ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 05.03.2011, 20:53
سکولاریسم، مذهب و ایدئولوژی

ناصر کاخساز
تجربه‌ی جمهوری اسلامی گویاتر از ده‌ها کتاب فلسفی پیچیده به مردم ایران نشان داده است که اسلام تنها در صورت عرفی شدن (سکولاریزه شدن) امکان ادامه‌ی حیات دارد.

عرف به مجموعه‌ای از قواعد رفتاری خودجوش گفته می‌شود که در جهت تنظیم مناسبات متقابل انسانی بکار بسته می‌شود. عرف به نیازهای متغیر عملی پاسخ می‌گوید و به همین سبب متعهد به پیشداوری‌های مذهبی نیست. این ویژگی، عرف را از اخلاق، که از پیشداوری‌های مذهبی تغذیه می‌کند، متمایز می‌کند. به همین سبب حقوق مدرن که به نقش فقه و قواعد شرعی در مناسبات اجتماعی پایان می‌دهد، بر عرف تکیه می‌کند و تحت تاثیر دینامیسم آن خود نیز تغییر می‌کند. تضاد دگماتیسم دینی با سکولاریسم به تضاد آن با قواعد زندگی عرفی بر می‌گردد.

سکولاریزاسیون روند تغییر شکل ایمان است. یعنی ایمان قرون وسطایی را به ایمان عصر جدید فرا می‌رویاند. ایمان قرون وسطایی با مفاهیم کلی رابطه‌ی عاطفی برقرار می‌کرد. یعنی علاقه‌ به مفاهیم کلی را جانشین ارتباط با مصادیق انسانی آن‌ها می‌کرد. یعنی مذهب را بیشتر از انسان دوست داشت. ایمان با عبور از مفاهیم کلیدی‌ عصر جدید مانند تعادل، میانه‌روی، تفاهم، عقل سلیم و سنجش و انتقاد، از تقدم مفهموم بر مصداق عبور کرد. در عصر جدید اعتقاد و عاطفه از هم جدا می‌شوند و عاطفه‌ی اعتقادی به مثابه رفتاری غیرطبیعی از اعتبار می‌افتد. عاطفه‌ی اعتقادی بر سطح تفاهم محدودی (تفاهم میان خودی‌ها) استوار بود؛ اما عصر جدید تفاهم ارتباطی را بر تفاهم مذهبی مقدم می‌کند. این یعنی شکل‌گیری عرف در عصر جدید.

این روند چندین سده به درازا کشیده تا به دموکراسی انجامیده است. یعنی سکولاریزاسیون، روندِ تدارک دموکراسی است.

با این ترتیب می‌توان گفت دموکراسی یک پروسه-پروژه است: پروسه‌ی سکولاریزاسیون و پروژه‌ی قانون اساسی. پروسه‌ی دموکراسی اکنون دیگر در جهان طی شده است. بر بستر این پروسه‌ی تاریخی و جهانی اکنون دیگر دموکراسی در همه‌ی کشورهای جهان یک پروژه است. شهروند این دوران با دو هویت توامان ملی و جهانی‌اش برای رسیدن به دموکراسی تنها به عبور از پروژه‌ی قانون اساسی نیاز دارد. اکنون دیگر هیچ کشوری وجود ندارد که ظرفیت دموکراسی نداشته باشد و یا حقوق بشر در آن قابل اجرا نباشد. نتیجه این که حاکمیت دینی در هیچ کشوری از جهان مشروعیت ندارد.

پروسه‌ی تاریخی سکولاریزاسیون در برخورد متفکران نومینالیست اواخر سده‌های میانی با دگماتیسم مذهبی آغاز شد.

نومینالیست‌ها، مانند متفکران اصلاح‌طلب کنونی (گرچه با گرایشات مادی بیشتر)، در چالش با تعصب مذهبی، عملا بنیادهای اندیشه‌ی سکولاریستی را ریختند و در سده‌های میانی جرقه‌های عصر جدید را گیراندند. آن‌ها می‌گفتند مفهوم‌ها مقدم بر مصداق‌ خود نیستند بلکه از دل آن‌ها برمی‌خیزند. مفهوم‌‌ها ساخته‌ی ذهن انسان‌اند و ذات خدایی ندارند.

این اندیشه‌های ضدجزمی که بیان‌شان تکفیر و تعقیب را برای نومینالیست‌ها به ارمغان آورد، در مبارزه با ایدئولوژی مذهبی شکوفا شدند اما برای این که به ماده تبدیل شوند به یک بستر ملی نیاز داشتند.

