ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 29.06.2012, 17:00
کالبدشناسی اندیشه خمینی-۲

رضا راهدار

تحلیلی از ساختار ایدئولوژی و حرکت خمینی

در نوشته پیشین به ساختمان‌بندی اندیشه خمینی اشاره کرده و گفتم که خمینی با سیاسی کردن فقه و قراردادن ولایت فقیه در مرکز اندیشه خویش نوعی فاشیسم مذهبی در ایران حاکم کرد و ناچار شد برای حفظ و بقای آن رو در روی مردم بایستد و روی نزدیکترین یاران و حتی شاگردانش نیز تیغ بکشد – برخوردش به آیت الله شریعتمداری (مرجع تقلید موازی خمینی) و آیت الله منتظری (شاگرد و همرزم و همراه همیشگی‌اش و پیشتار طرح و تصویب ولایت فقیه در قانون اساسی و نایب او در پست رهبری) هرگز فراموش نخواهند شد. او با تسبیح و ردای تقوا آمد و چه زود با تیغ و طلا پیوندش داد و کالبد نهفتش را آشکار ساخت. و اینک گفتار قبلی را دنبال می‌گیرم.

آرمانها و هویت

وقتی از ایدئولوژی گفتگو می‌شود آرمانها و هویت گروهها و افراد بمیان می‌آید. ایده‌ها و آرمانها می‌توانند پشتوانه قومی و قبیله‌ای و یا نژادی و کیشی و مذهبی و یا هدفهای سیاسی داشته باشند. بر حسب شرایط سیاسی- اجتماعی و یا اقتصادی یک آرمان در هسته قرار می‌گیرد و هدفهای دیگر در پیرامون. برای نمونه هیتلر نژاد برتر ژرمن و برتری آن را هدف قرار داده و ار همان زاویه توده‌ها را بسیج و به میدان کشاند. استالین پیروزی تمام عیار ایدئولوژی پرولتریا (ایدئولوژی ناب) را در سر داشت و خمینی حاکمیت بی‌چون و چرای ولایت فقیه را می‌خواست – بیاد داریم که خمینی با چه توپ و تشری میگفت مردم برای نان و آب انقلاب نکردند آنها برای اسلام انقلاب کردند. "اگر 50 هزار نفر هم کشته شوند باید حکومت روحانی در این جا برقرار شود"(1)

ایدئولوژیها کاراکترها و استراکچرهای ویژه خویش را پرورش داده، و در حین پراکندگی و گاهی متضاد و نا همگن، در متن ایمان پیروانشان جا باز کرده و برای آنها هویت و شخصیت خاص پدید می‌آورند و یا انسان نوع خویش را پرورش می‌دهند. مثل مارکسیسم و کاپیتالیسم و رایسیسم و یا فاشیسم و انواع دیگر- مسلمان و مسیحی و یهودی و یا پیروان مذاهب دیگر اگر چه "ایسمی" نیسنتد ولی کاراکتر خاص خویش را دارند. از طرفی نیزاندیشه‌ها بر حسب زمینه وجودی خاص خویش و شرایط کشوری و گذشت تاریخی، در فرهنگ و سنت اقوام، قبایل، کشور، و یا منطقه جا گرفته‌اند و قومیت و ملیت و کشور تشکیل داده‌اند. مثل کشورهای اسلامی و کاپیتالیستی و یا کمونیستی. مارکسیسم با نوید سوسیالیسم، برابری و عدالت، با پیروزی طبقه کارگر شروع شد. آرمان برابری کار و سرمایه و از بین رفتن استثمار انسان از انسان آرزوی دیرینه و نهائی نوع بشر بوده و نبردی است که تا بر پائی حقیقی سوسیالیسم ادامه خواهد داشت. خمینی از اسلامی می‌آید که با فرمان آزادی و رهائی انسان از محمد شروع شده و آرمان بر قراری قسط (برابری حقوقی کامل نوع بشر) و عدل را سر لوحه خویش دارد. " ما پيامبران را با دلائل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ميزان فرو فرستاديم تا مردم عدل و قسط را بپا دارند ....". (2) و یا "...به کسانی که در زمین به ستم گرفته شده و به بیگاری و استثمار گرفتار آمده‌اند نوید داده ایم تا آنها را پیشوا و وارثان زمین گردانیم" .(3) اینها آرمانهای پوچ و بی‌محتوا و یا وعده‌های آسمانی و خیالی نیستند. آزادی انسان و برابری حق و حقوقش ضرورت تاریخی است و تمام پیامبران و صالحان و پیشتازان رهائی برای بر قراری چنین پیامی آمدند و گفتند و رفنتند. ابراهیم برای قربانی کردن گوسفند با نمرود در نیافتاد و موسی برای "حرمت شبات" (یهودیها شنبه‌ها کار نمی‌کرده و از وسایل نقلیه نیز استفاده نمی‌کنند) در مقابل فرعون نایستاد و چهل سال آوارگی نکشید. عیسی را برای پاک شدن گناه بشر به صلیب نکشیدند. و محمد برای نماز و روزه و حجاب و زکات در برابر ابوسفیان و برده داران کلان حجاز قیام نکرد. داستان در این روند زیاد است و هدف نوشته نیز چیز دیگری است. اشاره‌ای بود به پشتوانه تاریخی.

