ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 05.05.2009, 10:03
سزارگربه‌ها سموم جزیره سه آ...

علی‌محمد طباطبایی

.(JavaScript must be enabled to view this email address)

لابد می‌پرسید این دیگر چه عنوانی برای یک مقاله است. سزار گربه‌ها و سموم جزیره سه آ...؟ باورکنید خود من هم معنا و مفهوم آنها را نمی‌دانم. شاید بد نباشد که منظور از این کلمه‌های به ظاهر رمزی را از مقامات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بپرسیم. آخر می‌دانید، این‌ها (و بسیاری چیزهای عجیب دیگر) در کتابی آمده است که قرار بود سالها پس از ترجمه و انتشار تاریخ تمدن ویل دورانت بار دیگر به زبان فارسی و با نگاهی بسیار ژرف بینانه تر و علمی تر تاریخ اروپا از رنسانس تا قرن بیستم را برای ما بازگو کند.

موضوع از این قرار است که چند روز مانده به عید نوروز کتاب قطوری به دستم رسید با طرح جلدی بسیار زیبا که چنین نامی برای آن انتخاب شده بود: «پانصد سال حیات فرهنگی غرب» و در زیر عنوان در نوشتاری جداگانه و در پرانتز آمده بود: تاریخ پانصد ساله. نویسنده کتاب ژاک برزون و ترجمه آن مطابق با آنچه روی جلد آمده بود کار ابوتراب سهراب معرفی می‌شد و نام ناشر آن... (اشاره مستقیم نشود بهتر است). بهای پشت جلد ۱۵ هزار تومان و تعداد صفحه‌های این کتاب بالغ بر یک هزار بود و در واقع همه چیز حکایت از آن داشت که به راستی این کتاب باید خواننده‌ی ایرانی را با جنبه‌های جدید و بازگونشده‌ای از تاریخ نسبتاً معاصر غرب آشنا سازد.

اما علی رغم آن که از همان صفحات نخست من خواننده با انواع و اقسام اشتباهات چاپی روبرو بودم، هیبت کتاب و تعریف‌هایی که از آن در نشریات شده بود مانع می‌گردید که نگاه من جنبه‌ی انتقادی به خود بگیرد. وانگهی در روزهای نخست سال جدید من این کتاب را در میان دید و بازدیدهای نوروزی می‌خواندم و دقت لازم را به خرج نمی‌دادم. اما هنگامی که یکصد صفحه‌ی نخست کتاب را خواندم و به صفحه‌ی ۱۰۸ رسیدم دیگر صبر و حوصله من به سر آمد. فقط در یک صفحه چندین اشتباه انشایی و تایپی و شاید ترجمه‌ای دیده می‌شد و اینها همه در حالی بود که چند در صفحه قبل از آن نیز تعداد اشتباهات کم نبودند. بنابراین و با توجه به دو نشانی پست الکترونیکی که در پشت جلد آمده بود من برای ناشر نامه‌ای گلایه آمیز نوشتم و از این همه اشتباه‌های گوناگون و پشت سر هم و به ظاهر پایان ناپذیر شکایت کردم و نوشتم که وقتی کتاب مهمی و آنهم به بهای ۱۵ هزار تومان که پرداخت آن برای همه کار ساده‌ای نیست منتشر می‌شود این تعداد زیاد اشتباه چاپی چه توجیهی می‌تواند داشته باشد. پس از چند هفته که از پاسخ خبری نشد و در حالی که مشکلات کتاب همچنان ادامه داشت و هنگامی که به جمله‌ی عجیب «سزار گربه‌ها سموم جزیره سه آ» رسیدم دیگر از کوره در رفته و کتاب را به همان کتابفروشی که ابتدا از آنجا تهیه کرده بودم برای پس دادن بردم (حرکتی که تا بحال نکرده بودم و نشنیده بودم، یعنی پس دادن کتاب به علت اشتباهات فراوان تایپی). هنگامی که بعضی از شاهکارهای این کتاب را به صاحب کتابفروشی نشان دادم از تعجب شاخ درآورده بود. به شوخی به او گفتم که جاسوس‌های اسرائیل از طریق این کتاب و با جمله‌های رمزی اسرار هسته‌ای را به دشمن صهیونیستی می‌داده‌اند و از آنجا که جمله‌های عجیب و غریب در این کتاب کم نبود او تا حدی شوخی مرا باور کرد. من از او خواهش کردم که این کتاب و نسخه‌های دیگری از آن را اگر هنوز موجود دارد برای ناشر پس بفرستد و آنها را دیگر برای فروش عرضه نکند زیرا این کتاب حکم یک دستگاه معیوب را دارد که به هیچ دردی نمی‌خورد. گرچه نمی‌دانم که او اندرز مرا پذیرفت یا نه.

