ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 18.11.2007, 12:16
“حقوق بشر و مساله رشد اجتماعی” (پاره دوم)

ناصر کاخساز
یکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۶


حقوق بشر در ایران از به رسمیت شناختن دولت اسراییل می‌گذرد(۱)

سخن از تکوین قشربندی اجتماعی یعنی تفکیک پایگاه‌ها و گروه بندی‌های اجتماعی و به رسمیت شناختن این تفکیک با تمام پیامدهای سیاسی و پلورالیته‌ای آن بود. و گفتیم که بدون آن، مبارزه در راه حقوق بشر جان و روح نمی‌گیرد. یعنی این باید به رسمیت شناخته شود که شعارها و خواسته‌ها با گروه بندی‌های اجتماعی هماهنگی داشته باشند و رنگ‌های سیاسی، پیشداورانه یا تقلیدی از گروه بندی‌های اجتماعی دیگر نباشد، و الا اغتشاش مفهومی پیش می‌آید. و این مانع به هستی آمدن دموکراسی می‌شود. بدون به هستی آمدن دموکراسی سیاست حقوق بشر حس و خون نمی‌گیرد.

یعنی حقوق بشر هنگامی پرخون می‌شود که آزادی خواهی اورژینال و اصیل باشد. چرا دیگر نمی‌توان مصدق داشت؟ چرا دیگر نمی‌توان شخصیت‌های متبلور داشت؟ یعنی چرا دیگر نمی‌توان اعتماد وسیع مردم را بدست آورد؟ پاسخ این است که جمهوری اسلامی استثنایی‌ترین و بی‌اپوزیسیون‌ترین حکومت در تاریخ جهان است. نه، ببخشید اپوزیسیونی دارد که به نفع او کار می‌کند. چگونه؟ اپوزیسیون یک دستگاه تحلیلی دارد یعنی آپاراتی که دایما جمهوری اسلامی را مثبت ـ منفی می‌کند. هدف این دستگاه تحلیلی استقرار لگالیسم است (نگاه به نوشته پیشین).

سه روز پیش ازاین، صدمین سالروز تولد کلاوس اشتاوفنبرگ بود که رادیوهای آلمان در باره او به نشر برنامه پرداختند: در ساعت هیجده و سی دقیقه، ۲۰ یولی ۱۹۳۸، رادیو اعلام کرد که به پیشوا سوء قصد شد و به رغم زخم‌های سطحی پیشوا جان سالم به در برد. در سالگرد ۲۰ یولی یک و یا دوسال گذشته، سخنران سالگرد، هلموت کهل، صدر اعظم پیشین آلمان بود و احزاب دیگر آلمان با برگزاری این مراسم موافق بوده‌اند.

سناریو را تغییر مکان بدهیم و به برخورد سیاست مطلق نفی سرنگونی و نفی خشونت در لگالیسم ایرانی کمی تامل کنیم تا علت این را پیدا کنیم که چرا می‌گوییم لگالیسم ایرانی"اسنوب" است. بحث من متدولوژی است و نه ارایه سیاست برخورد با جمهوری اسلامی. منظورم از اسنوب فقدان اتیک است، اتیک یعنی وفاق بر چندگذاره متمدنانه در جهان امروز که به ایرانیان شخصیت ملی و مستقل بدهد و از این راه با دموکراسی در اروپا وحدت مدرنیته‌ای پیدا کند. یعنی ما در گردباد اغتشاش مفهومی کاراکتر ملی خود را هلاک می‌کنیم. معنی استقلال سیاسی همین اسنوب نبودن است ، و نه استقلال به آنگونه که در مبارزات ضد استعماری، مردم را به حق به دنبال آن می‌فرستادند تا به ناحق، ناتوانی خود را از استقرار دموکراسی با آن بپوشانند.

در شرایط کنونی ما فاقد سیاست مستقل ملی و سیاست مستقل سوسیال ـ دموکراتیک در اپوزیسیون هستیم. چرا ما سیاست مستقل نداریم؟ برای اینکه ما به دنبال استقلال سیاسی در آینده هستیم، یعنی مستقل نبودن خود را در اکنون با به دنبال استقلال سیاسی رفتن برای دولت در آینده می‌پوشانیم، یعنی واقعیت را با انتزاع می‌پوشانیم.