می بینیم که ایدئولوژی در قرارگاه خویش ایمان، ارزشها، اصول و مبادی، و هدفهائی را می‌آفرینند که انگیزه و انگیزنده زندگی بوده و آن را هدفمند می‌کند. ایدئولوژی‌ها افق دید و جهان بینی و جهان نگری انسان و رابطه انسان با جامعه و پیرامونش را شکل می‌دهند و در نهایت به آدمی اطمینان و اعتماد به نفس داده و پایه‌های او را در راهش استوار می‌کند. به انسانها می‌آموزد که چگونه زندگی کنند. استیون ‌هاکینگ می‌گوید که ما برای هدف ویژه‌ای در دنیا هستیم و زندگی همانند بردار زمان به پیش می‌رود و هیچ پوچ نیست. (4) امام حسین می‌گفت "زندگی عقیده است و تلاش". اما وقتی که ایدئولوژی بجای راهنمای عمل و انگیزه راه، خود هدف قرار گیرد و مقدس و بت و تابو شود دیگر چنان ویژگی و انگیزه‌ای نداشته و در اولین قدم آرمانش قربانی شده و خود به چنان حسار و زندان تنگی تبدیل می‌گردد که راه برون رفت از آن اگر ناممکن نباشد بسیار دشوار می‌نماید- شریعتی می‌گفت زندان مذهب سخترین و مخوفترین زندانهاست. در اینجا ایدئولوژی هویت (یا ناموس) می‌شود و آدمی را در چنپره خویش چنان قفل می‌کند که تمام دنیا و همه چیزش را در آن می‌بیند. و ناخواسته (و یا خواسته در مواردی) برای حفظ و نگهداری آن بنبرد بر می‌خیزد. آدمی در این شرایط در برابر مرگ و زندگی گیر می‌کند و حاضر می‌شود تا مرگ خویش را در راهش قربانی کند. در چنین پیچ و تابی مومن چنین ایدئولوژی نه تنها قدرت نقد ایدئولوژی و عملکردش را نداشته، در گیر تعصب و اطاعت کورکورانه شده و درک و تحمل منتقدین و مخالفان برایش بسیار مشکل می‌شود. در این دیدگاه انسان قربانی می‌شود تا بت خویش را سر پا نگاه دارد و بی‌خود نیست که این روزها چه شهادتها بی‌معنی و چه شهیدانی (بزبان باورمندان خویش) در راهی پوچ بمرگ گرفتار آمده‌اند و یا در نهایت ضعف و سر گردانی به عملیات ضد انسانی و تروریستی روی آوردند. به آنها القا می‌شود که ایمان مذهبی و یا حزبی و ارزشها و سنتهائی که بدان پایبند بوده‌اند یکی یکی فرو می‌ریزند و یا خنثی و بی‌اثر می‌گردند. در پناه چنین باورمدارانی است که رهبران کاریزما (مقدس و روحانی و یا ایدئولوگ) سر بر آورده و شعار نجات ایدئولوژی و ارزشهای آن را علم می‌کنند. . "...آقا من اعلام خطر می‌کنم،... والله گناهکار است کسی که فریاد نکند.‌ای سران اسلام به داد اسلام برسید.‌ای علمای نجف به داد اسلام برسید.‌ای علمای قم به داد اسلام برسید ... ". (5).چه خطری اسلام را گرفته بود!!! و آشکارا می‌گوید: "هركه به رسول خدا اهانت كند ، هر كه به ائمه هدي اهانت كند ، واجب‏ القتل است.»(6) در عمل یعنی هر که ما (ولی فقیه) را قبول نداشته باشد باید از بین برود چه با زندان و اعدام و یا با فتوا و تکفیر!!! بن لادن می‌گفت: "خدا از ما خواسته تا خاک اسلام را از وجود همه کفار پاک سازیم و این امر به خصوص شامل شبه‌جزیره عربستان می‌شود، جایی که کعبه در آن وجود دارد... ".(7)