پیش از آن که بعضی از اشتباه‌های چاپی را که در این کتاب آمده است به شما نشان دهم لازم است که به چند نکته‌ی مهم اشاره شود. اول آن که چگونه است که ناشری سرشناس کتابی با بیش از یک هزار صفحه را قبل از آن که به دقت بخواند به زیر چاپ می‌فرستد و پس از چاپ آن نیز تلاشی برای جمع کردن نسخه‌های توزیع شده یا پاسخ به معترضین به خرج نمی‌دهد و گویی که اصلاً هیچ اتفاق مهمی نیفتاده است. اما مسئله بسیار عجیب دیگر این است که چگونه ممکن است وزارت فرهنگ و ارشاد که در بررسی کتاب‌ها به قول معروف مو را از ماست می‌کشد هرگز هیچ توجهی به این همه اشتباه چاپی در این کتاب نداشته است. غیر ممکن است که مأمورین مربوطه بدون خواندن آن اجازه چاپ داده باشند. آیا یکی از وظایف وزارت فرهنگ و ارشاد پاسداری از فرهنگ ملی نیست و چگونه می‌توان پذیرفت که هنوز هم کتاب‌هایی با بهای سنگین چاپ شوند، به دست مشتری برسند و سپس فقط و فقط به درد دور انداختن بخورند. به راستی مسئولیت معاونت مربوطه در وزارت فرهنگ و ارشاد در این مورد بخصوص چیست؟ و آیا این افتضاحی در حد استعفای حد اقل یک معاون وزیر نمی‌باشد؟

اکنون به بعضی از مهمترین اشتباه‌ها یا جمله‌های مبهم در این کتاب اشاره می‌کنم. لازم به توضیح است که تا قبل از صفحه‌ی ۱۰۰ من غلط‌های چاپی را علامت گذاری نکرده بودم. و پس از صفحه‌ی ۲۰۱ نیز به خواندن این کتاب پایان دادم و اشاره‌های من فقط میان این دو محدوده را شامل می‌شود. در یک آزمایش جالب توجه در جمعی از دوستان ما این کتاب را مانند فال حافظ باز می‌کردیم و به دنبال اشتباه‌های جدید در قسمت‌های میانی به آخر کتاب میگشتیم وبدون اغراق در هر بار که کاملاً تصادفی جایی را باز می‌کردیم بلافصله به یک جمله‌ی نامفهوم و از نظر دستوری غلط برمی خوردیم. مورد دیگر این که اکنون که این مطلب را می‌نویسم این کتاب دیگر در اختیار من نیست و یافتن اشتباه‌های بیشتر امکان پذیر نمی‌باشد. من جمله‌هایی را قبلاً یاداشت کرده بودم که بعضی از آنها را حتی برای ناشر کتاب نیز فرستادم اما پاسخی نیامد.

۱ صفحه ۱۰۶ سطر ۱۰ و ۱۱ از پائین: «ده‌ها نفر از هنرمندان برجسته، از سال ۱۵۰۰ میلادی تاکنون شکل‌هایی از حروف را برای موارد استفاده‌ی گوناگون ابداع کرده اند، یا آن که حرف‌های قدیمی را به کلی از میان ببرند». بخش دوم این عبارت با بخش اولش همخوانی ندارد و منظور از آن روشن نیست. یا اشتباه تایپی است یا بخشی از قلم افتاده و یا...

۲ـ صفحه‌ی ۱۰۷ سطر دهم: «برای ستایش به جاو...» که معلوم نیست «جاو» چیست.

