ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 15.08.2011, 6:31
آرتوپی: بین ایده و واقعیت

اسفندیار طبری
«ارتوپی» (responsibility to protect) ایده ای است که بر اساس این اصل استوار است، که حق حاکمیت، یک «امتیاز» ویژه ای نیست بلکه یک «مسئولیت» است که حاکمان نسبت به خلقهای خود دارند. اگر حکومتی چنین مسولیتی را نپذیرد و علیه مردم خود به جنگ و کشتار دست جمعی‌ دست زند، جامعه بین الملل حق دخالت دارد. این دخالت می‌تواند اشکال متفاوت سیاسی، اقتصادی و حقوقی داشته باشد که نهایتن در حمایت از خلق ستمدیده به دخالت نظامی بینجامد. بنا‌ به این طرح، دخالت نظامی باید به عنوان آخرین وسیله در پی شکست راههای دیپلماتیک باشد. علاوه بر این، دخالت نظامی باید در جهت گشایش راههایی برای رسیدن به یک دیپلماسی تازه باشد و نه با هدف تعویض یا سقوط حاکمیت. ایده آرتوپی به عنوان یک اصل اخلاقی در زمان کوفی عنان به دنبال جنگ داخلی ۱۹۹۴ در رواندا که به کشتار صدها هزار نفر انجامید، در سالهای بعد از آن شکل گرفت ودر سال ۲۰۰۶ در جلسه شورای امنیت سازمان ملل در پاراگرافهای ۱۳۸ و ۱۳۹ به تصویب رسید که مضمون آن چنین است:

پاراگراف ۱۳۸: هر حکومتی وظیفه دارد که از مردم خود علیه کشتار دست جمعی‌، جنایت جنگی، پاکسازی نژادی یا قومی و جنایت علیه بشریت حمایت کند. این مسئولیت مستلزم پیشگیری از این گونه جنایات از طریق ابزارهای مناسب و ضروری است. ما این مسئولیت را می‌پذیریم و مطابق با آن عمل خوهیم کرد. جامعه جهانی باید در تشویق و ترقیب جوامع در اجرای این مسئولیت تلاش و ازهشدار به موقع سازمان ملل حمایت کند.

پارگراف ۱۳۹: جامعه جهانی از طریق سازمان ملل، این مسئولیت را دارد که سیاستی مناسب، انسانی و صلح آمیز مطابق با بخش شش و هشت چارتا اتخاذ کنند و حامی مردم علیه جنگ، کشتار دست جمعی، پاکسازی‌ نژادی و جنایت علیه بشریت باشند. در این مورد ما برای اقدامی دست جمعی‌ آماده ایم که به طور مشخص توسط شورای امنیت، مطابق با مصوبات چارتا و بخش هفتم آن وبر اساس شرایط مشخص و با همکاری با سازمانهای منطقه ای که نقش مهمی‌ ایفا می‌کنند…

تجربه موفق این ایده دربالکان است. میلوسویچ علیه مردم خود به جنگ و کشتار دست جمعی‌ دست زد و شورای امنیت سازمان ملل به جامعه جهانی و در راس آن ناتو اجازه دخالت و جلوگیری از آن جنایات داد. استرتژای ناتو در جنگ بالکان این بود، که خود را صرفا به حمله هوایی محدود کند و حمله زمینی را به عهده نیروهای محلی واگذار کند. به عبارت دیگر بمباران از بالا با کمترین تلفات و صبر در موفقیت نظامی اپوزیسیون. در لیبی نیز چنین استراتژیی اتخاذ شد که هنوز به موفقیت نرسیده است.

پرسش اصلی‌ این است که چه موقعی حمله نظامی برای حمایت از مردم یک کشور مجاز است؟ با تعریف ویژه ای که این پارگرافها از حاکمیت می‌دهند، واضح است، که تمامیت ارضی و استقلال یک حکومت دو بعد متفاوت دارد: درونی (۱) و بیرونی از دیدگاه درونی نباید یک حکومت در ستیز با مردم خود باشد. این لزوما بدین مفهوم نیست، که این حکومت دمکراتیک باشد، بلکه این حکومت نباید بر ضد مردم خود باشد. اما این ضدیت آنگاه می‌تواند به دخالت نظامی منجر شود، که به یک کشتار دست جمعی‌، جنایت جنگی، پا کسازی نژادی یا قومی یا جنایت علیه بشریت باشد. از نظر بیرونی چنین حکومتی خطری جدی برای خلقهای دیگر است که باید با آن مقابله کرد.