مفهوم دشمن و توجیه خشونت

از دیدگاه ایدئولوژِی تمامیت خواه افراد و یا گروها به دو دسته خودی و ناخودی (یاران و دشمنان) بخش می‌شوند. یاران کسانی هستند که در ایمان و هدف و رفتار و گاهی کردار گروه (ایدئولوژی و یا مذهب خاص) مشترک بوده و با آن حرف و یا مسئله‌ای ندارند و پرس و جو و چون و چرا نمی‌کنند. در این راستا همهَ دیگران به نسبت دوری و یا نزدیکیشان به هسته رهبری نا خودی و یا بیگانه ارزیابی می‌شوند. و هر ایدئولوژی و یا مذهب و مرامی که تمامیت خواهتر باشد دیوارها و حسار پیرامونش تنگ و تنگتر شده و سطح اعتماد و اطمینان کمتر و کمتر می‌شود. تا جائی که یک اقلیت فدائی و خشن خود را از تمام دیگران برتر و شایسته تر دانسته و تلاش می‌کنند تا همه را از کانال خویش کنترل کنند. در این دیدگاه بین آنهائی که به ایدئولوژی تدوین شده (رسمیت دولتی یافته ولایت مطلقه فقیه) معتقدند و در آن راستا کار می‌کنند با دیگرانِ مخالف و یا منتقد تفاوت اساسی وجود دارد. از اینجاست که مفهوم دشمن زاده می‌شود. دشمن هویتِ گروها و دیگرانِ مخالف و یا هر دگر اندیش است، هر که با ما نیست بر ماست. چون اگر دشمن نباشد نبردی در کار نخواهد بود ودلیلی برای یار گیری و یا لشکر کشی نمی‌باشد. دشمن سد راه و مانع است. دیگر مهم نیست تا دشمن واقعی نشان داده شود و لازم هم نمی‌باشد تا بگویند که چرا دشمن سد راه آنهاست و نمی‌گذارد آنها به هدف خویش برسند. یا در کل اصلا دشمنی وجود دارد یا نه؟ و یا اینکه دشمنی سر چیست؟ مهم اینست که دیگران را در مقابل دشمن بشمارند و آنها را متهم کنند. «آنروزی که آمریکا از ما تعریف کند، روز عزای ماست». (8)

بر این اساس گروه خود را کانالیزه و رادیکالیزه کرده و ایدئولوژی خود را تمام عیار به سیاست بند می‌کند و مخالف عقیدتی را دشمن سیاسی می‌نمایاند. از این راه هم سپر دفاعی خویش را تقویت کرده و هم خوراک فکری پیروانش را فراهم میکند. تمام تاکتیکها و هدفها نیز در راستای حفظ و حراست مرکزیت (رهبری ایدئولوژی یا ولی فقیه) تفسیر و توجیه می‌شوند. مهم نیست که دنیای بیرون چه فکر می‌کند و یا مردم چه می‌کشند و آینده چه خواهد شد. او خود را حق مطلق دانسته و هر کاری را که صلاح بداند انجام می‌دهد و به خشن و غیر انسانی بودن آن فکر نمی‌کند. از حمله و هجوم چاقو کشان و چماقداران به متینگها و نشستهای گروها گرفته تا دستور دستگیری و بگیر و ببند همه جانبه. از تجاوز دختران و زنان گرفته (حتی در زندان) تا دستور مستقیم قتل عام زندانیان و تا تک تیر اندازی به سوی افراد در خیابانها. و اگر در جائی کم آوردند دست به ترورهای برون مرزی زده و از حربه تکفیر نیز استفاده می‌کنند و فتوا پس فتوا صادر می‌شود.