چرا ما سیاست ملی از سویی و سیاست مستقل سوسیال ـ دموکراتیک از سوی دیگر نداریم؟ برای اینکه ما فاقد "خود"یم و به جای شور ملی و سوسیال ـ دموکراتیک به دنبال گرایش‌های اپوزیسون مذهبی در ایرانیم، یعنی ما قایم به ذات خود نیستیم و دنباله رو ذات مذهبی ٌـملی در ایرانیم که در جای خود قابل احترام است ولی تنها در جای خود. در جای خود که نایستاده باشیم باید تنها محصلی کنیم و بیاموزیم، یعنی جسارت و شهامت مستقل خود را از دست می‌دهیم که داده ایم. از دست که بدهیم می‌شویم آزادی خواه اسنوب، یعنی حرفمان از حقوق بشر به دل کسی نمی‌نشیند. چون دستگاه تحلیلی داریم که دایما مشغول مثبت و منفی کردن دشمن، یا بهتر است بگوییم رقیب حکومتی است. زیرا در واقعیت امر جمهوری اسلامی نزد تفکر استوبی همچون دشمن تجسم نمی‌یابد.

باز کمی سناریوی خود را تغییر مکان بدهیم. اگر توماس مان نویسنده بزرگ و آزادیخواه آلمانی که با پیام‌ها و نوشته‌های خود حکومت هیتلر را پیش مردم جهان و آلمان رسوا می‌کرد به موفقیت‌های بزرگ هیتلر از قبیل به دست یابی سیاست اشتغال کامل در آلمان و بزرگترین شبکه اتوبان و احتمالا جنبه‌های مثبت دیگر اشاره می‌کرد، یعنی فاشیسم را وارد آپارات تحلیلی خود می‌کرد تا آن را مثبت ـ منفی کند، براستی اگر چنین می‌کرد، تاچه حد مردم را در بدبینی به فاشسم دچار تردید می‌کرد؟ پاسخ به این، تنها برای کسانی قابل تصور است که شعله‌های آزادی از جانشان زبانه می‌کشد.

اسنوب که بودی، جرات طرح سیاست آلترناتیو نداری. شعار استقلال و عدالت اجتماعی که می‌دهی تازه حرف جدیدی نسبت به جمهوری اسلامی نمی‌زنی! چون متدولوژی مستقل نداری، نگاه مستقل به مسایل نداری. دستگاه تحلیلی تو را و یا مرا گرایش مذهبی ـ ملی می‌سازد. برای همین است که نه سیاست ملی و نه سیاست سوسیال ـ دموکراتیک نمی‌تواند در ایران جانئ بگیرد. بدون جان گرفتن این دو سیاست طرح حقوق بشر طرح بی ریشه‌ای است.

سیاست مدرن به جسارت و کنش مدرن نیاز دارد. یعنی ایران، که ساختاری انسانی و فرهنگی است باید به دولت اسراییل دست دوستی دراز کند تا حقوق بشر در ایران زمینه مادی پیدا کند. باید سیاست ارتجاعی و ضد انسانی جمهوری اسلامی علیه حاکمیت ملی مردم اسراییل افشا شود تا صلح و آرامش برای مردم رنج کشیده کشور ما در منطقه و جهان فراهم آید تا دموکراسی ایران مقام و حیثیت ملی و بین المللی خود را در جهان پیدا کند و به نیرویی به حق سترگ برای گسترش دموکراسی، حیثیت انسانی و حقوق بشر و آزادی مذهب و اعتقاد در منطقه فراهم کند. یعنی حقوق بشر تنها با وحدت مدرنیته‌ای با تاریخ دموکراسی در اروپا قابل تحقق است. و این در منطقه ما بدون دوستی با دولت اسراییل قابل تحقق نیست. وحدت مدرنیته‌ای تنها در دموکراسی ایران تحقق می‌باید. دموکراسی ایران تنها با تفکیک گروه بندی‌های اجتماعی و تکوین قشربندی اجتماعی و به رسمیت شناختن آن امکان پذیر است. سیاست اسنوب، تفکیک گروه بندی‌های اجتماعی را بر هم می‌زند، چون سبب اغتشاش مفهومی می‌شود. اغتشاش مفهومی یعنی تقدم منطقی و یا واقعی مفاهیم استقلال و عدالت اجتماعی ـ که خالق جذبه ایدیولوژیک‌اند ـ بر حقوق بشر است.

