالیپولی (بخش اروپایی کنونی ترکیه).

انگلیس از سال‌ها قبل اطلاعاتی مبنی بر نارضایتی شیوخ و قبایل عرب از حکومت عثمانی بدست آورده و به این نتیجه رسیده بود که با مساعدت یک قدرت خارجی؛ این قبایل علیه حکومت عثمانی شورش خواهند کرد و چنین نیز شد. همزمان روسیه با مسلح کردن ارامنه و آسوری هادر شرق آناتولی و شمال بین النهرین؛ حتی قبل از ورود رسمی ارتش عثمانی به جنگ؛ شرایط را برای تجزیه بخش شرقی عثمانی و تشکیل یک کشور مستقل برای ارامنه و یک کشور مستقل برای اسوری‌ها در این کشور فراهم کرده بود.

گروههای شبه نظامی ارمنی و آسوری از اوایل تابستان ۱۲۹۳ در خاک ایران توسط ارتش روسیه سازماندهی شده و آموزش دیده و به حملات پراکنده به ارتش عثمانی و جمع آوری اطلاعات به نفع ارتش روسیه مشغول بودند. پس از شروع جنگ؛ احزاب و فعالین ارمنی در استامبول و غرب این کشور با سرویس‌های اطلاعاتی روسیه و انگلیس و فرانسه همکاری می‌کردند. این فعالیت‌ها منجر به صدور فرمان دستگیری و تبعید ۲۵۰ فعال و رهبر ارمنی از استامبول در سال ۱۲۹۴ به فرمان طلعت پاشا وزیر کشور عثمانی شد.

با شروع جنگ بین روسیه و عثمانی در ابان ماه ۱۲۹۲ شبه نظامیان ارمنی و آسوری کمک شایان توجهی به ارتش روسیه نموده و ضمن حمله به پشت جبهه و خطوط تدارکاتی ارتش عثمانی ضربات سنگینی به ماشین جنگی عثمانی وارد کردند. این شبه نظامیان از خاک ایران و بخصوص نواحی مرزی در استان آذربایجان غربی برای پشتیبانی عملیاتی و تدارکاتی و همچنین برای فرار از تعقیب ارتش عثمانی استفاده می‌کردند.

مجموعه این اقدامات منجر به وارد شدن ارتش عثمانی به خاک ایران و جنگ با نیروهای روسی و شبه نظامیان ارمنی و آسوری در غرب کشور شد که باعث خسارات عظیم به مردم و زیرساخت‌های اقتصادی و راههای مواصلاتی ایران گردید. همزمان فرمان کوچ اجباری ارامنه از شرق آناتولی و اسکان آن‌ها در غرب آناتولی و شام و سوریه در دستور کار ارتش عثمانی قرار گرفت که در طی این کوچ اجباری ده‌ها هزار و بعبارتی صد‌ها هزار ارمنی کشته و یا حین جابجایی بر اثر سرما و قحطی فوت شدند.

سوم - سطح تحلیل کشوری (کارزار ایران)

جنگ جهانی دوم در شرایطی برای ایران آغاز شد که ۸۶ سال از شکست ایران در برابر قوای روس و امضاء معاهده ترکمانچای می‌گذشت. در این فاصله و تحت تاثیر مفاد اقتصادی منضم به معاهده ترکمانچای؛ اقتصاد ایران در اوج اضمحلال بسر می‌برد؛ اقتصاد صادراتی به اقتصاد وارداتی تبدیل گشته بود و از قوای نظامی ایران تنها شبحی باقی مانده بود.

۸ سال قبل از آن انقلاب مشروطیت به پیروزی رسیده بود ولی مشروطه طلبان با مقاومت محمد علی شاهروبرو گشته و توسط تیپ قزاقتحت امر روسیه در تبریز قتل عام شدند. محمد علی شاه در برابر مقاومت مجلس و مشروطه طلبان به روسیه پناهنده شده بود و مملکت تا چند سال پادشاه نداشت و توسط کفیل اداره می‌شد تا اینکه احمد میرزا به سن ۱۸ سالگی رسید و تاجگذاری کرد ولی عملا شیرازه مملکت از هم پاشیده بود و از این نوجوان کار بر نمی‌آمد. تاجگذاری احمد شاه تنها ۸ روز قبل از ترور ولیعهد اتریش بوقوع پیوست و از آن پس ایران؛ علیرغم اعلام بیطرفی؛ صحنه تاخت و تاز قوای بیگانه شد.