ویژگیهای اندیشه خمینی

اینک با پیش پرداختهای قبلی و اشارات نطری به ساختار و کار برد ایدئولوژی در ساخت و هدایت انسان و جامعه، در اینجا به زبان ساده به ویژگیهای اندیشه خمینی می‌پردازم.

1- رده بندی و جایگاه اندیشه خمینی
امروزه بیش از یک میلیارد مسلمان در شش قاره جهان زندگی می‌کنند. از قندهار و هرات و کابل گرفته تا‌ هالیوود و لاس وگاس، و از سیدنی تا پکن و شانگهای و اندونزی و مالزی، و از قم و تهران و مشهد تا نجف و سامرا و کاظمین و دمشق، و از مکه و مدینه تا مسکو و دوشنبه و بخارا، همه به خدای واحد معتقدند و قران را کتاب وحی دانسته و خود را مسلمان می‌دانند. شیعیان – پیروان علی و امامان بعد از او- بخش کوچکی از باورمندان اسلامی را در بر گرفته و قرائتهای فراوان و حتی متضادی از شیعه در بین پیروانش وجود دارد. از اسماعیلیه گرفته تا بخشهائی از صوفیان و بابیان و شیخیه (که بعدها بهائی شدند و راه خویش را جدا کردند)، و تا فرقه‌ها و گروهای ریز و درشت گذشته و حال، همگی از علی می‌گویند و از عدالتش و می‌خواهند در آرامش ایمان خویش زندگی کرده و با ایمان از این دنیا بروند. در این تقسیم بندی ساده، خمینی و اندیشه اش پاره و زیر مجموعه بسیار کوچکی از این مجموعه بزرگ و تاریخی را شکل می‌دهد. پس بهیچ رو و دلیل و منطق و عقلی خمینی و پیروان دور و نزدیکش نمی‌توانند و نباید خود را تمام اسلام و یا اسلام کامل بدانند. آنها می‌توانند ادعا کنند که اسلام آنها "ناب" است انچنانکه هر گروه و فرقه‌ای می‌تواند خود را برتر و بهتر ارزیابی کند. ولی این در قرار گاه اندیشه و کار برد سیاسی-اجتماعی آنست نه در مقام حکومت و اداره کشور. هر اندیشه اگر ادعای برتری نداشته باشد نمی‌تواند ادامه یابد. در کسب و کار و بازار نیز چنین است، اگر فراورده‌ای ضرورت وجودی نداشته باشد و نتواند مشتری کسب کرده و بازار در اختیار بگیرد بزودی از رده خارج می‌شود. اندیشه و ایده نیز باید با ارائه دلیل و منطق و یا نوید اعتماد و امید بر دل و عقل پیروان خویش بنشیند و زندگی بهتری را فرا راه آنها قرار دهد. پیام موسی بر دل‌هارون برادرش نشست و خلقی را همراه کرد. یحیی پیشمرگ و حامی عیسی شد و پیام مریم و پسرش عیسی را همگانی کرد. و خدیجه تن لرزان محمد را که با پیام تاره از غار حرا برگشته بود در آغوش گرفت. پیامی که علی را شیفته اش کرد و دلهای ابوذر و بلال را به تپش واداشت و دنیائی را تکان داد. پیامی که در دنیای متریالیستی ما چه گواراها را بی‌قرار کرد و هزاران مبارز و مجاهد در تنگه‌ها و پستوهای تاریک زندان و یا در میدانهای تیر جان خویش را هدیه راهش کرده و می‌کنند. راه رهائی و آزادی انسان !!!

