ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 28.05.2014, 0:09
تخریب منافع ملی با توهم ساخت امت اسلامی

کاظم علمداری

چکیده بخش‌های پیشین: در بخش نخست، آمار عقب ماندگی ایران در دوران جمهوری اسلامی نسبت به کشورهای هم‌ردیف، و قبل از انقلاب بررسی شد. در بخش دوم نتیجه سلطه نهاد روحانیت و نظامیان بر ساختار قدرت توضیح داده شد. در بخش سوم، نظریه‌ای که ورود صنعت مونتاژ به ایران را مغایر با رشد و پیشرفت صنعت مستقل می‌دانست، و به جای مبارزه با دیکتاتوری، مقابله با سرمایه‌داری و نفوذ غرب در ایران را هدف قرار داده بود نقد گردید. بخش چهارم الگوی توسعه ژاپن، و فازهای توسعه ایران قبل از انقلاب ارزیابی شد. در بخش پنجم زمینه پیدایش انقلاب، از جمله مثلث هویت فرهنگی و بحران ناشی از آن، و همچنین عوامل برانگیزنده انقلاب توضیح داده شد. در بخش ششم عوامل بازدارنده ذهنی و بینشی رهبران جمهوری اسلامی در توسعه تشریح می‌گردد. در بخش هفتم الگوی رشد اقتصادی و توسعه معرفی شد. در بخش هشتم الگوی توسعه قبل و بعد از انقلاب مقایسه شد. در این بخش موانع ایجاد شده توسعه در دهه اول بعد از انقلاب بررسی می‌گردد. در بخش نهم گفته شد که برخی سیاست‌های جمهوری اسلامی در دهه اول، روند توسعۀ رو به پیشرفت ایران راتخریب نمود. به همین دلیل زمانی که در دهه دوم، تکنوکرات‌های نظام به فکر برگشت به روند سابق افتادند، دیگر نتوانستند برسیاست و نیروی حامی آنچه در دوره تخریب شکل گرفته بود فائق آیند. بطوریکه ازآن پس جدل برای کاربرد الگوی شناخته شده جهانی توسعه، و الگوی ناشناختۀ «توسعه اسلامی» آغاز و همچنان ادامه یافته است. سه عامل اصلی تخریب روند توسعه، یعنی مصادره اموال، اشغال سفارت آمریکا، و جنگ ایران و عراق در بخش نهم توضیح داده شد. در بخش دهم هدف سلطه روحانیت بر دانشگاه‌ها، زیر نام انقلاب فرهنگی توضیح داده شد. در بخش ۱۱ پی آمدهای سلطه روحانیت بر دانشگاه توضیح داده شد. در این بخش به عامل دیگر تخریب روند توسعه ایران، یعنی جایگزینی ملت ایرانی با «امت اسلامی» توضیح داده می‌شود.

***

یکی دیگر از اقدامات مغایر با توسعه و پیشرفت ایران بعد از انقلاب، جایگزینی ملیت ایرانی با «امت اسلامی» بود. طرح امت‌سازی جمهوری اسلامی محدود به ایران نمی‌شد. آن‌ها با توهم به باز سازی خلافت صدر اسلام خواستار گسترش این طرح در تمام جوامع اسلامی بودند. رهبر جمهوری اسلامی شکل‌گیری ملت‌ها، و ورود ارزش‌های تمدن مدرن به ایران را توطئه استعمار می‌دانست. به همین دلیل خواستار حذف این دو وجه هویت ایرانیان شد. اما هر قدر بیشتر با غیرعملی بودن این طرح روبرو شدند، برای اجرای آن بیشتر به خشونت متوسل گردیدند. نتیجه آن، ضربات سنگینی است که به توسعه جامعه و منافع ملی ایران وارد شده است.

اسلامیت وجهی از هویت ایرانیان است، ولی ایرانیان قبل از آنکه مسلمان و یا شیعه باشند، ایرانی‌اند، همانقدر که یک پاکستانی، عراقی، مصری قبل از آنکه مسلمان باشد به ملیت خود تعلق دارد. کشورهای جهان نیز افراد را با هویت ملی آن‌ها می‌شناسند، نه دین آن‌ها. هیچ کشوری گذرنامه دینی برای شهروندانش صادر نمی‌کند. اجرای این طرح با نقض حقوق مردم غیر شیعی و در مواردی با سرکوب مخالفان داخل حکومت نیز همراه شد. بسیاری از محاکمات و مجازات‌های سنگین در حد اعدام بر همین اساس تعیین گردید. اتهام «محاربه با خدا»، «تبلیغ علیه نظام»، و «توهین به رهبر» اساس محکومیت و مجازات در دادگاه‌های انقلاب بوده است. این اتهامات ناشی از دین محوری، و «منافات حکومت با شریعت»، یا ادغام دین و دولت است.[۱] مردم برای سلامت جامعه، منافع ملی، اعتبار و حثیت و سربلندی کشورشان، و مقابله با فساد، و بی‌اخلاقی مقامات و در برابر اتهامات نسنجیده و مغرضانه ایستادگی کرده‌اند، و در مواردی از ترس ساکت ماندند.

طرح «امت‌سازی» مردم ایران را نیز به «خودی» با امتیازهای ویژه، و «غیرخودی» محروم از حقوق شهروندی و مدنی تقسیم نمود. دایره خودی‌ها در جمهوری اسلامی سال‌به‌سال تنگ‌تر و انحصاری‌تر شد و تکفیر و مجازات دامن منتقدین خودی را نیز گرفت. این وضعیت نه اساسی برای منافع ملی مشترک، و نه سهمی برای حقوق شهروندی و مدنی افراد جامعه باقی گذاشت. خشونت حکومتی و مجازات علیه اقلیت‌های قومی و دینی، بهائیان، دارویش، زنان، و حتا مدافعان دیدگاه‌های اسلامی متفاوت، به دلیل همسو نبودن با اسلام حکومتی، ادامه یافت. دستگاه قضایی غیر مستقل به ابزار اهداف حکومتی و پیگرد منتقدین بدل گردید. طرح دین‌محوری حکومت، و تلاش برای «اسلامی» کردن تمام رفتار و ارزش‌ها که هسته مرکزی‌اش، انحصار قدرت بود، زیان‌های بسیاری به توسعه ایران وارد کرده، که در این بخش مواردی از آن توضیح داده می‌شود.