اگر چند دهه قبل از جنگ جهانی اول؛ گلوله‌ای که از تفتگ میرزا رضا کرمانی درآمد بدن ناصرالدین شاه را هدف قرار داده و سوراخ نمود ولی از آن زمان خون از بدن سلسله قاجار خارج شد و این سلسله در زمان جنگ جهانی اول در اوج اضمحلال و فروپاشی قرار گرفته بود و نشان داد که حتی قادر به دفاع از خود در پایتخت محمد خان قاجار هم نیست و با رسیدن سپاهیان روس به دروازه‌های تهران؛ سلسله قاجار دو پاره شد: یک بخش از دولتمردان فرار را بر قرار ترجیح داده و به قم و سپس اصفهان و از آنجا به کرمانشاه گریختند و اسماٌ «دولت ازاد ایران» را تشکیل دادند (که زائده‌ای از جبهه محوریون بود)؛ یک بخش دیگر به اصرار و دلگرمی انگلیس در تهران باقی ماند تا حداقل در اسم؛ نام حکومت مرکزی و سلسله قاجار را یدک بکشند و از سقوط کامل آن در برابر عزم سپاه روس برای ساقط کردن آن جلوگیری کند. بهانه روسیه احتمال کودتای طرفداران المان در تهران بود.

در واقع اگر فشار دولت انگلیس نبود هیچ مانعی در راه تسخیر تهران توسط ارتش روسیه وجود نداشت. در شرایط جنگ بین المللی هر کشور قدرتمندتری هر آنچه می‌خواست بدست می‌آورد. اساسا این جنگ برای تغییر نقشه جهان بود؛ همانگونه که چنین شد.

محدوده اقتدار و حکمروایی سلسله قاجار که روزی تا دروزاه‌های تفلیس می‌رسید اینک محدود به کاخ سعد آباد در شمیرانات و حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری می‌شد. مابقی نقاط کشور عملا از حیطه قدرت دولت مستقر در تهران خارج بود و بعبارتی مستعمره و یا در بهترین حالت تحت الحمایه دو قدرت استعماری انگلیس و روسیه بودند. دولت مرکزی حتی توان جمع آوری مالیات را نیز نداشت و فی المثل نیروهای روسی در نیمه شمالی ایران مالیاتی که متعلق به دولت مرکزی بود را جمع آوری کرده و خرج می‌کردند.

ایران در زمان شروع جنگ جهانی اول

در زمان شروع جنک جهانی اول ایران بین ۸ تا ۹ میلیون نفر جمعیت داشت. جمعیت دقیق ایران بدلیل نبودن نظام سرشماری و پراکندگی جمعیتی بیشتر بر اساس حد و گمان و برخی تخمین‌ها بود تا جایی که برخی‌ها جمعیت ایران را تا ۲۰ میلیون نفر تخمین می‌زنند که بنظر دور از واقعیت می‌رسد. حدود ۶۰ در صد جمعیت در روستا‌ها زندگی می‌کرد و ۲۰ در صد جمعیت چادر نشین بودند که در طول سال در حال ییلاق و قشلاق بودند.

تن‌ها ۲۰ درصد جمعیت در مناطق شهری شهری سکونت داشتند. شهر نشینان عمدتا در شهرهای کوچک ساکن بودند. تهران پرجمعیت‌ترین شهر کشور با ۲۸۰ هزار نفر جمعیت و پس از آن تبریز با ۲۰۰ هزار نفر، اصفهان با ۸۰ هزار نفر، کرمان و مشهد هر کدا با ۶۰ هزار نفر، یزد با ۴۵ هزار نفر جمعیت داشتند.

از میان عشایر و قبایل ۲۶۰ هزار نفر عرب، ۷۲۰ هزار نفر ترک و قشقایی و بختیاری، ۶۷۵ هزار نفر کرد و لکی، ۲۳۴ هزار نفر لر و ۲۰ هزار نفر بلوچ بودند. تعداد اتباغ اروپایی از ۱۲۰۰ نفر تجاوز نمی‌کرد و بیشتر آن‌ها متخصصان و مهندسین شرکت نفت ایران و انگلیس و یا مستشاران نظامی روسیه بودند.

