ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 26.04.2010, 17:09
دین‌ستیزی

عبدالعلی پارسا
نخستین بار است که در سایت ایران امروز به مقاله‌ای در تبلیغ یا طرفداری از دینی مشخص بر می‌خورم و این برای من شگفت‌آور است.

مقاله‌ی آقای داود خدابخش در باره‌ی کتاب آقای فریدون وهمن را نوشته‌ای تبلیغاتی در باره‌ی هم آقای وهمن و هم دین بهائی یافتم. من از آنجا که خود باستانی کار بوده ام خوب با کارهای آقای وهمن آشنا هستم و می‌دانم که ایشان اگرچه زبان‌های باستانی ایران تحصیل کرده، تنها در زبان پهلوی ساسانی دارای ترجمه یا نوشته است و دیگر نوشته‌های ایشان جنبه‌ی عام فرهنگ ایران پیش از اسلام را دارد. در معرفی ایشان زبانشناس و دین شناس آمده است که درست نیست . ما تا به حال از ایشان مطلقا نوشته‌ای در زمینه‌ی زبانشناسی ندیده ایم، دین شناسی هم مقوله‌ی کار ایشان نبوده. نوشتن مقاله در باره‌ی برخی از آداب و رسوم دینی به معنی دین شناسی نیست. نوشته‌های ایشان در مورد یکی دو زبان باستانی ایران است. ایشان به عنوان صاحب کرسی ایرانشناسی دانشگاه کپنهاگ این افتخار را هم دارند که آن کرسی را به تعطیلی کشاندند. در سایه‌ی فرهنگ و زبان‌های ایران می‌توان کارهائی هم کرد که در خدمت ایران نباشد.

اما ایشان که چندان هم پرکار نبوده‌اند یک باره کتاب بزرگی در باره‌ی دین بهائی نوشته و در واقع به گرفتاری‌هائی پرداخته‌اند که پیروان دین بهائی در ایران با آن‌ها مواجه بوده و هستند. اما به همین اندازه هم به تبلیغ دین بهائی و رهبران آن پرداخته‌اند و این بخش را طوری نوشته‌اند که گویا رهبران آن دین مردان استثنائی تاریخ و از دین آوران بزرگ بوده‌اند و دین بهائی پیشرفته ترین دین جهان است.

داوری در باره‌ی پیامبرانی که وجود تاریخی داشته اند، مانند زردشت و پیامبر اسلام، به علت دوری زمان و فرو رفتن ایشان در‌هاله‌ای از افسانه، اسطوره و تقدس، اندکی دشوار است، اما رهبران بهائی در هنگامی ظهور کرده‌اند که در دنیا چاپ و کتاب و روزنامه بوده و انسان از سخنان ایشان و نقل قول‌های اطرافیانشان می‌تواند به میزان آگاهی و فهم و شعور ایشان پی ببرد. هیچ یک از رهبران بهائی اشخاص باسواد زمانه‌ی خود نبوده اند، شاید بتوان میرزا ابوالفضل گلپایگانی را اندکی از دیگران جدا گرد. تنها سید علی محمد باب دارای افکاری بود که با اسلام سازگاری نداشت و روشن است که کارها و سخنان او در جهت رویاروئی با تعصب و خشکدینی دوره‌ی قاجار بوده است. سخنان اطرافیان او (مانند نقطة الکاف میرزا جانی کاشی) گویای میزان سواد و فهم باب است و بی جهت نباید چنین کسانی را جزو مصلحان بزرگ قرون جدید قلمداد کرد.

علت پیشرفت نهضت باب و بعدا دین بهائی را در ایران باید خشکدینی رهبران شیعه، عقب افتادگی مردم ایران و بیش از هرچیز ستم حکومت قاجار دانست. در محیط خشک، بی‌انعطاف و عقب افتاده هر حرفی که اندکی رنگ دگرگونی داشته باشد، خریدار می‌یابد. معلوم نبود اگر قاجاریه کمی با باب عاقلانه تر رفتار می‌کردند، اصلا چنین دینی پا می‌گرفت یا نه. همیشه زدن و کشتن نتیجه‌ی عکس می‌دهد چنان که هم شاه و هم جمهوری اسلامی هم با سال‌ها زدن و کشتن به جائی نرسیدند و اتفاقا کسانی که اکنون از ایران فرار می‌کنند، یا مطلقا دین را فراموش می‌کنند و یا چه بسا به تغییر دین هم می‌اندیشند، چنان که زمزمه‌های تغییر دین را در ایران هم می‌توان شنید.

