ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 13.01.2009, 1:51
خداوند آسمانی و توجیهات زمینی

علی‌محمد طباطبایی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

داستان کفش‌هایی که به رئیس جمهور آمریکا پرتاب شد را همگی می‌دانیم و فیلمی که از این رویداد برداشته شده بود را حتماً بارها دیده‌ایم. موضوعی که می‌خواهم در اینجا آن را مطرح کنم این است که چگونه بود که آن کفش‌ها هیچکدام به صورت بوش برخورد نکردند. البته پاسخ آن نیاز به تفکر زیاد ندارد. بوش بموقع متوجه شد و با مهارت سرخود را خم کرد و آن کفش‌هایی که چهره وی را به دقت نشانه گرفته بودند از کنار او عبور کردند. با این وجود برای کسانی که به شدت خداباور و پرهیزگارند و در عین حال از رئیس جمهور آمریکا به شدت متنفر و او را شیطان مجسم می‌دانند باید این پرسش قابل مطرح شدن باشد که چرا نمی‌بایست آن کفش‌ها به صورت این فرد جنایتکار برخورد کرده و او را در تمامی جهان به فجیع ترین وضع رسوا کند؟

از نظر خداباوران تمامی کارهای عالم به اختیار و خواست باریتعالی صورت می‌گیرد و چیزی را نمی‌توان یافت که بدون نظر و موافقت او در جهان حتی برای یک ذره‌ی کوچک به اندازه اتم جابجا شود. بنابراین پرتاب آن کفش‌ها همانقدر به خواست او بوده که جاخالی دادن بوش. اما چرا خداوند نباید بخواهد که چنین بنده‌ی خطاکار او که از شیطان پیروی می‌کند رسوا شود؟ آیا از این بهتر موقعیتی برای آبروریزی این فرد که مسئول ریخته شدن خون هزاران انسان بی‌گناه مسلمان و غیر مسلمان است دیگر وجود خواهد داشت؟ با این وجود هیچ اتفاقی نیفتاد و حتی می‌توان گفت که واکنش خونسردانه بوش حتی تبلیغ مثبتی نیز برای او بود.

خداباروان پرهیزگار تنها پاسخ نسبتاً قانع کننده‌ای که دارند تکرار همان داستان قدیمی تورات در باره حضرت ایوب است و آن این که ما از طرح و نقشه‌های خداوند چه خبری داریم و چه می‌دانیم که مصحلت امور چیست و از کجا بدانیم که در آینده نزدیک وضعیت به مراتب رسوا کننده‌تری برای این فرد خاطی پیش نیاید. این پاسخ البته بسیاری را قانع نمی‌کند زیرا به سهولت می‌توان عکس آن را نیز ادعا کرد. طرفداران پرهیزگار بوش اگر ادعا کنند که خداوند خودش خواست تا بوش بموقع متوجه شده و سرش را کنار بکشد ما چه جوابی می‌توانیم بدهیم؟ اگر آن کفش به صورت بوش برخورد کرده بود گروه اول یقیناً می‌گفتند که این کاری خدایی بود تا او رسوا و ادب بشود. اما حالا که چنین اتفاقی نیفتاده آنها به هیچ وجه کوچکترین اشاره‌ای هم به این واقعیت دینی نکردند که اگرچنین نشد این بازهم خواست خدا بوده است زیرا در این صورت این احتمال وجود می‌داشت که تصور شود خداوند خواستار رسوایی او نبوده است.

مسئله اینجاست که چون فعلاً خود خداوند سخنگویی ندارد این مانوور ماهرانه هم می‌تواند خواست خداوند در مفهومی دفاعی و طرفدارانه از بوش باشد که مخالفین خداباور او علاقه‌ای ندارند چنین فکر کنند و هم می‌تواند خواست خداوند باشد اما نه به این معنا که خدا از رسوا شدن او جلوگیری کرد بلکه خدا برای بوش نقشه‌هایی دارد که این اتفاق اول می‌بایست رخ دهد تا نوبت به آنها برسد.