۳ صفحه ۱۰۸ سطر دهم از پائین: «با این حال سایه سنت شفاهی کهن همچنان باقی بود و اثری آن را در پافشاری اومانیست‌ها نسبت به گفت و گو و سپس صورت چاپی آن آشکار است». این عبارت به قدری غیر عادی و در هم ریخته است که معلوم نیست مشکل تایپی دارد یا مشکل انشایی یا ترجمه.

۴ صفحه ۱۰۸ اولین جمله: «بهره گرفتن از کتاب در روزگار اخیر با ابداع‌های دیگری آشکار یافت». اولاً آشکار یافت غلط است و می‌بایست «آشکار شد» یا «آشکار گردید» ترجمه می‌شد، اما آشکار شد نیز معنای درستی به این جمله نمی‌دهد و این احتمالاً به خطای مترجم باز می‌گردد که منظور اصلی را درنیافته است. در واقع همین یک جمله از دو اشتباه غیر قابل بخشایش رنج می‌برد و برای خواننده‌ای که می‌خواهد خود را راضی کند که در عوض پرداخت بهای نسبتاً سنگین به کسب معلومات جدید رسیده است دیگر هیچ توجیه معقولی جهت خریدی که انجام داده باقی نمی‌ماند.

۴ صفحه ۱۰۸ سطر پنجم از بالا: «کتابخانه، به ندرت در فاصله‌ی کمی از هم قرار داشت...». این جمله نیز نامفهوم است. شاید منظور «کتابخانه‌ها» بوده، اما بالاخره خواننده از کجا بداند؟

۵ همان صفحه‌ی بی نوای ۱۰۸ سطر دهم از پائین: «با این حال سایه سنت شفاهی کهن همچنان باقی بود و اثری آن را در پافشاری اومانیست‌ها نسبت به گفت و گو و سپس صورت چاپی آن آشکار است» که این جمله نیز دچار مشکل انشایی است و به عبارت دیگر جمله‌ای است بسیار غلط و در هم ریخته.

۶ همچنان در همان صفحه‌ی ۱۰۸ کمی پائین تر می‌خوانیم: «شیوه‌ی آن از آثار کلاسیک پایه می‌گرفت...». اما شما بگوئید واژه‌ی پایه گرفتن دیگر چه معنا می‌دهد؟ شاید منظور این است که شیوه‌ی آن بر آثار کلاسیک مبتنی بود، اما خواننده‌ی بی نوا چه می‌داند منظور نویسنده چه بوده؟

۷ و بازهم همچنان در همان یک صفحه (۱۰۸) در سطر بعدی: «چاپ به مبادله‌ی اندیشه‌های پژوهشگرانه دقت بیشتر داد» که این ترجمه نیز با غلط‌هایی که خواننده در جمله‌های قبلی دیده مشکوک جلوه می‌کند، زیرا «دقت دادن به مبادله» معنا ندارد مگر منظور «اهمیت دادن به مبادله باشد».

۸ متوجه باشید که همچنان در همان صفحه ۱۰۸ هستیم، سطر ۱۷ از بالا: «جستجوی پنرژ برای کسب اندرز به ازدواج یا استنکاف از آن ملهم از جدل قسمت جدل خانم‌ها است بین ناقدان و مدافعان زنان». قضاوت با خودتان.

۹ و امان از این صفحه ۱۰۸(سطر بعدی): «به هر حال واقعی یا غیر واقعی بران جزئیات گوناگون، ما دنیا را آنچنان که در روزنامه‌ها و رمان‌های امروزه می‌بینیم به ما عرضه می‌شود». همین یک جمله چنان مبهم و مغشوش است که برای کل کتاب کافی بود. «بران»؟ یعنی چه؟ وانگهی از هیچ بچه‌ی دبستانی چنین انشانگاری پذیرفته است؟

۱۰ صفحه ۱۱۳ سطر اول: «بازهم به اهمیت غیر قابل انکار صنعت چاپ روبرو شدیم». روبرو شدن «به» یا روبرو شدن «با»؟

۱۱ صفحه ۱۱۳ سطر ۱۲: «مسأله آلودگی هوا از همان دوران به طرح بود». ظاهراً اصطلاح ندیده و نشنیده‌ی «به طرح بود» به تازگی مد شده، زیرا در صفحات دیگر این کتاب به دفعات تکرار می‌شود.