خصلت ایدئولوژیک هویت دین‌محوری

محوریت دینی، به جای ملی، خصلتی ایدئولوژیک، گذشته‌گرا، مطلق گرا و انحصار گرا دارد. دین و ملیت دو وجه از هویت فردی و جمعی است. ولی دین پدیده‌ای فرا ملی است و نمی‌تواند هویت ملتی باشد که هم اعتقاد به مذاهب مختلف، و هم تفاسیر مختلف از اسلام دارد. تنها در دوره صفویه که مذهب شیعه عامل بسیج همگانی در برابر دو دشمن سنی مذهب، در شرق ازبکان، و در غرب عثمانی‌ها بودند، دین با ملیت ایرانی منطبق شد و دفاع ملی از کشور خصلت ایدئولوژیک و دینی به خود گرفت. در دنیای قدیم و پیشامدرن، مذاهب در ایجاد ملت نقش برجسته داشتند. موسی برای قوم بنی‌اسرائیل ملت‌سازی کرد، پیامبر اسلام برای اعراب، و مارتین لو‌تر برای آلمانی‌ها. ولی شرایط در دوره مدرن تغییر کرد.

سابقه تاریخی دین‌محوری

ظهور اسلام برای اعراب شبه‌جزیزه عربستان، دین، دولت و ملت ساخت. وقتی اعراب در قرن هفتم میلادی وارد ایران شدند، ایرانیان اسلام را پذیرفتند، ولی بر خلاف برخی ملل دیگر، عرب نشدند، بلکه هویت ملی و اصلی خود را حفظ کردند. از آن زمان تا انقلاب مشروطیت، اسلامیت در کنار ایرانیت دو وجه برجستۀ هویت ایرانی‌ها بود. البته بخش‌هایی از مردم ایران همواره به ادیان دیگر معتقد بوده و هستند و یا به دینی باور نداشته‌اند. در اینجا غرض وجه برجسته هویت ایرانیان است که غیر مسلمان‌ها نیز از آن متأثر بوده‌اند.

در غرب پس از جنگ‌های یک صد ساله دینی انگلستان و فرانسه (۱۳۳۷-۱۴۵۳)، از قرن شانزدهم کشورهای دیگر اروپا، یعنی اسپانیا، سوئیس، هلند، سوئد، و لهستان وحدت ملی را جای وحدت دینی (مسیحیت) قرار دادند. بطوری که جنگ‌های قرن ۱۸ در دفاع از ملیت رخ داد، نه دین. [۲] اگرچه در دوره‌ای لهستان برای باز پس‌گیری سر زمین‌های خود، زیر شعار سرزمین کاتالیسم، بار دیگر به مذهب متوسل شد، و اتریش و روسیه نیز برای هویت ملی به زبان واحد تکیه کردند.[۳] ولی با رشد سرمایه‌داری صنعتی و شکل‌گیری دولت – ملت، دوره دین محوری پایان یافت، و اروپا وارد عرصه دیگری از تمدن بشری، یعنی تمدن مدرن شد.

آنطور که گفته شد پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ آنچه در ذهنیت رهبران ایران می‌گذشت، احتمالا بازسازی خلافت صدر اسلام، و امپراتوری عثمانی بود ک تا جنگ جهانی اول با سلطه بربخش عظیمی از سرزمین‌های اعراب باقی مانده بود. ولی، امپراتوری عثمانی علی‌رغم قدرت نظامی و گسترگی خود، بدون هیچ دست آورد علمی و صنعتی از غرب عقب ماند و در جنگ اول جهانی فرو ریخت. تحول سرمایه‌داری صنعتی غرب و گسترش آن در جهان، جایی برای بلند پروازی‌های امپراتوری دینی باقی نگذاشته بود. امروز جهان در دوران فرا ناسیونالیسم (Post-nationalism) قرار دارد، و جایی برای امت واحد حول دین باقی نمانده است. جمهوری اسلامی خلاف حرکت تاریخ گام برداشت.

جهانی‌شدن، مرزهای ملی را هم ضعیف کرده است و کشور‌ها برای منافع ملی خود باید با شناخت از توان و ظرفیت داخلی جایگاه استوارتری در عرصه جهانی و تنها تمدن باقی مانده جهان، یعنی تمدن مدرن پیدا کنند. سید محمد خاتمی می‌نویسد: «... امروز تمدّن غالب، تمدن غربی است و گزاف نیست اگر آنچه در گوشه و کنار عالم می‌گذرد، ذیل تمّدن غرب به حساب آوریم.»[۴] جهان امروز بسیار به‌هم تنیده شده است و حفظ و افزایش منافع ملی بدون مشارکت در عرصه جهانی به ویژه غرب ممکن نیست.[۵] این وضعیت عینی است که هویت سه وجهی ایرانیان، یعنی ایرانیت، اسلامیت و مدرنیت، معنی می‌یابد. رامین جهانبگلو در توضیح پیشینه این دگرگونی و تکوین تمدن مدرن در ایران به نقش شخصیت‌های برجسته‌ای مانند میزرا ملکم خان، و محمدعلی فروغی، و تأسیس لژ فراماسیونری در ایران زیر نام «انجمن بیداری ایرانیان»، اشاره می‌کند.[۶] این دگرگونی در دوره پهلوی‌ها وزنه بزرگتری از هویت ایرانیان را بوجود آورد. اما هم زمان سبب بحران هویت فرهنگی شد که در انقلاب و شکل‌گیری جمهوری اسلامی نقش مهمی ایفا کرد. همین واقعیت باعث ایجاد توهم برای امت‌سازی اسلامی گردید.

