ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 04.01.2008, 21:42
موسس نظريه حاکميت عرفی

محسن حیدریان
توماس هابز يک انسانگرای دانش آموخته بود. وی در دوران جوانی زبانهای يونانی و لاتين را فرا گرفت. در دوران دانشجويی در دانشگاه آکسفورد با متون فلسفی ارسطو آشنايی عميق يافت و کاربرد فلسفه در سياست شناسی را از نزديک تجربه کرد. او چند اثر از متون فلسفی دوران باستان و از جمله اشعار هومر را به انگليسی ترجمه کرد.


هابز جوانی تيزهوش و فعال بود و حوادث روزگار خويش در سراسر اروپا و بويژه تحولات سياسی انگلستان نيمه اول قرن هفدهم را با دقت دنبال می‌کرد. تجزيه و تحليل اين تحولات هابز را به يک ايده سياسی رهنمون شد که انديشه او را در سراسر عمر تحت تاثير قرار داد. ايده مهمی که نظر او را بشدت جلب کرد نياز به ثبات و آرامش سياسی بود که از ديد هابز همچون پيش شرط ديگر تحولات سياسی مثبت به حساب ميايد.


با شروع جنگهای داخلی انگستان در سال ۱۶۴۰ هابز به پاريس نقل مکان کرد. طی دوران اقامت يازده ساله در پاريس، هابز با بسياری از متفکران و دانشمندان فرانسوی نظير دکارت و پير گاسندی از نزديک آشنا شد و بويژه شيفته آموزشهای های رياضی گاليله شد. اين آموزشها و بويژه دقت و روش سيستماتيک گاليله نقش مهمی در شکل دهی انديشه های سياسی او بازی کرد. آشنايی هابز با علوم رياضی، روش پژوهش او را که بر تعريف دقيق پيش فرضها و احکام اوليه برای دستيابی به نتايج روشن و قاطع استوار بود، شکل داد.


هابز نخستين اثر فلسفه سياسی خود را در سال ۱۶۴۲ با عنوان «درباره شهروند» منتشر کرد. در اين اثر هابز امر اجتماعی را از ديدگاهی نظری مورد توجه قرار داد و برداشت امروزی از جامعه مدنی را پيش کشيد و بر تفاوت جامعه با مفهوم دولت تاکيد کرد.

خدای زمین و خدای آسمان

اما اثر اصلی او «لوياتان»است که در سال ۱۶۵۱ به چاپ رسيد. در اين اثر که يکی از آثار کاسيک فلسفه سياسی شناخته ميشود و به اعتقاد برخی از صاحب نظران بنا کننده مفهوم دولت مدرن در تاريخ انديشه های سياسی است، اصلی ترين ايده های سياسی هابز و نحوه استدلال او که به آموزه حاکميت مطلق معروف است به روشنی پيش کشيده شده است. برای درک بهتر نحوه تفکر هابز که او را به مفهوم حاکميت مطلق رهنمون شد بايد دانست که او ابتدا دو پيش شرط مهم درباره انسان و زندگی او را پيش می کشد. طبق استنباط هابز اولا انسان موجودی است که درپی بقا و ادامه زندگی و بقا نسل می باشد. ثانيا انسان بطور کلی خواستار يک زندگی بی دغدغه است و دستيابی به قدرت و منزلت و حرمت جزه خصايل ذاتی اوست. هابز همچنين بر اين باور است که همه انسانها در آسيب پذيری و استعداد يکسانند. بنابراين در راه دستيابی به ادامه حيات و کسب قدرت و مکنت که کمياب و محدود است، ميان اين انسانها درگيری و جدال امری اجتناب ناپذير است. در حالت طبيعی يعنی حالتی فرضی خارج از سلطه قدرت و طبيعت بر انسان اين درگيريها به «جنگ همگان عليه همگان» تبديل ميشود. در اين جنگ و جدالها عده ای برای دستيابی به قدرت و منزلت به پيکار با ديگران دست ميزنند، گروهی برای ادامه حيات و بقا نسل و کسانی برای دستيابی به ثروت بيشتر به يک جنگ دائمی عليه يکديگر کشانده ميشوند. بنابراين رقابت فشرده و بيرحمانه انسانها بر سر پديده های کميابی چون قدرت، منزلت و ثروت منشا جنگ ميان انسانهاست. هابز انسان را در حالت طبيعی گرگ آسا و سرشار از خشونت ميداند و لذا قرائت وی از انسان بدبينانه است. به همين دليل حفظ امنيت عمومی از ديدگاه توماس هابز در گرو يک حاکميت قاهره يا مطلق است. هابز صرفنظر از نوع نظام حکومتی که ميتواند پادشاهی، اشرافی و جمهوری باشد تاکيد اساسی خود برای ادامه نسل بشر و حفظ حرمت او را بر نقش خدشه ناپذير بودن قدرت و حق حاکميت مطلق می گذارد.


