ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 21.10.2008, 12:16
سخنی در باب اخلاق و معیارهای ارزشی

م. آذری

چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۸۷

مقالی نه در توضیح و تبیین؛ بلکه در تامل و طرح سئوال پیرامون آن
در طول تاریخ اغلب فیلسوفان و متفکرین اندیشه‌های خود را در باب جامعه ایده ال با استفاده از مفاهیمی اخلاقی و معیارهای ارزشی بیان و تشریح کرده اند . اما نکته قابل تامل در چگونگی و چرایی زایش چنین مفاهیم اخلاقی و معیارهای ارزشی در طول تاریخ بشر است. حق و عدالت چه نقشی در سیستم اجتماعی بشر ایفا کرده و رابطه ایندو با یکدیگروهمچنین تاثیرات و نفوذ آن بر حوزه اخلاق چگونه بوده است؟ چه رابطه‌ای مابین ایده آل‌های بشری برای جامعه‌ای عاری از جنگ و فقر همراه با آزادی و عدالت و رفاه همگانی از یکسو و استنتاج‌های علمی و متنوع جامعه شناسان در زمینه واقعیات مستدل زندگی میتوان ترسیم کرد؟ آیا وجود طبقات اجتماعی و سطح متفاوت رفاه اجتماعی در بین اقشار سرشتی طبیعی دارند؟ و اگر چنین هست آیا چنین جوامعی بلحاظ اخلاقی قابل دفاع اند؟ اندیشه‌های روسو که از فلسفه اخلاق رواقیون نشئات می‌گرفت چه میزان در دوران روشنگری اروپا نقش داشت؟ آیا توماس هابز سکولار توانست تمایزی مابین قدرت زمینی و آسمانی ایجاد نماید؟ آیا اخلاق کنفوسیونیسم و دائوییسم در چین باستان که اعتقاد به کنترل شر و بدی در جامعه را نه از طریق مجازات و قانون گزاری، بلکه از طریق گفتگو و تفهیم امکان پذیر دانسته وتکیه گاهشان توانایی و اعتماد سترگ به اخلاق در به نظم کشاندن افراد در ارتباطات اجتماعی بود، تا چه میزان در طول تاریخ جوامع گوناگون به اثبات رسیده است؟
و یا در فلسفه اخلاق کانت اين موضوع که هدف گیریها در زندگی روزمره می‌توانند آگاهانه، نا آگاهانه، ضمنی و یا آشکار باشند و در حالتی که هدف با اراده و تصمیم کنش گر تعیین می‌شوند باید ابزار رسیدن به هدف دارای تناسب عقلانی و اخلاقی با خود هدف باشد؛ (که از نظر وی زمانی هدف و مقصودی میتواند اخلاقی و پسندیده باشند که تابعی از آخرین هدف بوده و یا به نوعی بدان خدمت نماید و بالاترین هدف در نزد او انسانیت بود) تا چه میزان اتوپی و تا چه درجه‌ای به حقیقت عملکرد روزمره بشر نزدیک است؟

چنین مختصری از برخی ابعاد دید فیلسوفان و اندیشمندان از آنرو ضروریست که درک شرایط و مختصات اخلاق و معیارهای ارزشی در جوامع کنونی تنها با نگاهی به گذشته فلسفه اخلاق و خواندن پیام‌های آنها شاید میسر باشد.

در ادامه با تاملی کوتاه در نرم‌های متفاوت فرهنگی ـ اخلاقی و چگونگی تفاوت کیفی کدها در برخورد باعادی ترین مسائل زندگی روزمره، شاید بتوان صورت مسئله را کمی روشنتر و ساده تربیان نمود، چرا که درک و برداشت از مفاهیم اخلاقی بسته به تنوع فرهنگی می‌تواند کاملا متضاد و در جهت عکس یکدیگرعمل نمایند . برای مثال زمانیکه نوع پوشش زنان در غرب از نگاه یک زن مسلمان پایبند به اصول اسلامی مغایر اخلاق و ارزش‌های معنوی اوست، چگونه میتوان از معیارهای ارزشی و اخلاقی جهانشمول حداقل در زمینه پوشش صحبت بمیان آورد؟ شاید برخی بیان کنند که مسئله آزادی انتخاب پوشش و عدم تحمیل مطرح است ! خب در اینمورد شکی نیست، اما همین آزادی، در نگاه فرد ثالثی می‌تواند عین بردگی جنسی درک شود ! چنین تخالف و برداشت کاملا نامتجانس، بدون آنکه به ریشه‌های آن در اینجا بپردازم، خود بیانگر شعاع بسیار وسیع و نامحدود مبانی اخلاق در حوزه‌های مشخص زندگی روزمره دارد. همچنین در تعریف سایر مقولات ارزشی همچون عدالت اجتماعی، چگونه شابلونی را می‌باید در دست داشت تا بر اساس آن تعریفی علمی و چند سویه از آن، که قابل اتکا در جوامع مختلف بشری باشد، بعمل آورد؟ ابتدا به ساکن این سئوال مطرح است، عدالت اجتماعی از منظر چه کسی؟ آیا عدالت اجتماعی تقسیم مساوی ثروت و یا فقر است توسط دولت و یا توزیع مجدد ثروت و فراهم نمودن امکانات برابر به تناسب نیاز شهروندان؟ و اگر مصداق دوم مورد نظر است پس چرا تفاوت حقوق و مزایای شغلی فاحش دربسیاری از کشورها مابین اقشار مختلف عین حق و عدالت توصیف شده و حتی از منظر منتقدانی چنین تفاوتی، دینامیک رشد و موتور رقابت برای بازدهی بیشتر و کیفیت بهتر تولید را در جامعه استمرار داده و موجب افزایش ثروت همگانی می‌شود؟ مفهوم عدالت بدلیل زاویه چند وجهی آن، در نزد برخی از اندیشمندان پیش شرط تحقق ارزش‌های دیگر است و با حقوق بشر، کرامت انسانی، آزادی و حفظ ارزش‌های انسانی درهم تافته و جدا ناپذیرند..خب ؛ اگر چنین هست آیا با چنین پیش فرضی می‌توان عدالت اجتماعی را با عدالت سیاسی همسنگ دانست و عدالت میان نسل ها، عدالت در رابطه با همسایگان و.... را بخش‌های دیگری از عدالت اجتماعی شمرد؟ و اگر پاسخ به این سئوالها مثبت است می‌توان دامنه دموکراسی را (دموکراسی عدالت خواه) به درون واحدهای اقتصادی و تولیدی، نهادها و موسسات بوروکراتیک دولتی و ... نیز تعمیم داد؟