سیاست دین محوری جمهوری اسلامی

امروز فقط دو گروه هویت مذهبی را جای هویت ملی افراد و جوامع قرار می‌دهند. بنیادگراهای دینی، و اسلام‌ستیزان غربی، که می‌کوشند بنیادگرا‌ها را به جای یک و نیم میلیارد مردم کشورهای اسلامی معرفی کنند. برای توسعه جامعۀ، در دوره مدرن، داشتن هویت ملی و عرفی، برآمده از پدیده دولت- ملت، فرا‌تر از تفاوت‌های دینی، قومی، جنسیتی و نژادی لازم است.[۷] آنطور که گفته شد، هویت دینی جامعه متعلق به دوره پیشامدرن است و در دوره مدرن، به ویژه جهانی‌شدن اقتصاد و ویژگی‌های فرهنگی، تمسک بدان نتیجه‌ای جز عقب نگهداشتن جامعه، و حتا برگشت به گذشته ندارد. علی‌رغم این واقعیت‌های آشکار، پس از انقلاب ۱۳۵۷، جمهوری اسلامی، محوریت شیعی را اساس حکومت و جامعه ایران قرار داد. زیرا به نادرستی شکل‌گیری هویت ملی ایرانیان را توطئه غرب می‌دانستند. [۸]

آیت‌الله خمینی در آغاز شکل‌گیری جمهوری اسلامی اعلام نمود: «نقشۀ قدرتهای بزرگ و وابستگان آن‌ها در کشورهای اسلامی این است که این قشرهای مُسْلم را که خدای تبارک و تعالی بین آن‌ها اُخوَّت ایجاد کرده است، و مؤمنون را به نام اُخوَّت یاد فرموده است [۹] از هم جدا کنند، و به اسم ملت ترک، ملت کرد، ملت عرب، ملت فارس از هم جدا کنند بلکه با هم دشمن کنند. و این درست برخلاف مسیر اسلام است و مسیر قرآن کریم. تمام مسلمین با هم برادرند و برابرند، و هیچ یک از آن‌ها از دیگری جدا نیستند، و همۀ آن‌ها زیر پرچم اسلام و زیر پرچم توحید باید باشند. اینهایی که با اسم ملیت و گروهگرایی و ملی‏گرایی بین مسلمین تفرقه می‌‏اندازند، این‌ها لشکرهای شیطان و کمک کارهای به قدرتهای بزرگ و مخالفین با قرآن کریم هستند.»[۱۰]

اما علی‌رغم این خواست، کشمکش در تمام سطوح، از جمله سرکوب گروه‌های سنی و شیعی، مانند سرکوب سازمان مذهبی مجاهدین خلق، حذف و حصر مراجع تقلید، و جنگ هشت ساله ایران و عراق، و رخداد خونبار مناسک حج در مکه [۱۱] در سال ۱۳۶۶ نشان داد که وحدت امت اسلامی توهمی بیش نیست، و مسلمانان بیش از آنکه با غیرمسلمانان در جنگ باشند با خود در جنگ و ستیزاند. واقعیت این است که همه جدل بر سر قدرت بوده است. ایستادگی عراقی‌ها نیز نشان داد که برای آن‌ها نیز هویت ملی و دفاع از مرزهای کشورخود، مهم‌تر از اشتراک دینی با ایرانیان بود.

خواست آیت‌الله خمینی در شعار «همه با هم»، و «وحدت کلمه» نماد اراده مطلق و چالش ناپذیری بود که می‌بایست بر تفاوت‌ها سرپوش نهاده و رهبری مطلق و انحصاری او توسط همگان پذیرفته شود. این خواست زیر شعار «حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله» علنی‌تر شد. خمینی نیز خود خواست دمکراسی و ملی‌گرایی را فریب مردم دانست.[۱۲] اما آنطور که اشاره رفت، طرح حکومت اسلامی محدود به ایران نبود. تلاش‌هایی نیز برای گسترش حوزه قدرت انجام گرفت. جنگ میان مسلمانان و سرکوب نشان داد که اتحاد امت اسلامی، و «برابری و برادری» پایه‌ای ندارد.

جمهوری اسلامی ضمن ادامه شعار «جنگ جنگ تا پیروزی»، صدام، که سلاح‌های خود را بیشتر از روس‌ها گرفته و می‌گرفت عامل آمریکا می‌خواند و جنگ خود را زیر عنوان جنگ مسلمانان با آمریکا توجیه می‌کرد. این اولین بار نبود که مسلمان درگیرجنگ با یکدیگر شده بودند. به اصطلاح امت مسلمان از آغاز شکل‌گیری اسلام، و پس از فوت پیامبر اسلام درگیر مقابله‌های خونین میان خود بودند. سه خلیفه از چهار خلفای راشیدن بدست مسلمانان کشته شدند و در زمان خلیفه چهارم، از یکسو مسلمانان شامات به مقابله برخاستند، و از سوی دیگر خوارج، با شدت و خشونت قتل عام شدند.

جمهوری اسلامی نیز با خشونت آغاز شد، و کاربرد خشونت علیه مخالفان در تمام ۳۵ سال عمر نظام ادامه یافته است. درگیری‌های درون دینی در میان ادیان دیگر نیز بخشی از تاریخ آنهاست. دو کشور مسلمان ترکان عثمانی و ایران در دوره صفوی زیر نام جنگ شیعه و سنی، البته کشورگشایی، بیش از یک قرن ۱۵۳۲ تا ۱۶۳۹ با یکدیگر جنگیدند، و بعد از آن تا دوره قاجار، یعنی ۱۸۲۳ نیز ادامه یافت. در دهه‌های اخیر نیز، جنگ‌های داخلی در افغانستان، پاکستان، الجزایر و حمله ارتش عراق به کویت، متحد صدام در جنگ علیه ایران، و امروز در سوریه با تلفات و ویرانی کم سابقه، نمونه‌های دیگری از توهم اتحاد امت اسلامی بوده است. کمک مالی و اعزام نیروی نظامی ایران به سوریه برای حفظ رژیم سکولار و بعثی اسد، رژیمی شبیه به رژیم صدام حسین در عراق، نشان می‌دهد که هدف جنگ با صدام نیز چیزی جز گسترش قدرت نبود. آنچنانکه در سوریه هدف حفظ اسلام و «امت مسلمان» نیست.