در نوشته‌ی آقای داود خدابخش نکات قابل تردید فراوان است، از جمله ایشان به روایت از کتاب آقای وهمن نوشته‌اند که« هرفرد در سن بلوغ است که دین خود را بر می‌گزیند».

باید توجه داشت که بسیار نادرند کسانی که با عقل خود دینی را بر می‌گزینند. دین ارثی به انسان می‌رسد و فرزند بهائی هم مانند فرزندان پیروان دین‌های دیگر در خانواده برای بهائی ماندن تربیت می‌شود. ایمان مسئله‌ی ناخودآگاه آدمی است. هیچ انسانی با آگاهی دیندار نمی‌شود. اگر محیط فرهنگی مساعدی باشد، بسیاری از مردم در همین سنین چهارده و پانزده دین خود را از دست می‌دهند. اکنون که در اروپا و در میان برخی از مردم آزادی دینی هست، فرزندان ده ساله به بالائی هستند که به والدین خود می‌گویند که نمی‌خواهند دینی داشته باشند. در این موارد والدین هم چیزی نمی‌گویند زیرا می‌خواهند که نوجوان خود مسئول خود باشد، بویژه در موردی که به اعتقادات او مربوط است.

ایشان « جست و جوی حقیقت» را از جمله آموزه‌های پر اهمیت بهائیت» شمرده‌اند. کدام دین است که جستجوی حقیقت را به پیروان خود حقنه نکند. دین ابزار محدود کردن اندیشه به ساحتی مشخص و سلب آزادی است( به آثار اریش فروم مراجعه شود). کدام یک از این همه افکار آزادی خواهانه و مبارزه با جهل و خرافه از میان یکی از ادیان بر آمده است؟ اساسا دین در محیطی عقب افتاده پدید می‌آید و خود شاید تنها گامی جلوتر باشد.

در این مقاله و بیشتر از آن در کتاب آقای وهمن دین بهائی« عجین با فرهنگ ملی ایرانیان» قلمداد شده است. به نام حقیقت و احقاق حق نمی‌توان چیزی را جا زد. باب یا بها چه اندازه از فرهنگ ملی ما خبرداشتند؟ چرا روز روشن این کارها را می‌کنید؟ چرا روشنفکران را تحریک می‌کنید؟ خیال می‌کنید با انگیختن بحث، دین شما به چیزی مطرح تبدیل می‌شود؟ خیال می‌کنید اگر در کشور ما آموزش و پرورشی واقعی و آزاد وجود داشته باشد، کسی دیگر به ادیانی روی می‌آورد که شما بهاء الله را یکی از هزاران پیامبرانش خوانده‌اید؟ این آمارها را از کجا آورده‌اید؟ هزاران پیشکش شما، نام دویست پیامبر را ببرید و جرجیس و مرجیس را هم قبول داریم.

زدن، کشتن یا هر کار دیگری با بهائیان دلیل حقانیت آنان نیست. اصولا این منطق درست نیست که اگر به کسی ستم شده است او را در زمینه‌ی همه‌ی اعتقادات یا سخنانش محق بدانیم. ستمی که اکنون به معتادان می‌شود کمتر از ستم با زندانیان سیاسی نیست، اما نمی‌توان این دو را باهم مقایسه کرد. از دوره‌ی صفوی به بعد ده‌ها انسان معلول ادعای پیامبری، امام زمانی و حتی خدائی کرده‌اند. این‌ها همه مبتلایان آن جامعه‌ی بیمارند. در جنگ ایران و عراق چند حضرت عباس دیده شد و من جوانی را (که امروز مرد میانسالی است) می‌شناسم که به علت هدف قرار دادن یکی از حضرت عباس‌ها و مجروح کردن او محاکمه و زندانی شد.

چنان که به تلویح گفتم دین‌ها با هم تفاوت اساسی ندارند، بر دین بهائی هم مانند همه‌ی ادیان انتقادات فراوان وارد است و به خلاف ادعا‌های آقایان خدابخش و فریدون وهمن انسان باید به محافل بهائی راه یابد و پی ببرد که آنچه از دور دل می‌برد از نزدیک چیست. اما بیش از آن از سایتی مانند ایران امروز بعید است که به طرح چنین مسائلی بپردازد که تاریخ مصرف آن سرآمده است. با حوادثی که در نیمه‌ی دوم قرن بیستم روی داد، اگر چه دین را به ابزار سیاسی تبدیل کرده اند، احتمالا قرن بیست و یکم قرن از هم پاشی دین‌ها خواهد بود و اگر دینی حاکم شود، دین‌های بی خدا مانند بودیسم و ذن خواهد بود.

