ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 27.10.2007, 6:50
سياست و اخلاق

دکتر اسفنديار طبری
http://www.falsafeh.com

در اين مجموعه نوشته‌ها، رابطه ميان سياست و اخلاق موضوع و مورد بررسی است. برای درک دقيق چگونگی اين رابطه لازم است به پيش زمينه‌های تاريخی و ريشه‌های تئوريک آن، که راه به فلسفه يونان باستان می‌برد، توجه کنيم. از اين جهت آغاز سخن با ارسطو می‌تواند دريچه‌ای روشن به اين موضوع بگشايد. در نوشته‌های بعدی به فلسفه‌های کانت و رولز خواهم پرداخت. سرانجام، رابطه سياست و اخلاق در انديشه ايرانی را نيز به نگارش می‌آورم.

****

اين که انسان موجودی سياسی و دارای خرد است، ريشه در انديشه‌های سقراط و افلاطون (پلاتون) دارد که تا به امروز پايه تمامی سيستم‌های فکری است. ارسطو نخستين فيلسوفی است، که به تجزيه و تحليل ژرفی از سياسی بودن انسان پرداخته است. سياسی (political) صفتی است برای پوليس (polis) و دلالت به کسی دارد که در پوليس (يعنی شهر يا حکومتی که مدير شهر است) زندگی می‌کند. اما اين صفت سياسی بودن نه جنبه کلی و نه جنبه تصادفی دارد و برای هر کسی که در پوليس زندگی می‌کند معتبر است : هر کسی که در پوليس زندگی می‌کند، طبعن پوليتيکال است. ارسطو نمی‌گويد بسياری از افراد درون پوليس به دنبال تمايلات صرفن فردگرايانه و علايق شخصی خود می‌باشند و بنابر اين سياسی يا پوليتيکال نمی‌باشند، بلکه، " سياسی بودن طبع و خوی انسانی است.١" طبع سياسی بودن انسان به سياسی بودن انسان خصلتی طبيعی می‌دهد، يعنی چيزی که بدون کنش انسانی وجود دارد. از ديدگاه ارسطو اما جوهر و خصلت در روند تکامل و رشد، موجوديت کامل خود را می‌يابد. به عبارت ديگ ر اين که انسان‌ها در طبيعت خود سياسی هستند، پديده‌ای است ناخود آگاه که در مراحل بعدی تکاملی می‌تواند به موجوديت کامل برسد. از اين ديدگاه، ارسطو به توانايی انسان در شدن و نه آنچه که هست توجه دارد: روندی رو به تکامل. بنابراين اصل سياسی شدن(politization) به روند تکاملی طبع سياسی بودن انسان است که به آن خصلتی "وجودی" می‌دهد. اما يک فرد چگونه می‌تواند سياسی شود؟ از نظر ارسطو تنها حکومت (شهر) می‌تواند اين امکان را برای فرد فراهم کند: حکومت شهری به دنبال خوشبختی است و اين هدف را به اعضای خود منتقل می‌کند. هدف حکومت بايد اين باشد که افراد خود را به اوج تکاملی برساند که "اويدمونی" (eudaimonie) نام دارد. خوشبختی در اخلاق نيکوماخيک ارسطو به اين مفهوم است، که اولن افراد از نظر مادی در تامين باشند و دوم اين که افراد نه بر اساس تمايلات فردی غريزی عمل کنند، بلکه به قوانين شهری احترام بگذارند. بنابر اين حکومت شرط وجودی خوشبختی و تکامل سياسی يکايک افراد می‌باشد. از نظر ارسطو خصلت سياسی افراد در شهر در خصلت عقلانی بودن (logos)آن‌ها می‌باشد. عقلانيت به اين مفهوم است، که فرد منافع خود را در زندگی جمعی می‌بيند و تنها در شهر می‌تواند خود را ارضا کند. لوگوس به مفهوم سخن می‌باشد. به عبارت ديگر افراد شهر از طريق سخن و گفتگو به عقلانيت می‌رسند. لوگوس اما به معنای هر سخنی نيست، بلکه سخنی ديالکتيکی بر اساس بحث و جدل گفتمانی که بنياد پوليس می‌باشد. برای ارسطو صاحب عقل و خرد بودن دو مرحله دارد: خردی بی واسطه که فرد در خود دارد و خردی با واسطه که فرد از طريق شهر کسب می‌کند، که به معنی تلاش برای دست يابی به آن است. نوع اول خرد تئوری و نوع دوم خرد عملی يا سياسی است. به اين دليل ، رقابت در دست يابی به خوشبختی دو شکل تئوری و عملی (سياسی) دارد. ارسطو در اثر پوليتيک خود ۵ تز ارائه داده است:
تز اول: حکومت برترين شکل جامعه انسانی است، که خوشبختی انسان‌ها را به واقعيت می‌پيوندد.
تز دوم: حکومت پديده‌ای است طبيعی.
تز سوم: انسان در طبيعت خود موجودی است سياسی.
تز چهارم: حکومت نسبت به هر شکل قبيله‌ای يا شخصی قدمت دارد و بدون آن چنين اشکالی ممکن نمی‌باشند.
تز پنجم: انسان به عنوان تنها موجود صاحب قدرت زبان است، زيرا او برای عدالت و اخلاقيت تلاش می‌کند.