برخلاف خواست شکل‌گیری امت واحد اسلامی، رقابت شیعیان و گروه‌های بنیاد گرای سنی در منطقه بطور کم‌سابقه‌ای روبه گسترش بوده است. آن‌ها برای دست‌یابی به قدرت، در کاربرد خشونت علیه مردم بی‌گناه کوچه و خیابان، مدرسه و بازار و امکان مذهبی حد و مرزی نمی‌شناسند. خواست تشکیل حکومت مطلق اسلامی این گروه‌ها، تمام این جنایات را توجیه می‌کند. اگر امروز این گروه‌ها، در حد توان نظامی خود مناسک و مساجد یکدیگر را منفجر، و یا مردم عادی در بازار را کشتار می‌کنند، در آینده می‌تواند به یک درگیری خانمان برانداز دست بزنند. آنطور که امیر مومبینی در رابطه به خون کشیدن مراسم عاشورای افغانستان توسط لشکر جنگوی العالمی به درستی نوشته است: «بی‌رحمی این مهاجمان که مرکز تولید اصلی آنان پاکستان است حد و مرزی نمی‌شناسد. اگر اینان به بمب اتمی اسلامی پاکستان دست پیدا کنند اولین جایی که میل دارند آن را بکوبند ایران است. براستی که در مسابقهٔ تاریخی هند و پاکستان چه شکستی خورد این تعصب کور دینی. هند در راه تبدیل شدن به پنجمین قدرت جهان است و پاکستان در راه تبدیل شدن به خطرناک‌ترین بمب جهان!»

برخی از پی آمد‌های دین محوری

آیت‌الله خمینی پس از کسب قدرت و برای امت‌سازی ملت ایران و نفی وجه مدرنیت هویت ایرانی‌ها گفت: «تمام چارچوب‌های پوسیده و بی‌محتوایی را که در طول این پنجاه سال، مردم را به غربزدگی کشانده است، خراب می‌کنیم و حکومتی مبتنی بر عدل و انصاف نسبت به اقشار وطن می‌سازیم و از مردم می‌خواهیم تا بر پایه‌های اسلامی خویش تکیه زنند و بر غرب و غربزدگان که موجب نابودی فرهنگ آنان شده است، پشت پا بزنند... تقریباً باید از صفر شروع کنیم.»[۱۳] این خواست، تلاشی بود در برابر توسعه مدرن ایران.

ایشان وجه دیگر هویت ایرانیان، یعنی ملی‌گرایی را اینگونه توصیف می‌کنند. «اینکه من مکرر عرض می‌کنم که این ملی‌گرایی اساس بدبختی مسلمین است برای این است که این ملی‌گرایی، ملت ایران را در مقابل سایر ملتهای مسلمین قرار می‌دهد و ملت عراق را در مقابل دیگران و ملت کذا را در مقابل کذا. این‌ها نقشه‌هایی است که مستعمرین کشیده‌اند که مسلمین با هم مجتمع نباشند.»[۱۴] اما جنگ هشت ساله ایران و عراق در زمان رهبری ایشان رخ داد و علی‌رغم توصیه و درخواست بسیاری از جمله مهندس بازرگان، پس از بیرون راندن ارتش عراق از خاک ایران و پذیرش کشورهای عرب برای پرداخت غرامت شش سال بیشتر ادامه یافت.

واقعیت این است که مسلمین در کشورهای خود نیز مجتمع نبوده‌اند. حذف و حصر مراجع و اصلاح‌طلبان در حکومت اسلامی ربطی به ملت‌های دیگر نداشته است. بدین ترتیب، از سه وجه هویت ایرانی، یعنی ایرانیت، اسلامیت و مدرنیت، خمینی فقط وجه اسلامی آن را پذیرفت و خواهان حذف دو وجه دیگر گردید. اسلامیت هم تنها با تفسیر واحد و انحصاری حکومت پذیرفته بود. این خواست یعنی ایستادگی در برابر تشخیص و اراده تاریخی یک ملت برای منافع ملی خود.

شاهرخ مسکوب به درستی می‌نویسد: «علمای دین با ملیت مخالفند و اندیشه و فرهنگ ملی را طرد می‌کنند.» [۱۵] برای آیت الله خمینی نیز امت اسلامی زیر رهبری فقهای شیعی معنی داشت. مسکوب اضافه می‌کند: «شیعه مسلمان و دارای جهان بینی اسلامی است. در نظر او، اصل همدینی است نه هموطنی، و ملیت را مخل دین می‌داند.» [۱۶] وی اضافه می‌کند: «... برای آدم مؤمن اصل دین است نه چیز دیگری، نیروی ایمان در عین حال مدام او را از ملّیت برَ می‌کَنَد؛ به همین سبب شیعه وضعی دوگانه دارد.»... «[۱۷]

بازی سازی اتحاد ملی

نزدیک به سی سال طول کشید که برخی از سران نظام به نتایج مخرب طرح اسلام‌محوری و امت‌سازی پی ببرند. در سال ۱۳۸۶، یعنی ۲۹ سال بعد از انقلاب،» مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع مصلحت نظام «اقدام به تشکیل و برگزاری سمینار اتحاد ملی نمود. [۱۸] در این ارتباط بیش از سی تن از صاحب نظران علوم اجتماعی نظراتی پیرامون ضرورت اتحاد ملی، و چگونگی شکل گیری آن ارائه دادند. ولی این کنفرانس نتاجی عملی در پی نداشته است و وضعیت بر‌‌ همان سیاق گذشته ادامه یافته است. علی‌اکبر کمالی اردکانی، که در مقاله خود به توجیه نفی ملی‌گرایی و توطئه استعمار خواندن آن توسط آیت‌الله خمینی پرداخته است، در اینجا اما به درستی می‌نویسد: «پرکردن شکاف عمیق و همه‎جانبه جامعه ایران با دنیای مدرن کار ساده‌ای نیست، اما تنها راه موجود برای حل بحران هویت ملی است.»[۱۹] واقعیت این است که ادغام دین و دولت و امت‌سازی اسلامی، هویت ایرانیان را به بحران کشیده است.

حمید احمدی در مقدمه کتاب خود می‌نویسد: «رخداد انقلاب اسلامی در ایران در ۱۳۵۷ و پیامدهای ناشی از آن در عرصه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی مسئله هویت ملی را تحت تأثیر قرار داده و موضوع هویت ایرانی و چند و چون آن را به‌ویژه در دهه سوم انقلاب از اهمیت خاصی برخوردار کرد. سیاست‌های خارجی و داخلی آرمان‌خواهانه مبتنی بر ارزش‌های دینی، رشد هویت‌های فراملی (اسلامی) و بعد‌ها فروملی (قومی) را به دنبال داشت و به تضعیف هویت ملی کمک کرد. پیدا شدن و تسلط دیدگاه منفی نسبت به ایرانیان و هویت ملی و ملیت در ایران‌، سیاست‌گذاری‌های ارزشی فراملی را بر مسائل داخلی و خارجی کشور حاکم کرد و نادیده گرفتن و در مواردی نیز ضدیت با هویت ملی و ایرانیت را به دنبال داشت.»