پس تا اینجا و تا هنگامیکه نخواهند راه و ایمان و باور خویش را بکرسی نشانده و دیگران را به پیروی از آن مجبور کنند، کسی نباید در حریم آنها وارد شده و به حتک و بی‌حرمتی و یا اهانت آنها بپردازد. آنها باید با احترام مقابل در یک جامعه زندگی کنند و همانند یک شهروند همراه با شهروندان دیگر از حقوق اجتماعی برابر بر خوردار باشند. آنچنانکه مسلمانان می‌توانند در آمریکا و اروپا و چین مسجد و پرستشگاه خویش را داشته باشند، پیروان ادیان دیگر نیز باید بتوانند آزادانه در ایران و کشورهای دیگر باصطلاح اسلامی بارگاه و پرستشگاه خویش را بر پا داشته و به ترویج و تبلیغ و بست و یا گسترش آن بپردازند. ایدئولوژی و اندیشه را نمی‌توان ترد و نفی و تحریم و ممنوع کرد اما می‌توان مخالفش بود و از آن نفرت داشت و بزبانی کافرش بود.

دین و ایمان و اعتقاد نیست که جامعه را طبقاتی و حکومتها را مستبد و دیکتاتور و یا خون آشام می‌کند. قضیه تکه زمین و مال و دارائی و ثروت اندوزی و یا بزبان ساده اقتصاد و مالکیت است که تضاد ایجاد می‌کند و جامعه را طبقاتی و کلاسه بندی می‌نماید. از قدیم گفته‌اند موسی بدین خود و عیسی بدین خویش، تا وقتی که نان از سفره هم ندوزدند. کشور و حکومت و دولت در راستای تشکیل و اداره و پیشبرد جوامع سر بر آوردند و حدود و پیرامون و مقررات آن نیز در همین روند شکل گرفته‌اند. از نوارهای باریک اطراف نیل تا آمازون و دره‌های سبز پرو و بلیوی سر بر آورد و به همورابی و بابل رسید و شاهنشاهی بزرگ و پهناور روم و ایران را پشت سر گذاشت و امپراطوری روم شرقی پدید آمد و بقیه ماجرا. و امروز نیز امپریالیسم جهانی برهبری آمریکا یکه تاز جهان شده و روسیه و چین نیز در تلاشی مستمر دنبال سهم و مقام خویش می‌گردند. در این رفت و آمدها و شد و نشدها، مذهب و ایدئولوژی نیز بر حسب ضرورت بخدمت گرفته شده و در مورد روم شرقی رول اساسی را بازی کرد. اما نه کشوری بر اساس مذهب شکل گرفت و نه حکومتی برای بر قراری مذهب بر پا گردید. ولی می‌بینیم که اینجا و آنجا حکومتها بر حسب ضرورت بدامن دین چسبیده و ایدئولوژی خاص خویش را تام و تمام حکومتی کرده‌اند. مسیحیت مذهب را حکومتی کرد و خمینی حکومت را مذهبی ساخت. اگر غیر ازین بود هم فلسفه دین و هم رشد و گسترش ایدئولوژی بی‌معنی و پوچ و بی‌ارزش می‌بود. چون دین و ایدئولوژی پدیده‌های جهان شمول بوده و نوع بشر را می‌نگرد (عرب و فارس و ترکمن و اروپائی و آمریکائی و روسی و چینی ندارد) ولی حکومتها منطقه‌ای و زمان بندیهای خاص خویش را دارند. در اینجاست که ادعای حکومت اسلامی و نوع ولایت فقیه اش از اساس پوچ و بی‌معنی و من در آوردیست. اگر غیر ازین بود چرا تورات و انجیل و قرآن به ویژگی آن نپرداختند، در حالی ادعا دارید که خداوند از همه چیز حرف زده است، پس کجاست متونی که حرف از حکومت مذهبی زده باشند. از عمر تورات بیش از جهار هزار سال می‌گذرد و قرآن نیز بیش از هزار سال در اختیار همه است. چرا ناگاه یک گروه صهیونیست هوس تشکیل حکومت یهود کرده و در سرزمینی، که هزاران سال کشور مشترک یهودیان و مسیحیان و مسلمان بود، دولت خاص یهودی بر پا می‌کنند. و خمینی از حجره‌های نجف وعده حکومت اسلامی را سرمی دهد. اگر قرار باشد که یهودیان کشور و حکومت خاص خویش را داشته باشند (مسئله کشور اسرائیل نیست بل برسمیت شمردن حکومت یهودی آنست) پس آمریکا جای کیست؟ و تکلیف ادیان دیگر چه می‌شود؟ تازه اسرائیل برای همه کشورهای اسلامی شاخ و شونه می‌کشد و خود را تافته‌ای جدا بافته می‌داند و ار آن طرف نیز خمینی به چیزی جز نیست و نابودی تام و تمام اسرائیل رضایت نمی‌دهد. " ما در صدد خشکانیدن ریشه‌های فاسد صهیونیسم، سرمایه داری و کمونیسم در جهان هستیم ما تصمیم گرفته ایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظامهایی را که بر این سه پایه استوار گردیده‌اند، نابود کنیم."(9) بیچاره احمدی نژاد را علم نکنید!!!