به طور کوتاه، می‌توان فلسفه سياسی ارسطو را در نکات زيرين فشرده نمود: ١- حکومت يا پوليس از نظر ارسطو محيطی است برای خوشبختی نه وسيله‌ای برای سرکوب٢.

٢- انسان تنها از راه عضويت در پوليس (در شهر يا سيستم حکومتی) می‌تواند به عنو ان انسان شناخته شود. از اين نقطه نظر تمايزی بين دو مفهوم شهروند و انسان وجود ندارد.٣

٣- انسان تنها از راه عدالت می‌تواند کامل باشد و بدون عدالت تفاوتی با حيوانات ندارد.۴ به ديگر سخن، برای ارسطو عدالت يک شرط لازم و ضرور برای هم زيستی است.

۴- از نظر ارسطو ديالوگ (لوگوس) بين انسان‌ها انجام می‌پذيرد و از اين راه می‌توان به تصميم گيری‌های درست برای نيل به خوشبختی دست يافت. ۵

***

با توجه به ديدگاه‌های ارسطو در باره پوليس ، می‌توان به فلسفه‌ای رسيد، که تلاش می‌کند به گونه‌ای روش شناسانه به يک اخلاق علمی دست يابد، که در آن کردار و کنش‌های آدمی تعيين کننده هستند. يعنی، از راه صرف تحليل‌های واکافتی و منطقی فلسفی نمی‌توان به يک فلسفه علمی اخلاق رسيد، بلکه انگيزه‌ها و رفتارهای انسانی اساس چنين علمی را تشکيل می‌دهند. ارسطو برای چنين فلسفه عملی چارچوب روش شناسانه‌ای تعيين می‌کند، که بر پايه خرد عملی استوار است. با اين که اخلاق و سياست در فلسفه ارسطو جدايی ناپذيرند، اخلاق در برگيرنده تمام فلسفه عملی نيست، بلکه بخشی از آن است. علاوه بر اين، سياست در فلسفه ارسطويی بسيار پيچيده تر از اخلا ق است، زيرا سياست نه تنها بعد اخلاقی ، بلکه جنبه تکنيکی، به مفهوم هدفمندی عقلانی، نيز دارد. بر خلاف پلاتون ، ارسطو نمی‌خواهد به يک مفهوم خوشبختی محض دست يابد. مفهوم خوبی و خوشبختی برای ارسطو تنها در رابطه با عمل فرد (سوژه) مشخص می‌شود و به اين دليل ارسطو به دنبال يک فلسفه عملی است که در آن تمايلات و علايق سوبژه نقش محوری بازی می‌کنند. زندگی سياسی بر اساس قوانين علمی تعيين نمی‌شود، بلکه به موازات مفاهيم تجربی مشخصی نظير عدالت ، شجاعت وغيره شکل می‌گيرد. به بيان ساده تر، فلسفه سياسی ارسطو به دنبال خوب مطلق نيست، بلکه در پی آن است، که چه چيز برای افراد جامعه می‌تواند خوب باشد. يعنی برای ارسطو (بر خلاف پلاتون) نه فقط مفهوم تئوری خوب، بلکه مفهوم عملی خوب مد نظر است. انسان فقط آنگاه می‌تواند با موفقيت به اخلاق بپردازد، که نه تنها به جنبه شناختی و تئوريک اخلاق، بلکه به کنش اخلاقی افراد نيز توجه کند: نه تنها اخلاق اپريوری يا پيشينی بلکه اخلاق در اخلاق، بلکه به کنش اخلاقی افراد نيز توجه کند: نه تنها اخلاق اپريوری يا پيشينی بلکه اخلاق در عمل. برای اخلاق در عمل، فرد بايد متعلق به پوليس باشد. يعنی، فرد بايد عضو چنين سيستم شهری باشد به طوری که مبادله زبانی (لوگوس) بين افراد اين جامعه ممکن باشد. بر اين اساس نمی‌توان تز پنجم ارسطو در پوليتيک را به جنبه صرف تکنيکی و سياسی آن کاهش داد و بعد اخلاقی آن را حذف نمود.