منظور من از تمامی آنچه آمد این است که اگر قرار است ما شخصاً سخنگوی قدرتی به نام خدا باشیم که خودش فعلاً نمی‌خواهد به طور مستقیم با ما روبرو شود و سخن گوید می‌توانیم هر رویدادی را به هر نحوی که بخواهیم تفسیر کنیم و آن را موافق یا مخالف علاقه خداوندی تلقی کنیم. حالا که کفشی به صورت بوش اصابت نکرده اگر طرفدار بوش باشیم می‌توانیم این را نشانه‌ای از آن بدانیم که خداوند نیز پشتیبان اوست و اگر آن کفش به صورت او اصابت می‌کرد این بار مخالفین او درست با این ادعا که این خواست خداوند برای رسوایی اوست وارد میدان می‌شدند.

با این وجود این درسی برای کسانی نخواهد بود که وقتی خطری از بیخ گوششان می‌گذرد نجات خود را به خواست خداوند نسبت می‌دهند. ما انسان‌ها پیوسته دوست داریم تصور کنیم که همیشه یک قدت برتر مواظب ما است و اگر ما مطابق با خواست و دستورات او عمل کنیم بموقع در همین جهان پاداش خود را می‌گیریم و این مای فرضی اگر رهبران کشورها باشند که بدا به حال مردمانش.

در یک برنامه چند قسمته از بی بی سی در باره ادیان یکتاپرست مجری می‌گفت که باور به ادیان تکخدایی مانند شرکت در نوعی قرار داد است. شما تضمین می‌کنید که فقط او را پرستش کنید و او نیز قول می‌دهد که پیوسته از جان و مال شما و نزدیکانتان حراست کند. شاه سابق ایران نیز بارها اظهار کرده بود که در چندین نوبت که خطر جانی چیزی نمانده بود شعله‌های حیات را در وجود او خاموش کند خداوند و یا مقامات آسمانی نزدیک تر به خداوند به کمک او آمده و او را نجات داده‌اند. حالا روشن نیست که چرا در سال ۵۷ این مقامات تحمل کردند تا به آن وضع بسیار دلخراش خاک ایران را ترک کند بطوری که حتی دوستان سابق نیز سعی می‌کردند جلوی او ظاهر نشوند تا خود را بی جهت درگیر خشم مردم ایران نکرده باشند.

برای ما انسان‌های فانی و ضعیف پذیرش واقعیت‌های هولناک این جهان همیشه بسیار دشوار بوده است. باور به یک قدرت که در صورت اطاعت از او مواظب ما خواهد بود همیشه نوعی التیام بخش روحی است و اگر روزی که شدیداً به او نیز داریم و به کمک ما نیاید بازهم امیدواریم که روز بعد از لطف و عنایت او برخوردار گردیم. انسان همیشه همین انسان بوده و همیشه همین انسان باقی می‌ماند و تعداد انسان‌هایی که منطق قوی بر ذهن آنها مستولی شود و جلوی اعتقادات به ماورا طبیعت را بگیرد در حد استثنا است.


نظر کاربران:

با سلام،
در خور آن خدا باورانی که شرحشان را آقای طباطبایی داده بهتر از این خداناباورانی نیست که باز آقای طباطبایی از قول شان سخن می گوید. بقول معروف "الهم، مشغل الظالمین بالظالمین".
همین طور درخور آن خبرنگار عراقی و خداباورانی از جنس بن لادن و احمدی نژاد چیزی بهتر از صدام حسین و بوش و اسراییل نیست. چراکه خداباوری که نداند که نباید جز پروردگار را تعظیم بکند (هرچند روزی ده بار بگوید"الحمدالله" اما نداند که نباید در مقابل انسانها و معابد و زیارتگاه ها از خود بیگانه شود و در مقابلشان چون سگ سر خم کند چیزی بهتر از فرعون و "پونیاس پیلات" رومی و یا بخت النصر بابلی گیرش نمی اید. از قرار معلوم آقای طباطبایی فقط با خداباوران از نوع آن خداباورانی که شرحش را می دهند آشنا می باشند. درحالیکه خداباورانی هم هستند که می دانند که بوش و صدام و خمینی و ... هیتلر و استالین و موسولینی و ... امپراتوری عرب و ترک و مغول و روم و ساسانی همه به امر خدا چند صباحی هستند تا مگر انسانها عقایدشان را در ارتباط با آیین خداباوری (که ادعا می کنند) تصحیح کنند. (اگر با تاریخ آشنا باشید- که هستید- منظورم همان داستان "باد استغنای خدا" است که عارفی در بعد از حمله مغول و نابودی شهرها بیان کرده بود، است).
امروز هم این باد استغنای پروردگار کار خودش را می کند. بعبارت دیگر بوش و اسراییل هستند تا مسلمانان دست از ستمگری و بت پرستی و پیروی از آیین دروغینی که نامش را اسلام نهاده اند، بردارند. آیینی که در اصل قرار بود فقط در مقابل پروردگار سر خم کنند نه در برابر دیکتاتورها.
من (خداباور) و شمایی (که نمی دانم به چیز اعتقاد دارید) هم باید خوشحال باشیم که آن کفش ها به بوش اصابت نکرد. چراکه حداقلش این بود که خوشحالی احمدی نژادها بیشتر می شد. نمی دانم که شما از آن جمله معروف حضرت عیسی به پنتیاس پیلوت (سردار رومی در فلسطین را که به کراهت راضی شد عیسی را دار بزنند) خبر دارید که گفته بود "اختیار جان تو امروز در دست من است"و عیسی در پاسخش گفت: اگر از بالا (یعنی از جانب خدا) آن اختیار به تو داده نمی شد، هرگز نمی توانستی بر من اختیار داشته باشی".
این است که عزیز من شما کارخود تو بکن ، ما هم کار خودمان را ،آقای خامنه ای و احمدی نژاد و بوش و اوباما و.... خلاصه همه و همه هم، کار خودشان رامی کنند. بقول معروف هرکه کار خودش، بار خودش آتیش به انبار خودش. قضاوتش هم با خدا است. اما بعنوان یک دوست و کسی که خیر شما را می خواهد معتقدم، شما به همان کارهای ترجمه ای بپردازید بهتر است. به هرحال می بخشید که فضولی کردم.
حسین میرمبینی

*

سلام طباطبایی گرامی!
با چه نوع چسبی، کفش کذایی را به متافیزیک چسباندی، خدا می‌داند؟ خب، چرا این جا متوقف شدی، می گفتی اگر خدایی هست و یاور مظلومان و خصم جنایت کاران، چرا به دست خبرنگار عراقی اسلحه کمری نداد تا در همان جلسه او را بکشد؟ یا اصلا هواپیمای بوش را قبل از رسیدن به بغداد سرنگون نکرد؟ و لیست بلند بالایی از این توقعات از خدا! از بحث شما می شود این نتیجه را هم گرفت که حتی اگر کفش به شانه بوش هم می خورد، شما الان می نوشتید، قبول نیست، اگر خدایی وجود داشت، باید به سرش می خورد؟ این گونه استدلال، هر نوع فعالیت و مبارزه ابتکاری هر نوع بشری را لوث و بی مقدار می کند. یک سوال از شما که بسیار با رسانه های عمومی سروکار دارید: آیا این حرکت پرتاب کفش صدایش در جهان نپیچید و به آن هدفی که می خواست نایل نشد؟ (فارغ از آن که ما موافق‌اش باشیم یا نباشیم). چند نفر در دنیا از مخالفان بوش، از این که کفش ها به او نخورده، از این حرکت سرخورده شدند؟ آیا در درون خودتان با این نوع استدلال ها، به جنگ متافیزیک می روید؟
سلامت کاظی