با رخداد این وضعیت، ایران نیازمند باز سازی هویت ملی ضربه خورده خود است. این هویت باید بر اساس منافع ملی ایران شکل بگیرد و عامل تقویت آن بشود. هویت دینی سبب شده است که منافع ملی ایران فدای منافع حزب‌الله در لبنان، یا گروه‌های مذهبی دیگر بشود. براساس منافع ملی، منابع ایران باید صرف نیازمندی‌های مردم ایران بشود، نه صرف جمعیت شیعه لبنان. به ویژه آنکه در آمد سرانه کشور لبنان از ایران نیز بالا‌تر است. در حالیکه نیمی از جمعیت ایران زیر خط فقر زندگی می‌کند. بدین منظور باید بر سر چیستی منافع ملی توافق حاصل شود. بطور مثال آیا ارسال میلیارد‌ها دلار ثروت ایرانیان به لبنان و سوریه ارتباطی با منافع ملی ایران دارد؟

تعریف، ملت و ملیت:

مطابق نظر انجین ایسن (Engin Isin) هویت ملی، شرط شهروندی، و حقوق قانونی محتوای شهروندی است.[۲۰] به استناد همین نظر، هویت ملی پدیده‌ای تباری، و هویت قانونی افراد، پدیده‌ای ساختاری است. بنابراین با از بین رفتن هویت ملی، حقوق شهروندی و قانونمندی حقوق مدنی افراد نیز از بین خواهد رفت. در باره ملت نیز تعریف واحدی وجود ندارد. تعاریف در طیف وسیعی از معیار سوسیو بیولوژیک پیر ون دن برگ (Peir Van Den Berg) تا جماعت تخیلی بندیک اندرسن (Bendic Anderson) را دربر می‌گیرد، [۲۱] که در اینجا قصد بر توضیح جزئیات آن نیست. اریک هابس‌بام (Eric Hobsbawm)، تاریخ‌شناس مارکسیست نیز، ملت را اختراع نخبگان سیاسی می‌داند. علی‌رغم تعاریف متفاوت، می‌توان کلیه کسانی که خود را ایرانی می‌دانند، و منافع، و پیشینه مشترک دارند، تشکیل دهنده ملت ایران دانست. برای حفظ و افزایش منافع ملی اراده واحد، و تکیه بر ویژگی مشترک این جمع ملی، و به حاشیه راندن تفاوت‌هایی که بطور طبیعی، مانند دین، وجود دارد، ضروری است.

اراده ملی

بر اساس تجارب در کشورهای توسعه یافته، یکی از ضرورت‌های رشد اراده واحد ملی است. در ایران این عامل ضعیف شده است. چرا که از یکسو قدرت متمرکز و انحصاری دولتی، و از دیگر سو تقسیم بنیان همبستگی ملی میان مذهب و ملیت به اراده ملی ضربه زده است. رعایت نکردن حقوق اقلیت‌های قومی و احساس تبعیض در میان آن‌ها سبب شده است که در یکصد سال گذشته روحیه ملی با یک دوگانگی، فارس و غیر فارس روبرو شود. برای تقویت اراده ملی باید برمشکلاتی که عوامل چند گانگی در ایران است خاتمه داد. آزادی و دمکراسی هسته مرکزی حل این مشکل، و تقویت اراده ملی است. باید حاکمیت مردم که حافظ منافع ملی است، بر اصل حقوق برابر شهروندی استوار باشد، نه اعتقادات دینی. احساس تبعیض مهم است، و باید برای رفع آن کوشید.[۲۲] اگر اقوام احساس می‌کنند که تبعیض می‌شوند، حتا اگر واقعی نباشد، که هست، برای تغییر آن باید کاری کرد. حداقل تاریخ هفتاد ساله ایران در این زمینه نشان می‌دهد که زور راه حل نیست. گفتگو و یافتن موارد مشترک و شراکت در حفظ و تقویت منافع ملی راه حل است.

منافع ملی چیست؟

همانگونه که از نام‌اش پیداست منافع ملی به یک ملت تعلق دارد، نه به یک دولت، یا دین، یا قشرو طبقه خاص. دولت باید حافظ منافع ملی باشد، نه صاحب آن. واژه دولت- ملت از همین رابطه مستفاد می‌شود. منافع ملی یک کشور از منافع ملت‌های دیگر تفکیک می‌شود، پس به سیاست خارجی و مناسبات بین‌المللی یک دولت، با منافع و امنیت یک ملت مرتبط است. برای حفظ منافع ملی باید واقع گرا بود. دوست و دشمن کشور‌ها در رابطه با منافع ملی سنجیده می‌شوند، نه آرمان‌ها و ایده آل‌ها و یا رنگ و لعاب اخلاقی و دینی و عقیدتی.

جمع‌بستن منافع حکومت با مردم سبب می‌شود که برخی استقلال حکومت را با استقلال مردم یکی بدانند. کما اینکه آزادی حکومت‌گران هم آزادی مردم نیست. حکومت‌گران، براساس اصل «حفظ نظام، اوجب واجبات است» کاملا آزادند و به خود حق می‌دهند که با منابع و ثروت ایران براساس منافع خود عمل کنند، در حالیکه مردم حتا آزادی انتخاب نوع پوشاک خود را هم ندارند، تا چه رسد به تصمیم بسیار بزرگ و تعیین کننده‌ای مانند ادامه پروژه هسته‌ای که تا به حال میلیارد‌ها دلار به ایران زیان رسانده است. هرقدر حکومت در عملکردش آزادتر باشد، آزادی مردم بیشتر از بین می‌رود.