۱۲ـ صفحه ۱۷۹ سطر ۱۲: «این کتاب را امروزه بخش دوم کتابی می‌دانند که نام آن کتاب زرین وضعیت آرمانی یک انسان مشترک المنافع و در باره‌ی جزیره‌ی جدید آرمانشهر می‌نامند». شما بگوئید این چه جور انشایی است. وانگهی بخشی از جمله‌ی بالا که با حروف درشت تایپ شده از من نیست و به همین ترتیب در کتاب آمده است.

۱۳ صفحه ۱۹۲ سطر سوم از پائین: «اصولاً مسأله پیشرفت اصلاً مطرح نبود انسانها از دور دست زمان اصول عدالت، متانت، مدارا و وقار را می‌شناختند». هیچ مترجم با سلیقه‌ای دوبار پشت سر هم و با دو طرز بیان مختلف روی بخشی از جمله تاکید نمی‌کند. وانگهی «از دور دست زمان» نیز برای من اصطلاحی تازه است.

۱۴ همان صفحه سطر بعدی: «اما عملی کردن به آنها مسأله دیگری است». عمل کردن به آنها یا عملی کردن آنها؟ شاید هم منظور عملی کردن آنها باشد، اما خواننده از کجا بداند؟

۱۵ صفحه ۱۹۳ سطر ۶ و ۷ از بالا: «مدرن‌ها بعد از آن که به ما می‌گویند که با خارج شدن کشتی از مسیر خود کشتی از جغرافیای سرزمین تازه یافته، همراه با شهرها، معماری و مهمتر ازهمه استحکامات آن را توصیف می‌کنند». چشم مأمورین وزارت فرهنگ و مسئولین انتشارات مربوطه به این قبیل جمله بافی‌ها روشن.

۱۶ صفحه ۱۹۳ سطر ۵ از پائین: «مع هذا هنوز این استنباط باقی است که نزد رابله زخمختی همه چیز است و انسان نیز خود نوعی فالستف ادبیات است» من متوجه نشدم که «زخمختی» چیست، اشتباه تایپی است یا یک واژه‌ی کمیاب، من نمی‌دانم اما «فالستف» دیگر چه معنا می‌دهد. و ظاهراً از آنجا که مترجم محترم راهنمایی خوانندگان را وظیفه خود می‌داند در زیر نویس همان صفحه به نوشتن املای لاتین آن اکتفا کرده: Falstaff. ظاهراً در عصر اینترنت یافتن مفهوم واژه‌های مبهم در کتاب‌ها وظیفه‌ی خود خوانندگان است.

۱۷ صفحه ۲۰۱ سطر سوم از پائین: «تاریخ پیری و مرگ که مونتنی کاملاً در متون مختلف به آن می‌پردازد پرتوی برکثیری از مسائل متفرقه خانه‌ها» (نقطه پایان جمله). بخش دوم این عبارت نیز بدون فعل و به صورتی مبهم تمام می‌شود.

۱۸ و اکنون بزرگترین شاهکار کتاب در همان صفحه سطر بعدی: «سزارگربه‌ها سموم جزیره سه آ و غیره می‌افکند». (عین جمله از ابتدا تا به انتها).

۱۹ و این هم آخرین اشاره‌ی من در صفحی ۲۰۳ سطر ۱۱ از بالا: «فراروی او ایده پذیرفته شده از شخصیت آن بود که تحت تاثیر امزجه و اختلاط بدن است یک مرد، یک زن و یک بچه صفراوی و سودایی بلغمی و خونی شناخته می‌شدند».

همانگونه که اشاره شد یاداشت برداری من فقط به ۱۰۰ صفحه از کتاب می‌پردازد و تازه من بسیاری از اشتباهات دیگر انشایی و املایی را ندید گرفته ام و جالب توجه ترین آنها را در اینجا آورده ام. چنانچه کسی حوصله کند و از صفحه ۲۰۳ به بعد را با جدیت پیگیری کند شک ندارم که به کشفیات درخشان تری هم خواند رسید. آیا انتشار کتابی با این حجم انبوه از اشتباهات از صنعت نشر ایران (و البته از وزارت فرهنگ ایران که گویا متولی فرهنگ و ادبیات این مرز بوم باید باشد) قابل پذیرش است؟