2- قطبیت و تمامیت خواهی خمینی
همانطور که اشاره کردم خمینی در حوزه‌های بسته دینی رشد و پرورش یافت و اساس و بنیاد فکریش نیز در همان حصار و پیرامون شکل گرفت. جهان بینی او با مذهب بسته شد. در همین مسیر به آیت الله‌ای رسید و مقام مرجعیت در حوزه را کسب کرد. بر اساس سنت دیرینه در حوزه‌های دینی در یک زمان چندین عالم دینی به آیت الله‌ای رسیده و هر یک کلاس درس و شاگردان خویش را داشتند و در حین رقابت (تعداد شاگردان و منابع مالی پشت سر) دشمن همدیگر نبودند. مثل تمام آکادمیهای جهان. از میان آیت الله‌هائی که به مرجعیت می‌رسیدند، هر یک مقلدان و پیروان خویش را پشت سر داشتند مثل آقایان شریعتمداری و خویی و نجفی و دیگران. در مجموع این مراکز دینی بعد از صفویه رسمیت یافته و دم و دستگاه و تشکیلات بهم زدند و از آن پس همواره در کنار و یا همراه و حامی دولتها بوده و با امکانات دولتی و کمکهای مردمی (سهم امام و خمس و زکات و وجوبات دیگر) خود و محیط اقتدار خویش را اداره می‌کردند- هر دو را با هم داشتند. دراین میان علمائی بودند که پا از تفکرات حوزه‌ای فراتر نهاده و در کنار و همراه مردم بدفاع از حق و حقوق آنها پرداختند. از مشروطه بدین سو تعداد انگشت شمار آنها همواره مورد تقدیر و احترام مردم و مبارزین بوده‌اند. مثل آیت الله نائینی و زنجانی و این اواخر طالقانی و منتظری. ولی در کل بدنه این تشکیلات سعی داشت خود را از سیاست کنار کشیده و راه رشد محافظه کاری را ادامه دهد. اما برای تغذیه و طرح و توسعه خویش، از ترد و ترور دگر اندیشان حمایت کرده و در تکفیر و دادن فتوای قتل از یکدیگر سبقت گرفته و می‌گیرند (هر کس می‌خواهد اول باشد تا پیروانش را بیشتر بنماید و بسیج کند – قضیه سر سهم امام و خمس و زکات است- هرکه طرفدار بیشتر داشته باشد رونق بازارش بیشتر است- در اروپا و آمریکا نیز چنین است). آنها از پیشتازان جنبش مشروطه و مصدق دل خونی داشته و در کودتای 28 مرداد از شاه حمایت کردند، اگر چه بسیاری سکوت را برتر دانستند.