تز ارسطوی را می‌توان چنين خلاصه نمود: چيزی که سياست و اخلاق را از اصول تئوريک متمايز می‌کند، اين است که خاستگاه سياست و اخلاق احکام مشخصی، که اعتبار بديهی داشته باشند، نيستند. سياست و اخلاق به عنوان فلسفه عملی صاحب هر دو بعد تئوری و عملی می‌باشند و بايد در هر دو بعد مورد پژوهش قرار گيرند. به اين دليل ارسطو خويی شهروندانه (Ethos) اتوس را پيش شرط دروس اخلاقی و سياسی خود می‌داند. اتوس شيوه زندگی است، که فرد در عضويت خود در سيستم شهری آموخته است. فلسفه عملی برای ارسطو خصلت جستاری (Topic) دارد. توپيک روشی است که بر اساس آن بايد برای يافتن تصميم درست، دليل درست را يافت به عبارت ديگر، متدی ديالکتيکی در بحث و گفتگو است. به دنبال يافتن يک روش عملی برای تصميم گيری‌های سياسی، ارسطو مفهوم "حد ميان" را وارد فلسفه علمی خود می‌کند: نبايد صرفن احساسی و نبايد صرفن عقلانی عمل نمود بلکه همواره حد ميان يا وسط را يافت. حد ميان يا مربوط به موضوع عمل و کنش است، مثلن در رابطه با عدالت، دادن و گرفتن پول، و يا در رابطه با شجاعت ، بستگی به کنش گری دارد، که در شرايط مشخصی عمل می‌کند. چنان چه می‌بينيم تلاش ارسطو برای اخلاقی کردن سياست به آنجا می‌انجامد، که با رهنمود‌هايی عملی به معيار‌هايی ذهنی دست يابيم، که با کمک آن به شيوه درست عمل کردن برسيم. به طوری که خواهيم ديد اين ديد ارسطويی در مقابل فلسفه کانتی است: کانت در نقد خرد عملی به اصل عمل به عنوان يک اصل بی قيد و شرط، که وابسته به کنش گر نيست ، می‌پردازد.

ادامه دارد....

-------------------
١. Mikomachische Ethik, I 5, 1097 b II, Pol. I 2, 1253 a 2 f
٢. از نظر مارکس حکومت وسيله‌ای برای سرکوب است.
٣. از نظر روسو انسان می‌تواند يا شهروند باشد يا انسان.
۴. با اين نظر ارسطو از‌هابز ياد می‌کنيم: انسان در شرايط پيش-حکومتی حيوانی نظير گرگ بيش نيست.
۵. اين ديد انسان شناسانه اهميت بسياری دارد: در حالی که در مسيحيت و اسلام ديالوگ بين انسان و خدا می‌باشد و انسان از طريق پيغمبر توانايی در شنيدن سخن خدا را دارد و از اين راه می‌توان به خوشبختی رسيد، از نظر ارسطو ديالوگ بايد ،برای رسيدن به خوشبختی، بين انسان‌ها باشد.





نظر کاربران:

آقای طبری:
مقاله خیلی خوبیست ولی بیش از حد مطلب را خلاصه کرده اید بویژه برای کسی که زیاد با فلسفه آشنایی ندارد. بخش اول مقاله خوب است، ولی بخش دوم آن خیلی فشرده است به حدی که قابل درک نیست. لطفا حوصله کنید و شما که زحمت می کشید کمی بیشتر موضوع را توضیح دهید. لطفا فرض را بر این بگذارید که خواننده هیچ زمینه آگاهی درباره فلسفه و تاریخ آن ندارد تا مطلب برای عموم قابل استفاده باشد.
در ضمن برخی واژه هایی بکار می برید که معلوم نیست چه معنایی دارد مثل واکافتی و اپریوری که کاش دست کم معادل انگلیسی آنها را درج کنید. صحبت از معادل انگلیسی شد،‌نمی دانم در اینجا Topic که بکار برده‌اید واژه انگلیسی است یا یونانی و معنایی متفاوت از معنای مصطلح انگلیسی آن دارد؟ لطف کنید و ظرافت بیشتری در اطراف ذهن خواننده بکار گیرید.
با سپاس از مقالات با ارزش شما
سهیلا از کالیفرنیا