بحث در مقولات ارزشی از نگاه جامعه شناسان نیز در طول تاریخ خالی از اشکال و اصطحکاک نبوده، چراکه دسته‌ای از اندیشمندان اساسا ورود چنین مقولاتی را به حوزه جامعه شناسی غیر علمی دانسته و وظیفه علم را بیان آنچه که هست و نه آنچه که باید باشد قلمداد می‌کنند. در نزد چنین جامعه شناسانی، از آنجمله ماکس وبر، مقولات ارزشی را نمی توان ابژکتیو نگریست چرا که خواه ناخواه جایگاه نظاره گر در تعاریف ارزشی مداخله کرده و از قابلیت علمی و جهانشمولی آن خارج می‌سازد، و برای حل این معضل از متدولوژی مدل سازی ایده آل برای کاربرد مقایسه‌ای جهت شناخت و بررسی مسائل اجتماعی استفاده می‌کنند، هر چند نتایج پژوهش‌های اجتماعی منبعث از چنین متدولوژی را نیز عین واقعیت ندانسته و تنها ابزاری برای بالاتر بردن دانش ما از واقعیت میدانند. در مقابل چنین نگاهی صف طویلی از اندیشمندان قرار می‌گیرند که از زوایای گوناگون مفاهیم ارزشی را در درون تزهای خود وارد کرده و بکارگیری چنین مفاهیمی را از ابزار اولیه شناخت اجتماع می‌پندارند. از آنجمله پارسون، مارکس، هابرماس ، گیدنز، بوردیو و...... بسیاری دیگر. برای مثال تفکر مبتنی بر آزادی انتخاب بعنوان کد ارزشی جهانشمول، ریشه‌های آنرا در مناسبات اجتماعی و ساختار اقتصادی می‌جوید. از منظر نگاه آنها زمانیکه مناسبات و نظام اقتصادی تولید در سطح عقب افتاده و اولیه قرار داشت (ماقبل رشد سرمایه داری) اکثریت قریب به اتفاق مردم ذهنیتی جمع گرا داشتند چرا که آزادی در محدوده وسع دید آنها هیچگونه زمینه مادی و عینی نداشت، آنها یا به ارباب زمین دار خود وابسته بوده و یا در تیول اشراف به خدمت درگاهی مفتخر و یا با اندک خورجینی از داد و ستد ممد حیات می‌کردند. لذا نبود شرایط و مقتضیات متنوع زیستی ،هم پیشینه‌گی و اشتراک در سرنوشت محتوم مشترک، آن توده عظیم را به همپیوستگی و مشترکات در روند زندگی فرامی خواند (کلکتیویسم) و عنصری به نام فردگرایی و انتخاب آزاد هیچ جایگاه و مفری برای بروز و عرض و اندام نداشت. اما با رشد سرمایه داری و وارد شدن کدهای فرهنگی جدید مبنی بر رقابت در بازار کار و سرمایه، افزایش گسترده شهرنشینی، گمنام شدن روز افزون فرد در سیل جماعت شهری و.....، فرآیند اجتماعی شدن بشر را به گونه‌ای رادیکال تغییر داده و او را با سرعت به الزام انتخاب و حتی مبارزه برای آزادی انتخاب فردی پرتاب کرد. این چنین بود که از دید برخی جامعه شناسان انسان دو سه سده اخیر رفتار اجتماعی پرتناقضی از خود بروز می‌دهد، در انتخاب شریک زندگی ادعای یافتن عشق جاودانه را دارد (حال آنکه طبق آمار انتخاب شریک زندگی بر اساس تعلق طبقاتی ست)، برای کسب درآمد ملزم به رعایت الزامات رقابت و قرار گرفتن در زنجیره هیراکی سازمانها و ادارات است (دانش آموزان در رقابت با همکلاسی ها برای راه یافتن به سطوح بالاتر تحصیلی آنهم در صورت وجود امکانات برابر، کسبه برای کسب هر چه بیشتر سود، کارمندان برای ارتقا مقام و کسب موقعیت ریاست و....) و در پای صندوق به شعارهای همبستگی و اتحاد رای می‌دهد!
حال با چنین پیشینه مختصری از تفاوتهای فرهنگی و مهر تاریخی داشتن هر مفهوم اخلاقی چه از بعد فلسفی و چه از منظر ساختار سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی بستر رشد چنین مفاهیمی، چگونه می‌توان در جهان بهم پیوسته کنونی مبانی اخلاقی و ارزشی جهانشمولی را ترسیم کرد؟