کسانی که در ایران نه تنها با بهائی گری، بلکه با مسیحیت، تسنن و هر دینی غیر از تشیع دوازده امامی می‌جنگند، آگاهی از روند پیدایش ادیان، رشد دین‌ها و نتایج ستیزه با دین ندارند و گرنه عرض خود نمی‌بردند و زحمت دیگران نمی‌داشتند. کاش بجای مبارزه با بهائیگری کتاب‌های اصلی این دین را چاپ می‌کردند و در اختیار مردم می‌گذاشتند.


نظر کاربران:


ما ایرانیان واقعا همه چیز داریم. از «جمهوری اسلامی» گرفته، تا «روشنفکر دینی»، از «لائیک طرفدار حکومت الهی» گرفته تا «پست مدرنیست قرون وسطایی». ولی جالب‌ترین پدیده‌ای که این اواخر در میان ما بروز کرده موجودی است که باید نام «آته‌ایست شیعه» را برای آن انتخاب کرد.
ویژگی‌های این موجود این است که هم بی‌خداست، هم طرفدار فلسفه‌ی روشنگری و اندیشه‌های مدرن و سوپرمدرن و هم هوادار نقد دین و نقد فرهنگ. ولی امان از روزی که احساس کند رقیبی برای تشیع دوازده امامی پیدا شده. آنوقت است که ناگهان عرق شیعی‌اش گل می‌کند و همه چیز را به دست فراموشی می‌سپارد. ناگهان همه می‌شوند «دین‌ستیز» و «بهایی» و «ستیزندگان با تشیع دوازده امامی» و غیره....
در ایران که اسلام شیعه با حضور همه‌جانبه و هیولایی خود هیچ منفذی را برای تنفس باز نگذاشته است، وجود و فعالیت‌ اقلیت‌های مذهبی چون مسیحیان، یهودیان، زرتشتیان، بهاییان و حتا فرقه‌هایی چون فال‌گیران، طالع‌بینان، جن‌گیران، شیطان‌پرستان و غیره، در واقع بی‌آزارترین نوع مشغولیت‌های ایمانی و خرافی بخشی از مردم هستند. حالا در این وانفسا «روشنگرانی» پیدا می‌شوند که درخت را می‌بینند و جنگل را نمی‌بینند!
بهرام

*

khastam in bar az newisandeh in maghaleh tashakor konam wa begouyam ishan ishan az iranian NAYAB hastand,in roshan bini ghabel tahsin ast, wa an ham ba kamtarin jomleh anha ra bayan kardan, in article ra baraye khod save mikonam


*

من هم نفهمیدم منظور آقای پارسا از عنوان "دین‌ستیزی" چیست. به نظر می‌آید که ایشان حقانیت مطلق دین اسلام و تشیع را از پیش پذیرفته‌اند و دین دیگری، به خصوص اگر پیشینه اسلامی و ابراهیمی داشته باشد، را به عنوان "رقیب" نمی‌توانند بپذیرند؛ و گرنه ایشان مخالفتی با ادیانی مانند بودیسم و ذن ندارند. مشکل ایشان این است که دیگر ادیان فقط نباید به رقابت با سه دین ابراهیمی برخیزند. آقای پارسا حتا جنبه غیرانسانی بودن سرکوب و کشتار بابیان و بهائیان به عنوان کسانی که صرفا دگراندیش و دگردین بوده‌اند را برجسته و محکوم نمی‌کنند؛ و اگر کسی چنین کرد، نوشته‌اش را تبلیغات برای بهائیان قلمداد می‌کنند.
ای بسا که می‌خواهند بگویند فریدون وهمن و داود خدابخش هر دو "بهائی" هستند. واقعا که باعث تأسف بسیار است. حالا اگر نبودند چه؟ آیا نمی‌توان صرفا از جنبه انسانی به مسئله نگریست؟ آخرین پاراگراف مطلب آقای خدابخش به همین مسئله اشاره دارد و به نظر من نتیجه‌گیری از کل مطلب است و جنبه انسان‌دوستانه آن را برجسته کرده است. من هم معتقدم آقای پارسا بیشتر مسئله شخصی با آقای وهمن دارند.
پرویز شکوری

*

با درود
من هیچ آشنایی با نوشته های آقای وهمن ندارم و نمیتوانم درباره کارهای ایشان اظهار نظر کنم ولی نوشتار دین ستیزی به نظرم مغرضانه است و نشان از مسئله ای شخصی دارد...خیلی متاسفم که به جای نقد مطلب باید شاهد تصفیه جساب های شخصی بود....