ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 13.06.2007, 18:25
فیلسوف، شاعر، منتقد بوش، دوست

یورگن هابر ماس / برگردان: علی‌محمد طباطبایی
یورگن هابرماس در سوگ فیلسوف آمریکایی ریچارد رورتی می‌نویسد

تقریبا یک سال پیش از این بود که خبر جدید را از طریق پست الکترونیکی دریافت کردم. رورتی ابتدا همچون همیشه در این سال‌های اخیر ناخرسندی خویش را از بوش، «رئیس جمهوری جنگ» بیان می‌کرد، رئیس جمهوری که خط مشی‌هایش عمیقاً میهن‌پرستی را آزرده می ساخت که تمامی عمر خود را در تلاش برای بهبود شرایط کشورش پشت سر گذارده بود. و سپس بعد از سه یا چهار پاراگراف از تحلیل های پر نیش و کنایه آن جمله ی غیر منتظره می‌آمد: «دریغا که من به همان بیماری مبتلا شده‌ام که باعث مرگ دریدا گردید» و برای آن که بخواهد ضربه‌ی روحی وارد بر خواننده را تسکین داده باشد بلافاصله اضافه کرده بود که دخترش تصور می‌کند این نوع از سرطان لابد نتیجه‌ی «خواندن زیاده از حد هایدگر» است.

سه و نیم دهه پیش از این ریچارد رورتی خود را از قید و بند حرفه‌ای که رسم و رسوماتش برای او بیش از اندازه خفقان‌آور شده بود رها کرد ـ نه به این خاطر که اصول فلسفه‌ی تحلیلی را کنار گذارد، بلکه به این دلیل تا بتواند از این به بعد در مسیرهای ناپیموده به فلسفه‌ورزی بپردازد. رورتی تسلطی استادانه بر حرفه‌ی ما فلاسفه داشت. در رویارویی با بهترین‌ها از میان هم ردیف‌هایش، مثلاً دونالد دیویدسن، هیلاری پوتنام یا دانیل دنت، او غالباً نکته سنجانه‌ترین و باریک بینانه‌ترین استدلال‌های ممکن را به کار می‌گرفت. لیکن او هرگز فراموش نکرد که فلسفه ورای ایرادهای همکاران فیلسوفش اجازه ندارد مسائلی را نادیده بگیرد که خود را از درون زندگی که ما درگیر آن هستیم به ما می‌نمایانند.

در میان فیلسوفان معاصر من کسی را نمی‌شناسم که مانند رورتی همکاران خودش را ـ و نه فقط آنها را ـ طی چندین دهه و تا این اندازه با چشم اندازهای جدید، بینش‌های نو و تدوین‌های تازه دچار شگفتی و تعجب کرده باشد. این خلاقیت هیبت‌انگیز بیشتر مدیون روح رمانتیک شاعر است، کسی که دیگر خود را در پشت سر فیلسوف دانشگاهی مخفی نمی‌کند و البته به مقدار زیادی نیز به مهارت فراموش ناشدنی یک سخنور و نثر بی‌کم و کاست نویسنده‌ای مدیون است که همیشه برای تکان دادن خواننده با راهبردهای نامعمول در بازنمایی، به کارگیری مفاهیم دور از انتظار و متضاد و استفاده از واژگان جدید ـ یکی از اصطلاحات مورد علاقه‌ی رورتی ـ آماده بود. استعداد رورتی به عنوان یک مقاله‌نویس گستره‌ی فریدریش شلگل تا سورئالیسم را در بر می‌گرفت.
کنایه و هیجان و لحن بازیگوشانه و جدلی یک روشنفکر که شیوه‌های اندیشیدن را در سرتاسر جهان به کل متحول ساخت و انسان‌های مهمی را تحت تاثیر قرار داد حکایت از سرشتی سالم و مقاوم در او دارد. لیکن این تاثیر و برداشت نسبت به طبیعت لطیف انسانی او که اغلب خجول و گوشه‌گیر بود و پیوسته در برابر دیگران حساس، حق مطلب را در باره‌ی واقعیت سرشت او به جا نمی‌آورد.

عنوان یک زندگی‌نامه‌ی خود نوشت کوتاه از او «ارکیده‌های وحشی و تروتسکی» است. در این زندگی‌نامه رورتی شرح می‌دهد که چگونه به عنوان یک نوجوان در دوروبر تپه‌های غرقه در گل در شمال غربی نیوجرسی آهسته قدم بر می‌داشت و رایحه‌ی حیرت‌انگیز و مدهوش کننده‌ی ارکیده ها را استشمام می‌کرد. تقریبا در همان ایام بود که او در خانه‌ی قدیمی والدین چپگرایش کتابی را یافت که در آن از لئو تروتسکی در مقابل استالین دفاع شده بود. این سرآغاز بینشی بود که رورتی جوان همراه خودش به کالج برد: «هدف از فلسفه آن است که زیبایی آسمانی ارکیده‌ها را با رویای تروتسکی از عدالت بر روی زمین آشتی دهد».

برای رورتی که اهل طنز و کنایه بود هیچ چیز مقدسی در جهان وجود نداشت. در اواخر زندگی‌اش هنگامی که از او پرسیده شد تا عقیده‌ی خود در باره‌ی «مقدس» را بیان کند، رورتی خدانشناس با سخنانی که یادآور هگل جوان بود چنین پاسخ داد: «برداشت و احساس من از مقدس بر این امید مبتنی است که روزی اعقاب دور من بالاخره در تمدنی جهانی زندگی کنند که در آن عشق و محبت تنها قانون ممکن باشد».



Philosopher, poet and friend
Jürgen Habermas writes an obiturary for American philosopher Richard Rorty
http://www.signandsight.com

Zum Tod von Richard Rorty
Sueddeuscte.de