این چارچوب ملی را عصر جدید بوجود آورد. تفاوت نومینالیست‌های سده‌های میانی با جان لاک، که او را گاه نومینالیست عصر جدید نامیده‌اند، در پیدایی این بستر و چارچوب ملی مدرن دوران او باید دید.

سکولاریزه شدنِ تفکر دینی، با رشد تفکر ملی همبافت است. روند آمبورژوازه شدن مناسبات انسانی که سکولاریزاسیون هم نامیده می‌شود، تنها در چارچوب ملی قابل تحقق است. این روند در ایران پس از انقلاب اسلامی با مانع روبرو شد و جامعه‌ی ایران به مرحله‌ی چالش میان امت و ملت عقب رانده شد.

بدینگونه بستر قرون وسطایی نومینالیسم در ایران پس از انقلاب اسلامی بوجود آمد و نقش نومینالیست‌های قرون وسطای ایرانی را متفکران اصلاح طلب به عهده گرفتند. همانگونه که تئوری‌های نومینالیستی قرون وسطای اروپا بستر ملی نداشت همتایان اصلاح طلب آنان نیز در ابتدا به نقش عنصر ملی بی‌توجه بودند. اما به تدریج در تجربه‌ی سیاسی زیر نفوذ احساس ملی قرار گرفتند. برای نمونه میرحسین موسوی پس از انتخابات گفت ما در جریان فعالیت‌های انتخاباتی و سفر به شهرها متوجه شدیم که احساس ملی چقدر نیرومند است. نظریه پردازان اصلاح طلب به نسبت توجه به نقش عنصر ملی کم و بیش به روند سکولاریزاسیون دین گرایش پیدا کردند. چرا که این دو مفهوم کاملا به یکدیگر وابسته‌اند.

همانگونه که در قلمرو عقل عملی و خرد عرفی مبارزه با دگماتیسم مذهبی به پیش رفت، در پهنه‌ی دانش و فلسفه نیز ابعاد تئوریک گسترده و ژرفی یافت. به گفته‌ی اسلوتردایک (Sloterdijk- Philosophische Temperamente) متدهای تحقیق دکارت مضمونی ضد دگماتیک دارند. اسلوتردایک می‌گوید روش‌های تحقیق دکارت بیشتر واکنش به جنگ‌های مذهبی بود.

دکارت می‌دید که سخنانی که در سمینارهای مذهبی ایراد می‌شود در میدان‌های جنگ به پشته‌هایی از کشته تبدیل می‌شود. او با روش‌های تحقیق خود به این خشونت‌های دگماتیک واکنش نشان داد. از این رو بود که دکارت مبشر صلح و مسالمت در متد تحقیق و در روش برخورد با دگماتیسم بود. و راه اندیشه و اخلاق مسالمت جویانه را در فلسفه گشود. به گفته‌ی اسلوتر دایک این متدهای دکارت «پیروزی مهندسی بر تئولوژی» بود. او عقل سلیم را، با توجه به نقش آن در تضعیف دگماتیسم در زندگی عرفی، به پهنه‌ی دانش و تئوری منتقل کرد. بدینسان روند سکولاریزاسیون با مبارزه با دگماتیسم اعتقادی در دو عرصه‌ی رفتار عرفی و عقل تئوریک تکامل یافت و اعتقاد سکولاریزه شد.

عرفی شدن «اعتقاد» را بیش از هر فیلسوفی در اندیشه‌ی کانت می‌توان جست. کانت تنها فیلسوفی است که مفهوم مذهب را با مفهوم شهروند جهانی در جامعه‌ی ملی مطابق عقل سلیم درهم می‌آمیزد. ترکیب سه جزء مذهب و شهروند جهانی و جامعه‌ی ملی چارچوب عمومی سکولاریسم است. ترکیب سه جزء یاد شده در نگرش کانت بر لیبرالیسم سیاسی و اجتماعی استوار است. و به این سبب است که می‌توان گفت فلسفه‌ی کانت با خطوط نگرشی یک جنبش ملی مدرن همخوانی کامل دارد. به این سبب است که فیلسوف آزاداندیشی مانند کارل پوپر در نظریه ی خود در باره‌ی جامعه‌ی باز به فلسفه‌ی کانت برمی‌گردد. آنچه که ما از فلسفه‌ی کانت می‌آموزیم این است که سکولاریسم و لیبرالیسم در هم تنیده‌اند. طرفداری از سکولاریسم ضمن مخالفت با لیبرالیسم غیر قابل درک است و از عدم آگاهی‌ به رابطه‌ی تنگانگ این دو مفهوم در پهنه‌ی تحول ملی خبرمی‌دهد. در عمل نیز دیده‌ایم که سکولاریسم بدون لیبرالیسم به دیکتاتوری سکولار، چه از نوع سوسیالیستی و چه از نوع سرمایه‌داری، انجامیده است.