---------------------------
(۱) سفر سد شکن رییس جمهور اسراییل به ترکیه مرا به یاد یکی از نوشته‌های سابقم در همین رابطه انداخت و تکرار مضمون آن را برای زنده کردن طرح یاد شده ، ضروری دانستم..




نظر کاربران:

جناب آقای ناصر کاخسازبا درودهای بی پایان
دوست گرامی نوشته های شما را بطور مرتب درسایت ایران امروز دنبال میکنم . من متعلق به نسلی هستم که کمونیسم را از شما آموخت و گره خوردن نام شما با شکراله پاکنژاد و اگر اشتباه نکنم گروه موسوم به گروه فلسطین برای من و ماها یاد آورمبارزه بی امان بین عدالت و ستمگری بود.
سالها از آن زمان گذشته است و حکومت جهل و نادانی‌پرور اسلامی با تکیه به نادانی ما (آنچنان که شما به درستی اشاره و تاکید کرده‌اید) و بی پرنسیبی جنبش چپ (منظور نداشتن هویت مستقل، آنچنانکه احزاب چپ اروپا بخاطر ویژه‌گی شکل گیری و ساختار فکریشان بودند) و دیگر احزاب ایرانی بر اریکه قدرت تکیه داده و بخاطر ضعف ما همچنان بر اریکه قدرت تکیه خواهد داد.
برخورد با خود احتیاج به شهامت اخلاقی دارد و بنظر من این شهامت اخلاقی در به اصطلاح اپوزیسیون ایران موجود نیست چرا که آنها در مقام حق نشسته‌اند و از کسی که در مقام حق نشسته چگونه میشود بازخواست کرد و نتیجه و بیلانس کارش را پرسید و نتیجه آنکه بخاطر تکیه به معتقداتشان که همسنگ آیت‌الهی است و وضعیت امروز ایران وجهان را تعریف نمکند از انحرافی به انحرافی دیگر میغلطدند و از جنگ در جنگلهای سیاهکل به دامان مافیای پ کا کا افتادند ( برای این موضوعاتی که میگویم شاهدان زنده دارم) واین فقط یکی از هزار است.
همانطور که در ابتدا اشاره کردم و اگر اشتباه نکرده باشم که شما یکی از اعضا گروه موسوم به فلسطین بوده اید. این تحلیل که راه رسیدن به حقوق بشردر ایران از تلاویو میگذزد / تحلیلی بس جسورانه است و من بسیار مسرورم که شما یکی از کسانی که راه رسیدن به عدالت را درکوچه های تل زعتر و دیر یاسین و در کنار عرفات و جورج حبش میجستید هوشمندانه و در عین برسمیت شناختن حق مردم فلسطین پاکسازی قوم یهود ونابودی اسرائیل را آنچنان که احمدی نژاد و متحدان اعلام نشدهء چپ و ملیش آرزو میکنند محکوم میکنید و راه حقوق بشر را از این بیابان تهمت و افترا و هیاهو با فلش خرد ونگاه نو به جهان نشانه گذاری میکنید.
نوشته‌هایتان گاهی کمی سخت و صقیل میشوند و به کنه موضوع پی بردن را مشکل میکند که به نظرم به خاطر استفاده از کلمات و اصطلاحات خارجی است که طبعا غیر قابل اجتناب است به همین دلیل من توصیه میکنم د رپرانتز آنها را ترجمه یا توضیح بدهید. با آرزوی روزی که ما همه روش بهتر اندیشیدن را بیاموزیم.
با سپاس