اگر این ایده بر اساس مضمون پاراگرافهای یاد شده بر موازین حقوق بشر استوار است، در واقعیت با منافع ملی‌، اقتصادی و سیاسی کشورهای مختلف مغایرت دارد، زیرا دولتها نه تنها از دید حقوق بشر به این ایده می‌نگرند، بلکه از دید ثبات منطقه. اگر دید حقوق بشری یک دید جهانی است، دید «ثبات» تنها «منطقه‌ای» است و هرکشوری بنا‌ به مصلحت‌های سیاسی و اقتصادی تعبیر خاصی‌ از آن دارد. به طور مثال حمله نظامی به لیبی‌ در شرایطی تصویب شد، که مردم شهر بنغازی در لیبی را یک کشتار دست جمعی از سوی قذافی تهدید می‌کرد. بنا‌ به پاراگرافهای یاد شده، وظیفه جامعه جهانی در چنین شرایطی نه نظارت بلکه پیشگیری از چنین چنین جنایاتی قبل از وقوع آن است. کشتار مردم در روندا برای سازمان ملل درس عبرتی بود، که قبل از وقوع کشتارها به پیشگیری از آن بپردازد. ناتو که به عنوان قدرتمندترین جبهه، مسئول این حملات نظامی است، در لیبی کپی‌ جنگ بلکان را دید و با همان سیاست بمباران از بالا و حمایت از نیروی زمینی شورشیان پرداخت.
امروز با گذشت چندین ماه از این حمله نظر غالب بر این است که باید راه مذاکره با قذافی را باز گذاشت، یعنی به مضمون پاراگرافهای ۱۳۸ و ۱۳۹ وفادار ماند و در عین حال هم به شورشیان و هم به دولت قذافی فشار آورد که راه مذاکره سیاسی تازه‌ای باز شود.

درکاربست ایده ارتوپی باید با ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی هر کشوری را بیشتر مورد ارزیابی قرار داد. ظاهرا مقابله با قذافی، به عنوان کسی‌ که خود را رئیس یک قبیله فراگیر ارزیابی می‌کند و با غرور حاضر به «شهادت» خود و خانوده خود و حتی نابودی سرزمین خود است - انطور که در کتاب سبز او مندرج است - با یک ناسیونالیستی نظیر میلوسوویچ بسیار متفاوت است. علاوه بر این تنها کشورهایی که به طور عمده در لیبی‌ از نظر نظامی فعال هستند، فرانسه، انگلیس و آمریکا می‌باشند، که دارای مشکلات اقتصادی بزرگی نیز هستند و نمی‌توانند در درازمدت از حمایت مردم خود برخوردار باشند.

با توجه تجربه لیبی و اوضأع اقتصادی جهانی گشایش یک جبهه تازه نظامی در سوریه تا حد زیادی غیر ممکن به نظر می‌رسد. علاوه بر این از دیدگاه «ثبات» منطقه از آنجا که هنوز آلترناتیو واحد و شناخته شده‌ای برای اسد دیده نمی‌شود دولتهای جهان منافع خود را در دخالت مستقیم در سوریه نمی‌بینند.

بنابراین ایده آرتوپی انگونه که در پاراگرافهای یاد شده دیده می‌شود، ایده‌ای است که ریشه آن حمایت مثبت و فعالانه از حقوق بشر است. اما در عمل ثبات منطقه از الوویت بیشتری برخوردار است. با توجه به این فاکت آیا می‌توان از شکست این ایده سخن گفت؟

ایده آرتوپی از نظر تئوریک با تکیه بر تئوری هنجاری مدرن معاصر قابل استدلال است و به استقلال کشور‌ها صدمه نمی‌زند. اما از نظرحقوق خلقها تنها آنگاه عملی است که یک حکومت خطر نظامی جدی برای دیگر خلقها باشد. مفهوم استقلال، حاکمیت و سوورن در دنیای امروز با مفهومی که قرنهای پیش از آن استفاده می‌شد به طور کیفی متفاوت است.
همانطور که اشاره شد، حاکمیت در بافت امروزین، یک مسئولیت است و نه امتیازی که حاکمی قدار داشته باشد و جامعه جهانی‌ بی‌تفاوت نسبت به آن بنگرد. از این جهت ارتوپی به عنوان یک ایده و یک هنجار، اعتبار جهانی‌ دارد و خواهد داشت. اما درواقعیت این هنجار به حد و مرز خود رسیده است. «ثبات» به مفهوم جلوگیری از جنگهای جدید در منطقه، رقیب دیگری برای «حقوق بشر» است که با توجه به منافع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دولتها و ملت‌ها مسیر تصمیم گیریها را عوض می‌کند.

بدون شک یکی‌ از دلایل دیگر تغییر مسیر در این رابطه این است که، کشورهای اروپایی و آمریکا بنا‌ به مشکلات اقتصادی جاری به مرز اوپراتیو و کارکردی خود رسیده ا‌ند، امری که شاید منفی نباشد: تصمیم به حمله نظامی باید به عنوان «آخرین حربه» تنها آنگاه عملی شود که یک حکومت، صلح در منطقه یا جهان را به خطر بیندازد، به عبارت دیگر باید به دنبال توازن بین ایده‌های ثبات و حقوق بشر بود.

-----------------
در این رابطه مراجعه کنید به طور مثال به نوشته دیگر نگارنده در بار ه حق خلقها:
http://www.kiankiani.com/mp3/www.kiankiani.com-drtabari.pdf