پروژه هسته‌ای ایران با منافع ملی ایران همخوانی نداشته است و تا به حال به دلیل تنش گسترده‌ای که با جهان پیدا شده است، صد‌ها میلیارد دلار به ایران زیان رسانده است. محمد جهرمی٬ وزیر سابق کار و امور اجتماعی می‌گوید این طرح «سالانه بیش از ۱۶۰ میلیارد دلار به کشور ضرر می‌زند.» ممکن است در بیان این مبلغ اغراق شده باشد، ولی نمودار واقعیتی است که از مردم ایران پنهان نگهداشته شده است. سعید بشیرتاش ضمن توضیح فرایند شکل گیری پروژه اتمی ایران می‌نویسد: «معضل اتمى و تحریم‌های ناشی از آن باعث توقف بسیارى از طرح‌های بزرگ نفتى و گازى در حوزه هاى نفتى و گازى مشترک در خلیج فارس و دریاى مازندران شد ــ حوزه هاى مشترکی که، جمهورى آذربایجان در دریاى مازندران و عربستان و قطر و امارات و عراق در خلیج فارس، سالیانه ده‌ها میلیارد دلار از آن‌ها بهره‌برداری می‌کنند و سهم ایران از آن‌ها بسیار پایین است. برآورد می‌شود که این کشور‌ها سالیانه افزون بر ۵٠ میلیارد دلار بیش از ایران از حوزه هاى مشترک نفتى و گازى استخراج می‌کنند. اگر بحران هسته‌اى نبود و سرمایه‌گذارى‌ها درست پیش رفته بود، در این مدت، ایران می‌توانست صد‌ها میلیارد دلار از این حوزه هاى مشترک برداشت کند. ٨ سال عقب افتادن از استخراج در این حوزه‌ها زیانى ۴٠٠ میلیارد دلارى براى ایران به همراه داشته است.»[۲۳]

نمونه‌ای دیگر از ویران کردن منافع ملی ایران را می‌توان در مقاله قصه‌ای پر غصه در روزنامه شرق خواند.[۲۴] این یک نمونه از تخریب منافع ملی توسط حکومتی است که باید حافظ آن باشد. این قصه پر غصه از فسخ قرار داد نوزده میلیارد دلاری با شرکت نفتی شل سخن می‌گوید که سیزده سال پیش به ایران پیشنهاد شد که مجتمع تبدیل گاز به فراوارده‌هایی نفتی موسوم به جی ت ال را بسازد. پس از چند سال مذاکره و مطالعه و پرداخت هزینه قراردادی که قرار بود در میدان نفتی مشترک با قطر انجام شود توسط مقامات ایران فسخ شد. طرحی که تمام سرمایه گزاری نوزده میلیارد دلاری آن توسط کمپانی نفتی شل پرداخت می‌شد، پس از رد آن توسط دولت ایران، کمپانی شل در سال ۲۰۰۶ آن قرار داد را با قطر امضا کرد. این طرح امروز (سال ۲۰۱۱) با ارزش سالانه فرآورده‌های ۱۱ میلیارد دلاری و برآورد سود ۷/ ۳ میلیارد دلاری به‌بار نشسته است. این تنها یک نمونه از تخریب منافع ملی ایران به دلیل ممنوع کردن عادی‌سازی رابطه با آمریکا و انزواطلبی ایران بوده است که تا به حال میلیارد‌ها دلار به ایران زیان وارد کرده است.

درباره نمونه دیگری که باز به کشور کوچک قطر بی‌می‌گردد، صادق زیبا کلام می‌نویسد: «اما با بروز مشکلات هسته‌ای با غرب از اواخر دوران آقای خاتمی و به تدریج جدی شدن تحریم‌ها در دولت احمدی‌نژاد، تمامی شرکت‌های غربی از پارس جنوبی و عسلویه رفتند. با رفتن آن‌ها فعالیت‌های پارس جنوبی برعهده چینی‌ها، ترک‌ها، شرکت‌های مالزیایی و شرکت‌های ایرانی قرار گرفت. از این مرحله به بعد بود که فاصله میان ما و قطر به طور منظم افزایش پیدا کرد. سرعت پایین پیشرفت فاز‌ها و پروژه‌های ما در منطقه پارس جنوبی و متقابلا پیشرفت سریع قطری‌ها باعث شد فاصله میان برداشت ما و آن‌ها از حوزه مشترکمان به طور متناوب، بیشتر و بیشتر شود. سال گذشته برداشت ایران تقریبا اندکی بیش از ۵۰ میلیارد متر مکعب بود در حالی که قطری‌ها سه برابر ما برداشت کردند. ارزش صد میلیارد مترمکعبی که قطری‌ها بیش از ما - فقط در سال گذشته - برداشت کردند با احتساب دلار سه هزار تومان و قیمت ۴۰۰دلار برای هر هزار مترمکعب گاز، بالغ بر ۴۰میلیارد دلار می‌شود یعنی ما سال گذشته به تنهایی ۱۲۰میلیارد تومان ثروتی را که می‌توانستیم در پارس جنوبی از آن ملت ایران کنیم، تقدیم قطری‌ها کردیم!» قطر با مدیریت درست اقتصادی کشور، امروز به بالا‌ترین رقم درآمد سالانه در جهان، یعنی ۱۱۰ هزار دلار دست یافته است.

ریشه تابو کردن رابطه عادی با غرب و انزوای جهانی ایران‌‌ همان محور قرار دادن دین به جای ملیت و منافع ملی و حقوق برابر شهروندی و توطئه خواندن ملی‌گرایی است که دست «افراد مکتبی» ولی غیر متخصص را باز کرده است که تصمیم‌هایی خلاف منافع ملی ایران اتخاذ کنند. از این وضعیت تنها گروه معدودی که در قدرت هستند، سود می‌برند، و مردم ایران و نسل‌های آینده باید خسارت این سیاست تحمیلی را بپردازند.

در موارد دیگر، برای ادامه سیاست غرب‌ستیزانه خود، جمهوری اسلامی حاضر شده است امتیازهای ویژه‌ای به روسیه و چین بدهد و بار خسارات به ایران را دوچندان کند. درست است که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شرایط جدیدی را در منطقه بوجود آورد، ولی دگرگونی‌های برون مرزی نمی‌بایست خسارات زیادی به منافع تثبیت شده ایران می‌زد. حفظ این حقوق زمانی ممکن بود که ایران از استقلال سیاست‌گزاری‌های خارجی خود برای حفظ منافع ملی، نه ایدئولوژیک و سیاسی برخوردار می‌بود و برای ادامه سیاست آمریکاستیزی خود، به روسیه تکیه نمی‌کرد. ولی به دلیل این ضعف، ایران قادر نبوده است در مذاکرات تعیین نظام حقوقی دریای خزر، از حقوق کامل ایران حفاظت کند. زیرا منافع ملی ایران تابع رابطه سیاسی با روسیه و تضاد با آمریکا بوده است.[۲۵]