سکولاریزاسیون که روند عرفی شدن مذهب است، آلترناتیوی در برابر مذهب نیست. یعنی جامعه را غیرمذهبی نمی‌کند. بلکه مذهب را در جایگاه واقعی و تاریخی‌اش قرار می‌دهد. سکولاریزاسیون، مذهب سده‌های میانی را به مذهب عصر جدید فرامی‌رویاند.

همین روند در مورد ایدئولوژی‌های دیگر نیز صادق است. قرار گرفتن ایدئولوژی در جایگاه تاریخی پسامدرن نیز همان سکولاریزه شدن ایدئولوژی است. فراروییدن ایدئولوژی «م.ل» به یک سوسیالیسم غیرایدئولوژیک نیز چیزی جز سکولاریزه شدن این ایدئولوژی نیست.

دخالت دین در دولت مخالف روند سکولاریزاسیون است. مذهب در جامعه‌ی سکولار به حقیقت و ذات خود که خلوص و مراقبه است، بیشتر دست می‌یابد. اصلاح‌طلبان دینی در ایران سکولاریسم را بدرستی درک نکرده‌اند و آن را چونان تحولی در ساختار درونی مذهب نمی بینند. آن‌ها سکولاریسم را برابرنهاد مذهب می‌دانند. شمار فراوان کلیسا در کشورهای اروپا نشان می‌دهد که سکولاریسم دشمن مذهب نیست. (همین جا اشاره کنم به سخنان یکی از متفکران مذهبی که ضمن این که جدایی دین از دولت را می‌پذیرد، برای توجیه دخالت مذهب در سیاست، به وجود دویست هزار مسجد در ایران استناد می‌کند. حال آن که در جامعه‌ی آلمان که بر سر هر کوی و برزن چند کلیسا وجود دارد، مذهب نیازی به دخالت در سیاست ندارد.)

در جامعه‌ی غیرسکولار مذهب دائما به بازتولید ضدمذهب اشتغال دارد. به این حقیقت، زنده یاد مهندس بازرگان در نامه‌ی اعتراضی‌اش به خمینی اشاره می‌کند و از بلایی که آیت‌الله بر سر مذهب آورده است، شکوه می‌کند.

پس می‌بینیم با جدایی دین از دولت شمار نهادهای مذهبی فزونی می‌یابد و این طبیعی و قابل درک است و نتیجه می‌گیریم سکولاریسم مذهب را نفی نمی‌کند بلکه آن را ابقاء می‌کند. سکولاریسم مذهب را به یک پدیدار مانا و غیرقابل تفکیک از زندگی روزمره‌ی مردم تبدیل می‌کند.

فشرده‌ی بحث

مقوله‌های اصلی در روند سکولاریزاسیون از این قرارند:

- عرف: خود جوشی قواعد زندگی همزیستی.
- عقل سلیم: مذهب در خدمت انسان است و نه برعکس . مصادیق اصل‌اند و نه مفاهیم.
- میانه روی و مدارا: در فرهنگ سکولار، اصل، برائت است مگر این که خلاف ‌اش ثابت شود. در فرهنگ اعتقادی اصل، سوء ظن است مگر این که خلاف‌اش ثابت شود.
- عنصر ملی : پیش از تولد دولت مدرن، یعنی پیش از عصر جدید، سکولاریسم نمی‌توانسته است مطرح باشد. مفهوم سکولار بیرون از واحد ملی بی‌معناست. به گفته‌ی ایزایا برلین : «فرد گرایی بشردوستانه و ملت گرایی رمانتیک دو حرکت عظیم آزادی بخش بوده‌اند. »
- افق جهانی: از آنجایی که مفهوم ملت بر خلاف امت مفهوم قابل تجزیه‌ای است، یعنی فرد به عنوان یک جزء ملی از استقلال برخوردار است، نگاه شهروند ملی به آسانی از دیوارهای مفهومی ملت می‌گذرد و به افقی جهانی دست می‌یابد.
- دولت مدرن : به گفته‌ی مارکس در مسئله‌ی یهود، دولت مدرن جانشین متافیزیک می‌شود و این بزرگترین دست‌آورد تاریخ بشر تا آن زمان است.
- ایدئولوژی زدایی از نظام‌های اعتقادی: در این جاست که دین دگماتیک با دیگر نظام‌های ایدئولوژیک و اعتقادی همداستان می‌شود. روشنگری در راه سکولاریسم نمی‌تواند به راه سلطه‌ی اعتقادی دیگری بیافتد.

ناصر کاخساز
۱۳ اسفند ۱۳۸۹
http://nasserkakhsaz.blogspot.com/