اما خمینی راهی دیگر گزید و رشد خویش را در تنش سیاسی یافته بود. همانطور که اشاره کردم او با سیاسی کردن ایدئولوژی خویش دشمن را در قطب مخالف مردم قرار داد و توانست با فریاد حفظ و نجات اسلام در مقابل شاه بایستد. اما از بخت بد روزگار مردم فرصتی نیافته تا از نهفت او آگاهی یابند و شاه نیز خود یار و مدد کار او شد (با ممنوع کردن حرفها و نوشته‌های او). خمینی در مقام آیت الله‌ای همیشه خود را قطب حوزه و روحانیت دانسته و شاگردان و پیروانش نیز راه را بر او هموار می‌کردند. بیچاره سروش از هول هلیم در دیگ افتاد و واویلا سر داد که شریعتی می‌خواست دین را ایدئولوژی بکند (کتاب دین فربه تر از ایدئولوژی، عبدلکریم سروش). در اندیشه خمینی حزب و تشکیلات و سندیکا و اصلا اپوزیسیون بیگانه است. هر چه بیشتر در اندیشه او وارد شویم عمق خیانت و جنایت بیشتر و بیشتر می‌شود. او تا جائی پیش رفت که خود را "اولي الامر" نامید و اطاعتش را ردیف پیروی از خدا و پیامبر دانست آنهم نه در مقام دین و ایمان مذهبی که در امر حکومتی.

می بینیم که اندیشه فقه محوری خمینی، که از گذشته ریشه گرفته بود، راه بدانجا برد که او را، حتی در مقام ولی فقیه و رهبر، واداشت تا در درون ایران، از حوزه‌های دینی گرفته تا دانشگاها و مراکز دولتی و حتی ارتش و سیستم دفاعی کشور، به پارگی و شقه سازی نیروها دست بزند. او از فرمان "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم" آغاز کرد و سپس زیر تشکیل مجلس موئسسان را زد و بجای آن خبرگان را بر کرسی نشاند. ولایت فقیه را، که روزی در نجف در کلاسهای کوچک درسیش مطرح کرده بود، از تصویب مجلس گذراند و خود را رهبری کرد که اطاعتش واجب دینی یافته و مخالفت با آن تمرد از خدا و پیامبر و امامان شیعه بحساب می‌آید. ".... قانون اسلام یا فرمان خدا، بر همهء افراد و بر دولت اسلامى ، حکومت تامّ دارد و همه افراد از رسول اکرم (ص) گرفته تا خلفاى آن حضرت و سایر افراد، تا ابد تابع قانون الهی هستند". (10) و نیز می‌گفت" حفظ اسلام، حکومت اسلامی ایران به عنوان یک امانت و ایجاد مقتضیات بقای آن و رفع موانع و مشکلات، امری واجب است عموما بر جمیع مسلمانان و خصوصا بر ملت ایران.(11) "ما می‏خواهیم معنویت انقلاب اسلامیمان را به جهان صادر کنیم.(12)

خمینی هر که را که با او سر سازشی نداشت در جرگه دشمن قرار داد. بزبان او دشمن کسی بود که با اسلام (خودش) نا سازگار بود. او نه تنها در یک جبهه بلکه با تمامیت جامعه خود و نظامش را رو در رو می‌دید. می‌خواست از دانشگاه گرفته تا روزنامه‌ها و مجلات و رادیو و تلویزیون و تئاتر و سینما (هر وسیله صوتی و تصویری و قلمی و کلامی) همه را در کنترل و چنبره خودش داشته باشد. "ما از محاصره اقتصادى نمى‏ترسیم، ما از دخالت نظامى نمى‏ترسیم، آن چیزی كه ما را مى‏ترساند ، وابستگى فرهنگى است، ما از دانشگاه استعمارى مى‏ترسیم". (13) از او باید پرسید که "دانشگاه استعمارى" یعنی چی؟ مگر جمهوری اسلامیش تحت استعمار بود. او در مورد نقش روزنامه‌ها و مجلات می‌گوید: " مجله‌ها با مقاله‌ها و عكس‌هاى افتضاح بار و اسف انگیز و روزنامه‌ها با مسابقات در مقالات ضد فرهنگى خویش و ضد اسلامى با افتخار مردم به ویژه طبقه جوان مؤثّر را به سوى غرب یا شرق هدایت مى كردند". (14) ایشان حوزه‌های علمیه را نیز تنها نگذاشتند. "یكى از راه‌هاى با اهمیت براى مقصد شوم آنان و خطرناك براى اسلام و حوزه‌هاى اسلامى نفوذ دادن افراد منحرف و تبهكار در حوزه‌هاى علمیّه است ... ". (15) و بزبان ساده می‌گویند:"از خارج هیچ ترسی نداشته باشید ، از داخل خودمان بترسید از این كه با توطئه‌ها شما‌ها را از هم جدا كنند". (16) در نهفت خمینی دشمن بس فراتر از آن بود که می‌نمود. "جنگ امروز ما، ....، جنگ مكتب ماست عليه تمامى ظلم و جور؛ جنگ ما جنگ اسلام است عليه تمامى نابرابريهاى دنياى سرمايه دارى و كمونيزم،...، اين جنگ سلاح نمى‏شناسد، اين جنگ محصور در مرز و بوم نيست، اين جنگ، خانه و كاشانه و شكست و تلخى كمبود و فقر و گرسنگى نمى‏داند. اين جنگ، جنگ اعتقاد است، جنگ ارزشهاى اعتقادى- انقلابى عليه دنياى كثيف زور و پول خوشگذرانى است". (17)