مراوده تجاری ایران باچین نیزمانند روسیه بخشی سیاسی است، تا اقتصادی و براساس منافع داراز مدت ملی ایران قرار ندارد. یک مورد واردات بی‌رویه محصولات بنجل و گاهی بیماری زا در برابر صادرات نفت از چین است، که تولیدات داخلی را غیر قابل رقابت و گاهی به تعطیلی کشانده است، وبیکاری را افزایش داده است. [۲۶] علی رغم این سیاست امتیاز بخشی به روسیه و چین، این کشور‌ها بر اساس منافع ملی خود عمل کرده و می‌کنند و هرجا لازم دیده‌اند با کشورهای غربی علیه ایران متحد شده‌اند. رأی مثبت به قطعنامه‌های پی در پی در شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران نمونه‌ای از سیاست آنهاست. زیرا آن‌ها به ضعف و نیاز حکومت ایران واقف‌اند و به سادگی می‌توانند از آن سو استفاده کنند و برای منافع ملی خود میان ایران و کشورهای غرب مانور بدهند.

امنیت مردم

امنیت مردم بخشی از منافع ملی است. زیرا بدون امنیت، گذشته از بی‌اعتمادی، بسیاری از توان و ظرفیت مالی و فکری جامعه از کشور خارج می‌شود.[۲۷] سرمایه‌های فکری و مالی اساسی‌ترین عوامل توسعه است. به دلیل نا‌امنی ناشی از حکومتی که محور آن تفاسیر دینی و غیر قابل پیش‌بینی توسط کسانی است که انحصار قدرت را بر تمام امور کشور دارند. چون قانون حاکم نیست، نه تنها سرمایه خارجی با تردید به ایران وارد می‌شود، بلکه میلیارده‌ها دلار ثروت ایرانیان نیز به کشورهای‌های امن منتقل شده است.

آزادی و دمکراسی نیز که بخشی از نظام سیاسی است با منافع ملی در ارتباط است. آزادی فکری باعث بروز خلاقیت‌ها، و آزادی رسانه‌ها مانع بروز فساد مالی حکومتی می‌شود. اقدامات دیگری که در دهه نخست انجام گرفت، مانند تعطیلی سه ساله دانشگاه‌ها، اشغال سفارت آمریکا، مصادره اموال مردم، در راستای منافع ملی ایران نبوده است. افزودن بر موارد یاد شده، امنیت شغلی، بهداشتی، غذایی، اقتصادی و روانی مردم نیز از دست رفته است.

بخش‌های دیگری از این سلسله مقالات باقی مانده است که در فرصت‌های بعدی، با کمی تأخیر منتشر خواهد شد.