هابز در تشريح انديشه خود دو «قانون طبيعی» را پيش می کشد. طبق قانون طبيعی نخست چون در حالت طبيعی يا وضعيت جنگل، حرمت و نسل انسان از بين ميرود، در چنين شرايطی قاعده عقلايی جستجوی صلح و آرامش است. اين جستجو بسود ادامه حيات انسانهاست و بطور غريزی حکم می کند که مردم بسوی صلح و سازش با يکديگر روند. اما اين جستجو هنگامی عملی است که اميدی برای تحقق آن باشد. به محض آنکه چنين اميدی رخت بر بندد، مردم بسوی کاربرد همه امکانات و لوازم برای ادامه حيات و دستيابی به قدرت و ثروت بيشتر خواهند شتافت و دوباره جنگ از سر گرفته خواهد شد. «قانون طبيعی» دوم طبق آموزه هابز اين است که برای جلوگيری از «جنگ همگان عليه همگان» بايد انسان به اين نتيجه و يا شرايط برسد که دفاع از صلح و آرامش تنها با بستن يک قرار داد ميان آنها به شکل دو به دو به نفع شخص ثالت است که ميتوان از وضعيت جنگل و قهر خارج شد. لذا می بايد مردم با هم قرار داد ببندند که از قوه قهريه شان صرفنظر کنند و آنرا به لوياتان بسپارند. اگر مردم همگی اين کار را بکنند، غولی پديد می آيد بنام لوياتان يعنی موجودی که حاکميت دارد. لوياتان خدای ميرا و ساختگی است که طبق درک هابز بايد در زمين عدالت را برقرار کند، زيرا خدای واقعی در آسمان است. اين حاکميت ميتواند مردم را سرکوب کند و در باره آنها تصميم بگيرد. هابز تاکيد می کند که بنابراين لازم است که همه انسانها از راه قرار داد و برای جلوگيری از سواستفاده از خود، همه قدرت را به يک شخص و يا يک مجمع متکی بر تصميم اکثريت بسپارند که با يک اراده و خواست واحد بتواند بر حالت تلافی جويی مداوم در جامعه غالب آيد. در باره چنين قرار دادی هابز از جمله ياد آور ميشود که اين قرار داد نه ميان افراد با حکومت بلکه ميان افراد جامعه با يکديگر است. هابز البته بر «حقوق جدايی ناپدير فردی انسان» باور دارد و بر آن تاکيد ميورزد، اما برای کاهش رنج عمومی و نيز جلوگيری از بی عدالتی نميتوان از نياز به حاکميت مطلق و يا دولت قاهره چشم پوشيد.

حاکميت، طبق آموزه هابز دارای حقوق و اختيارات بسيار زياد است و از جمله شامل حق اعلان جنگ و صلح، حق انتخاب مشاورين، وزرا، حق مجازات و پاداش افراد و نيز حق قانونگذاری و قضاوت و حتی حق تفسير انجيل و حق ارزشگذاری را جزه اختيارات حاکميت می شمارد. با وجود تاکيد هابز بر حقوق و اختيارات گسترده حاکميت، وی بر دو نکته اساسی همواره تاکيد دارد. اولا هابز همچون ارسطو فلسفه حکومت را خدمت به عدالت و منافع عمومی جامعه ميداند و استفاده از قدرت و حکومت در راه اميال زمامداران را بشدت نکوهش می کند و غير قابل قبول ميداند. ثانيا با وجود دادن حق قانونگذاری به حکومت، شرايطی درباره حکومت قانون پيش می کشد و از قوانين مثبت برای احقاق حقوق جامعه و آشنا ساختن مردم به رعايت قانون سخن می گويد. هابز تاکيد می کند که يک قانون خوب قانونی است که در خدمت مردم باشد و بدون ابهام و بطور روشن نيکی و فضيلت را مد نظر قرار دهد. هابز تاکيد می کند که درست است که انسان طبق قراردادی حقوق خود را به دولت واگذارکرده است، اما اين بدان معنی نيست که حق نجات جان خود را نيز به او واگذار کند. بنابراين هابز تاکيد می کند که اگر جان انسان مورد تهديد حکومت واقع شود، ديگر نميتوان از حق اعمال قدرت حکومت سخن گفت و برای نجات جان انسان بايد کوشيد.

بايد تاکيد کرد که يکی از دلايل اساسی تاکيد هابز بر حقوق حاکميت، جدا کردن قدرت از مذهب است. زيرا حاکميت در نزد هابز همان خدای عرفی است که عدالت را در روی زمين به اجرا می گذارد و حاصل قرار داد اجتماعی و آلتوناتيو بشر در برابر جنگ و نابودی نسل است.

طبق درک هابز بايد در زمين خدايی ميرا و مصنوع ساخت زيرا خدای واقعی در آسمان است. بعبارت ديگر دين فقط وظيفه رستگاری انسان را بر عهده دارد و نيازی نيست که در امور دنيوی مداخله کند. بنابراين جوهر اصلی فلسفه سياسی هابز تفکيک اخلاق از سياست، هنر از اخلاق، و سياست از مذهب است. بنا به تاکيد هابز اصلی ترين وظيفه لوياتان يعنی دستگاه دولت حفظ نظم و امنيت و آزاديهای طبيعی مردم است.


بايد تاکيد کرد که اگر منطق هابز را بطور پيگير و از زاويه نقد مورد توجه قرار دهيم نمی‌توان بر يک ضعف بنيادی سيستم نظری آن چشم پوشيد. اگر قدرت قاهره دولت از قرارداد همگانی مردم و برای خدمت به آنها و اداره جامعه بر اساس صلح و آرامش و اطمينان همگانی ناشی ميشود، حق فسخ قرار داد نيز بايد به مردم داده شود تا به هنگام نياز و در شرايطی که حکومت از انجام قرارداد سرباز زد، مردم حق نافرمانی نيز داشته باشند.
ايده اصلی حاکميت مطلقه و نامحدود در واقع همان نظريه اراده الهی است که اين بار دولت در آن جانشين خدا شده است. اما به باور هابز منشا اصلی لوياتان يا دستگاه دولت رضايت عمومی مردم است. چنين برداشتی در واقع ترسيم گر خطوط اساسی نهاد دولت مدرن است.