براستی نفهمیدم که با چه کسی طرفیم. تمامیت خواهی و مطلق نگری و استبداد از این بالاتر هم می‌شود. و چه منورالفکرهائی و خرد ورزان با هنری که خود را به ناف امام بسته بودند و در اداره کردن ستادهای انقلاب فرهنگی و ارشاد اسلامی و دانشگاهها و مراکز حساس سر و کله می‌شکستند. و جالبتر اینکه امروزه رانده شدگان (نه اینکه خود ترکش کرده باشند) دربار ولی نعمت "امام راحل" به خامنه‌ای گیر داده و در دیار غرب (سرزمین شیطان بزرگ و استکبار جهانی) مخالف ولی فقیه شده‌اند (البته تفاوت بین مخالفت با خامنه‌ای تا باور ولایت فقیه بسیار زیاد است) و به هر دری می‌زنند تا به دوران طلاعی "امام" بر گردند. و تازه دستی هم می‌خواهند که چرا ما، انبوه قربانیان رژیم، راه مبارزه را از آنها نمی‌آموزیم.

"روزگار غریبی‌ست نازنین
ابلیس پیروز مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد".
احمد شاملو

در نوشته‌های دیگر بسیج و تهیج توده‌ها و مکانیسمهای آن را دنبال می‌گیرم.
-------------------
پانویس

1- بنی صدر ، کتاب درس تجربه، ص138
2- قرآن سوره : الحديد آیه : 25
3- قرآن سوره قصص، آیه 5 و 6
4- "مصور تاریخچه زمان"، استیون‌هاکینگ، بر گردان فارسی از همین نویسنده
5- تارنمای خمینی- (http://www.imam-khomeini.com/ShowItem.aspx?id=11467&cat=0&lang=fa
6- تارنمای خمینی- (http://www.imam-khomeini.com/ShowItem.aspx?id=11467&cat=0&lang=fa
7- تارنمای - http://www.rah-nama.ir/fa/content/
8- تارنمای خمینی- (http://www.imam-khomeini.com/ShowItem.aspx?id=11467&cat=0&lang=fa
9- تارنمای یاد امام- http://www.fagr.mihanblog.com/post/8
10- تارنمای خمینی- (http://www.imam-khomeini.com/ShowItem.aspx?id=11467&cat=0&lang=fa
11- تارنمای خمینی- (http://www.imam-khomeini.com/ShowItem.aspx?id=11467&cat=0&lang=fa
12- http://www.tebyan.net/politics_social/figures/po_of_view/2010/11/20/143650.html
13- همان
14- همان
15- همان
16- همان
17- سخنرانی در جمع گروهی از بانوان لنگرود،۵۸/۴/۲، صحيفه نور، ج ۷، ص۱۸۲، بنقل از تارنمای امام

رضا راهدار
آمریکا
۳ تير ۱۳۹۱