—————————-
[۱] این منافات را ضیا الدین برَنی مورخ قرن هشتم، در کتاب «فتاوای جهانداری» اینگونه بیان کرده است: «وجود حکومت برای حفظ شریعت ضرورت دارد و حال آنکه حکومت با تقید به احکام شریعت میسر نمی‌گردد؛ پس حکومت شرّی است غیر قابل اجتناب که خداوند خواسته است چنین باشد؛ علاجی هم ندارد؛ بن بستی است که خلاص از آن ممکن نمی‌باشد.» این کتاب در دسترس نیست، و من این مطلب را از مقاله سیاست نامه و فتاوای جهانداری، نوشته محمدعلی موحد که کتاب را معرفی کرده نقل کرده‌ام. ص. ۳۵. این متن یک سخنرانی است که در تیرماه ۱۳۹۱ در فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایراد شده و در نشریه شبه قاره فرهنگستان به چاپ رسیده است.
[۲] John Hutchinson & Anthony Smith, (eds.) Nationalism, Oxford univdrsity Press, 1994.
[۳] پیشین.
[۴] سید محمد خاتمی بیم موج، مجموعه مقالات، تهران، نشر سیمای جوان، ۱۳۷۲، ص. ۱۷۱. وی اضافه می‌کند: «اگر آفتاب تمدّن اسلامی در پی درخشش فراوان و آثار وبرکات بسیار افول کرد ودوران آن به پایان رسید، در واقع دوران بینشی از دین که متناسب با تمّدن آن دوران بود پایان یافت نه دوران دین.»(ص. ۱۸۳)
[۵] عطا هودشتیان روند جهانی شدن را زیر نظریه «گذر از غرب با غرب» توضیح داده است. نک. عطا هودشتیان، جهانی شدن مدرنیته و ایران، و نظریه عدم بازگشت تاریخی، چ. ۲، تورنتو، کانادا، انتشارات سرای بامداد. خرداد ماه ۱۳۹۲
[۶] «فروغی نیز مانند پیشکوت خود ملکم خان، فراماسیونری را به عنوان مؤسسه‌ای برای نشر و اشاعه آرمان‌های «فردگرایی دمکراتیک» در ایران، از طریق جهانی‌شدن و دریافت اصول غربی آزادی، آموزش و سکولایزم می‌دانست. فروغی با هدفی روشنگرانه، در جایگاه استاد دانشگاه و سپس ریاست دانشکده علوم سیاسی در ۱۹۱۰- ۱۹۰۸ فعالیت‌های خود را ادامه داد.» رامین جهانبگلو، موج چهارم، ترجمه منصور گودرزی، تهران نشر نی، ۱۳۸۱، ص. ۱۰۰
[۷] حسین بشیریه درمقاله خود زیر عنوان: ایدئولوژی سیاسی و هویت اجتماعی در ایران به درستی می‌نویسد: «خالص مفاهیمی‏ موهومند که اغلب به واسطهٔ ایدئولوژی‏های کلی ‏پر از عصر مدرن عنوان‏ شده‏‌اند؛ به سخن دیگر، ایدئولوژی‏های مورد نظر در پی خالص‏سازی‏ هویت قومی، ملی، مذهبی، و غیره برآمده‏‌اند اما از چشم‏اندازی‏ غیر ایدئولوژیک و یا از چشم‏انداز دیالکتیک تاریخی، هویت‏‌ها همواره، ناخالص، مرکب، آمیخته، ناتمام، سیال و، گذرا و در حال بازسازی هستند و به وسیله آنچه در قالب» غیر «تصور می‌‏شود، تعیّن و تشخص می‌‏یابند.» اندیشه سرا، ۲ خرداد ۱۹۹۳.
[۸] برای توضیحی جامعه در باره هویت ملی و مذهبی و رابطه آن با هویت قومی، نک به مقاله حمید احمدی، «هویت ملی ایرانی: بنیاد‌ها، چالش‌ها و بایسته‌ها» در پرتال علوم انسانی و اسلامی مراجعه کنید. حمید احمدی هویت ملی را قدیم و هویت قومی و دینی را پی‌آمد تکمیلی آن می‌داند. زیرا هویت ملی به سر زمین منتسب است، و دو وجه دیگر برآن وارد می‌شوند. احمدی از چهار نوع هویت نام می‌برد. هویت فرهنگی، هویت دینی، هویت ملی و هویت قومی. همچنین نک. به کتاب همین نویسنده زیر عنوان: «قومیت و قوم گرایی در ایران: از افسانه تا واقعیت»، تهران، نشر نی، ۱۳۷۸.
[۹] سوره حجرات، آیه ۱۰: «اِنَّمَا المُؤِمنُونَ اِخْوَةٌ» جز این نیست که مؤمنین با هم برادرند. در اینجا سخن در باره مومنون مسلمان است، نه همه انسان‌ها.
[۱۰] توطئه دشمنان اسلام در ایجاد اختلاف بین امت اسلامی ـ ادعای دروغ صدام در دفاع از ملت عرب، صحفیه امام خمینی، جلد ۱۳، ۰۵/۱۰/۱۳۵۹ حسینه جماران.
علی‌رغم این گفته علی‌اکبر کمالی اردکانی در مقاله‌ای تحقیقی درباره دیدگاه خمینی در باره هویت می‌نویسد: «علت انتخاب حضرت امام برای بررسی آن است که ایشان را باید از پیشگامان بزرگ بازسازی هویت ملی ایرانی در مقابل سیل بنیانکن استحاله فرهنگی و از خودبیگانگی در عصر حاضر دانست.» نک. امام خمینی و بازسازی هویت ملی در ایران، حضور، پاییز ۱۳۸۴، شماره ۵۴
[۱۱] در یکی از مناسک حج در نهم مرداد سال ۱۳۶۶، جمهوری اسلامی با برپایی تظاهراتی در مکه زیر عنوان «برائت از مشرکین» و تفکیک «اسلام راستین» از «اسلام آمریکایی» با مقابله سرسخت پلیس عربستان سعودی روبرو شدند که به فاجعه بزرگی بدل گردید و بیش از ۲۷۰ نفر از ایرانیان شرکت کننده در این مراسم جان خود را از دست دادند و تعداد نا‌مشخصی نیز زخمی شدند. فرهنگ، پایگاه خبری فرهنگ انقلاب اسلامی،
[۱۲] گفته خمینی، یعنی «دمکراتیک و ملی هردو فریب خلق است» بصورت شعاری رایج در میان پیروان ایشان علیه خواستاران دمکراسی و ملی گرایی، در آمد.
[۱۳] صحیفه امام، جلد پنجم، ص ۱۳۳.
[۱۴] همان، جلد سیزدهم، ص ۸۷
[۱۵] شاهرخ مسکوب، هویت ایرانی و زبان فارسی، تهران، انتشارات باغ آینه، ۱۳۷۳، ص. ۱۵۴.
[۱۶] پیشین، ص. ۱۴۸.
[۱۷] پیشین، ص. ۱۴۷.
[۱۸] اتحاد ملی؛ راهبرد‌ها و سیاست‌ها، موضوع: اتحاد ملی، برگزارکننده: معاونت پژوهشهای فرهنگی و اجتماعی، مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۲۱ آبان ۱۳۸۶،
[۱۹] علی اکبر کمالی اردکانی، انقلاب اسلامی و بازسازی هویت ملی در ایران، مدرنیته ایرانی، (۲)
[۲۰] Engin F. Isin, “who is the New Citizen? Toward a Genealogy”, Journal of Citizenship Studies, Vol. 1, No. 1, Feb. 1997.
[۲۱] John Hutchinson & Anthony Smith, (eds.) Nationalism, Oxford univdrsity Press, 1994.
[۲۲] علی یونسی، مشاور رئیس جمهوری به درستی گفته است: «وحدت ملی ما هرگز به‌خاطر بهادادن به ارزش‌های قومی ایرانی به خطر نمی‌افتد، خطر در این نیست که مفاخر را محترم بشماریم و به آداب و رسوم احترام بگذاریم، خطر تحقیر اقوام و ارزش‌ها و آداب است، تحقیر اقوام و بی‌اعتمادی به مردم ایران خطر است».
[۲۳] برای مطالعه جزئیات شکل گیری پروژه اتمی ایران و هزینه آن نک. دکتر سعید بشیرتاش، نتایج فاجعه باربحران اتمی. دسامبر ۸، ۲۰۱۳.
[۲۴] http://sharghnewspaper.ir/News/90/09/09/18268.html
[۲۵] محمد عجم اسفند رژیم حقوقی دریای خزر، ١٣٨٠ – همشهری ۱۶-۱۷ اردیبهشت
[۲۶] نگارنده برای نمونه تعداد ۴۵ قلم کالای ارزان قیمت ساخت چین را از قفسه‌های فروشگاهی در شهر لس آنجلس خریداری و نگهداری کرده است که بر روی بسته‌بندی آن‌ها مطابق قانون دولت کالیفرنیا برچسب خورده است که استفاده از این کالا‌ها، و حتا دست‌زدن به آن‌ها سرطان زاست و در مواردی به زنان حامله هشدار داده است که در صورت استفاده از این محصولات می‌تواند به معیوب شدن نوزاد شما بیانجامد. نباید شک کرد که اینگونه کالا‌ها که روزانه مصرف می‌شوند، مانند لیوان و قاشق و پیچ گوشتی، چتر، و غیره اگر در آمریکا با زدن بر چسب هشدار دهند باز به فروش می‌رسند، در کشورهایی مانند ایران که این ضوابط و قوانین رعایت نمی‌شود، به احتمال بسیار زیاد وارد و فروخته می‌شود.
[۲۷] بار‌ها گفته شده است. این بار هم یکی از نمایندگاه مجلس اعلام می‌کند که «سالانه بین ۱۵۰ تا ۱۷۰ هزار نفر از نخبگان ما به خارج از کشور مهاجرت می‌کنند.»