اقتصاد ایران در زمان جنگ جهانی اول

ایران در آن دوره دارای اقتصاد منسجم ملی نبود بلکه از تعدادی اقتصاد منطقه‌ای مجزا از هم تشکیل می‌شد. غالب بر ۹۰ در صد مردم بی‌سواد بودند. دانشگاه مدرن به تعریف امروزی وجود نداشت و عمر مدارسی همچون دارالفنون بسیار کوتاه و تاثیر آن بر جامعه عقب مانده ایران بسیار محدود بود.

بدلیل ضعف شدید ارتباطات و بی‌سوادی و قطع ارتباط بین شهرهای بزرگ روستا‌ها و شهرهای کوچک اغلب مردم اطلاعی از تحولات بین‌المللی و حتی شروع جنگ جهانی اول نداشتند. اخبار با ماه‌ها و سال‌ها تاخیر از طریق کاروان‌ها و مسافرین به نواحی دور دست می‌رسید.

به دلیل بی‌بهره بودن از جاده‌های مناسب و مال رو بودن راه‌های موجود، هر منطقه عمده از کشور ناچار بود در همه یا بیشتر نیازهای پایه‌ای خودکفا باشد. تجارت خارجی اساسا بین شهرهای نزدیک مرز با کشورهای همجوار جریان داشت و اغلب گمرکات در تسلط بیگانه بخصوص روسیه بود که در ازاء وام‌های کمرشکن؛ گمرک ایران را قبضه کرده و از محل عواید آن؛ قسط بازپرداخت وام‌های خود را دریافت می‌کردند.

روستا‌ها نیز تا حدود زیادی برای تامین احتیاجاتشان خود کفا بودند. آن‌ها خود غذای مصرفی‌شان را تولید و لباس و کفش خود را تهیه می‌کردند. در مورد عشایر و کوچ نشینان نیز وضعیتی مشابه وجود داشت. بیشتر ارتباطات با جهان بیرون اساسا با کشورهای همجوار و از طریق پیله‌ور‌ها انجام می‌پذیرفت.

روستا‌ها اغلب به حال خود‌‌ رها شده و تحت تسلط ارباب‌ها بودند. اربابان و ملاکین بزرگ صاحب زمین و روستاییان تنها کشاورزان شاغل بر زمین‌های ملاکین بودند. کلمه «مملکت» برای اشاره به قلمرو پادشاهی بکار می‌رفت که بیشتر متشکل از خوانین محلی بود که سالیانه به پادشاه خراج می‌دادند.

غلات در مناطق مختلف ایران به وفور تولید می‌شد ولی بدلیل نبودن راههای ارتباطی مناسب و وسایط حمل و نقل مدرن بسیاری از مواد تولید شده در مناطق مختلف به مناطقی که به آن‌ها نیاز بود حمل نمی‌شد و یا به صادرات نمی‌رسید. به همین دلیل وقتی قوای بیگانه تولیدات کشاورزی را غارت کرده و یا در بهترین حالت خریداری می‌کردند و برای تامین نیروهای خود به آنسوی مرز‌ها می‌فرستادند؛ قیمت مواد غذایی رو به فزونی گذاشت و قطحی در بسیار شهر‌ها؛ بخصوص مناطق تحت تسلط قوای خارجی را فراگرفت و منجر به مرگ نزدیک به یک میلیون ایرانی بین سالهای ۱۲۹۴ الی ۱۲۹۷ شد.

فقدان امنیت

در این دوران روستا‌ها و شهرهای کوچک به حال خود‌‌ رها شده و نمی‌توانسنتد انتظاری از دولت مرکزی و حتی خوانین محلی برای تامین امنیت خود داشته باشند. هر روستا و شهری می‌بایست برای تامین امنیت خود دیوارهای بلند در اطراف خود کشیده و دروازه‌ها را درشب ببندند تا مورد حمله سارقین و راهزنان قرار نگیرند.

شورش یاغیان و راهزنی و حمله به شهر‌ها و روستا‌ها و غارت اموال مردم به امری عادی تبدیل گشته بود. ارتش متمرکزی وجود نداشت و تنها نیروی تحت امر دولت مرکزی ژاندارمری جدید التاسیسی بود که تحت فرماندهی و آموزش افسران سوئدی اداره می‌شد و مسئولیت آن حراست از ۱۷۰۰ کیلومتر راههای مواصلاتی کشور بود.

روسیه «تیپ قزاق ایران» را تشکیل داده و با بودجه ایران برای حفظ منافع خود و سرکوب صداهای مخالف بکار همچون به توپ بستن مجلس و کشتار مشروطه خواهان بکار می‌گرفت. انگلیس برای حفاظت از تاسسیات نفتی جنوب جمعی را بنام «تفنگداران جنوب» سازماندهی کرده بود. همزمان ماموران آلمان هرگونه تلاشی را برای شوراندن عشایر علیه روس‌ها و انگلیس‌ها بکار می‌بردند و دولت مرکزی تنها نظاره گر وقایع بود.

اگرچه ایران با شروع جنگ اعلام بیطرفی نمود ولی این بیطرفی در شرایط ضعف حکومت در محافظت از مرزهای کشور و در شرایطی که کشور به دو منطقه نفوذ روسیه و انگلیس تقسیم شده و دربار نیز دارای دو جناح روسوفیل و انگلوفیل بود؛ معنایی نداشت. در مقام مقایسه می‌توان به اعلام بیطرفی سوئیس اشاره کرد که دارای ارتشی ۲۵۰ هزار نفره بود و قادر بود در مدت کوتاهی ۲۰۰ هزار نفر نیروی آموزش دیده ذخیره را نیز بسیج کند و با چنین پشتوانه‌ای بود که کشورهای اصلی درگیر در جنگ از ورود به خاک این کشور پرهیز نمودند در حالیکه این کشور در محاصره کشورهای متفق و محور قرار گرفته و جنگ در امتداد مرز‌هایش جریان داشت.

اگرچه دولت ایران رسما بیطرف بود ولی بسیاری از دولتمردان و مردم عادی از ته دل آرزوی شکست انگلیس و روسیه را داشتند و در خفا از آلمان حمایت می‌کردند؛ در عین حالیکه دل خوشی هم از عثمانی‌ها نداشتند. وقتی با حمایت ماموران آلمان «دولت آزاد ایران» در کرمانشاه تشکیل شد عملا نتوانست کاری از پیش برده و با شکست عثمانی در بین النهرین؛ این دولت دست نشانده هم فروریخت.

تن‌ها با سقوط امپراتوری تزاری روسیه مردم نیمه شمالی کشور توانستند نفس راحتی کشیده و مدتی را دور از تهدید مستمر ارتش روسیه و غارت و چپاول اموال خود بسر برند.

پس از جنگ

نتیجه جنگ برای ایران فاجعه بار بود. قحطی و شیوع وبا و صدمات ناشی از جنگ بین قوای خارجی در شهر‌ها و روستاهای ایران نزدیک به یک میلیون نفر از مردم ایران را از پای درآورد بطوریکه در برخی خیابانهای تهران اجساد مردگان روی هم انباشته شده بود و امکانات کافی برای حمل آن‌ها به گورهای دسته جمعی وجود نداشت.

بسیاری از شهرهای کشور بخصوص در استان‌های آذربایجان؛ همدان؛ کرمانشاهان و اردبیل بر اثر بمباران نیروهای متخاصم بشدت صدمه دیدند. بسیاری از راههای مواصلاتی و پل‌ها در طول جنگ تخریب شدند؛ به شبکه آبیاری مزارع؛ شهر‌ها و روستا‌ها خسارات جبران ناپذ‌یری وارد گردید؛ صد‌ها هزار نفر بی‌خانمان و آواره شدند؛ و اقتصاد نیمه ویران ایران به سمت ویرانی کامل رفت.

با اینهمه وقتی هیات نمایندگی ایران پس از پایان جنگ با لیست بلند بالائی از درخواست غرامات جنگی و درخواستهای ارضی عازم کنفرانس صلح پاریس شد؛ پشت درهای کنفرانس متوقف گردید؛ چون در جنگ «بیطرف» بود.

ایران جایی در میز مذاکره نداشت: نه افتخار جنگیدن با جبهه پیروز را داشت و نه افتخار جنگیدن با جبهه بازنده. نه دولت غرامتی گرفت و نه کشاورزان و صاحبان مشاغل پول اموال غارت شده خود را پس گرفتند. و چنین بود که با آنهمه تخریب و ویرانی و بی‌ثباتی؛ ایران بزرگ‌ترین بازنده جنگ جهانی اول شد.